• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

گروه‌های اجتماعی و مذهبی تهران

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تِهْران، پايتخت و بزرگ‌ترين شهر ايران، نيز استان و شهرستاني به همين نام در شمال مرکزي ایران می‌باشد. در این مقاله گروه‌های اجتماعی و مذهبی تهران در دوره‌های مختلف مورد توجه قرار خواهد گرفت.



ساختار جمعیتی جامعه سنت‌گرای تهران، ترکیبی مذهبی و متشکل از گروه‌های قومی و محلی گوناگون بوده است. فرهنگ مردم، فرهنگی بود برآمده از نظام کشاورزی روستایی و همراه با مجموعه‌ای از پندارها و باورهای تمثیلی و تفکرات اسطوره‌ای. مردم جامعه ذهنیتی رمزگرا و حماسه‌پذیر داشتند و در تقلید و تکرار گرته‌های رفتاری ـ اعتقادی نیاکانی خود سخت استوار و متعصب بودند و رفتارها، اعتقادات و باورهای نو را نوعی بدعت و در تقابل با نظام‌های سنتی کهن خود می‌پنداشتند.
[۱] بلوکباشی، علی، چالش‌های اجتماعی و فرهنگی در بنیانگیری آموزش نوین، ج۱، ص۱۹، حافظ، تهران، ۱۳۸۵ش، شم‌ ۳۲.

ویلم فلور
[۲] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۹، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
خصوصیات بارز جامعه دوره قاجار را داشتن پایگاه گسترده کشاورزی و حکمروایی گروهی کوچک نخبه بر جمعیتی انبوه بی‌سواد دانسته، و نوشته است: این گروه نخبه قدرتمند که با سواد در میانشان اندک بود، در شهر‌های مقر حکومت و مراکز فرهنگی و تجاری می‌زیستند و افرادی از همین گروه اعضای حکومت را تشکیل می‌دادند. شاه در رأس این گروه بود و به استبداد حکومت می‌کرد و خود را اسلام‌پناه و ظل‌الله می‌شمرد و رعایا و متابعانش او را ملجأ‌ دین و مرکز عالم می‌دانستند. مجدالملک در توصیف جامعه قاجار می‌نویسد: در این‌ جامعه ظلم بود و مظلوم.
[۳] مجدالملک، رساله مجدیه، ج۱، ص۹۶، به کوشش فریدون گرکانی، تهران، ۱۳۵۸ش.
پرکینز در هشت سال اقامت در ایران...، در‌ ۱۲۵۹ق/ ۱۸۴۳م رعایا یا طبقات پایین اجتماعی را مانند گوسفندانی توصیف می‌کند که برای پشمشان نگهداری می‌شدند. او می‌نویسد: پشم این مردم را چنان از ته می‌چیدند و آن قدر این کار را زیاد و به دقت انجام می‌دادند که ارزش آن‌ها و بهره مالکانه‌شان را تقلیل می‌دادند. چنگ و دندان آز و طمع در میان آن‌ها چنان تیز بود که حتی مرغ تخم‌طلایی را نیز برای به دست آوردن تخمش می‌کشتند.
[۴] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
[۵] اتحادیه، منصوره، زن در جامعه قاجار، ج۱، ص۳۳، کلک، تهران، ۱۳۷۳ش، شم‌ ۵۵-۵۶.

از آغاز شکل‌گیری شهر تهران چند گروه عمده قومی مانند ترک‌های قجر و افشار، ترکمن، عرب و فارس و گروه‌های دینی زردشتی، کلیمی، ارمنی و جمع کوچکی آسوری و گروه‌های محلی مهاجر شهرستانی مانند اصفهانی، قمی، آذربایجانی، کاشانی و جز این‌ها در تهران زندگی می‌کرده‌اند.
[۶] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۲۷، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۷] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۰، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۸] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷، تهران، ۱۳۶۸ش.
وجوه و شاخص‌های تمایزدهنده این گروه‌ها از یکدیگر، به‌جز ویژگی‌های خونی و تباری، و پیوند‌های تاریخی، ویژگی‌های فرهنگی مانند زبان، دین، آرایش‌های ظاهری و پوشش، مشترکات آیینی، مذهبی، اعتقادی، آداب و رسوم و تاحدی شیوه معیشتی بوده است. گروه‌های محلی از مردم شهر‌ها و روستا‌های مناطق دیگر ایران به تهران مهاجرت کرده بودند و ترکیب جمعیتی هر گروه برآیند آمیختگی گروه‌های قومی و بومی بود.
[۹] یادداشت‌های علی بلوکباشی.
این گروه‌ها در ساختار اجتماعی جامعه، دست‌کم تا پیش از دوره مشروطیت، جدا از طبقه ممتاز جامعه که درباریان، بازرگانان و روحانیان را دربرمی‌گرفت، بیشتر در دو طبقه دیگر جامعه، یعنی طبقه متوسط شهری شامل صاحبان حرفه و کارگزاران دولت، و طبقه پایین شهری متشکل از رعیت و مزدبگیران قرار می‌گرفتند.
[۱۰] برزین، سعید، ساختار سیاسی ـ طبقاتی و جمعیتی در ایران، ج۱، ص۱۵، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، ۱۳۷۳ش، س ۸، شم‌ ۹-۱۰، نیز ۱۱-۱۲.

این گروه‌ها و قشرهای اجتماعی با مواضع طبقاتی مختلف و اشتغالات متنوع اقتصادی، اجتماعی و خدماتی که داشتند، هر یک دارای ویژگی‌ها و معارف و دانسته‌ها، یا به عبارتی دیگر، فرهنگ ویژه خود نیز بودند. این ویژگی‌های فرهنگی و مواضع خاص اجتماعی، آن‌ها را از یکدیگر جدا و متمایز می‌کرد. تامسن کنسول انگلیس، در گروه‌بندی اجتماعی ـ شغلی جمعیت تهران در ۱۲۸۷ق/۱۸۷۰م، ۱۰ گروه جدا از هم را با مراتب متفاوت و شمار تخمینی جمعیت هر یک فهرست کرده است. در این گروه‌های ده‌گانه، ۳ گروه نخست را بلند پایگان، کارمندان دولت، میرزاها و آدم‌های دربار؛ گروه چهارم را افراد مستقل و آزاد؛ گروه پنجم را تجار بزرگ و متنفذ؛ گروه ششم تا نهم را دکان‌داران، فروشندگان، صنعتگران، کارگران ساختمان؛ و گروه دهم را آدم‌ها و نوکر‌های گوناگون شکل می‌دادند.
[۱۱] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۳۶، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

پاکدامن
[۱۲] پاکدامن، ناصر، میرزا عبدالغفار نجم‌الدوله و تشخیص نفوس دارالخلافه، ج۱، ص۳۴۵، فرهنگ ایران زمین، تهران، ۱۳۵۳ش، شم‌ ۲۰.
در شرح و تفسیر نتایج سرشماری عبدالغفار منجم‌باشی (نجم‌الملک) در ۱۲۸۶ق/۱۸۶۹م، به جنبه‌هایی از ترکیب طبقاتی و قشربندی اجتماعی مردم تهران در آن زمان اشاره می‌کند و می‌نویسد: بنابراین گزارش گروهی از مردم تهران از قِبَل خانواده‌های متنفذ و متمولْ زندگی و معاش می‌کردند و حدود ۱۷ هزار نفر از جمعیت ۱۴۷ هزار نفری تهران (جدا از شمار سپاهیان مقیم در دارالخلافه) از گروه وابستگان و خادمان بودند: ۱۰ هزار نوکر، ۷۵۶ غلام‌سیاه و ۱۰۴‘۳ کنیز سیاه. شمار زنان خدمتکار را هم باید به نوکرها افزود. عبدالغفار نوکرها را اشخاص معطله که از علوم و حِرَف و صنایع بی‌بهره مانده‌اند و محضِ عجز و قصور خود نوکری اختیار نموده‌اند معرفی می‌کند و شمار آن‌ها را در تهران رو به تزاید دانسته است.
[۱۳] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۶، تهران، ۱۳۶۸ش.



با بررسی و تحلیل گروه‌بندی اجتماعی ـ شغلیِ تامسن و قشربندی توده رعیت جامعه تهران در دوره ناصری می‌توان این گروه‌ها را به چند مجموعه متمایز از یکدیگر در ترکیب طبقاتی جامعه آن روز شهر تهران تقسیم کرد. نخست گروه ممتاز، یا متنفذ و متمول جامعه، متشکل از رجال درباری و حکومتی و روحانیان، دوم گروه بازرگانان، سوم صنعتگران و اهل حِرَف، چهارم گروه عرضه‌کنندگان کالا و خدمات، پنجم کارگران و ششم گروه رعیت و خدمتگزار و نوکر پیشه. تامسن از علمای دینی و زارعان نام نبرده است، لیکن به احتمال قوی علما در فهرست او در زمره بلندپایگان، و زارعان در سلک‌ افراد آزاد و مستقل قرار می‌گرفته‌اند.
فلور اعضای جامعه دوره قاجار را در ۳ طبقه گروه‌بندی می‌کند. طبقه بالا: مقامات رسمی، سپاهیان، وزرا و مانند آن‌ها؛ طبقه متوسط: مالکان، بازرگانان و ربا دهندگان؛ و طبقه پایین: نوکران، کسبه جزء و صنعتگران.
[۱۴] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۹، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
همچنین او افراد این ۳ طبقه را از لحاظ پوشش، شیوه تکلم، تحصیلات، قدرت سیاسی و مانند آن‌ها از یکدیگر متمایز می‌داند.
[۱۵] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۴، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

در این جامعه کسانی که با هم ازدواج می‌کردند، از لحاظ مقام اجتماعی با یکدیگر برابر بودند. در آن زمان ازدواج یک امر خانوادگی به شمار می‌رفت و در ایجاد اتحاد میان افراد گروه‌ها و طبقات مختلف نقشی ایفا نمی‌کرد. تحرک اجتماعی در جامعه ناچیز بود و هر کس می‌کوشید تا مقام و موقعیت خود را در گروه و طبقه حفظ کند. در طبقه‌بندی فلور نیز قرارگاه طبقاتی روحانیان و طبیبان مشخص نشده است، لیکن به احتمال بسیار گروه روحانی در طبقه بالا، و گروه طبیبان در طبقه متوسط جامعه جا داشتند.
در جامعه توسعه‌یافته بعدی دوره قاجار، به ویژه از انقلاب مشروطیت به این سو، علما و روحانیان و اطبا ۳ گروه برجسته و مهم اجتماعی را شکل می‌دادند که نقشی مؤثر در جامعه داشتند. فلور در جای دیگر علما را بیش از طبقات دیگر مورد احترام و اعتماد عامه مردم معرفی می‌کند. وی می‌نویسد: میزان احترام و اعتماد مردم به روحانیان به میزان درستی آنان و متحد نشدنشان با مقامات حکومتی بستگی داشته است. روابط علما با کسبه و صنعتگران بسیار استوار بوده است. تجار و بازاریان که بسیار مذهبی بودند و علم را فقط در انحصار علمای روحانی می‌دانستند، این گروه را به چشم رهبران روحانی می‌نگریستند.
[۱۶] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۳-۲۴، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

برزین ساختار طبقاتی جامعه تحول‌یافته بعد از انقلاب مشروطیت تاکنون را به تسامح در ۴ طبقه ممتاز، متوسط، کارگر و روستایی جای می‌دهد که هر طبقه نیز دربرگیرنده چند گروه و قشر بوده است. در این دوره نیز، هیئت حاکمه، یعنی گروه دولتیان همچنان چون گذشته در رأس هرم قدرت قرار می‌گرفتند. برزین نیز مانند فلور درباریان، روحانیان برجسته و تجار بزرگ را گروه‌های شکل‌دهنده طبقه ممتاز جامعه دوره قاجار معرفی می‌کند و می‌نویسد: درباریان بیش‌تر از خاندان قاجار بودند که شاه و هیئت حاکمه در رأس آن‌ها قرار داشتند و بر تمام طبقات دیگر مسلط بودند. انقلاب مشروطیت این ساختار سیاسی را از هم پاشید و حضور تجار بزرگ، روحانیان، رهبران عشایر و مالکان را در رأس نهادِ جدید التأسیس مجلس و تشکیلات دیوانی حاصل این دگرگونی قرار داد.
[۱۷] برزین، سعید، ساختار سیاسی ـ طبقاتی و جمعیتی در ایران، ج۱، ص۱۵، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، ۱۳۷۳ش، س ۸، شم‌ ۹-۱۰، نیز ۱۱-۱۲.
[۱۸] برزین، سعید، ساختار سیاسی ـ طبقاتی و جمعیتی در ایران، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، ۱۳۷۳ش، س ۸، شم‌ ۹-۱۰، نیز ۱۱-۱۲.

به نظر فلور طبقه متوسط به دو گروه وابستگان به بخش خصوصی و وابستگان به بخش دولتی تقسیم می‌شدند. دو گروه بازاریان سنتی و سرمایه‌داران جدید (تجاری، صنعتی و خدماتی) در بخش خصوصی فعالیت می‌کردند و گروه دولتی را بیش‌تر کارمندان تشکیل می‌دادند که بر کارگزاران اداری، تکنیسین‌ها، متخصصان، مسئولان فرهنگی و رده‌های مختلف نیروهای مسلح و مدیران اشتمال داشت. این طبقه برخاسته از شهر و ریشه تاریخی در شهرنشینی دارد و به لحاظ سنتی علاوه بر کارگزاران دولت، گروهی از تجار و علمای دینی را هم که از اقتدار سیاسی برابر برخوردار بودند، دربرمی‌گرفت.
[۱۹] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۲، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

طبقه پایین شهری شامل کارگران صنعتی، آلونک‌نشینان، مهاجران روستایی و گروه‌های بیکار و ولگرد بودند. این طبقه چه روستایی و چه شهرزادگان عموماً فرهنگ روستایی داشتند و کمابیش به روستا‌ها و جامعه‌های روستایی خود وابسته بودند. آلونک‌نشین‌ها گروه بزرگی را شکل می‌دادند که با عناوینی مانند حاشیه‌نشین، گودنشین، آلونک‌نشین
[۲۰] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۱، ص۱۹، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
[۲۱] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۱، ص۲۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
و بعد‌ها مفت‌آبادنشین خوانده شده‌اند. گروه آلونک‌نشین غالباً مردمی بودند که از جامعه سنتی روستایی خود گسسته، و به شهر تهران روی آورده بودند. آن‌ها بیش‌تر تخصصی ندارند و بی‌کارند و گرفتار یک نوع بی‌ریشگی اجتماعی و فرهنگی‌اند.
[۲۲] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۱، ص۲۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
[۲۳] یادداشت‌های علی بلوکباشی.

ساختار سیاسی طبقات ممتاز دوره مشروطیت چندان دوام نیافت و با به قدرت رسیدن رضا شاه، در دهه ۱۳۰۰ش بنیاد آن فرو ریخت و اعضای دربار پهلوی و کارگزاران عالی‌رتبه دولتی و افسران ارشد ارتش در رأس هرم قدرت نشستند و هیئت سیاسی حاکم را تشکیل دادند.
[۲۴] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۱، ص۲۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
[۲۵] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۶، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

در میان گروه‌های اجتماعی جامعه قاجار دو گروه تجار و علما بسیار به هم نزدیک بودند و با یکدیگر وجوه مشترک بسیاری داشتند. این دو گروه در جامعه ایران، به ویژه تهران، دو قدرت مستقل از حکومت و صاحب نفوذ در جامعه به شمار می‌رفتند. تجار بسیار مذهبی و مُصرّ به اجرای احکام و آیین‌های دینی بودند و معمولاً ازدواج میان خانواده‌های آن‌ها و گروه علما انجام می‌گرفت. تجار در وصلت با خانواده علما برای خود کسب افتخار می‌کردند و به خود می‌بالیدند.
[۲۶] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۵۳-۱۵۴، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

تجار بزرگ نقش مهمی در توسعه عمران و کمک به ساختن بازار، مسجد، کاروان‌سرا، پل و بنیان‌گذاری مؤسسات خیریه و نیکوکاری داشتند و به خانواده‌های فقیر نیز کمک می‌کردند. نوع پوشش آن‌ها متمایز از دیگران بود. تجار بزرگ عمامه‌هایی از شال ترمه بر سر می‌گذاشتند، در صورتی که تجار معمولی کلاه بخارایی بر سر می‌نهادند و لباس رسمی‌شان ارخالق و از پارچه پنبه‌ای، مخمل یا ساتن و پیراهنشان کتانی بود. در فصول سرد قبای بَرَک می‌پوشیدند و با کمربند کتانی، ابریشمی یا چرمی آن را می‌بستند. شلوارهای گشاد پنبه‌ای سیاه یا آبی رنگ به پا می‌کردند. کفش‌هایشان از چرم ساغری بود. وقتی به گردش یا ملاقات کسی می‌رفتند، عبا یا ردای گشادی بافته از موی شتر، بَرَک یا پارچه کشمیر به روی شانه‌های خود می‌انداختند.
[۲۷] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۵۴-۱۵۵، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

حکیم باشیان و طبیبان عموماً سر خود را از ته می‌تراشیدند و به جای کلاه تاتاری عمامه بر سر می‌گذاشتند و شال پهنی به کمر می‌بستند و لوله‌ای کاغذ و دواتی در پَرِ شالشان می‌نهادند. معمولاً چوب‌دستی بلند به دست می‌گرفتند و نعلینی از چرم ساغری سبز به پا می‌کردند و با گام‌هایی شمرده راه می‌رفتند و با طمطراق سخن می‌گفتند و تسبیح دانه‌درشت می‌گرداندند. در آن دوره اگر کسی می‌خواست طبیب شود، فقط کافی بود که بدون خواندن درس و فراگرفتن معلومات مقدماتی نظری، چند گاهی در محکمه طبیبی حاذق مشغول شود و نسخه‌ها را رونویس کند و پس از مدتی کار، خود را طبیب بنامد و به معالجه مردم بپردازد.
[۲۸] پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۹۶، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۲۹] پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۹۶-۴۲۹ برای آگاهی درباره صنف طبیبان سنتی و شیوه طبابت و درمان آن‌ها و عقاید مردم نسبت به آن‌ها در دوره ناصری، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.

جامعه تهران دوره قاجار را با اندکی مسامحه می‌توان یک جامعه نیمه فئودالی ـ نیمه قبیله‌ای دانست. حکومت در این جامعه به دست افرادی از ایل قاجار بود و گروه بزرگی از آن ایل در شهر همراه با اعضایی از ایلات دیگر می‌زیستند.
[۳۱] معتمدی، محسن، آب تهران و مشکلات و راه حل‌ها، ج۱، ص۱۳-۱۴، مجله باستان‌شناسی و تاریخ، تهران، شهریور ۱۳۶۹ش.
پس از انقراض سلطنت قاجار، جامعه تهران اندک اندک از شکل پیشین خود بیرون می‌رود و شکل و فاصله طبقاتی در جامعه بیش‌تر می‌شود و اختلافات طبقاتی به صورتی آشکار میان ساکنان محلات شهر نمایان می‌گردد و محلات بر اساس موضع و پایگاه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ساکنان آن به محله‌های ثروتمند‌نشین، رجال‌نشین، کارمندان، کارگران و پیشـه‌وران و مراکز تجارتـی و صنعتـی شناختـه می‌شونـد.
[۳۲] معتمدی، محسن، آب تهران و مشکلات و راه حل‌ها، ج۱، ص۱۷، مجله باستان‌شناسی و تاریخ، تهران، شهریور ۱۳۶۹ش.



جامعه‌های شهرنشین ایران در دوره قاجار، به‌ویژه جامعه شهرنشین تهران، به مفهوم کلی به دو بخش متمایز جامعه مردانه و جامعه زنانه تقسیم می‌شدند. زندگی در هر یک از این دو جامعه تحت نظامات و اصول و قواعدی خاص جریان داشت. مردان در بیرون از خانه، و زنان در درون خانه نقش ایفا می‌کردند. مردان خانواده‌های رجال و اعیان در بیرونی، و زنان آن‌ها در اندرونی خانه‌هایشان که قلمروی جدا از هم داشت، فعالیت می‌کردند. بیرونی محیطی ظاهر و آشکار و مرتبط با خارج از خانه و فضایی آزاد برای رفت‌وآمدهای مردان خودی و بیگانه بود. برعکس اندرونی محیطی پوشیده و نهان از دیگران و نامحرمان، به ویژه مردان بیگانه و حتی مردان خویشاوند بود.
[۳۳] یادداشت‌های علی بلوکباشی.
رتق‌وفتق امور سیاسی و اقتصادی و کسب دانش و معرفت رسمی و کتبی به مردان، و گرم ‌نگهداشتن کانون یا اجاق خانواده و تربیت فرزندان در سال‌های نخستین و کودکی و امور عاطفی به زنان اختصاص داشت.
[۳۴] بهنام، جمشید، ساخت‌های خانواده و خویشاوندی در ایران، ج۱، ص۱۶-۱۷، تهران، ۱۳۵۰ش.
زن ناموس خانواده و پاره‌ای از خانه به شمار می‌رفت و مردانْ زنان را با الفاظ مختلف خانه، منزل، اندرونی
[۳۵] مهدی، علی‌اکبر، در جامعه‌شناسی خانواده ایرانی، ج۱، ص۲۰، تهران، ۱۳۵۴ش.
و ضعیفه خطاب می‌کردند.
در آن زمان کار کردن در بیرون از خانه برای زنان از هر طبقه و قشر عیب به شمار می‌رفت. کار زنان منحصر به پخت‌و‌پز، دوخت و دوز، شوهرداری، زاییدن و بزرگ کردن کودکان بود. اگر زنی در بیرون از خانه می‌رفت و کار می‌کرد، پشت سرش لیچار (سخنان یاوه و ناپسند) می‌گفتند. مسئولیت‌های اجتماعی، اقتصادی و اداری بر عهده مردان بود و زنان تهرانی در آن‌ها نقش و اثری نداشتند. در پیش از مشروطیت یک زن کلانتر به نام حاجی گیلانی خانم در تهران بود که خود را به جامه مردان آراسته بود. او سرداری ماهوت قرمز می‌پوشید، شلوار ماهوت آبی به پا می‌کرد، پوتین می‌پوشید، کلاه پوست تخم‌مرغی به سر می‌گذاشت و یک قمه نیز زیر سرداری خود می‌بست. این زن از طرف نظمیه مأمور رسیدگی به کارهای زنانه و مجرمان زن بود.
[۳۶] مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۸، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
بنابر آمار ۱۳۲۰ق/۱۹۰۳م چند تن زن هم در اندرون برخی خانه‌های اعیان مشغولیت‌هایی داشتند. مثلاً ملاشهربانو، ضعیفه دارو چشم‌کن؛ سکینه خانم، گیس‌سفیدِ اندرون.
[۳۷] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۳۸] اتحادیه، منصوره، رشد و توسعه شهر تهران در دوره صفوی، ج۱، ص۱۶۰، تحقیقات اسلامی، تهران، ۱۳۷۴ش.
[۳۹] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۸۲ درباره اشتغالات برخی از زنان، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۴۰] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۹۷ درباره اشتغالات برخی از زنان، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۴۱] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۱۰۰ درباره اشتغالات برخی از زنان، تهران، ۱۳۶۸ش.

در اندرونی خانه‌های اعیان چند خدمتگزار با عنوان آشپز، اتاق‌دار، صندوق‌دار، قلیان‌ چاق‌کن و زنی با عنوان گیس سفید (سرپرست خدمه) کار می‌کردند. آشپز هیچ‌گاه جلو خانم ظاهر و آفتابی نمی‌شد. اتاق‌دار اتاق‌ها را آب و جارو و تمیز می‌کرد؛ صندوق‌دار رخت و لباس و جواهرات خانم را نگهداری می‌کرد؛ و گیس‌سفید کلیدهای انبار برنج و روغن و چیزهای دیگر را در دست داشت و بر کار پیشخدمت‌ها نظارت می‌کرد.
[۴۲] مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۲۶۷، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.

اعیان معمولاً ۳ رنگ کنیز: سیاه‌برزنگی، کشمشی رنگ و سفید در خانه‌هایشان نگهداری می‌کردند. کنیزهای سفید یا از دخترانِ ترکمنِ اسیر شده یا از دخترانِ گرجیِ ربوده شده بودند. قیمت آن‌ها با هم تفاوت داشت و دلالان بازاری آن‌ها را می‌فروختند. خرید و فروش کنیز در تهران تا اولین سال‌های مشروطیت معمول بود و پس از آن ممنوع شد. برخی خانم‌ها کنیزهایشان را به عقد غلام سیاه‌ها درمی‌آوردند تا فرزندان آن‌ها خانه‌زادان خانواده شوند. کنیزان را دده، و دده‌هایی که در آشپزخانه کار می‌کردند دده مطبخی می‌نامیدند. برخی از خانم‌ها نیز که بی‌اولاد بودند، بچه کنیزی را به اولادی قبول می‌کردند و به هنگام مرگ میراثی برای آن‌ها می‌گذاشتند.
[۴۳] مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۲۹۸-۲۹۹، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
این کنیزان به نام‌های غنچه‌ دهان، سَمَن بَر، زعفران، صنوبر و به نام‌هایی مانند آن‌ها خوانده می‌شدند.
[۴۴] کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، ج۱، ص۲۳۴، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۴۵] کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۵ برای اطلاع بیشتر، تهران، ۱۳۴۸ش.

در زمستان‌ها عامه مردم کُرسی، و اعیان کرسی و بخاری می‌گذاشتند. توده مردم چاله‌کرسی، و اعیان منقل داشتند. اول پاییز چاله‌کرسی‌ها را گچ‌مالی می‌کردند و خاکه زغال را می‌شستند و از آن گلوله و کوفته زغالی درست می‌کردند و در آفتاب می‌گذاشتند تا خشک و برای سوختن آماده شود. اعیان نیز هیزم سوخت زمستانی خود را در پاییز آماده می‌کردند. آن‌ها روزها بخاری روشن می‌کردند و شب‌ها زیر کرسی می‌خوابیدند.
[۴۶] مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۳۰۸، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
در خانه‌های اعیان، خدمتکاران زن، و در خانه‌های توده مردم، کدبانوان خاکه‌های زغال را می‌شستند و با آن‌ها گلوله و کوفته زغالی درست می‌کردند.
در بیش‌تر خانه‌ها تنوری کار گذاشته بودند. در زمستان که برف و باران راه مواصلاتی را می‌بست و فراهم کردن آرد و نان دشوار بود، نان سفره خانه را در تنور خانه‌ها می‌پختند. هر ساله در اول پاییز مردِ خانه یکی دو جوال آرد برای مصرف نان زمستانی تهیه می‌کرد و در خانه می‌گذاشت. کدبانوی خانه، هفته‌ای یا دوهفته یک‌بار تنور خانه را با بوته و پشکل روشن می‌کرد و نان می‌پخت و مردخانه را از زحمت رفتن به بازار و خرید نان از نانوایی می‌رهاند. از این‌رو، در میان زنان تهرانی این مثل که شوهرم شغال باشه، آردم توی جوال باشه! زبانگرد بود. برخی از زنان که دل پرسودایی داشتند، می‌گفتند: شوهرم جوان باشه، آردم تو سرمه‌دان باشه!
[۴۷] مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۳۰۸، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
نان‌پزی در خانه اعیان و اشراف به عهده کنیزان و زنان خدمتگزار بود.
هر نوع تصمیم در امور اقتصاد خانواده و شوهر کردن و زن گرفتن فرزندان، انتخاب پسر یا دختر برای همسری فرزندان و انتخاب نوع شغل برای فرزندان ذکور با مردان بود و زنان جز پیروی از اراده مردان و اطاعت از آنان راه دیگری نداشتند.
[۴۸] یادداشت‌های علی بلوکباشی.
لوئی ماسینیون، ایران‌شناس فرانسوی، درباره پایگاه زن ایرانی در گروه خانواده شوهر می‌گوید: زن همواره میزبانِ بیگانه خانه است، کسی است که آمده است و باید روزی برود!. به همین سبب در زبان ترکی به عروس گلین می‌گویند، یعنی کسی که می‌آید. اصل پدر و تبار پدری است و این ضرب‌المثل که پشت‌پشتِ پدره، مادر رهگذره! گویای این اصل است.
[۴۹] بهنام، جمشید، ساخت‌های خانواده و خویشاوندی در ایران، ج۱، ص۴۰، تهران، ۱۳۵۰ش.

پوشاک و آرایش زنان تهران‌نشین در دوره قاجار نیز مخصوص بود. زنان معمولاً شلواری گشاد به نام چاقچور به پا می‌کردند که تا مچ پا را می‌پوشاند. چهره را با پیچه یا روبنده، و گیسوان را با روسری، دستمالی سفید یا رنگین، می‌پوشاندند و چادر سیاه یا چادر‌نمازی رنگین بر سر می‌کردند. گیسوانشان را معمولاً بلند نگه می‌داشتند و می‌بافتند. دست و پای خود را با حنا رنگ می‌کردند که به اصطلاح می‌گفتند خضاب یا نگار گذاشته‌اند. صورتشان را سفیداب می‌مالیدند و بر ابروان و مژگان خود وسمه سرمه می‌کشیدند و به گونه‌هایشان سرخاب می‌مالیدند و هفت قلم آرایش یا هرهفت برای آرایش چهره خود به کار می‌بردند.
[۵۰] ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۱۹۳، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.
معمولاً زنان گیسوان خود را تَکی، هفت تایی بیست و یک‌تایی یا چهل و یک تایی می‌بافتند. زنان تهرانی آن دوره باور داشتند که بی‌حساب بافتن موی شگون ندارد و زندگی زن را آشفته می‌کند. بعدها نوع آرایش گیسوی زنان تغییر کرد و سبک آراستن مو به صورت آلاگارسون فرانسوی (آرایشی مانند موی سر مردان) باب شد.
[۵۲] سیفی فمی تفرشی، مرتضی، تهران در آیینه زمان، ج۱، ص۱۸۸، تهران، ۱۳۶۹ش.

خال‌کوبی نیز نوعی آرایش زنانه رایج میان بانوان تهران، به‌ویژه زنان دوره ناصری بود. جای کوبیدن خال و شکل خال‌ها بستگی داشت به منظور زنان از خال‌کوبی. کوبیدن خال‌هایی به شکل یک بوته گل یا یک گنجشک روی غبغب، یا دو گنجشک در دوسوی بوته گل و یا یک بوته گل، یا نقش سرو روی سینه؛ کوبیدن خال‌هایی روی پیشانی، گونه‌ها، کنار لب بالا و زیرلب پایین و میان دو ابرو، همه معمولاً برای زیبایی؛ و کوبیدن خال محبت روی زبان یا زیرناف برای افزوده شدن مهرشوهر و سپید بختی بود. برای دور کردن چشم بد و درمان برخی از دردها نیز خال می‌کوبیدند.
[۵۳] کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۵۴] جودت، حسین، تهران در گذشته نزدیک از زمان، ج۱، ص۶۴، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۵۵] پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۴۲۸، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
مردان، به ویژه جوانان و داش‌مشدی‌ها هم خال‌کوبی می‌کردند.
[۵۶] مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، خال‌کوبی.

با دگرگونی شکل خانواده در جامعه امروزی تهران و کوچک شدن و صورت هسته‌ای یافتن خانواده، فرزندان دوره مجردی خود را با پدر و مادر می‌گذرانند و پس از ازدواج زندگی مستقلی را آغاز می‌کنند. بیشتر زنان خانواده آزادی خود را که از آنان گرفته شده بود، کم‌و‌بیش بازیافته‌اند و از راه رسانه‌های عمومی با الگوهای رفتاری زنان در جامعه و فرهنگ غربی آشنا شده‌اند و سبک نوینی را تجربه می‌کنند. زنان جامعه کنونی تهران، دیگر همچون زنان جامعه سنتی دوره قاجار یک نیروی زاینده مطلق یا خدمتکار خانه نیستند، بلکه همراه کدبانوگری و مدیریت و مربی‌گری در تربیت فرزندان، تا حدودی از استقلال فردی اجتماعی و اقتصادی نیز برخوردارند. زنان در بیرون از خانه در کارخانه‌های صنعتی، مؤسسات اجتماعی و فرهنگی دولتی و غیردولتی، نهاد‌ها، ادارات، انجمن‌ها و هنرکده‌ها دوش به دوش و پا به پای مردان فعالیت و خدمت می‌کنند. درصد بالایی از دانشجویان دانشگاه‌ها، آموزشگاه‌های عالی و هنرستان‌های تهران را دختران و زنان تشکیل می‌دهند و در انواع ورزش‌ها و رقابت‌ها، مسابقات ورزشی و هنر‌های تجسمی و موسیقی داخل و خارج کشور حضور فعال دارند. زن امروز تهرانی اغلب به دنبال همسر نمی‌رود و به شوهر به چشم نان‌آور نمی‌نگرد. از ازدواج مفهومی دیگر از مفهوم گذشته دارد و او را همسر و شریک زندگی احساسی، عاطفی، اجتماعی و اقتصادی خود می‌خواهد.
[۵۷] یادداشت‌های علی بلوکباشی.
[۵۸] مهدی، علی‌اکبر، در جامعه‌شناسی خانواده ایرانی، ج۱، ص۵۲-۵۴، تهران، ۱۳۵۴ش.



در جامعه سنتی تهران پیشه‌ها تقریباً موروثی بود و از پدر به فرزندان پسر انتقال می‌یافت. پسران دنباله کار و پیشه پدران خود را می‌گرفتند و اسرار و فنون حرفه را از آنان می‌آموختند و سینه به سینه به آیندگان انتقال می‌دادند.
[۵۹] ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۱۸۳، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.
نجم‌الملک در آمار ۱۲۸۶ق درباره ارباب حِرَف و صنایع در تهران گروه مردان از رده بزرگان مانند تاجر و ملاک را با عنوان آقایان، و صنعتگران، پیشه‌وران و دکان‌داران، اعم از عمده فروش و خرده فروش را با عنوان کسبه طبقه‌بندی می‌کند.
[۶۰] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۷-۳۴۹، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۶۱] طالقانی، محمود، مطالعات جامعه‌شناسی شهر تهران، ج۱، ص۷، تهران، ۱۳۶۹ش.
استادکاران و شاگردان هر حرفه و صنف در زمره صنف به شمار می‌آمدند و ساختار اجتماعی ـ اقتصادی جامعه تهران را پدید می‌آوردند.
[۶۲] طالقانی، محمود، مطالعات جامعه‌شناسی شهر تهران، ج۱، ص۷، تهران، ۱۳۶۹ش.

تامسن در ۱۲۹۸ق/۱۸۸۰م، ۲۰ پیشه شامل نجار، تفنگ‌ساز، سراج، خیاط، ساعت‌ساز، نقاش (منظور نقاش ساختمانی)، کلاه‌دوز، سنگ‌تراش، حکاک، صحاف، شیشه‌بر، مسگر، آهنگر، صباغ، مطبعه چی، پنبه ریس، زرگر، چاروادار، کفاش و نعلبند را نام می‌برد و آن‌ها را از گروه صنعتگران به شمار می‌آورد. کل جمعیت اعضای این پیشه‌ها را نیز ۹۵۰‘۲۸ تن ذکر می‌کند.
[۶۳] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۳۶، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
[۶۴] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۳۸ درباره صورت مشاغل و شمار استادکاران و کارگران ماهر و شاگردان هر پیشه و صنعت به تفکیک، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

به دستور ناصرالدین شاه تمام اهل حرفه و صنعت را در ساختمان مجمع‌الصنایع در خیابان باب همایون گرد آوردند و در حجره‌های متعدد آن سکنا دادند و هر حجره را به صنعتگری اختصاص دادند تا به کار صنعت بپردازد.
[۶۵] ذکاء، یحیی، تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی تهران، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴ درباره اسامی اصناف مجمع‌الصنایع و کالاهای ساخت هر یک با نام استاد حرفه، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۶۶] ، ذکاء، یحیی، ج۱، ص۳۴۷ درباره اسامی اصناف مجمع‌الصنایع و کالاهای ساخت هر یک با نام استاد حرفه، تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی تهران، تهران، ۱۳۴۹ش.
بنا بر نوشته‌ای در یک مجموعه خطی، شمار استادان و شاگردان مجمع‌الصنایع در ۱۴ محرم ۱۲۶۹، ۴۵ استاد و ۱۴۴ شاگرد بوده است.
[۶۷] ذکاء، یحیی، تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی تهران، ج۱، ص۳۶۹-۳۷۳ برای مشخصات هر حجره و نام استادان و شمار شاگردان هر استاد، تهران، ۱۳۴۹ش.

در ۱۳۴۵ق/۱۳۰۶ش، ۲۰۲ نوع شغل مشخص در تهران فعالیت می‌کردند که نمایانگر اوضاع اجتماعی جامعه تهران در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی بود. در آن زمان ۷۳۴ تاجر در ۱۴ رشته تجارتی در بازار تهران کار می‌کردند که حدود ۳/۵٪ صاحبان‌حرفه و کسب را تشکیل می‌دادند.
[۶۸] ‌اشرف، احمد، موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران دوره قاجار، ج۱، ص۲۴، تهران، ۱۳۵۹ش.
[۶۹] ‌اشرف، احمد، موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران دوره قاجار، ج۱، ص۲۴ درباره جدول مشخصات عمده تجار و اصناف، تهران، ۱۳۵۹ش.
در سرشماری سال ۱۳۱۱ش جمعاً ۳۳۴ شغل گوناگون: ۱۵۱ صنعت و حرفه، ۴ پیشه حمل و نقل، ۱۶۳پیشه مربوط به کسب و تجارت و ۱۶ شغل متفرقه مانند کمپانی بیمه، کلوپ ورزشی، مسافرخانه، سینما، تئاتر، مطب، کارخانه چراغ برق و مانند آن‌ها در تهران دایر بوده است.
[۷۰] سالنامه سرشماری نفوس شهر طهران (سومین احصائیه بلدیه تهران)، تهران، ج۱، ص۸۹-۱۰۱ برای صورت اسامی صنایع و حِرَف، ۱۳۱۲ش.

مسعود کیهان صورتی از احصائیه اصناف را با ذکر نام نوع پیشه‌ها، شمار دکان‌ها، استادکاران، کارگران و پادو‌ها در ۲۰۲ شغل به دست می‌دهد.
[۷۱] کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، ج۲، ص۳۲۷-۳۳۳، تهران، ۱۳۱۱ش.
ظاهراً کیهان و اشرف هر دو از یک منبع مشترک، یعنی سرشماری نفوس شهر تهران (۱۳۱۲ش)، در نقل آمار مربوط به اصناف استفاده کرده‌اند. در فهرست اخیر بسیاری از مشاغل با عنوان کسب‌های متفرقه آمده‌اند که کیهان در پانویس نام ۲۸ شغل از آن‌ها مانند دلوسازی، شیشه‌فروشی، تَرْکِش دوزی و سرقلیان فروشی را می‌آورد.
[۷۲] کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، ج۲، ص۳۳۳، تهران، ۱۳۱۱ش.
پس از شکل‌گیری بازار تهران، صاحبان هر صنعت و پیشه‌ بازار و راسته بازار ویژه خود را داشت، مانند بازار ارسی‌دوزها (کفاش‌ها)، بازار مسگران و بازار آهنگران.
[۷۳] ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ج۱، ص۳۰۴، ترجمه سیدعبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۷۴] مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، بازار.

اعضای هر یک از حرفه‌های قدیم تهران معمولاً از صاحبان حرفه یک یا دو شهر ترکیب می‌یافتند؛ مثلاً اعضای صنف خباز تهران بیش‌تر مشهدی
[۷۵] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۳، ص۴۰۰، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
و قمی
[۷۶] یادداشت‌های علی بلوکباشی.
بودند. مازندرانی‌ها کار و کاسبی را با کیسه‌کشی حمام یا حلاجی و لحاف دوزی در تهران آغاز می‌کردند و پس از چندی گرمابه می‌خریدند و گرمابه‌داری می‌کردند، یا به خرید و فروش و تجارت پشم و پنبه می‌پرداختند. قزوینی‌ها با کالاهای تولید قزوین مانند قاشق و ملاقه چوبی به تهران می‌آمدند و بعد خرازی فروش می‌شدند. کاشی‌ها و نطنزی‌ها به آب‌آلو فروشی و تون‌تابی و شاه توت و آب زرشک فروشی و خانه‌شاگردی می‌پرداختند.
[۷۷] سیفی فمی تفرشی، مرتضی، تهران در آیینه زمان، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹، تهران، ۱۳۶۹ش.
همشهری‌های هم‌شغل عمدتاً در قهوه‌خانه‌هایی خاص پاتوغ می‌گرفتند. پیشه‌وران و صنعتگران هر روز پس از دست‌کشیدن از کار روزانه و در ایام و اوقات تعطیل و فراغت در قهوه‌خانه‌ها جمع می‌شدند و ساعت‌ها به گفت‌وگو و تبادل‌نظر درباره کارهای روزمره اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و رد و بدل‌کردن اطلاعات می‌پرداختند و مسائل صنفی و شغلی را با هم در میان می‌گذاشتند و به کاریابی و کار راه‌اندازی می‌پرداختند. در هر قهوه‌خانه اعضای یک یا چند صنف و پیشه پاتوغ می‌گرفتند. مثلاً کارگران خبازی و بناها در چند قهوه‌خانه از جمله قهوه‌خانه پاچنار؛ قصاب‌ها و خرپاکوب‌ها در قهوه‌خانه پنجه‌باشی؛ و بار فروش‌ها و سلّاخ‌ها و صیفی‌کار‌ها در قهوه‌خانه طیب پاتوغ داشتند.
[۷۸] بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۰-۱۱، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۷۹] بلوکباشی، علی، واژه سنگک و پیشینه سنگک‌پزی در ایران، ج۱، ص۳۸-۳۹ برای پاتوق‌های اهل حرفه و صنعت در تهران، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۷ش، شم‌ ۷۴-۷۵.

هر یک از رجال و بزرگانِ شهرِ تهران اعضای یک یا چند صنف را زیر حمایت و سرپرستی و اداره خود داشتند. مثلاً همان‌طور که اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات
[۸۰] اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات، ج۱، ص۹۱، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ش.
بیان می‌دارد، قصابی‌های گوشت گاو فروش در اداره امین‌السلطان؛ علاف‌ها، صراف‌ها و بزازها تحت سرپرستی عزت‌الدوله؛ سرپرستی صراف‌ها با امین‌الملک؛ و عموم کسبه دیگر تهران با کشیکچی‌باشی نایب‌السلطنه بود. برخی از پیشه‌وران و کاسب‌کاران با حکمرانان و رجال مملکت و سرپرستان خود کنار می‌آمدند و به آن‌ها پیشکش و رشوه می‌دادند تا برای گران‌فروشی و چپاول مردم آزاد باشند. مثلاً قصاب‌ها و خبازها بارها با پرداخت مبالغ هنگفت به نایب‌السلطنه، حاکم تهران اجازه یافتند تا نان و گوشت را به بهایی که می‌خواستند بفروشند. وقتی شاه در ۱۳۱۳ق/۱۸۹۵م برای پایین‌آوردن بهای گوشت به سربازان خود دستور داد که در تهران به کشتار گوسفند و فروش گوشت بپردازند، قصاب‌ها به حاکم تهران و مادر شاه رشوه دادند و آن‌ها نیز سهمی از آن را به شاه پرداختند و شاه نیز سربازان را از ادامه کار بازداشت و قصابان دوباره بهای گوشت را بالا بردند.
[۸۱] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۰۲، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

شمار دکان‌های هر محله به نسبت شمار ساکنان و خانه‌های آن محله تعیین می‌شد. از این‌رو، برخی اصناف حق بنیچه داشتند که جواز یاپروانه دایرکردن دکان بود، و این برای حفظ حقوق سهم‌بری مناسب هر عضو صنف بود. افزون بر اصنافِ حق بنیچه‌دار، دیگران باید در خارج محدوده محله‌های شهر دکان باز کنند. حق بنیچه‌ها خرید و فروش هم می‌شد. صنف قصاب حق بنیچه را اصطلاحاً پاچوب می‌نامیدند. پاچوب به دو تیر چوبی و یک تیر حمال روی آن با قلاب‌های آهنی برای آویختن لاشه گوشت گفته می‌شد. بعدها پاچوب را مترادف با دکان قصابی به کار می‌بردند.
[۸۲] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۵۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
[۸۳] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۵۷، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

هر پیشه و صنف علامت یا نشانه‌ای نمادین داشت که با آن در جامعه شناخته می‌شد. این علامات صورت کوچک‌شده‌ای از اسباب و ابزار مهم و نقشمند هر یک از پیشه‌ها بود. ۱۷ حرفه از حرفه‌های رایج در تهران که به سلسله فقر منسوب بودند، علاماتشان را به هنگام سردَم بستن در قهوه‌خانه‌ها و اجرای آیین سخنوری بر در و دیوارصفه سردم‌ به ‌صورت خاص ‌می‌آویختند. این‌ علامات‌ عبارت بودند از کُنده و مُسته کفاشی، ارّه و تیشه نجاری، پُتک و کوره آهنگری، ماله و شمشه بنایی، کُنده و ساطور قصابی و افزارهای دیگر پیشه‌ها.
[۸۵] پرتو بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران، ج۱، ص۲۵ برای علامات ۱۷ صنف، تهران، ۱۳۳۷ش.
[۸۶] محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانه ایران، ج۲، ص۱۰۵۳-۱۰۷۸ درباره سخنوری و سردم بستن و علامات ۱۷ صنف، به کوشش حسن ذوالفقـاری، تهـران، ۱۳۸۲ش.
هر یک از صنف‌های هفده‌ ‌گانه نیز چند پیر خاص خود داشتند که به آن‌ها ارادت می‌ورزیدند و آن‌ها را مرشد مستقیم خود می‌دانستند. برخی از این پیران در زمره عارفان بزرگ یا امامان و پیغمبران بودند و برخی نیز مانند حضرت علی ابن ابی‌طالب (علیه‌السلام)، سلمان فارسی، معروف کرخی، ذوالنون مصری و مانند آن‌ها از پیران و مرشدان مورد قبول همه صنف‌ها به شمار می‌رفتند.
[۸۷] محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانه ایران، ج۲، ص۱۰۷۳-۱۰۷۵ درباره پیران سلسله و صنف‌های گوناگون، به کوشش حسن ذوالفقـاری، تهـران، ۱۳۸۲ش.

در جشن‌ها یا به هنگام فراوانی و ارزانی کالا و فراورده‌ها، صاحبان برخی از پیشه‌ها با آرایه‌بندی جلوخان دکه‌هایشان و آویختن برخی از علایم و روشن‌کردن چراغ به سر دکان‌ها حضور خود را در جشن اعلام می‌کردند. مثلاً حلاج‌ها از گلوله‌های پنبه آدمک‌های پنبه‌ای می‌ساختند و آن‌ها را که به پهلوان پنبه معروف بودند، در پیشگاه دکه‌های خود می‌گذاشتند.
[۸۸] پرتو بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران، ج۱، ص۴۵، تهران، ۱۳۳۷ش.
قصاب‌ها به هنگام فراوانی و ارزانی گوشت در جلو دکان‌های خود پیه می‌سوزاندند و خبازان ارزانی نان را با روشن کردن چراغ
[۸۹] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۶۵، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
و آویختن چند نان بزرگ‌تر از اندازه معمول اعلام می‌کردند.
[۹۰] یادداشت‌های علی بلوکباشی.

در مراسم قربانی کردن شتر در عید قربان، نمایندگان برخی از صنف‌ها بنا بر سنت جاری شرکت می‌کردند و در جایگاه‌های مخصوصی استقرار می‌یافتند. حق نمایندگی از صنف و اجازه شرکت در این مراسم در هر صنف میان خانواده‌هایی خاص موروثی بود.
[۹۱] Lambton، AKS، Islamic Society in Persia، ج۱، ص۲۶، London، ۱۹۵۴.
بنا بر گزارشی از ۱۲۶۹ق/۱۸۵۲م، هر صنف، از گوشت بخش خاصی از اندام شتر قربانی سهم می‌بردند. مثلاً آهنگران از گوشت ران شتر و خیاطان سر شتر را سهم می‌بردند.
[۹۲] بروگش، هاینریش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ج۱، ص۲۱۸، ترجمه محمدحسین کردبچه، تهران، ۱۳۶۷ش.
دالمانی در شرح مراسم شتر قربانی در تهران در دوره محمدعلی شاه می‌نویسد: سر قربانی سهم صنف نعل‌بندان، کوهان شتر سهم سراجان، گوشت ران و پاها سهم آهنگران، بقالان و قصابان بود. یک تکه از گوشت شتر را نیز نماینده شاه به سر نیزه می‌زد و به حضور شاه می‌برد. بقیه گوشت قربانی هم میان مردم تقسیم می‌شد.
[۹۳] دالمانی، ه،‌ ر، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸، ترجمه علی‌محمد فره‌وشی، تهران، ۱۳۳۵ش.
چون تقسیم گوشت شتر میان نمایندگان همه صنف‌ها ناممکن می‌نمود، از این رو فقط به چند صنف از گوشت قربانی به صورت نمادین سهم می‌دادند.
[۹۴] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۶۳، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
شمار این صنف‌ها را اوبن ۶ صنف ذکر کرده است.
[۹۵] Aubin، E، La Perse d’aujourd’hui Iran، ج۱، ص۱۴۶، Mésopotamie، Paris، ۱۹۰۸.
[۹۶] Massé، H، Croyances et coutumes persanes، ج۱، ص۱۴۳، Paris، ۱۹۳۸.
ظاهراً هر صنف نیز با ابزار مربوط به شغل خود شتر را پاره پاره می‌کرد.
[۹۷] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۶۳، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.

همبستگی نیرومندی میان اعضای هر صنف وجود داشت و افراد هر صنف معمولاً در شادی‌ها و غم‌های یکدیگر شرکت و اظهار همدردی می‌کردند. با درگذشت عضوی از صنف، بیشتر اعضای صنف در مراسم سوگواری مرگ او حضور می‌یافتند و وارثان درگذشته را از خانه تا محل کار در بازار مشایعت می‌کردند. در میان قصابان تهران رسم ویژه‌ای برای مرگ عضو صنف اجرا می‌کردند. آن‌ها یک تخته شال کشمیری را که خریده بودند در خانه عضو درگذشته، بر شانه نزدیک‌ترین خویشاوند او می‌افکندند.
[۹۸] Lambton، AKS، Islamic Society in Persia، ج۱، ص۲۶، London، ۱۹۵۴.

گروهی از مردم تهران نیز کار و پیشه و جا و مکان ثابتی نداشتند و در کوی و برزن محله می‌گشتند و کالاهای خود را از راه دوره‌گردی می‌فروختند، یا به تعمیر و مرمت اشیاء خانگی می‌پرداختند. این دسته پیشه‌وران دوره‌گرد برخی خوراکی‌ها و کالا‌ها را به شهر می‌آوردند و در محل‌هایی پاتوغ می‌کردند یا در محله‌ها می‌گشتند و اجناسشان را عرضه می‌کردند. لبویی، دوغی، گردویی، چاغاله (چغاله) ‌بادامی، شورْباقالی‌ فروش، عدسی‌فروش و مانند آن‌ها از زمره این پیشه‌وران بودند.
[۹۹] شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج۶، ص۸۵-۹۱ برای شرح به تفصیل این فروشندگان دوره‌گرد، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۰۰] شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج۶، ص۱۰۱ برای شرح به تفصیل این فروشندگان دوره‌گرد، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۰۱] شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج۶، ص۱۰۵ برای شرح به تفصیل این فروشندگان دوره‌گرد ‌، تهران، ۱۳۶۸ش.
برخی از دوره‌گردان اهل فن بودند و از راه عرضه مهارت‌های فنی خود به مردم زندگی می‌گذراندند، مانند چینی بندْزَن‌ها، چاقو تیزکُن‌ها، لحاف‌دوزان، رویگران یا مسگران و مانند آن‌ها. افراد گروه فروشندگان دوره‌گرد تشکل صنفی نداشتند.
[۱۰۲] یادداشت‌های علی بلوکباشی.

مشتری این دوره‌گردها اغلب زنان خانه‌دار بودند. برخی از این فروشندگان دوره‌گرد برای عرضه میوه‌ها و خوراکی‌های خود و برانگیختن و جذب مشتری جار می‌زدند و شعرها و ترانه‌هایی در وصف خوراکی‌ها و میوه‌ها با نغمه‌های خاص می‌خواندند. مثلاً می‌گفتند سبز و صبح چیده خیار؛ تربادام و گل بادام و ریزه بادام چغاله؛ نازک و ورامینی و یک‌یک بره کاهو؛ نُقل بیابان ذُرّت بوداده؛ دُرشْته گوجه، مال خورشْته گوجه.
[۱۰۳] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۰، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
گاهی نیز خاصیت‌ها و ویژگی‌های خوراکی‌های خود را در نغمه‌هایشان اعلام می‌کردند، مانندصفرا بُر است شاه‌توت؛ بی‌بلاگَرْمَک، تُنگِ طلا گَرْمَک؛ عصای پیر است بَلال، رستم دستان است بَلال!، یا شیرْ بَلال و شورْ بَلال، شیرِقوچانی بَلال، برّه بریانی بلال!؛ و زال، زالزالکِ، رستمِ زالِ زالکِ!.
[۱۰۴] نفیسی، سعید، تهران قدیم، ج۱، ص۴۴-۴۵، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۱۰۵] Boloukbashi، A and W O Beeman، Society and a Time for Pleasure، Iran Elements of Destiny، ed Sh Amirarjomand، England، ۱۹۷۸.
[۱۰۶] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۰ برای تفصیل چگونگی فروش انواع خوراکی‌ها و نغمه‌های مناسب هر خوراکی، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
[۱۰۷] بهبهانی، سیمین، تا غروبی دیگر، ج۱، ص۱۱، کتاب تهران، تهران، ۱۳۷۰ش، ج ۱.
[۱۰۸] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۵ برای دسته‌بندی دوره‌گردان و نحوه عمل آن‌ها، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
[۱۰۹] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۱۴-۱۱۵، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
در دو نغمه اخیر، فروشنده توصیفی شاعرانه و زیبا از زالزالک و بلال ارائه می‌دهد. فروشنده زالزالک با استفاده از همانندگی نام زالزالک و زال (شخصیت افسانه‌ای حماسی پدر رستم)، اندازه این میوه را به اندام بزرگ و تنومند او تشبیه می‌کند. فروشنده بلال هم با هوشمندی و شم تجاری و هنری خود شیری و تُرد و لذیذ بودن ذرت برشته و نمک‌سودْ شده را به شیرِ دام‌های قوچانی و طعم لذیذ بّره بریان شده تشبیه می‌کند و به این گونه شوق مردم را در خریدن و خوردن این میوه‌ها برمی‌انگیزد.
[۱۱۰] Boloukbashi، A and W O Beeman، ج۱، ص۲۵۲-۲۵۳، Society and a Time for Pleasure، Iran Elements of Destiny، ed Sh Amirarjomand، England، ۱۹۷۸.



در ابن بخش، گروه‌های دینی تهران بررسی می‌شود.

۵.۱ - زردشتیان

از زردشتیان مقیم تهران در سال‌های آغازین پایتختی آن خبر و اطلاع دقیقی در دست نیست. در دوره سلطنت ناصرالدین شاه، در ۱۲۷۱ق/۱۸۵۴م، مانکجی لیمجی هاتریا، معـروف بـه مانکجـی صـاحب (کـه از شخصیت‌های برجسته زردشتیان هنـد بود) به ایران آمد و در کرمان و سپس یزد اقامت گزید، آنگاه از یزد به تهران آمد و مدت ۵ سال و ۶ ماه در این شهر به امور مذهبی و اجتماعی زردشتیان‌ ایران، به‌ویژه تهران، و سروسامان دادن به وضع زندگی آن‌ها پرداخت. به سبب خدمات نیک‌مردانه او به زردشتیان، ناصرالدین‌شاه او را پدر خطاب‌ می‌کرد.
[۱۱۱] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۴-۶، تهران، ۱۳۸۰ش.

مانکجی صاحب ۳۲ کودک و نوجوان زردشتی را از کرمان و یزد به تهران آورد و با فراهم کردن وسایل زندگیشان، آنان را در دبستان شبانه‌روزی که خود بنیاد نهاده بود، به تحصیل علم واداشت.
[۱۱۲] مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۷۸، تهران، ۱۳۸۲ش.
در اثر کوشش‌های او روند مهاجرت زردشتیان از کرمان و یزد به تهران آغاز شد و به تدریج افزایش ‌یافت.
[۱۱۳] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۳۱۰، تهران، ۱۳۸۰ش.

نجم‌الملک در آمار سرشماری تهران در ۱۲۶۸ق شمار زردشتیان را ۱۱۱ نفر می‌دهد.
[۱۱۴] آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۹-۳۵۰، تهران، ۱۳۶۸ش.
بنا بر آماری که در منابع و نوشته‌های پژوهشگران زردشتی در مقاطع مختلف آمده، شمار زردشتیان تهران در ۱۲۸۵ق/۱۸۶۸م به ۲۰۰ نفر رسیده بوده است. به تعداد زردشتیان تهران همچنان افزوده می‌شد، به گونه‌ای که در ۱۳۳۰ش جمعیت آن‌ها به ۵۰۰‘۳ و در ۱۳۵۶ش/۱۹۷۷م، به ۵۰۰‘۱۲ نفر رسید
[۱۱۵] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۳۱۰، تهران، ۱۳۸۰ش.
و امروزه از جمعیت ۳۰ هزار نفری زردشتیان مقیم ایران، بیشتر آن‌ها در شهر تهران زندگی می‌کنند.
[۱۱۶] مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۷، تهران، ۱۳۸۲ش.

تا ۱۲۷۹ق/۱۹۰۰م فقط ۵ یا ۶ خانوار زردشتی در تهران خانه داشتند و به تجارت و صرافی مشغول بودند. بقیه زردشتیان در کاروان‌سراها و تیمچه‌ها زندگی می‌کردند و به داد و ستد کالاهای وطنی و بزازی می‌پرداختند. پسران جوان زردشتی که مختصری نوشتن و خواندن می‌آموختند، چند سال اجیر می‌شدند و به کارگماشتگی می‌پرداختند.
[۱۱۷] اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۲۸، تهران، ۱۳۵۵ش.
بنا بر متن نامه‌ای از زردشتیان تهران به انجمن اکابر پارسیان هند در ۱۲۸۷ق، زردشتیان تهران و ایران به‌طورکلی به شال‌بافی، کَجْ‌بافی (کَج = کَژ: نوعی ابریشم)، پیله‌وری، دکان‌داری، برزگری، بنایی، قاصدی و چارواداری اشتغال داشتند. با ورود قماش و کالا از فرنگستان به ایران در زمان فتحعلی‌شاه بیش‌تر این کارها، به ویژه شال بافی، کج‌بافی، پیله‌وری و دکان‌داری ورافتاد و زردشتیان از کار و پیشه سابق خود باز ماندند و به سوی بنادر ایران روی آوردند.
[۱۱۸] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۴۹۸-۴۹۹، تهران، ۱۳۸۰ش.

بنا برگزارشی در ۱۳۰۵ق‌بسیاری از زردشتیان به‌کار زراعت و باغبانی اشتغال داشتند و در باغ‌های نزدیک تهران آبیاری، درخت‌کاری و باغبانی می‌کردند.
[۱۱۹] Browne، E G، A Year Amongst the Persians، ج۱، ص۹۵-۹۶، London، ۱۹۵۰.
شماری از زردشتیان نیز در باغ‌های سلطنتی و امرا و سُفرا و شاهزادگان باغبانی و کشاورزی می‌کردند.
[۱۲۰] اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۱، تهران، ۱۳۵۵ش.

پولاک به شهرت زردشتیان در بازرگانی و اقتصاد و پشتکار و تحمل و درستی آنان در دوره ناصری اشاره می‌کند و می‌نویسد: تجار زردشتی صاحب چند کاروان‌سرا در تهران بودند و در کار تجارت با هندوستان دلالی می‌کردند.
[۱۲۱] پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۱، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.

در سال‌های پس از مشروطیت (۱۳۲۴ق) چند تن از تجار زردشتی که از یزد و کرمان به تهران آمده بودند، بیشتر در کاروان‌سرا‌ها و تیمچه‌های بازار، مانند سرای مشیرخلوت، دالان امین‌الملک و تیمچه حاجب‌الدوله به کار‌های بازرگانی و خرید و فروش کالا‌های وطنی یزدی مشغول بودند.
[۱۲۲] اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۱، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۱۲۳] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۵۰۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
شمار تجار زردشتی تهران در دوره پهلوی افزایش یافت، به طوری که تجارتخانه‌های آن‌ها در تهران بیش از شهرهای دیگر ایران بود و اعضای انجمن زردشتیان تهران بیش‌تر از صنف تجار بودند. مهم‌ترین تجارتخانه‌های آن‌ها تجارتخانه یگانگی و جمشید‌یان، متعلق به ارباب جمشید، و تجارتخانه جهانیان، متعلق به برادران جهانیان بود.
[۱۲۴] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۴۹۷، تهران، ۱۳۸۰ش.
ارباب جمشید از تجار سرشناس زردشتی در ۱۳۲۱ق/۱۹۰۳م از سوی مظفرالدین شاه به لقب رئیس التجار سرافراز شد و در دور اول مجلس شورای ملی در ۱۳۲۴ق به نمایندگی انتخاب شد. اطلاق کلمه ارباب به جای آقا به توانگران زردشتی از زمان مظفرالدین شاه باب شد و نخستین بار هم این لفظ را ظاهراً شـاه برای ارباب‌جمشیـد جمشیدیان بـه کـار بـرد.
[۱۲۵] مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۸۳، تهران، ۱۳۸۲ش.
[۱۲۶] مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۸۶، تهران، ۱۳۸۲ش.

ارباب‌جمشید از بزرگان و نیک‌مردان جامعه زردشتی بود. در تابستان‌ها که آب جنوب تهران کم‌بود، آب قنات‌های امیرآباد و جمشید‌آباد را (کـه آبادانی‌هایـی در آن دو محـل کـرده بـود) برای استفاده مردم به رایگان به جنوب تهران روانه می‌کرد. وی برای آموزش کودکان زردشتی مدرسه جمشید جم و برای زردشتیان گرمابه اختصاصی ساخت و هر سال در ایام سوگواری امام‌ حسین (علیه‌السلام) در محرم، ۴۰ رأس اسب و قاطر و چند درشکه در اختیار علمای روحانی می‌گذاشت.
[۱۲۷] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۹۷، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۲۸] اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۸، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۱۲۹] اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۸۲، تهران، ۱۳۵۵ش.

نخستین انجمن زردشتیان با نام انجمن ناصری برای تقدیر از ناصرالدین شاه به سبب دستور لغو جزیه از زردشتیان، تشکیل شد. پس از مرگ کیخسروجی، بنیان‌گذار انجمن در ۱۳۱۱ق/۱۸۹۳م، انجمن دچار فترت شد. بعدها زردشتیان در ۲۷ جمادی‌الآخر ۱۳۲۵، انجمن تازه‌ای به نام انجمن زردشتیان تهران را با انتخاب ۱۴ نماینده در مرکز تجارت خود (کاروان‌سـرای مشیـر خلـوت) بنیاد نهادند.
[۱۳۰] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۲۸۴-۲۸۵، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۳۱] اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۰۵-۳۰۶، تهران، ۱۳۵۵ش.
محل ساختمان این انجمن در زمین‌های مشیرالدوله، معروف به قلمستان در کنار ساختمان‌های آذریان (آتشکده) فیروز‌بهرام و سازمان‌های دیگر زردشتی در خیابان جمهوری کنونی، خیابان میرزا کوچک‌خان، کوچه‌ ‌زردشتیان قرار دارد.
زردشتیان مدارس بسیاری ساخته‌اند. این مدارس تا ۱۳۵۴ش موقوفه و تحت اداره انجمن زردشتیان تهران بودند؛ از آن پس در اختیار آموزش و پرورش قرار گرفتند. بزرگ‌ترین و مشهورترین آن‌ها دبیرستان پسرانه فیروز بهرام (۱۳۱۱ش) و دبیرستان دخترانه انوشیروان دادگر (۱۳۱۵ش) است،
[۱۳۲] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۲۱۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۳۳] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۲۵۴-۲۵۵، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۳۴] سالنما، انجمن زرتشتیان تهران، تهران، ۱۳۸۵ش.
علی وکیلی نخستین سینمای ویژه زنان را در سالن مدرسه زردشتیان، واقع در خیابان نادری، در ۱۳۰۷ش دایرکرد.
[۱۳۵] مهرابی، مسعود، تاریخ سینمای ایران، ج۱، ص۲۰، تهران، ۱۳۷۱ش.

در آغاز، به سبب شمار اندک جمعیت زردشتی تهران، زردشتیان یک دخمه (برج خاموشان)، آن هم در بیرون شهر و در جنب کوه بی‌بی‌شهربانو داشتند که سالانه بیش از ۲ یا ۳ مرده در آن نمی‌گذاشتند.
[۱۳۶] Browne، E G، A Year Amongst the Persians، ج۱، ص۹۶-۹۷، London، ۱۹۵۰.
این گورستان تا اختصاص قصر فیروزه به زردشتیان همچنان بر پا بود. در مهر ماه ۱۳۱۵ ارباب کیخسرو شاهرخ، رئیس انجمن زردشتیان و نماینده مجلس، ششدانگ قصر فیروزه را خرید و وقف جامعه زردشتی و تحت تولیت انجمن کرد.
[۱۳۷] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۱۴۶، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۳۸] سالنما، انجمن زرتشتیان تهران، تهران، ۱۳۸۵ش.
ارباب کیخسرو از نیکوکارانی بود که مدرس، روحانی مبارز در مجلس راجع به او گفت: در مجلس شورای ملی ما فقط یک نفر مسلمان پیدا می‌شود، آن هم ارباب کیخسرو ست.
[۱۳۹] بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۳، ص۱۸۰، تهران، ۱۳۴۷-۱۳۵۰ش.
در قصر فیروزه، به جز آرامگاه زردشتیان به‌تدریج بناهایی مانند نمازگاه، آشپزخانه و تالارهای متعدد برای منظورهای مختلف ساختند.
[۱۴۰] سالنما، انجمن زرتشتیان تهران، تهران، ۱۳۸۵ش.
[۱۴۱] اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۱ برای آگاهی بیش‌تر از آرامگاه زردشتیان، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۱۴۲] اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۳ برای آگاهی بیش‌تر از آرامگاه زردشتیان، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۱۴۳] سازمان‌ها و انجمن‌های اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، دینی، اقتصادی و بهداشتی زردشتیان در تهران، امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۴۴] مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۷۸-۱۰۰‌، تهران، ۱۳۸۲ش.
در روزگار کنونیْ زردشتیان به کار‌های مختلف خدماتی، تعمیراتی، آموزگاری، طبابت، پرستاری و کارهای مهندسی مشغول‌ هستند و این نوع کارها جایگزین کارهای سنتی دیرینه آنان شده، و زردشتیان را از روستاها به تهران جذب کرده است.
[۱۴۵] مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۹۹-۱۰۰، تهران، ۱۳۸۲ش.


۵.۲ - ارمنیان

از پیش از آغاز پایتختی تهران گروهی ارمنی در تهران زندگی می‌کردند. بنا به روایتی کریم‌خان زند (سل‌ ۱۱۶۳-۱۱۹۳ق) گروهی از ارمنیان سنگ‌تراش را برای ساختن عمارت سلطنتی در ارگ تهران به این شهر فرستاد.
[۱۴۶] هویان، آندرانیک، ایرانیان ارمنی، ج۱، ص۱۸ به نقل از گورویانس، تهران، ۱۳۸۱ش.
ساختن محراب کلیسای سورپ گِوُرک در بازارچه قوام‌الدوله در خیابان شاپور، (وحدت اسلامی کنونی)، در سال‌های ۱۲۰۴-۱۲۱۰ق/۱۷۹۰-۱۷۹۵م نشان از حضور جمعی ارامنه در تهران در آغاز دوره قاجار دارد. ارمنیان در آن سال‌ها در پیرامون این کلیسا می‌نشستند و اکنون نیز کوچه‌ای در این محله به نام کوچه ارامنه معروف است.
[۱۴۷] ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۶، تهران، ۱۳۸۰ش.

در زمان فتحعلی شاه، به دستور او ۱۰ خانوار ارمنی معروف به جام بُران (شیشه‌بران) برای انداختن شیشه‌های قصر سلطنتی (کاخ گلستان کنونی) از جلفای اصفهان به تهران آورده شدند. دو تن از این گروهِ جام‌بُرانْ بانی اصلی کلیسای تادئوس، بارتوقیموس (یا طاطاووس، باردوقیموس: دو تن از حواریون)، در ۱۲۲۳ق/۱۸۰۸م بودند. گورهای بانیان در مدخل کلیسا قرار دارند.
[۱۴۸] ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۷-۹۸، تهران، ۱۳۸۰ش.
فتحعلی شاه با ۴ تن از ۵ تن دختر ارمنی آذربایجانی که حسینعلی‌خان افشار، حاکم ارورمیه به او در ۱۲۱۴ق اهدا کرده بود، ازدواج کرد و آن‌ها را به حرم‌سرای خود آورد. این زنان ارمنی مادر چند تن از‌ شاهزادگان قاجار بودند.
[۱۴۹] بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۵، ص۴۴، تهران، ۱۳۴۷-۱۳۵۰ش.

از آن پس به‌تدریج ارامنه از آذربایجان، اصفهان و قفقاز به تهران مهاجرت کردند. مهاجرت ارمنیان به این شهر، به‌ویژه پس از تهاجم ترک‌های عثمانی به آذربایجان پس از جنگ جهانی اول و پس از انقلاب روسیه بود که تهران را پناهگاهی امن یافته بودند.
[۱۵۰] Iranica، ج۲، ص۴۸۱.
اولین محله را مهاجران ارمنی در دروازه حضرت عبدالعظیم، و دومین محله را در دروازه قزوین تشکیل دادند.
[۱۵۱] هویان، آندرانیک، ایرانیان ارمنی، ج۱، ص۱۸، تهران، ۱۳۸۱ش.
کم‌کم با افزایش شمار ارمنیان مهاجر به تهران و اقامت و اشتغال در این شهر، گستره اقامتگاه‌های آن‌ها نیز توسعه یافت و هر گروه از خانواده‌های ارمنی، بنابر نوع اشتغال و وضعیت مالی و اجتماعی سرپرستان خانواده و روابط خویشاوندی میانشان در نقطه‌ای از شهر نشیمن گزیدند. بنابر گزارشی در ناحیه محمدیه، زیر بازارچه زعفران‌باجی و آن سوی گذر قاطرچیان، محله ارمنی‌نشینان فقیر بود. در ناحیه‌های دیگر هم گروهی از ارمنیان می‌زیستند. مثلاً کشاورزان ارمنی در روستای ونک مستوفی، متوسطان آن‌ها در خیابان ارامنه و شمال میدان حسن‌آباد در دو ناحیه قنات‌آباد و حسن‌آباد، و دولتمندان هم در نقاط شمالی‌تر شهر می‌زیستند.
[۱۵۲] سیفی فمی تفرشی، مرتضی، پلیس خفیه ایران، ج۱، ص۳۸، تهران، ۱۳۶۷ش.

امروزه بزرگ‌ترین گروه از ارمنیان ایران در تهران زندگی می‌کنند. بنابر آماری در ۱۳۴۵ش/۱۹۶۶م، از ۴۲۱‘۱۰۸ نفر جمعیت ارمنی ۱۲۱‘۷۲ نفر، یعنی ۵۲/۶۹٪ در تهران نشیمن دارند.
[۱۵۳] Iranica، ج۲، ص۴۸۱.
[۱۵۴] هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، ج۱، ص۱۷-۱۸، برای اطلاع از آمار جمعیت ارمنیان تهران، از ۱۲۶۵ق تا ۱۳۴۱ق و شمار جمعیت ارامنۀ روستاهای ونک، دروس، خوردین و بومهن، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۵۵] هولتسر، ارنست، ایران در یک صد و سیزده سال پیش، ج۱، ص۷۰، ترجمه محمد عاصمی، تهران، ۱۳۵۵ش.

در دوران قاجار، ارامنه به تجارت، خدمات دیوانی و مشاغل سپاهیگری و شغل‌های دیگر اشتغال داشتند. آن‌ها بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تجارتخانه‌های تهران، مانند تجارتخانه تومانیانس را اداره می‌کردند.
[۱۵۶] هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، ج۱، ص۱۹، تهران، ۱۳۸۰ش.
هنگامی که سیدضیاءالدین طباطبایی، نخست‌وزیر کودتای رضاخانی در ۱۹ حوت ۱۲۹۹ش بلدیه تهران را منحل کرد و در دوم حمل ۱۳۰۰ش بلدیه را با سازمانی تازه تشکیل داد، در شورای اداری بلدیه چند تن مسیحی ارمنی، مانند موسیو ایپگیان، مأمور تشکیلات و رئیس اداره مرکزی و موسیو تیکران‌تر هاکوپیان، رئیس اداره تفتیش، سجل احوال، احصائیه و تشریفات شرکت داشتند.
[۱۵۷] محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج۲، ص۱۳۵، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۵۸] محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج۲، ص۱۳۶، تهران، ۱۳۶۸ش.
اعضای مدیریت بلدیه کارهای مفیدی برای شهر و مردم تهران انجام دادند. مثلاً تأمین روشنایی برخی از خیابان‌ها با چراغ برق را از کارهای گاسپار ایپگیان دانسته‌اند.
[۱۵۹] هویان، آندرانیک، ایرانیان ارمنی، ج۱، ص۱۱۳، تهران، ۱۳۸۱ش.

حوزه تشکیلات مذهبی ارامنه تهران جدیدترین حوزه‌های خلیفه‌گری ارامنه در ایران است که در ۱۳۲۴ش/۱۹۴۵م تأسیس شد. تا پیش از تأسیس این خلیفه‌گری، کلیساهای تهران زیر پوشش خلیفه‌گری ایران و هندوستان بود.
[۱۶۰] ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۵، تهران، ۱۳۸۰ش.
امروزه در تهران ۸ کلیسا و ۳ ماتور (نمازخانه) وجود دارد. کلیسای تادئوس (طاطاووس) در محله چاله‌میدان در خیابان مولوی (دروازه حضرت عبدالعظیم)، که با فاصله کمی از امامزاده سیداسماعیل قرار دارد و برخی از بزرگان ارامنه ایران و نخبگان اروپایی در آن دفن شده‌اند.
[۱۶۱] ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۷-۹۸، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۶۲] Parviz، N، The complete Pictorial Guide to Tehran: Historical Monuments، ج۱، ص۲۶۶، Tehran، ۲۰۰۰.
[۱۶۳] Arab، Gh، Church of Iran، ج۱، ص۸، Tehran، ۱۹۹۸.
[۱۶۴] Arab، Gh، Church of Iran، Tehran، ۱۹۹۸.
کلیسای میناس مقدس در ده ونک (که محراب آن در ۱۲۹۲ق/۱۸۷۵م بنا شد
[۱۶۵] Iranica، ج۲، ص۴۸۱.
[۱۶۶] ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۹، تهران، ۱۳۸۰ش.
) از قدیم‌ترین، و کلیسـای سـورپ سـرکیس در خیـابان کریـم‌خـان زنـد (که در۱۳۴۹ش/۱۹۷۰م گشـایش یافت) بزرگ‌ترین و جدیدترین کلیساهای ارامنه تهران هستند
[۱۶۷] ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۱۰۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۶۸] ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۶-۱۰۴ برای شرح تفصیلی کلیساهای تهران، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۶۹] هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، ج۱، ص۱۴۸-۱۵۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۱۷۰] Parviz، N، The complete Pictorial Guide to Tehran: Historical Monuments، ج۱، ص۲۶۶-۲۷۹ برای تصاویر کلیساها، Tehran، ۲۰۰۰.
معروف‌ترین نمازخانه‌ها و گورستان‌های ارامنه عبارت‌اند از سورپ هوانس در دولاب سرآسیاب (۱۳۱۵ش) که امروز متروک است و استپانوس در بوراستان، واقع در خیابان خاوران (۱۳۵۳ش) که امروز دایر است. باشگاه ورزشی آرارات نیز قبلاً نمازخانه و قبرستان بوده که در ۱۳۵۳ش به باشگاه ورزشی تبدیل شده است.
[۱۷۱] ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ص۱۰۴، تهران، ۱۳۸۰ش.

نخستین مدرسه ارامنه به نام هایگازیان در ژانویه ۱۸۷۰م در کلیسای گِوُرک مقدس در بازارچه معیّر تأسیس و افتتاح شد. در همان زمان میسیونرهای خارجی مدارسی رایگان در محله‌های ارمنیان دایر کردند. پس از آن انجمن دوستداران علم و دانش تحصیل در مدرسه هایگازیان را رایگان اعلام کرد. ناصرالدین شاه هم پس از بازگشت از سفر کربلا و استقبال دانش‌آموزان مدرسه از او، دستور داد سالیانه مبلغ ۲۰۰ تومان به مدرسه کمک کنند. انجمن بانوان ارمنی تهران در ۱۲۸۸ق/۱۸۷۱م مدرسه دخترانه‌ای در روستای ونک دایر کرد. از آن پس مدارس چندی برای کودکان ارامنه در نقاط مختلف تهران ساخته شد.
[۱۷۲] هویان، آندرانیک، ایرانیان ارمنی، ج۱، ص۴۷-۵۰ برای اطلاع بیش‌تر درباره مدارس ارامنه تهران، تهران، ۱۳۸۱ش.

شمار بسیاری از مراکز کار و پیشه ارامنه مانند کافی‌شاپ، کتاب‌فروشی، اغذیه فروشی و مانند آن‌ها، و یک کلیسا در خیابان نادری قرار دارد و این خیابان در قلب تهران از شاخصه‌های بارز ارمنیان است.
[۱۷۳] Iranica، ج۲، ص۴۸۲.
منطقه مجیدیه و حشمتیه نیز از نقاط ارمنی‌نشین شهر تهران است.
[۱۷۴] ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۱۰۳، تهران، ۱۳۸۰ش.
ارامنه چندین باشگاه، انجمن فرهنگی، صنفی، نیکوکاری و ورزشی در تهران دایر کرده‌اند که انجمن فرهنگی آرارات که در ۱۳۲۵ش/۱۹۴۶م تأسیس شد، از فعال‌ترین سازمان‌های ارامنه است.
[۱۷۵] Iranica، ج۲، ص۴۸۲.

کلیمیان:
در اواخر پادشاهی نادرشاه افشار (۱۱۶۰ق)، یهودیان در تهران ساکن شدند و رفته‌رفته کلیمیان گیلیارد دماوند، شیراز، اصفهان، کاشان، یزد، همدان و جاهای دیگر در دوره‌های فتحعلی شـاه و محمدشـاه (که به‌ویژه همسری یهودی در حرم و انـدرون داشـت) بـه تهران آمـدند و سکنا گزیدند.
[۱۷۶] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۱۰۳۲، تهران، ۱۳۳۹ش.

یهودیان تهران در محله‌هایی خاص و جدا از مسلمانان (معروف به گتو) در نواحی مختلف زندگی می‌کردند. محله‌هایی از ناحیه عودلاجان
[۱۷۷] سیفی فمی تفرشی، مرتضی، پلیس خفیه ایران، ج۱، ص۴۷، تهران، ۱۳۶۷ش.
[۱۷۸] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۶۷۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۷۹] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۶۷۶-۶۷۹، تهران، ۱۳۳۹ش.
مرکز کلیمیان تهران بود. محله کلیمیان عودلاجان کوچه‌هایی باریک و پرپیچ و خم و بدون سنگ‌فرش داشت. در میان محله میدان کوچکی به نام سَرْچال بود که در آن زباله می‌ریختند. کوچه‌ها مسقف و خانه‌ها گود و دخمه‌مانند بودند. در اینجا همه‌چیز رنگ گروهی داشت. بزاز، رمال، دعانویس، جادوگر، دلال،
[۱۸۰] سیفی فمی تفرشی، مرتضی، پلیس خفیه ایران، ج۱، ص۴۸، تهران، ۱۳۶۷ش.
قصاب و... همه یهودی بودند و حمام مخصوص به خود داشتند.
[۱۸۱] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۶۷۵، تهران، ۱۳۳۹ش.

یهودیان تهران، مانند یهودیان شهرهای دیگر ایران، به شغل تجارت، نقره‌کاری، تجارت شراب و خرده‌فروشی و خریدوفروش اشیاء عتیقه مشغول بودند.
[۱۸۲] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۷۸۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۸۳] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۳۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۸۴] Curzon، G N، Persia and the Persian Question، ج۱، ص۳۳۳، London، ۱۸۹۲.
زرگری، صیقلی جواهر، تنزیل پول، خرید و فروش زالو، انداختن شراب و عرق و فروش آن‌ها، مطربی و رقاصی نیز از مشاغل دیگر آن‌ها بود.
[۱۸۵] ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ج۱، ص۳۱۶، ترجمه سیدعبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۸۶] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۴۰، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
برخی از مردان یهودی نیز به کارهایی مانند خالی کردن آب حوض و پاکیزه کردن مکان‌های کثیف و رفتگری مشغول بودند.
[۱۸۷] Curzon، G N، Persia and the Persian Question، ج۱، ص۵۱۱، London، ۱۸۹۲.
[۱۸۸] ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ج۱، ص۳۱۷، ترجمه سیدعبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، ۱۳۶۳ش.
برخی از یهودیان هم به طبابت مشغول بودند. در دوره ناصری ۴ برادر کلیمی از اطبای مشهور تهران به شمار می‌رفتند که یکی از آن‌ها به نام حق نظر، طبیب ولیعهد ناصرالدین شاه و مورد لطف مادر او جیران بود.
[۱۸۹] پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۰، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۱۹۰] پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۹۷، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
شماری از یهودیان در داروخانه‌ها و مطبعه‌ها نیز کار می‌کردند.
[۱۹۱] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۳۴، تهران، ۱۳۳۹ش.

کار قابلگی در جامعه تهران به زنان یهودی اختصاص داشت. آبجی نبات خانم و مسگرا، دختران ملااسحاق کلیمیِ رمال از مشهورترین ماما‌های تهران بودند. خانواده‌های مؤمن و نمازخوان کمتر سراغ آبجی نبات خانم می‌رفتند، چون او چادر به سر نمی‌کرد و از مردها رو نمی‌گرفت.
[۱۹۲] مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۸، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.

گروهی از مردان و زنان یهودی به دوره‌گردی و بزازی و خرید اسباب‌خانه و زری و یراق و طاق و شال و جواهر اعیان و اشراف مشهور بودند. یراق‌ها و زری‌ها را می‌خریدند و می‌سوزاندند و نقره آن‌ها را استخراج می‌کردند. دلال‌های دوره‌گرد کلیمی را مردم مشتری خطاب می‌کردند.
[۱۹۳] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.

قوانین مذهبی تحصیل علم را به کلیمیان توصیه می‌کرد. از این‌رو بیش‌تر کلیمیان خواندن و نوشتن به زبان دینی خود یعنی عبری را می‌دانستند. اولین مدرسه آن‌ها آلیانس اسرائیلیت بود که هم‌زمان با دارالفنون تأسیس شد.
[۱۹۴] ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۱۱۹۴، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.
پیش از آن، یهودیان به ملاخانه یا مکتب‌خانه‌هایی که در کنیسه‌ها تشکیل می‌شد، می‌رفتند و عبری و تورات می‌آموختند. کودکان در تابستان روی حصیر، و در زمستان روی نمد و برخی روی پوست گوسفند که با خود از خانه‌هایشان می‌آوردند، می‌نشستند.
[۱۹۵] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۱۰۳۵-۱۰۳۷، تهران، ۱۳۳۹ش.
هیچ‌یک از مدارس مسلمانان کودکان یهودی را نمی‌پذیرفتند.
[۱۹۶] ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ج۱، ص۳۱۷، ترجمه سیدعبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، ۱۳۶۳ش.
نخستین کنیسه‌های آن‌ها کنیسه حاجی، خاله و العازار بود.
[۱۹۷] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۱۰۳۲، تهران، ۱۳۳۹ش.

به‌تدریج جوانان یهودی صنعت خیاطی و چاپ را آموختند و به فراگیری زبان فرانسه پرداختند و پایگاهی مناسب در جامعه تهران به دست آوردند. برخی از آنان در خیابان لاله‌زار دکان باز کردند و برخی دیگر به معلمیِ سرخانه رفتند و به آموزش زبان فرانسه به مسلمانان پرداختند.
[۱۹۸] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۴۶، تهران، ۱۳۳۹ش.

یهودیان در انقلاب مشروطیت فعال بودند، لیکن بعدها از نتیجه آن سرخوردند. سرخوردگی یهودیان از مشروطیت که آن را موجب نجات و رجای خود می‌پنداشتند و تبلیغات بهایی‌ها در جامعه یهود تهران، بسیاری از آنان، به‌ویژه جوانان را به رها کردن دین و گرایش به بهاییت ترغیب کرد.
[۱۹۹] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۷۴، تهران، ۱۳۳۹ش.

جمعیت کلیمیان تهران در ۱۲۸۶ق، ۵۷۸‘۱ تن،
[۲۰۰] اتحادیه، منصوره، رشد و توسعه شهر تهران در دوره صفوی، ج۱، ص۱۵۱، تحقیقات اسلامی، تهران، ۱۳۷۴ش.
در ۱۳۰۱ق، ۱۳۶‘۱ تن،
[۲۰۱] سالنامه سرشماری نفوس شهر طهران (سومین احصائیه بلدیه تهران)، تهران، ج۱، ص۱۰، ۱۳۱۲ش.
و در ۱۳۱۱ش، ۵۶۸‘۶ تن
[۲۰۲] سالنامه سرشماری نفوس شهر طهران (سومین احصائیه بلدیه تهران)، تهران، ج۱، ص۱۴۸، ۱۳۱۲ش.
یاد کرده‌اند.

۵.۳ - وضعیت اجتماعی اقلیت‌ها

گروه‌های مذهبی، به‌ویژه کلیمیان و ارمنیان در آغاز محدودیت‌ها و تضییقات بسیاری در زندگی داشتند و انواع شکنجه‌ها و بدبختی‌ها را تحمل می‌کردند. بنابر آیات و اخبار، مسلمانان باید از دوستی کفار، یعنی یهود، ترسا و گبر و میل و تشبّه به ایشان پرهیز و بر مسلک آنان سلوک نکنند تا خداوند میان آنان و کافران در جهنم جمع نکند.
[۲۰۳] قمی، عباس، مفاتیح الجنان، ج۱، ص۸۵۱-۸۵۲ حاشیه، تهران، ۱۳۷۸ش.
کلیمیان برای تمایز از مسلمانان ناگزیر از دوختن وصله قرمز بر روی لباس‌های خود بودند. گاهی هم به جای وصله، یک مستطیل به شال کمرشان وصل می‌کردند. این کار مدت‌ها در جامعه یهودی اعمال می‌شد تا این‌که رفته‌رفته رنگ باخت و برخی این علامات را کنار گذاشتند.
[۲۰۴] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۷۸۳، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۲۰۵] لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۷۸۵، تهران، ۱۳۳۹ش.
کرزن
[۲۰۶] Curzon، G N، Persia and the Persian Question، ج۱، ص۳۳۳، London، ۱۸۹۲.
به محدودیت‌های یهودی‌های تهران اشاره می‌کند، اما فشار و آزار تعصبات مذهبی در تهران را کمتر از جاهای دیگر ایران دانسته است.
ارامنه نیز از آزار و ستم در امان نبودند و مردم عامی گهگاه به بهانه‌های مختلف به محله‌های آن‌ها حمله می‌کردند و به تخریب و غارت خانه‌ها و کلیسا‌های آن‌ها دست می‌زدند و خم‌های شرابشان را می‌شکستند.
[۲۰۷] اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، ج۱، ص۸۶۶ برای نمونه‌ای از این حملات در ۱۲۳۰ق، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۲۰۸] هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
زردشتیان اجازه نداشتند دیوارهای خانه‌شان را بلند بسازند و روزهای بارانی از خانه‌های خود بیرون بیایند و سواره در شهر بگردند.
[۲۰۹] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۳۸۷، تهران، ۱۳۸۰ش.

پرداختن به برخی از مشاغل، به‌ویژه شغل‌هایی که با مواد غذایی مربوط بود، برای افراد غیرمسلمان قدغن بود. شغل‌های مخصوص و منحصر به غیرمسلمانان نیز نزد مسلمانان نجس شمرده می‌شد. از این روی ارمنیان به خبازی، قصابی و سبزی‌فروشی نمی‌پرداختند، چون مجاز به دست زدن به مواد خوراکی و هر چیز مرطوب مانند خمیر و گوشت و سبزی نبودند. از سوی دیگر شغل‌هایی مانند انداختن شراب و فروش آن در انحصار مسیحیان ارمنی و یهودیان بود.
[۲۱۰] فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۴۰، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
یهودیان و ارمنیان اجازه نداشتند به حمام‌های مسلمانان بروند. میرزا ابراهیم صحاف‌باشی (نک‌ : دنباله مقاله، مبحث سینما) حمامی بدون خزینه برای آن‌ها در سر چهارراه مهنّای تهران ساخت.
[۲۱۱] مشیری، محمد، مقدمه بر سفرنامه ابراهیم صحاف‌باشی، ج۱، ص۱۷، تهران، ۱۳۵۷ش.

امیرکبیر در راه تأمین مساوات حقوق گروه‌های مذهبی و بالا بردن پایگاه اجتماعی آن‌ها در جامعه مسلمانان بسیار کوشید. او به وضع زندگی اجتماعی زردشتیان علاقه ویژه نشان می‌داد و از خود زردشتیان کلانتری گمارد تا به امور شخصی آن‌ها نظارت و رسیدگی کند. دلجویی‌ها و مهربانی‌های امیرکبیر موجب شد که ۷ خانوار زردشتی که در ۱۲۵۲ق/۱۸۳۶م به بمبئی رفته بودند، به ایران بازگردند. امیرکبیر در ۱۲۶۵ق/۱۸۴۷م موبد موبدان را که به تهران آمده بود، گرامی داشت و از جانب شاه به او خلعت بخشید.
[۲۱۲] آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۶، تهران، ۱۳۶۲ش.

در ۱۳۰۰ق/۱۸۸۲م تحول تازه‌ای در آزادی عقاید مذهبی در ایران پدید آمد و به دستور ناصرالدین شاه دریافت مالیات جزیه از زردشتیان، ارامنه و کلیمیان لغو شد. از آن پس روح ملی‌گرایی در میان همه گروه‌های قومی و مذهبی ساکن در ایران افزونی یافت.
[۲۱۳] ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۵۷۸، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.
[۲۱۴] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۸، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۲۱۵] امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۸، تهران، ۱۳۸۰ش.
بنابر یک سرشماری در همین سال، میزان سواد در میان مسلمانان جامعه تهران که بیش‌تر مهاجر و احتمالاً روستایی بودند، نسبت به سایر گروه‌های مذهبی بسیار پایین بود. نسبت سواد در میان مسلمانان برابر با ۷/۱۶٪، ارمنیان ۹/۳۱٪، کلیمی‌ها ۱/۳۰٪ و زردشتیان ۳/۳۴٪ بود.
[۲۱۶] طالقانی، محمود، مطالعات جامعه‌شناسی شهر تهران، ج۱، ص۱۱-۱۲، تهران، ۱۳۶۹ش.
[۲۱۷] سالنامه سرشماری نفوس شهر طهران (سومین احصائیه بلدیه تهران)، تهران، ج۱، ص۱۴۸، ۱۳۱۲ش.

پس از انقلاب مشروطیت، گروه‌های مذهبی به موجب قانون دارای حقوق مدنی شدند و حق انتخاب نماینده برای مجلس قانون‌گذاری را یافتند. از آن پس این گروه‌ها در تمام شئون اداری، آموزشی و اقتصادی با دیگر اعضای مسلمان جامعه تهران حقوق مساوی یافتند.
[۲۱۸] ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۱۰۹، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.

در ۳۱ تیر ۱۳۱۲ به کوشش ارباب کیخسرو شاهرخ، نماینده زردشتیان در مجلس دوره دوم شورای ملی، قانون اجازه رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیرشیعه به تصویب رسید. از آن پس پیروان همه مذاهبی که در ایران به رسمیت شناخته شده بودند، در اجرای قواعد و عادات مذهبی خود آزاد بودند.
[۲۱۹] اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۵-۳۷۶ برای شرح قانون، تهران، ۱۳۵۵ش.

در مسیر تجدد و نوسازی محلات و ایجاد محله‌های جدید در شهر تهران، دگرگونی‌هایی در ساختار ترکیب اجتماعی، قومی و اقتصادی جمعیت آن پدید آمد و گروه‌های مرفه از بخش‌های قدیمی شهر به محله‌های جدید آن رفتند. این انتقال موجب درآمیختگی گروه‌های قومـی ـ مذهبـی بـا گروه‌های اجتماعـی دیگر جامعه تهران و رفع جداگزینی فضایی در میان ساکنان شهر شد و گروه‌های غیرمسلمان توانستند از گتوهای خود درآیند و در همسایگی مسلمانان خانه گزینند. محله‌های جدید تهران بیش‌تر پایگاه ثروت، اجتماعات تحصیل‌کرده و پردرآمد بود، تا پایگاه مذهب و قومیت.
[۲۲۰] اهلرس، اکارت، ایران، ج۱، ص۱۹۰، شهر، روستا، عشایر، ترجمه عباس سعیدی، تهران، ۱۳۸۰ش.



در قدیم در هر محله بزرگ و پرجمعیت تهران جمعی پهلوان، لات و جاهل زندگی می‌کردند که دسته لوطی‌های محله را تشکیل می‌دادند. لوطی‌ها بیش‌تر در محله‌های بازار، سرچشمه، پامنار، سنگلج، چال میدان و گذر قلی زندگی می‌کردند. آن‌ها یک گروه اجتماعی از گروه عامّه شهری بودند که بیش‌تر از قشر پایین جامعه سنتی تهران برخاسته بودند. در میان این گروه‌های عامّه چند عامل مشترک وجود داشت: الگوی رفتاری خاص، آرایش یکنواخت ظاهر، کاربرد واژه‌ها و اصطلاح‌های ویژه در گفتار، اشتغال به کارهایی معین و پرهیز و دوری از مشاغلی خاص، حمل اشیائی نمادین و وصله‌های لوطی‌گری، تمایل به شرکت در ورزش‌های زورخانه‌ای و رفتارها و اعتقادات مذهبی و ترتیب دادن دسته‌گردانی در ایام سوگواری محرم آن‌ها را در هر محله تهران که بودند، به یکدیگر پیوند می‌داد.
[۲۲۱] بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۰، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.

سبیل پُرپشت و افتاده بر پشت لب نشانه صولت و مردانگی لوطیان بود. زنجیر یزدی، جام برنجیِ کرمانی، دستمال بزرگ ابریشمیِ کاشانی، چاقویِ اصفهانی، چپق از چوب عنّاب یا آلبالو، شال کمر لام الف لا (بستن شال به طوری که گره آن در جلو کمر به شکل لا بایستد) و گیوه تخت نازک کرمانشاهی، ۷ نشانه و وصله‌ای بود که لوطیان با خود همراه داشتند. لوطیان شغل‌هایی مانند حلاجی، دلاکی، مقنی‌گری، کَنّاسی (زباله‌کشی و فاضلاب مستراح خالی کردن) و حمالی را عیب می‌دانستند و به این کارها دست نمی‌زدند. در عوض طبق‌کشی، توت‌فروشی، چُغاله‌فروشی، بادبادک و فرفره‌سازی، پالوده‌ریزی، بستنی‌سازی، دوغ‌فروشی و گردوی تازه فروشی از کارهای مقبول آن‌ها در فصل‌های مختلف سال بود.
[۲۲۲] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۳۰۴-۳۰۵، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.

لوطیان به‌طور کلی از لحاظ رفتار و خوی و خصال و کار و شغل، به ۳ دسته بزرگ ارباب معرکه، لات‌های بزن بهادر، و پهلوانان و یَل‌های خوشنام و جوانمرد تقسیم می‌شدند. لوطیان معرکه‌گیر برحسب کارشان به دسته‌های مختلف تقسیم می‌شدند که تقلیدچیان یا مسخرگان، مطربان و حیوان رقصان‌ها ۳ دسته معروف و شناخته‌شده آن‌ها بودند.
[۲۲۳] بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۱۷، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۲۲۴] تحویلدار، حسین، جغرافیای اصفهان، ج۱، ص۸۶-۸۷ برای تقسیم‌بندی جماعت لوطیان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۲ش.

اوژن اوبن که در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه، در سال‌های ۱۳۲۴-۱۳۲۵ق/۱۹۰۶-۱۹۰۷م در تهران به سر می‌برد، در شرح کوتاهی از وضعیت لوطی‌های لوطی‌خانه تهران در سفرنامه‌اش، آن‌ها را یک گروه صنفی معرفی می‌کند که به ۴ دسته تقسیم می‌شدند: ۱. لوطی‌های صاحب هنر و نوازنده و رقاص که تحت نظارت لوطی باشی کار می‌کردند و از هر تومان در آمدشان ۳۰ شاهی به او مالیات می‌پرداختند؛ ۲. کشتی‌گیران، پهلوانان و بندبازان که از لوطیان با اهمیت‌تر لوطی‌خانه بودند. برخی پهلوانان از راه کشتی‌گیری و زورآزمایی، و بندبازان از راه بازی در بازارها و میدان‌ها پول در می‌آوردند؛ ۳. مارگیران، عنتری‌ها و خرس‌بازان که دسته لوطیان معرکه‌گیر سر کوچه‌ها و خیابان‌ها را شکل می‌دادند؛ ۴. شعبده‌بازان و نمایشگران خیمه‌شب‌بازی که از صنف اشراف لوطی‌خانه بودند و از راه نمایش دادن در خانه اعیان و بزرگان درآمد کسب می‌کردند.
[۲۲۵] Aubin، E، La Perse d’aujourd’hui Iran، ج۱، ص۲۳۳، Mésopotamie، Paris، ۱۹۰۸.

لوطی‌های بزن بهادر و شریر، خوی و رفتاری ناشایست و ماجراجویانه داشتند و گاه و بیگاه در محله فتنه بر می‌انگیختند و جنجال و هیاهو برپا می‌کردند. اینان از راه باج‌ستانی از مردم محله و راه‌های ناروا و قمار زندگی می‌گذراندند. در هر گذر و محله و در قهوه‌خانه یا قهوه‌خانه‌هایی پاتوغ می‌گرفتند.
[۲۲۶] بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۳۹، تهران، ۱۳۷۵ش.
این گروه لوطیان لات و شریر، فرزند شرایط تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و نظام حکومتی ایران بوده‌اند. آنان عموماً ساده، زودباور، وفادار و دست‌تنگ بودند؛ دریوزگی نمی‌کردند، اما با گرفتن باج زندگی می‌گذراندند.
[۲۲۷] برضد مشروطه‌خواهان شوریدند، گنجینه عکس‌های ایران، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۲۲۸] منظرپور، عباس، در کوچه و خیابان، ج۱، ص۱۶۹، تهران، ۱۳۸۴ش.

لوطیان معمولاً با چند گروه و صنف اجتماعی، مانند کاسب‌کاران، بازاریان، برخی از آخوندها و روحانیان محل، مأموران حکومتی و رجال درباری رابطه نزدیک داشتند. شماری از آن‌ها نیز به اقتضای شرایط روز، در خدمت و به فرمان اعضای یکی از این گروه‌ها و صنف‌ها درمی‌آمدند و در راستای مقاصد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی شخصی آن‌ها در محله و شهر عملیاتی انجام می‌دادند.
[۲۲۹] بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۰، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.

قمه بستن و شرارت کردن در بازار از عادات این دسته از لوطیان بود. امیرکبیر بستن قمه را آزاد گذاشت، اما گفت آن‌کس که تیغ از غلاف بیرون آرد، کی خواهد بود؟!. از آن پس، در نزاع‌ها از ترس امیر کسی جرئت تیغ کشیدن از نیام را نداشت و کم‌کم قمه بستن را لوطیان و الوات ترک کردند.
[۲۳۰] اعتمادالسلطنه، محمدحسن، صدرالتواریخ، ج۱، ص۲۲۹، به کوشش محمد مشیری، تهران، ۱۳۵۷ش.
با همه این‌ها تا اوایل سلطنت پهلوی لوطیان تهران از قمه، قداره و گاهی شش پَر در زدوخورد‌ها و شرارت‌هایشان استفاده می‌کردند. بعدها حمل چاقو و چاقوکشی در نزاع‌ها رسم شد. اولین کسی هم که بنابر گفته‌ها دست به چاقو زد، گردن کلفتی از محله پاماشین در اوایل دوره سلطنت رضاشاه بود.
[۲۳۱] منظرپور، عباس، در کوچه و خیابان، ج۱، ص۳۲۸، تهران، ۱۳۸۴ش.

اصطلاح پاچناری (کـه منسوب به محله‌ای به نام پاچنار در تهران بود) به گروه اجلاف آن محله اطلاق می‌شد. رفته‌رفته این اصطلاح در تهران جنبه عمومی یافت و پاچناری را برای لوطیان و همه اشخاص نامقیّد و فرومایه به کار می‌بردند.
[۲۳۲] بهار، عجم، لاله تیک چند بهار، ذیل پاچناری، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۲۳۳] بهار، عجم، لاله تیک چند بهار، ذیل پاچناری‌گری، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
لوطیان و بی‌سر و پایانی را هم که در ته میدانگاه‌ها و در گوشه‌ای جا و مکانی داشتند و با لقمه نانی مدارا می‌کردند، اصطلاحاً ته‌میدانی می‌نامیدند.
[۲۳۴] بهار، عجم، لاله تیک چند بهار، ج۱، ص۵۶۴، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، ۱۳۸۰ش.

دسته‌ای از لوطی‌ها نیز به یقه چرکینان معروف بودند. شاهزاده آقا عزیز، از شاهزادگان قجری سردسته لوطیان محله پامنار و حیاط شاهی همیشه چند تن از این دستـه لـوطی‌ها (که بـه یقـه چـرکینـی خـود می‌بالیدند) همراه داشت و بـا آن‌ها می‌گشت و به امامزاده داوود می‌رفت.
[۲۳۵] افضل‌الملک، غلامحسین، افضل التواریخ، ج۱، ص۲۷۹، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۱ش.
خیابان دروازه شمیران مرکز برخی از لشوش و اوباش کم‌زور و پرشرّ و شور تهران بود. این دسته در ظل حمایت امین‌الدوله بزرگ، صدراعظم از گزند تعقیب و گوشمالی معاف بودند. آن‌ها هر شب از اول غروب خیابان را قُرُق می‌کردند و با مزاحمت‌ها و عربده‌کشی‌های خود عرصه را بر مردمان ساکن دروازه شمیران تنگ می‌نمودند. این اراذل به قول داش مشدی‌ها بیش از یک طاق لوطی نبودند! و جرئت قدم بیرون گذاشتن از محله خود را نداشتند.
[۲۳۶] شهری، جعفر، طهران قدیم، ج۱، ص۳۸۳، تهران، ۱۳۷۱ش.

لوطی پهلوان‌هایی هم بودند که خلاف لوطی‌های بزن بهادر، رفتار و کرداری آرام و به‌قاعده داشتند و در زندگی می‌کوشیدند تا آیین و اصول جوانمردی را رعایت کنند. این پهلوانان در حق‌جویی و ایثارگری و گذشتن از جان و مال خود در راه دستگیری از خانواده‌های بی‌سرپرست و پهلوانانِ از پا افتاده و حمایت از ناموس اهل محل، پیوسته پیشگام بودند و از این‌رو، مورد وثوق و اعتماد اهل محل نیز بودند و از ارکان استوار اجتماع محله به‌شمار می‌رفتند.
[۲۳۷] بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۰، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.
مجموعه‌ای از خصوصیات پهلوانی مانند عشق و علاقه، پشتکاری و شکیبایی، فضیلت اخلاقی و مردم‌دوستی صف این پهلوانان رادمرد را از پهلوان‌نماهای اراذل و اوباش جدا می‌کرد. از این قشر پهلوانان خوشنام صاحب سجایای اخلاقی در محله‌های مختلف تهران بسیار بود؛ اصغر نجار، حاج محمدصادق بلورفروش، حاج سیدحسن رزاز و حاج میرزا عباس شیشه‌بُر از پهلوانان و کشتی‌گیران معروف، نمونه‌ای چند از این گروه لوطیان خوشنام بودند.
[۲۳۸] تکمیل همایون، ناصر، سنت پهلوانی و شناخت احوال پهلوانان، ج۱، ص۳۴-۳۵، حافظ، تهران، ۱۳۸۳ش، شم‌ ۹.
لوطی صالح، لوطی عظیم، لوطی اکبرخان، لوطی نایب، لوطی اکبر پامناری و لوطی سردمدار را نیز در میان صنف لوطیان از نیک‌مردان پاک‌باخته به‌شمار آورده‌اند.
[۲۳۹] نجمی، ناصر، تهران در یک صد سال پیش، ج۱، ص۲۶۷-۲۶۸، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۲۴۰] بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۱۷-۱۴۱ برای آگاهی بیش‌تر درباره برخی از لوطیان ارباب معرکه، پهلوانان و کشتی‌گیران لوطی و پهلوانان بزن بهادر، تهران، ۱۳۷۵ش.

لوطیان تهران به گروه و محله و شهر خود وابستگی و علاقه بسیاری نشان می‌دادند و در حفظ شأن و آبروی شهر و محله و هم‌محله‌ای‌های خود از هیچ‌گونه جان‌فشانی و ایثارگری دریغ نمی‌کردند. پهلوانان محله را همپالکی‌هایشان داش و لوطی می‌خواندند. داش‌ها و لوطی‌هایی که جوانمردی، همت والا، نیک‌خواهی و گشاده دستی‌هایشان بیش از پهلوانان و لوطیان دیگر به مردم محل اثبات شده بود، عنوان باباشمل، یعنی مقام بابا و بزرگ و رهبر لوطی‌ها و محله را به دست می‌آوردند. باباشمل‌های محله‌ها گره‌گشای مشکلات محله‌ها بودند و کارها و مشکلات مردم را با صبر و متانت و ریش‌سفیدی و مایه گذاشتن از لوطیگری خود حل و فصل می‌کردند و راه می‌انداختند.
[۲۴۱] بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۳۹، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۲۴۲] بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۳، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.

لوطیان از هر دسته، به مذهب و اجرای مناسک و مراسم عزاداری عاشورا سخت اعتقاد داشتند. در نخستین دهه هر محرم تکیه‌ها و حسینیه‌ها و قهوه‌خانه‌های محله خود را با شال و پارچه‌های سیاه می‌بستند و در دسته‌های سینه‌زن و زنجیرزن زیر سنگین‌ترین علامت‌های بزرگ می‌رفتند. امامزاده داوود تهران زیارتگاه خاص آن‌ها بود و به مکه لوطی‌ها یا داش‌ها شهرت داشت. دو سه روزی هواخوری در فصل تابستان در امامزاده داوود، مثل طواف کعبه برای حاجیان بود. سوگند خوردن به حضرت عباس، به کمر حرّ ریاحی، شاه‌چراغ شیراز، و سرسپردگی به قطب جوانمردان عالم حضرت علی (علیه‌السلام) و جان نثاری برای شهید کربلا امام حسین (علیه‌السلام) از خصلت‌های آن‌ها بود.
[۲۴۳] بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۵، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.
[۲۴۴] افضل‌الملک، غلامحسین، افضل التواریخ، ج۱، ص۲۷۹، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۱ش.

زشت‌ترین دشنام‌ها و بدترین اعمال در میان لوطیانِ یَل جوانمردِ خوشنام به کار بردن کلمات و جملات نامَرد، نالوطی، لچک به سر و امثال آن بود. سوگند به دروغ خوردن، موی سبیل گرو بسته را از گرو بیرون نیاوردن، عهد و قول خود را شکستن، بی‌غیرتی و بی‌ناموسی کردن، ناتوزدن و مانند این‌ها از زشت‌ترین اعمال در میان این‌گونه لوطیان بود.
[۲۴۵] بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۵، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.
[۲۴۶] مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، لوطی و لوطی‌گری، برای تفصیل درباره این گروه اجتماعی.



۱. بلوکباشی، علی، چالش‌های اجتماعی و فرهنگی در بنیانگیری آموزش نوین، ج۱، ص۱۹، حافظ، تهران، ۱۳۸۵ش، شم‌ ۳۲.
۲. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۹، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۳. مجدالملک، رساله مجدیه، ج۱، ص۹۶، به کوشش فریدون گرکانی، تهران، ۱۳۵۸ش.
۴. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۵. اتحادیه، منصوره، زن در جامعه قاجار، ج۱، ص۳۳، کلک، تهران، ۱۳۷۳ش، شم‌ ۵۵-۵۶.
۶. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۲۷، تهران، ۱۳۶۸ش.
۷. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۰، تهران، ۱۳۶۸ش.
۸. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷، تهران، ۱۳۶۸ش.
۹. یادداشت‌های علی بلوکباشی.
۱۰. برزین، سعید، ساختار سیاسی ـ طبقاتی و جمعیتی در ایران، ج۱، ص۱۵، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، ۱۳۷۳ش، س ۸، شم‌ ۹-۱۰، نیز ۱۱-۱۲.
۱۱. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۳۶، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۱۲. پاکدامن، ناصر، میرزا عبدالغفار نجم‌الدوله و تشخیص نفوس دارالخلافه، ج۱، ص۳۴۵، فرهنگ ایران زمین، تهران، ۱۳۵۳ش، شم‌ ۲۰.
۱۳. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۶، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۴. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۹، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۱۵. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۴، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۱۶. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۳-۲۴، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۱۷. برزین، سعید، ساختار سیاسی ـ طبقاتی و جمعیتی در ایران، ج۱، ص۱۵، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، ۱۳۷۳ش، س ۸، شم‌ ۹-۱۰، نیز ۱۱-۱۲.
۱۸. برزین، سعید، ساختار سیاسی ـ طبقاتی و جمعیتی در ایران، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، ۱۳۷۳ش، س ۸، شم‌ ۹-۱۰، نیز ۱۱-۱۲.
۱۹. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۲، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۰. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۱، ص۱۹، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۱. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۱، ص۲۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۲. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۱، ص۲۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۳. یادداشت‌های علی بلوکباشی.
۲۴. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۱، ص۲۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۵. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۲۶، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۶. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۵۳-۱۵۴، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۷. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۵۴-۱۵۵، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۸. پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۹۶، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
۲۹. پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۹۶-۴۲۹ برای آگاهی درباره صنف طبیبان سنتی و شیوه طبابت و درمان آن‌ها و عقاید مردم نسبت به آن‌ها در دوره ناصری، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
۳۰. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۴، ص۵۵۷۲، پوشاک، درباره لباس گروه‌های دیگر.    
۳۱. معتمدی، محسن، آب تهران و مشکلات و راه حل‌ها، ج۱، ص۱۳-۱۴، مجله باستان‌شناسی و تاریخ، تهران، شهریور ۱۳۶۹ش.
۳۲. معتمدی، محسن، آب تهران و مشکلات و راه حل‌ها، ج۱، ص۱۷، مجله باستان‌شناسی و تاریخ، تهران، شهریور ۱۳۶۹ش.
۳۳. یادداشت‌های علی بلوکباشی.
۳۴. بهنام، جمشید، ساخت‌های خانواده و خویشاوندی در ایران، ج۱، ص۱۶-۱۷، تهران، ۱۳۵۰ش.
۳۵. مهدی، علی‌اکبر، در جامعه‌شناسی خانواده ایرانی، ج۱، ص۲۰، تهران، ۱۳۵۴ش.
۳۶. مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۸، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
۳۷. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
۳۸. اتحادیه، منصوره، رشد و توسعه شهر تهران در دوره صفوی، ج۱، ص۱۶۰، تحقیقات اسلامی، تهران، ۱۳۷۴ش.
۳۹. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۸۲ درباره اشتغالات برخی از زنان، تهران، ۱۳۶۸ش.
۴۰. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۹۷ درباره اشتغالات برخی از زنان، تهران، ۱۳۶۸ش.
۴۱. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۱۰۰ درباره اشتغالات برخی از زنان، تهران، ۱۳۶۸ش.
۴۲. مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۲۶۷، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
۴۳. مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۲۹۸-۲۹۹، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
۴۴. کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، ج۱، ص۲۳۴، تهران، ۱۳۴۸ش.
۴۵. کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۵ برای اطلاع بیشتر، تهران، ۱۳۴۸ش.
۴۶. مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۳۰۸، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
۴۷. مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۳۰۸، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
۴۸. یادداشت‌های علی بلوکباشی.
۴۹. بهنام، جمشید، ساخت‌های خانواده و خویشاوندی در ایران، ج۱، ص۴۰، تهران، ۱۳۵۰ش.
۵۰. ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۱۹۳، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.
۵۱. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۴، ص۵۵۷۲، پوشاک، درباره پوشاک زنان.    
۵۲. سیفی فمی تفرشی، مرتضی، تهران در آیینه زمان، ج۱، ص۱۸۸، تهران، ۱۳۶۹ش.
۵۳. کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷، تهران، ۱۳۴۸ش.
۵۴. جودت، حسین، تهران در گذشته نزدیک از زمان، ج۱، ص۶۴، تهران، ۱۳۵۶ش.
۵۵. پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۴۲۸، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
۵۶. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، خال‌کوبی.
۵۷. یادداشت‌های علی بلوکباشی.
۵۸. مهدی، علی‌اکبر، در جامعه‌شناسی خانواده ایرانی، ج۱، ص۵۲-۵۴، تهران، ۱۳۵۴ش.
۵۹. ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۱۸۳، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.
۶۰. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۷-۳۴۹، تهران، ۱۳۶۸ش.
۶۱. طالقانی، محمود، مطالعات جامعه‌شناسی شهر تهران، ج۱، ص۷، تهران، ۱۳۶۹ش.
۶۲. طالقانی، محمود، مطالعات جامعه‌شناسی شهر تهران، ج۱، ص۷، تهران، ۱۳۶۹ش.
۶۳. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۳۶، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۶۴. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۳۸ درباره صورت مشاغل و شمار استادکاران و کارگران ماهر و شاگردان هر پیشه و صنعت به تفکیک، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۶۵. ذکاء، یحیی، تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی تهران، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴ درباره اسامی اصناف مجمع‌الصنایع و کالاهای ساخت هر یک با نام استاد حرفه، تهران، ۱۳۴۹ش.
۶۶. ، ذکاء، یحیی، ج۱، ص۳۴۷ درباره اسامی اصناف مجمع‌الصنایع و کالاهای ساخت هر یک با نام استاد حرفه، تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی تهران، تهران، ۱۳۴۹ش.
۶۷. ذکاء، یحیی، تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی تهران، ج۱، ص۳۶۹-۳۷۳ برای مشخصات هر حجره و نام استادان و شمار شاگردان هر استاد، تهران، ۱۳۴۹ش.
۶۸. ‌اشرف، احمد، موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران دوره قاجار، ج۱، ص۲۴، تهران، ۱۳۵۹ش.
۶۹. ‌اشرف، احمد، موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران دوره قاجار، ج۱، ص۲۴ درباره جدول مشخصات عمده تجار و اصناف، تهران، ۱۳۵۹ش.
۷۰. سالنامه سرشماری نفوس شهر طهران (سومین احصائیه بلدیه تهران)، تهران، ج۱، ص۸۹-۱۰۱ برای صورت اسامی صنایع و حِرَف، ۱۳۱۲ش.
۷۱. کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، ج۲، ص۳۲۷-۳۳۳، تهران، ۱۳۱۱ش.
۷۲. کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، ج۲، ص۳۳۳، تهران، ۱۳۱۱ش.
۷۳. ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ج۱، ص۳۰۴، ترجمه سیدعبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، ۱۳۶۳ش.
۷۴. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، بازار.
۷۵. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۳، ص۴۰۰، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
۷۶. یادداشت‌های علی بلوکباشی.
۷۷. سیفی فمی تفرشی، مرتضی، تهران در آیینه زمان، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹، تهران، ۱۳۶۹ش.
۷۸. بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۰-۱۱، تهران، ۱۳۷۵ش.
۷۹. بلوکباشی، علی، واژه سنگک و پیشینه سنگک‌پزی در ایران، ج۱، ص۳۸-۳۹ برای پاتوق‌های اهل حرفه و صنعت در تهران، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۷ش، شم‌ ۷۴-۷۵.
۸۰. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات، ج۱، ص۹۱، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ش.
۸۱. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۰۲، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۸۲. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۵۱، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۸۳. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۵۷، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۸۴. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۲، ص۵۶۸، سخنوری، آیین.    
۸۵. پرتو بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران، ج۱، ص۲۵ برای علامات ۱۷ صنف، تهران، ۱۳۳۷ش.
۸۶. محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانه ایران، ج۲، ص۱۰۵۳-۱۰۷۸ درباره سخنوری و سردم بستن و علامات ۱۷ صنف، به کوشش حسن ذوالفقـاری، تهـران، ۱۳۸۲ش.
۸۷. محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانه ایران، ج۲، ص۱۰۷۳-۱۰۷۵ درباره پیران سلسله و صنف‌های گوناگون، به کوشش حسن ذوالفقـاری، تهـران، ۱۳۸۲ش.
۸۸. پرتو بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران، ج۱، ص۴۵، تهران، ۱۳۳۷ش.
۸۹. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۶۵، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۹۰. یادداشت‌های علی بلوکباشی.
۹۱. Lambton، AKS، Islamic Society in Persia، ج۱، ص۲۶، London، ۱۹۵۴.
۹۲. بروگش، هاینریش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ج۱، ص۲۱۸، ترجمه محمدحسین کردبچه، تهران، ۱۳۶۷ش.
۹۳. دالمانی، ه،‌ ر، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸، ترجمه علی‌محمد فره‌وشی، تهران، ۱۳۳۵ش.
۹۴. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۶۳، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۹۵. Aubin، E، La Perse d’aujourd’hui Iran، ج۱، ص۱۴۶، Mésopotamie، Paris، ۱۹۰۸.
۹۶. Massé، H، Croyances et coutumes persanes، ج۱، ص۱۴۳، Paris، ۱۹۳۸.
۹۷. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۶۳، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۹۸. Lambton، AKS، Islamic Society in Persia، ج۱، ص۲۶، London، ۱۹۵۴.
۹۹. شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج۶، ص۸۵-۹۱ برای شرح به تفصیل این فروشندگان دوره‌گرد، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۰۰. شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج۶، ص۱۰۱ برای شرح به تفصیل این فروشندگان دوره‌گرد، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۰۱. شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج۶، ص۱۰۵ برای شرح به تفصیل این فروشندگان دوره‌گرد ‌، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۰۲. یادداشت‌های علی بلوکباشی.
۱۰۳. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۰، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
۱۰۴. نفیسی، سعید، تهران قدیم، ج۱، ص۴۴-۴۵، تهران، ۱۳۵۳ش.
۱۰۵. Boloukbashi، A and W O Beeman، Society and a Time for Pleasure، Iran Elements of Destiny، ed Sh Amirarjomand، England، ۱۹۷۸.
۱۰۶. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۰ برای تفصیل چگونگی فروش انواع خوراکی‌ها و نغمه‌های مناسب هر خوراکی، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
۱۰۷. بهبهانی، سیمین، تا غروبی دیگر، ج۱، ص۱۱، کتاب تهران، تهران، ۱۳۷۰ش، ج ۱.
۱۰۸. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۵ برای دسته‌بندی دوره‌گردان و نحوه عمل آن‌ها، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
۱۰۹. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۱۱۴-۱۱۵، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۱۱۰. Boloukbashi، A and W O Beeman، ج۱، ص۲۵۲-۲۵۳، Society and a Time for Pleasure، Iran Elements of Destiny، ed Sh Amirarjomand، England، ۱۹۷۸.
۱۱۱. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۴-۶، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۱۲. مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۷۸، تهران، ۱۳۸۲ش.
۱۱۳. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۳۱۰، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۱۴. آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، ج۱، ص۳۴۹-۳۵۰، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۱۵. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۳۱۰، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۱۶. مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۷، تهران، ۱۳۸۲ش.
۱۱۷. اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۲۸، تهران، ۱۳۵۵ش.
۱۱۸. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۴۹۸-۴۹۹، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۱۹. Browne، E G، A Year Amongst the Persians، ج۱، ص۹۵-۹۶، London، ۱۹۵۰.
۱۲۰. اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۱، تهران، ۱۳۵۵ش.
۱۲۱. پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۱، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
۱۲۲. اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۱، تهران، ۱۳۵۵ش.
۱۲۳. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۵۰۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۲۴. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۴۹۷، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۲۵. مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۸۳، تهران، ۱۳۸۲ش.
۱۲۶. مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۸۶، تهران، ۱۳۸۲ش.
۱۲۷. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۹۷، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۲۸. اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۸، تهران، ۱۳۵۵ش.
۱۲۹. اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۸۲، تهران، ۱۳۵۵ش.
۱۳۰. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۲۸۴-۲۸۵، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۳۱. اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۰۵-۳۰۶، تهران، ۱۳۵۵ش.
۱۳۲. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۲۱۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۳۳. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۲۵۴-۲۵۵، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۳۴. سالنما، انجمن زرتشتیان تهران، تهران، ۱۳۸۵ش.
۱۳۵. مهرابی، مسعود، تاریخ سینمای ایران، ج۱، ص۲۰، تهران، ۱۳۷۱ش.
۱۳۶. Browne، E G، A Year Amongst the Persians، ج۱، ص۹۶-۹۷، London، ۱۹۵۰.
۱۳۷. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۱۴۶، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۳۸. سالنما، انجمن زرتشتیان تهران، تهران، ۱۳۸۵ش.
۱۳۹. بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۳، ص۱۸۰، تهران، ۱۳۴۷-۱۳۵۰ش.
۱۴۰. سالنما، انجمن زرتشتیان تهران، تهران، ۱۳۸۵ش.
۱۴۱. اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۱ برای آگاهی بیش‌تر از آرامگاه زردشتیان، تهران، ۱۳۵۵ش.
۱۴۲. اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۳ برای آگاهی بیش‌تر از آرامگاه زردشتیان، تهران، ۱۳۵۵ش.
۱۴۳. سازمان‌ها و انجمن‌های اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، دینی، اقتصادی و بهداشتی زردشتیان در تهران، امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۴۴. مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۷۸-۱۰۰‌، تهران، ۱۳۸۲ش.
۱۴۵. مزداپور کتایون، زرتشتیان، ج۱، ص۹۹-۱۰۰، تهران، ۱۳۸۲ش.
۱۴۶. هویان، آندرانیک، ایرانیان ارمنی، ج۱، ص۱۸ به نقل از گورویانس، تهران، ۱۳۸۱ش.
۱۴۷. ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۶، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۴۸. ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۷-۹۸، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۴۹. بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۵، ص۴۴، تهران، ۱۳۴۷-۱۳۵۰ش.
۱۵۰. Iranica، ج۲، ص۴۸۱.
۱۵۱. هویان، آندرانیک، ایرانیان ارمنی، ج۱، ص۱۸، تهران، ۱۳۸۱ش.
۱۵۲. سیفی فمی تفرشی، مرتضی، پلیس خفیه ایران، ج۱، ص۳۸، تهران، ۱۳۶۷ش.
۱۵۳. Iranica، ج۲، ص۴۸۱.
۱۵۴. هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، ج۱، ص۱۷-۱۸، برای اطلاع از آمار جمعیت ارمنیان تهران، از ۱۲۶۵ق تا ۱۳۴۱ق و شمار جمعیت ارامنۀ روستاهای ونک، دروس، خوردین و بومهن، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۵۵. هولتسر، ارنست، ایران در یک صد و سیزده سال پیش، ج۱، ص۷۰، ترجمه محمد عاصمی، تهران، ۱۳۵۵ش.
۱۵۶. هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، ج۱، ص۱۹، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۵۷. محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج۲، ص۱۳۵، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۵۸. محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج۲، ص۱۳۶، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۵۹. هویان، آندرانیک، ایرانیان ارمنی، ج۱، ص۱۱۳، تهران، ۱۳۸۱ش.
۱۶۰. ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۵، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۶۱. ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۷-۹۸، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۶۲. Parviz، N، The complete Pictorial Guide to Tehran: Historical Monuments، ج۱، ص۲۶۶، Tehran، ۲۰۰۰.
۱۶۳. Arab، Gh، Church of Iran، ج۱، ص۸، Tehran، ۱۹۹۸.
۱۶۴. Arab، Gh، Church of Iran، Tehran، ۱۹۹۸.
۱۶۵. Iranica، ج۲، ص۴۸۱.
۱۶۶. ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۹، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۶۷. ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۱۰۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۶۸. ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۹۶-۱۰۴ برای شرح تفصیلی کلیساهای تهران، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۶۹. هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، ج۱، ص۱۴۸-۱۵۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۷۰. Parviz، N، The complete Pictorial Guide to Tehran: Historical Monuments، ج۱، ص۲۶۶-۲۷۹ برای تصاویر کلیساها، Tehran، ۲۰۰۰.
۱۷۱. ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ص۱۰۴، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۷۲. هویان، آندرانیک، ایرانیان ارمنی، ج۱، ص۴۷-۵۰ برای اطلاع بیش‌تر درباره مدارس ارامنه تهران، تهران، ۱۳۸۱ش.
۱۷۳. Iranica، ج۲، ص۴۸۲.
۱۷۴. ملکومیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، ج۱، ص۱۰۳، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۷۵. Iranica، ج۲، ص۴۸۲.
۱۷۶. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۱۰۳۲، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۷۷. سیفی فمی تفرشی، مرتضی، پلیس خفیه ایران، ج۱، ص۴۷، تهران، ۱۳۶۷ش.
۱۷۸. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۶۷۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۷۹. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۶۷۶-۶۷۹، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۸۰. سیفی فمی تفرشی، مرتضی، پلیس خفیه ایران، ج۱، ص۴۸، تهران، ۱۳۶۷ش.
۱۸۱. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۶۷۵، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۸۲. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۷۸۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۸۳. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۳۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۸۴. Curzon، G N، Persia and the Persian Question، ج۱، ص۳۳۳، London، ۱۸۹۲.
۱۸۵. ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ج۱، ص۳۱۶، ترجمه سیدعبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، ۱۳۶۳ش.
۱۸۶. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۴۰، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۱۸۷. Curzon، G N، Persia and the Persian Question، ج۱، ص۵۱۱، London، ۱۸۹۲.
۱۸۸. ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ج۱، ص۳۱۷، ترجمه سیدعبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، ۱۳۶۳ش.
۱۸۹. پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۰، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
۱۹۰. پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ج۱، ص۳۹۷، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
۱۹۱. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۳۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۹۲. مونس‌الدوله، خاطرات، ج۱، ص۸، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
۱۹۳. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
۱۹۴. ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۱۱۹۴، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.
۱۹۵. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۱۰۳۵-۱۰۳۷، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۹۶. ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ج۱، ص۳۱۷، ترجمه سیدعبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، ۱۳۶۳ش.
۱۹۷. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۱۰۳۲، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۹۸. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۴۶، تهران، ۱۳۳۹ش.
۱۹۹. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۷۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
۲۰۰. اتحادیه، منصوره، رشد و توسعه شهر تهران در دوره صفوی، ج۱، ص۱۵۱، تحقیقات اسلامی، تهران، ۱۳۷۴ش.
۲۰۱. سالنامه سرشماری نفوس شهر طهران (سومین احصائیه بلدیه تهران)، تهران، ج۱، ص۱۰، ۱۳۱۲ش.
۲۰۲. سالنامه سرشماری نفوس شهر طهران (سومین احصائیه بلدیه تهران)، تهران، ج۱، ص۱۴۸، ۱۳۱۲ش.
۲۰۳. قمی، عباس، مفاتیح الجنان، ج۱، ص۸۵۱-۸۵۲ حاشیه، تهران، ۱۳۷۸ش.
۲۰۴. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۷۸۳، تهران، ۱۳۳۹ش.
۲۰۵. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۷۸۵، تهران، ۱۳۳۹ش.
۲۰۶. Curzon، G N، Persia and the Persian Question، ج۱، ص۳۳۳، London، ۱۸۹۲.
۲۰۷. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، ج۱، ص۸۶۶ برای نمونه‌ای از این حملات در ۱۲۳۰ق، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۸ش.
۲۰۸. هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱، تهران، ۱۳۸۰ش.
۲۰۹. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۳۸۷، تهران، ۱۳۸۰ش.
۲۱۰. فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ج۲، ص۴۰، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۱۱. مشیری، محمد، مقدمه بر سفرنامه ابراهیم صحاف‌باشی، ج۱، ص۱۷، تهران، ۱۳۵۷ش.
۲۱۲. آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۶، تهران، ۱۳۶۲ش.
۲۱۳. ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۵۷۸، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.
۲۱۴. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۸، تهران، ۱۳۸۰ش.
۲۱۵. امینی، تورج، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ج۱، ص۸، تهران، ۱۳۸۰ش.
۲۱۶. طالقانی، محمود، مطالعات جامعه‌شناسی شهر تهران، ج۱، ص۱۱-۱۲، تهران، ۱۳۶۹ش.
۲۱۷. سالنامه سرشماری نفوس شهر طهران (سومین احصائیه بلدیه تهران)، تهران، ج۱، ص۱۴۸، ۱۳۱۲ش.
۲۱۸. ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج۱، ص۱۰۹، تهران، ۱۳۴۲-۱۳۴۳ش.
۲۱۹. اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، ج۱، ص۳۷۵-۳۷۶ برای شرح قانون، تهران، ۱۳۵۵ش.
۲۲۰. اهلرس، اکارت، ایران، ج۱، ص۱۹۰، شهر، روستا، عشایر، ترجمه عباس سعیدی، تهران، ۱۳۸۰ش.
۲۲۱. بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۰، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.
۲۲۲. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۳۰۴-۳۰۵، تهران، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
۲۲۳. بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۱۷، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۲۴. تحویلدار، حسین، جغرافیای اصفهان، ج۱، ص۸۶-۸۷ برای تقسیم‌بندی جماعت لوطیان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۲ش.
۲۲۵. Aubin، E، La Perse d’aujourd’hui Iran، ج۱، ص۲۳۳، Mésopotamie، Paris، ۱۹۰۸.
۲۲۶. بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۳۹، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۲۷. برضد مشروطه‌خواهان شوریدند، گنجینه عکس‌های ایران، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۸ش.
۲۲۸. منظرپور، عباس، در کوچه و خیابان، ج۱، ص۱۶۹، تهران، ۱۳۸۴ش.
۲۲۹. بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۰، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.
۲۳۰. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، صدرالتواریخ، ج۱، ص۲۲۹، به کوشش محمد مشیری، تهران، ۱۳۵۷ش.
۲۳۱. منظرپور، عباس، در کوچه و خیابان، ج۱، ص۳۲۸، تهران، ۱۳۸۴ش.
۲۳۲. بهار، عجم، لاله تیک چند بهار، ذیل پاچناری، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
۲۳۳. بهار، عجم، لاله تیک چند بهار، ذیل پاچناری‌گری، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
۲۳۴. بهار، عجم، لاله تیک چند بهار، ج۱، ص۵۶۴، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
۲۳۵. افضل‌الملک، غلامحسین، افضل التواریخ، ج۱، ص۲۷۹، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۱ش.
۲۳۶. شهری، جعفر، طهران قدیم، ج۱، ص۳۸۳، تهران، ۱۳۷۱ش.
۲۳۷. بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۰، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.
۲۳۸. تکمیل همایون، ناصر، سنت پهلوانی و شناخت احوال پهلوانان، ج۱، ص۳۴-۳۵، حافظ، تهران، ۱۳۸۳ش، شم‌ ۹.
۲۳۹. نجمی، ناصر، تهران در یک صد سال پیش، ج۱، ص۲۶۷-۲۶۸، تهران، ۱۳۶۸ش.
۲۴۰. بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۱۷-۱۴۱ برای آگاهی بیش‌تر درباره برخی از لوطیان ارباب معرکه، پهلوانان و کشتی‌گیران لوطی و پهلوانان بزن بهادر، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۴۱. بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۳۹، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۴۲. بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۳، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.
۲۴۳. بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۵، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.
۲۴۴. افضل‌الملک، غلامحسین، افضل التواریخ، ج۱، ص۲۷۹، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۱ش.
۲۴۵. بلوکباشی، علی، پدیده‌ای به نام لوطی و لوطی‌گری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۵، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۸ و ۹.
۲۴۶. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، لوطی و لوطی‌گری، برای تفصیل درباره این گروه اجتماعی.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تهران»، شماره۶۲۱۷.    



جعبه ابزار