• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمدحسین بن حیدرعلی مدرسی قانع اسفه‌ای اصفهانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



محمدحسین بن حیدرعلی مدرسی قانع اسفه‌ای اصفهانی، شاعر طبیب و دانشمند قرن چهاردهم هجری اصفهان می‌باشد.



میرزا محمّدحسین مدرسی بن ملّاحیدرعلی اسفه‌ای، شاعر طبیب دانشمند. [در سال ۱۲۸۰ش متولّد شد. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود روستای «اسفه» شهرضا نزد پدر آموخت. سپس به اصفهان آمد و در مدرسه جّده نزد دایی خود عالم مجاهد آقامیرسیّدحسن مدرس به تحصیل پرداخت و پس از مهاجرت دایی خود به تهران، او نیز به تهران رفت و در مدرسه عالی سپهسالار نزد او به تلمّذ مشغول شد. امّا پس از تبعید مدرس به کاشمر، به اصفهان بازگشت.
[۱] مدرسی، علی، مدرس، ص۲۵۷.
]
مدرسی در اصفهان و در اوایل تحصیل، طب را نیز از میرزا ابوالقاسم گوگردی (ناصر حکمت) فرا گرفت.
[۲] مهدوی، سیدمصلح‌الدین، تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص۳۷۲.
او سال‌ها در شهرضا و اسفه به طبابت مشغول بود و گاهی در منزل به تدریس اصول، شرایع و اسفار می‌پرداخت.
او در ادبیات فارسی و عربی استادی مسلم بود و به عربی و فارسی شعر می‌سرود و «قانع» تخلّص می‌کرد.


او در سال‌های آخر عمر در اصفهان ساکن شد و سرانجام در جمعه ۵ رجب سال ۱۴۰۲ق به سن قریب هفتاد و پنج سالگی وفات یافته و در تکیه فاضلان واقع در تخت فولاد مدفون شد.
[۳] مهدوی، سیدمصلح‌الدین، سیری در تاریخ تخت فولاد، ص۱۶۳.



تالیفات و آثار او عبارت است از:
۱. «آداب الزیّاره» ۲. «اختران تابان در اخلاق بزرگان» ۳. «اربعین و ضمائمی دلنشین» ۴. «اربعین قانع یا چهل طوطی» ۵. «افسانه اسفه‌ای در قصه زن و شوهر» ۶. «پند پدر به پسر در پیدایش و بازگشت» ۷. «توسلّیات» ۸. «ره‌آورد قانع در زیارت جامعه»، مطبوع ۹. «شجره طوبی در کمالات نفسانیه» ۱۰. «سوانح قانع در عروض و اشعار» ۱۱. «قسمتی از دیوان قانع»، در غزل و قصیده ۱۲. «فواتح قانع در نفوس کامله» ۱۳. «محرم نامه» ۱۴. «مستطرفات و متفرقات» ۱۵. «منارالانوار یا چهل چراغ قانع اصفهانی» ۱۶. «نقل مجلس» ۱۷. «نوشدارو در تعلیم و تربیت»، مطبوع.
[۴] مدرسی، علی، مدرس، ص۲۵۸.
[۵] مهدوی، سیدمصلح‌الدین، تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص۳۷۲.



او طبیبی دین‌دار و مردمی، دانشمندی وارسته و به فضائل و کمالات آراسته بود. [این شعر از اوست:
زین نیستی که جلوه کند جای هست ما ••••• ای کاش کز ازل نشدی پای بست ما
گر جان رسد به ساحل از این بحر بی کران ••••• بر ناخدا رواست بسی ناز شصت ما
ما را به هیچ نشئه سر خودسری نبود ••••• حکم قضا گرفت عنان را ز دست ما
هرکس به سوی کعبه دل ره نمی‌برد ••••• آن کس که شد چو زاهد مسجدپرست ما
«قانع» شگفت نیست ز گفتا دلربا ••••• باشد عجب بلندی از این طبع پَست ما
[۶] باقی‌شهرضائی، عبدالعلی، بهار ادب، ص۱۲۳.
]


۱. مدرسی، علی، مدرس، ص۲۵۷.
۲. مهدوی، سیدمصلح‌الدین، تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص۳۷۲.
۳. مهدوی، سیدمصلح‌الدین، سیری در تاریخ تخت فولاد، ص۱۶۳.
۴. مدرسی، علی، مدرس، ص۲۵۸.
۵. مهدوی، سیدمصلح‌الدین، تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص۳۷۲.
۶. باقی‌شهرضائی، عبدالعلی، بهار ادب، ص۱۲۳.



مهدوی، سیدمصلح‌الدین، اعلام اصفهان، ج۲، ص۶۷۰-۶۷۲.    



جعبه ابزار