• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

منتهای حرکت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



منتهی، اسم مکان به معنی نقطه پایان است و در اصطلاح فلسفی، عبارت از مکانی است که حرکت به آن تمام می‌شود.



انتها و ابتدای حرکت، امری است قراردادی و نسبی؛ یعنی هر منتهای حرکت نسبت به ما قبل خودش، منتهی و نسبت به ما بعد خود مبدا است چنانکه مبدا نسبت به جزء ما قبل خود، منتهی و نسبت به ما بعد خود، مبدا است.
منتهای حرکت در حرکات جوهری ، تجرد و فعلیت محض است؛ یعنی جوهر اشیاء به حدی می‌رسد که در نهایت فعلیت قرار می‌گیرد که هیچ قوه‌ای در آن وجود ندارد و در حرکات عرضی ، پایان حرکت فعلیتی است که اگر چه حقیقتا همراه با قوه است؛ (چون در حرکات عرضی طبیعی، به سکون منتهی می‌شوند، حرکت عرضی قسری هم به هیئتی که اثر قسر و اجبار در آن تمام می‌شود، پایان می‌یابد و حرکات نفسانی ارادی هم به آنچه که متحرک، کمال خود می‌داند، می‌رسد و هیچ یک از نقاط مذکور، خالی از قوه نیست).
[۴] طباطبائی، محمد حسین، نهایة الحکمة، ص۲۵۶، قم، نشر اسلامی، ۱۴۲۲ ق، شانزدهم.
اما چون این قوه هیچ تاثیری در حرکت پیشین ندارد، عقل منتهای حرکت را فعلیت بدون قوه اعتبار می‌کند.
[۵] شیروانی، علی، شرح نهایة الحکمة، ج۲، ص۲۵۴، قم، نشر بوستان کتاب، ۱۳۸۶ ش، سوم.

البته اینکه ما فعلیت و تجرد محض را منتهای حرکت بدانیم، خالی از مسامحه نیست چون عنوان منتهی، از نهایت و آخر حرکت، انتزاع می‌شود و رابطه آن با حرکت، مثل رابطه نقطه با خط است که حیثیت آن عدمی است و هیچ بهره‌ای از وجود ندارد و صرف اعتبار ذهن است. در حالی که فعلیت و تجرد از اموری هستند که واقعیت دارند و صرف اعتبار نیستند. و از سوی دیگر، ضرورت لحاظ فعل در تعریف حرکت ثابت نیست و می‌توان گفت که برای انتزاع مفهوم حرکت، در نظر گرفتن چیزی جز تدریجی بودن وجود جوهر و عرض ، لزومی ندارد.
[۶] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۳۰۰، تهران، نشر امیر کبیر، ۱۳۸۲ ش، سوم.




در مورد لزوم وجود منتهای حرکت، دو نظر وجود دارد؛ مشهور فلاسفه منتهی را مثل مبدا، از لوازم حرکت می‌دانند. این افراد، حرکت را چیزی می‌دانند که از جایی شروع می‌شود و به نقطه‌ای پایان می‌یابد. پس منتها، جزء لوازم حرکت است. هر چند از جنس خود حرکت نیست، چون هر جزئی از حرکت، دارای امتداد است و هر چقدر کوچک فرض شود، قابل تجزیه و انقسام خواهد بود و تصور اینکه منتهی، جزء حرکت و در متن آن باشد، مستلزم این است که منتهی هم دارای اجزایی بالقوه باشد پس دوباره بحث در مورد مبدا و منتهای آن جزء می‌شود و همینطور این بحث و تقسیم ادامه می‌یابد و نهایتی نمی‌یابد و در نتیجه حرکت، نهایتی نخواهد داشت.
[۷] طباطبائی، محمد حسین، نهایة الحکمه، ص۲۵۶.
[۸] علی شیروانی، شرح نهایه الحکمه، ج۲، ص۲۷۰.

در مقابل، عده‌ای معتقدند که حرکت، ذاتا اقتضایی نسبت به منتهی ندارد و می‌توان حرکتی را فرض کرد که نهایتی ندارد (چنانکه فلاسفه سابق معتقد بوده‌اند که حرکت افلاک، ابدی و بی نهایت است) و منتهی هم مثل مبدا حرکت فقط به خاطر تعیین جهت حرکت و اینکه حرکت به کدام سمت پیش می‌رود و پایان می‌یابد، آورده می‌شود نه اینکه از لوازم حرکت باشد.


۱. ابن منظور، ابی فضل، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۴۵، قم، نشر ادب الحوزة، ۱۴۰۵ ق.    
۲. مرحوم مطهری، مرتضی، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، ج۱، ص۳۶۵، تهران، نشر حکمت، ۱۳۶۹ ش، سوم.    
۳. مرحوم مرتضی مطهری، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، ج۱، ص۳۶۶.    
۴. طباطبائی، محمد حسین، نهایة الحکمة، ص۲۵۶، قم، نشر اسلامی، ۱۴۲۲ ق، شانزدهم.
۵. شیروانی، علی، شرح نهایة الحکمة، ج۲، ص۲۵۴، قم، نشر بوستان کتاب، ۱۳۸۶ ش، سوم.
۶. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۳۰۰، تهران، نشر امیر کبیر، ۱۳۸۲ ش، سوم.
۷. طباطبائی، محمد حسین، نهایة الحکمه، ص۲۵۶.
۸. علی شیروانی، شرح نهایه الحکمه، ج۲، ص۲۷۰.
۹. مرحوم مرتضی مطهری، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، ج۱، ص۳۶۷.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «منتهای حرکت».    


رده‌های این صفحه : اصطلاحات فلسفی | حرکت جوهری | فلسفه




جعبه ابزار