• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

لبید عامری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از شخصیت‌های به نام دوران صدر اسلام، لبید عامری است که بیشتر به سبب اشعارش و قدرت شاعریش معروف است. وی از جمله کسانی است که دارای عمری طولانی بوده که هم قبل از اسلام را درک کرده و هم افتخار مصاحبت با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را داشته و تا دوران حکومت معاویه در قید حیات بوده است.



از شخصیت‌های به نام دوران صدر اسلام، لبید عامری است که بیشتر به سبب اشعارش و قدرت شاعریش معروف است. وی از جمله کسانی است که دارای عمری طولانی بوده که هم قبل از اسلام را درک کرده و هم افتخار مصاحبت با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را داشته و تا دوران حکومت معاویه در قید حیات بوده است. نام کامل او لبید بن ربیعه بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه است. کنیه وی ابوعقیل گفته شده و از بنوجعفر، از قبیله مضر و اهل منطقه عالیه نجد بوده است. اما با این وصف در منابع تاریخی به لبید شاعر معروف است و از کنیه وی استفاده نمی‌شود.


پدر لبید، ربیعه بن عامر، مردی سخاوتمند و بخشنده و از افراد مشهور قبیله خود بود که در جنگی که بین قبیله بنی عامر و بنی اسد حادث شد، کشته شد. مادر او تامره دختر زنباع عبسیه از فرزندان جذیمه بن رواحه است.
[۹] نورالدین، حسن جعفر، لبید بن ربیعه العامری حیاته و شعره، ص۲۷.



لبید بن ربیعه در سال چهارم هجری که معروف به سال وفد است به همراه قوم خود بنوجعفر به عنوان وفد به خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید و اسلام آورد. بلعمی در این باره می‌گوید: در ماه صفر سال چهارم تعدادی از مردان مضر به خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیدند که لبید که شاعر ابوبراء بود نیز در این جمع حضور داشت. هدایایی از سوی ابوبراء به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عرضه داشتند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را نپذیرفت. ربیعه به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: من نه گمان برم که پدر مضر و ربیعه و فرزندان معد بن عدنان از همه عرب کسی باشد که هدیه ابوبراء را رد کرده باشد؛ که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جواب او فرمود: من هدیه کسی که به دین ما نباشد را نمی‌پذیرم. لبید به پیامبر گفت: ابوبراء از بیماریی که در شکم دارد و بر او چیره گشته است از تو شفا می‌خواهد. پس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کلوخی از خاک گرفت و آن را بر زبان خویش گذراند سپس آن را به آبی آمیخته کرد و آن گاه آن را به ابوبراء داد تا بخورد پس گویا که از دستبندی رها شد و شفا یافت.
[۱۰] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۳۵.
بعد از شفا گرفتن ابوبراء، وی به خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید و گفت دینت را بر ما عرضه کن و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز شریعت و اسلام را به آنان آموخت که آنان نیز پذیرفتند و با پیشنهاد آنان، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چهل نفر از مهاجرین و انصار را که قرآن خوب می‌دانستند به همراه آنان به نجد فرستاد و آنان اسلام را در آن جا ترویج نمودند و به این ترتییب مردم مضر به خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیدند و اسلام آوردند که لبید عامری نیز جزء آنان بوده است.
[۱۱] بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ج۳، ص۱۸۵ - ۱۸۶.



در اسد الغابه آمده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، اسلام آوردن وی را نیکو دانست و تحسین نمود، به طوری که عایشه شعر وی را در زمان اسلام آوردن او خواند و بعد از آن عایشه او را دعا کرد و گفت خداوند لبید را مورد رحمت خود قرار دهد. شعری که عایشه خواند چنین بود: ذهب الذین یعاش فی اکنافهم و بقیت فی خلف کجلد الاجرب


درباره تاریخ تولد دقیق وی چیزی در تاریخ نیامده است؛ اما با محاسبه تاریخ درگذشت و سن او در زمان وفاتش می‌توان گفت که در سالی که اسلام آورد سن او نود و اندی بوده است که نشان از این دارد که وی بیشتر عمرش را در دوره جاهلی می‌زیسته است. برخی کتب، وی را متولد بین سال‌های پانصد و چهل تا پانصد و چهل و پنج میلادی می‌دانند.
[۱۳] حمیدالله، محمد، نامه‌ها و پیمان‌های حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ص۷۹۴.
سن زیاد او موجب شده بود که وی در برخی اشعارش در این باره ابراز خستگی کند که پیوسته از او می‌پرسند: لبید چون است؟ او زمانی که به هفتاد و هفت سالگی رسید گفت:
باتت تشکی الی النفس مجهشة و قد حملتک سبعا بعد سبعین فان تزادی ثلثا تبلغی املا و فی الثلث وفاء للثمانین
یعنی: اعضاء و جوارح با حالتی افسرده از من شکایت دارند. می‌گویند هفتاد و هفت سال تو را کشیدیم. اگر سه سال دیگر به آن افزوده گردد که هشتاد سالت تمام شود آن گاه به آرزوی خود خواهی رسید.
با این وجود در وصف وی باید گفت در عصر جاهلی، کم‌اند اشعاری که مانند اشعار لبید، مفهوم خدای واحد و اجر اخروی و ارزش زمان حال را در برداشته باشند.
[۱۴] عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرنوش، ص۵۰ - ۵۱.



او را یکی از اصحاب معلقات می‌دانند و در واقع یکی از ابیات شعر معلقه او این بوده است: عفت الدیار محلها فمقامها بمنی، تابد غولها فرجامها مفهوم معلقه او این است: به یاد یار و منزل معشوق شروع می‌کند و آن گاه به وصف شتر می‌پردازد و بالاخره زندگی و لذایذ و جوانمردی و شجاعتش را شرح می‌دهد و با مباهات و فخر به قبیله اش به پایان می‌رساند. معلقه اش دارای الفاظ قوی و اسلوبی متین و آینه تمام نمای زندگی بادیه و اخلاق ساده بدوی است.
[۱۶] بهروز، اکبر، تاریخ ادبیات عرب، ص۷۶.

در تشریح این که وی جزء گروه معلقات بوده است باید گفت، محبوب‌ترین شاعران عرب، سرایندگان اشعار معروف به معلقات‌اند. در افسانه‌ها چنین آمده که از همان آغاز، معلقات از دیگر اشعار متمایز شدند و آن‌ها را به آب زر نوشتند و بر دیوار کعبه که محل بت‌ها در مکه بود آویختند. از همین جاست که این اشعار را مذهبات (اشعار زرین) نیز می‌خواندند. اتفاق بر این است که معلقات هفت قصیده بوده که هفت شاعر آن را به نظم کشیدند که لبید عامری نیز جزء این هفت نفر به شمار می‌رود.
[۱۷] عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرنوش، ص۴۲ - ۴۳.

لبید یک بدوی حقیقی بوده و معلقه او، که به طور جذاب و زنده‌ای زندگی صحرا و چشم انداز آن را وصف می‌کند، یکی از زیباترین قصائدی است که از قبل از اسلام به ما رسیده است. شاعر برخی از آن‌ها را مدیون گذشتگان خود است؛ اما به نظر می‌رسد بیشتر آن‌ها از تجربیات شخصی او به دست آمده باشد.
[۱۸] نیکلسون، رینولد، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیواندخت کیوانی، ص۱۴۱.



از ویژگی‌های وی این بود که بعد از اسلام آوردن به جز چند بیت، شعری نسرود و حتی برخی قائلند که وی بعد از اسلام آوردنش اصلا شعری نگفت.
[۱۹] مستوفی قزوینی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص۲۴۲.
البته برخی یک بیت را از او نقل می‌کنند. بلکه همت خود را بر حفظ قرآن گذاشت و حافظ قرآن شد و این نشان از عمیق بودن اسلام در جان او بود، لذا در زمانی که عمر به والی خود در کوفه گفت تا به لبید سلام برساند و از او بخواهد شعری بسراید لبید در پاسخ گفت: خداوند به جای شعر به من سوره بقره و آل عمران را آموخت و لذا آیاتی از این سوره‌ها را تلاوت کرد.


یکی از شعرهایی که پیش از اسلام آوردنش گفته است این عبارت بود «هان! که هر چیزی غیر از خداوند باطل است» که در این باب از ابوهریره نقل شده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: راست‌ترین سخنی که شاعر گفته است، این سخن لبید است و نزدیک بود به سبب آن امیة بن صلتمسلمان شود.
[۲۲] ترمذی، ابوعیسی، شمائل النبی، ص۱۴۵.
از اشعار معروفش، شعری بود که در عزای برادرش اربد گفته بود.
[۲۳] ابن هشام، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمه سید هاشم رسولی، ج۲، ص۳۵۵.
هم چنین شعری که در مناظره با عثمان بن مظعون بیان نمود نیز از جمله اشعار معروفش است. او در جنگی که در دوران کودکی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اتفاق افتاده بود و به جنگ فجار معروف شد، حضور داشت و در باب آن اشعاری سرود و چون این جنگ در ماه محرم اتفاق افتاد آن را فجار نامیدند.
[۲۵] ابن هشام، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمه سید هاشم رسولی، ج۱، ص۱۱۹.



وی در کنار شاعری، از اشراف جنگجوی عرب در دوره جاهلیت به شمار می‌رود که فردی سخاوتمند و بخشنده بود به کودکان یتیم طعام می‌داد و به مردم کمک می‌کرد. زمانی که در کوفه ساکن بود هر روز در مسجد به اهل قوم خود طعام می‌داد. وی را اجود العرب نیز لقب داده‌اند.


بعد از درگذشت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، وی به کوفه رفت و در آن جا زندگی خود را ادامه داد. درباره زندگی او در این دوران چیزی در تاریخ ثبت نشده است. وی به همراه پسرانش به کوفه رفت و تا زمان مرگش در آن شهر بود. او در کوفه همان شبی که معاویه برای صلح با حسن بن علی (علیه‌السّلام) در نخیلة فرود آمد درگذشت. او را در صحرای محل سکونت خاندان جعفر بن کلاب به خاک سپردند. پسرانش به صحرا برگشتند و همان زندگی اعراب بادیه نشین را پسندیدند. البته در تاریخ مرگ او اختلاف است. برخی تاریخ مرگ او را سال چهل و یک هجری و درست در زمان صلح امام حسن (علیه‌السّلام) دانستند و برخی تاریخ مرگ او را در دوران خلافت عثمان بن عفان ذکر کرده‌اند. برخی نیز گفته‌اند که وی بعد از صلح امام حسن (علیه‌السّلام) با معاویه وفات یافت.
چون هنگام وفاتش رسید به فرزندش گفت: ‌ای فرزند پدرت نمرد، بلکه فانی گشت. چون قبض روح شوم، مرا رو به قبله بگذار و با پیراهنم بپوشان و مرگ مرا اعلام مکن تا کسی بر من شیون نکند و گریه ننماید. آن گاه ظرف بزرگی که در آن طعام می‌نهادم و با آن مردم را ضیافت می‌نمودم بردار و پر از طعام کن و به مسجد ببر. وقتی امام جماعت سلام گفت، ظرف طعام را نزد مؤمنین بگذار تا همه بخورند و بعد از اتمام غذا به آنها بگو: برادر شما لبید وفات یافته، بر جنازه او حاضر گردید. سپس این اشعار بگفت:
و اذا دفنت اباک ف اجعل فوقه خشبا و طینا و صفائحا حما رواس یها تشدد و الغصونا لیقین صر الوجه سف ساف التراب و لن یقینا
یعنی: وقتی که پدرت را دفن کردی، چوب و خاک و سنگ سخت بر روی آن قرار ده، و قبر او را محکم نگاهدار، تا اطراف آن محفوظ بماند و خاک تیره از حرارت صورت وی مانع شود، هر چند مشکل است بتواند مانع گردد.


در مورد سن او در هنگام وفات نیز اختلاف وجود دارد. در الاستیعاب به نقل از مالک بن انس آمده است که وی هنگام مرگ صد و چهل ساله بوده است. برخی سن او را صد و پنجاه و هفت سال نوشته‌اند. برخی نیز صد و سی و برخی صد و شصت سال نیز گفته‌اند.


۱. بیهقی، احمد بن الحسین، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ص۶۳.    
۲. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۳۶۸.    
۳. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۳۵.    
۴. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۵، ص۵۰۰.    
۵. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۴.    
۶. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۵، ص۲۴۰.    
۷. ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۷۹.    
۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۴۱.    
۹. نورالدین، حسن جعفر، لبید بن ربیعه العامری حیاته و شعره، ص۲۷.
۱۰. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۳۵.
۱۱. بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ج۳، ص۱۸۵ - ۱۸۶.
۱۲. جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۲۶۱.    
۱۳. حمیدالله، محمد، نامه‌ها و پیمان‌های حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ص۷۹۴.
۱۴. عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرنوش، ص۵۰ - ۵۱.
۱۵. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۵، ص۲۴۰.    
۱۶. بهروز، اکبر، تاریخ ادبیات عرب، ص۷۶.
۱۷. عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرنوش، ص۴۲ - ۴۳.
۱۸. نیکلسون، رینولد، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیواندخت کیوانی، ص۱۴۱.
۱۹. مستوفی قزوینی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص۲۴۲.
۲۰. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف فی شرح السیره النبویه، ج۱، ص۱۱۹.    
۲۱. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۵، ص۵۰۰.    
۲۲. ترمذی، ابوعیسی، شمائل النبی، ص۱۴۵.
۲۳. ابن هشام، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمه سید هاشم رسولی، ج۲، ص۳۵۵.
۲۴. بیهقی، احمد بن الحسین، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۲، ص۲۹۲ - ۲۹۳.    
۲۵. ابن هشام، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمه سید هاشم رسولی، ج۱، ص۱۱۹.
۲۶. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۵، ص۲۴۰.    
۲۷. ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۷۹.    
۲۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۰۷.    
۲۹. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۱۹.    
۳۰. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۳۲.    
۳۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۴۶.    
۳۲. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۳۸.    
۳۳. جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۲۶۲.    
۳۴. ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۵، ص۵۰۳.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نصر بن سیار»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۲۷.    


رده‌های این صفحه : رجال | شاعران عرب | صحابه | مقالات پژوهه




جعبه ابزار