• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قول به تحریف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قرآن اصیل‌ترین و شناخته‌ترین کتاب آسمانی است که دارای استحکامات قوی می‌باشد. ادعای تحریف دانستن قرآن قدمتی طولانی دارد که عده‌ای سودجو و مغرض و فتنه‌گر همواره بر تحریف قرآن تکیه کرده‌اند و امروز عده‌ای که به قرآن ایمان و اعتقاد ندارد اتهام تحریف قرآن را بر علمای شیعه روا می‌دانند. حوادث صدر اسلام که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اتفاق افتاد و بی توجهی به محتوای پیام الهی و حاکمیت ظاهر نگری و قدرنشناسی نسبت به ساحت والای اهل بیت پیامبر زمینه و بستر مناسبی برای گرایش به قول به تحریف قرآن فراهم آورد. از سوی دیگر عدم تعمق و دقت در بیانات ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) هم به این گرایش دامن زد.

فهرست مندرجات

۱ - منشا قول به تحریف
۲ - روایات اهل سنت
       ۲.۱ - آیه رجم
       ۲.۲ - آیه رغبت
       ۲.۳ - آیه جهاد
       ۲.۴ - آیه فراش
       ۲.۵ - عدد حروف قرآن
       ۲.۶ - روایت عبدالله بن عمر
       ۲.۷ - قرآن در جنگ یمامه
       ۲.۸ - روایت عایشه
       ۲.۹ - روایت ابوموسی‌اشعری
       ۲.۱۰ - نسبت تحریف به ابی بن کعب
       ۲.۱۱ - روایت مالک بن انس
۳ - فاجعه کتاب الفرقان
۴ - قول به تحریف جزایری
       ۴.۱ - بررسی قول جزایری
۵ - قول به تحریف حاجی نوری
       ۵.۱ - استدلال به روایات کافی
       ۵.۲ - نقل روایات فاقد اعتبار
       ۵.۳ - نقل روایات از دبستان المذاهب
       ۵.۴ - ویژگی کتاب فصل الخطاب
۶ - روایات دال بر تحریف
       ۶.۱ - روایات تفسیری
       ۶.۲ - روایاتی که لفظ تحریف دارند
       ۶.۳ - روایات دال بر حذف آیه
       ۶.۴ - روایات دال بر ظهور حجت
       ۶.۵ - دلالت آیه مودت
       ۶.۶ - روایات دال بر شأن اهل‌بیت
              ۶.۶.۱ - نظر طبری
              ۶.۶.۲ - نظر زمخشری
              ۶.۶.۳ - پوشاندن فضیلت اهل‌بیت
۷ - گزارشی از کتاب فصل الخطاب
       ۷.۱ - مقدمه کتاب
       ۷.۲ - فصل اول
       ۷.۳ - فصل دوم
       ۷.۴ - فصل سوم
       ۷.۵ - فصل چهار و پنج و شش
       ۷.۶ - فصل هفتم
       ۷.۷ - فصل هشتم و نهم
       ۷.۸ - فصل دهم
       ۷.۹ - فصل یازدهم و دوازدهم
       ۷.۱۰ - خاتمه کتاب
۸ - عناوین مرتبط
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


مـنـشـا قـول بـه تحریف، روایاتی است که در کتب حدیثی اهل سنت و شیعه آمده است، ظاهر آن روایات، بـه تحریف کتاب دلالت دارد و همواره علما و محققان شیعه و سنی در صدد چاره جویی‌ ایـنگـونه روایات بوده‌اند این روایات یا سندهای ضعیف و فاقد اعتبار دارند یا دلالت‌های نارسا و قـابل تأویل در کتب اصولی و کلامی این روایات به طور کلی مردود شناخته شده است علامه شیخ محمدجواد بلاغی در مقدمه تفسیر آلاالرحمان می‌گوید:
در جـمله روایاتی که حاجی نوری در این باره آورده است، روایاتی وجود دارد که هرگز احتمال صدق آنهـا نـمـی رود بـرخـی از نـظـر مـفهوم اختلاف بسیار دارند و به تنافی و تعارض منتهی مـی‌گـردنـد بـه عـلاوه سند بیش‌تر این روایات به کسانی باز می‌گردد که علما آنان را به ضعف گـفـتـار، فساد مذهب و جـفـا در روایت وصـف کرده‌اند و یا برخی از آن‌ها به دروغ‌گویی و دروغ‌پـردازی شهرت دارند که هرگز روایت از آنان جایز نیست گروهی حتی درباره ائمه حالت تـوقـف داشـتـه و بـا آنـان دشمنی می‌کردند این اوصاف خود کافی است که روایت این افراد قابل اعتماد نباشد.
‌ایـن جانب با بررسی تمام این روایات، چه منقول از اهل سنت و چه منقول از شیعه، چنین یافتم که ایـن قـبـیـل روایات که مایه طعن بر شریعت است، غالبا مجعول و به دست دشمنان دین ساخته و پـرداخته شده است یا آن که قابل تاویل به وجوه دیگر است و ربطی به مساله تحریف ندارد در این جا لازم است به برخی از این روایات اشاره شود.


در مـیـان اهـل سـنـت گروهی صرفا به جمع حدیث می‌پرداختند و کمتر به جنبه محتوا اهمیت مـی دادنـد، یـعـنـی آن چه در نظر این گروه اهمیت داشت جمع آوری گفتار سابقین بود و تمام ارزش را در کمیت و حجم به دست آمده در این راه می‌دانستند لذا بیش‌تر کوشش داشتند تا مقدار احادیث به دست آمده آنان، بدون توجه به محتوا، بیش‌تر باشد از این رو در میان احادیث گرد آمده ایشان، صحیح و سقیم خلط شده است و احیانا مطالب بیهوده بسیاری به چشم می‌خورد این گروه در گـذشـتـه بـه نـام (حشویه) خـوانـده مـی شـدنـد و‌ امـروزه بـه نـام (سلفیون) (سـلـفـیـون به کسانی گفته می‌شود که صرفا خود را پیرو سلف (گذشتگان) می‌دانند و هـرچـه از آن هـا بـرسد، چه راست و چه دروغ، آن را سرلوحه زندگی خود قرار می‌دهند و هرگز قدرت تشخیص صحیح از سقیم را ندارند و اجازه تشخیص را نیز به کسی نمی‌دهند اینان امروزه قسمتی از (وهابیون) را تشکیل می‌دهند.) معروفند چنان که در میان شیعه گروه مشابهی وجود داشته و دارد که بـه نـام (اخباریون) شناخته شده‌اند بیش‌تر و شاید تمام روایات تحریف، به دست این گروه جمع، تـدویـن، ثـبـت و ضبط شده است و نباید کار این دو گروه را به حساب محققان و اهل نظر از اهل سنت و شیعه گذاشت اکنون برخی ازاین روایات را در ذیل می‌آوریم :

۲.۱ - آیـه رجـم

در قرآن، حـکـم بـه رجم نیامده است فقط به جلد (تازیانه زدن زانی و زانیه) اشاره شده است، بنابراین رجم زانی و زانیه در شرایط خاصی (زناکار اگـر دسـترسـی به حلال داشته و راه حرام پیموده، سنگسار می‌شود وگرنه تازیانه می‌خورد.) در سنت وارد شده و مورد اجماع امت اسـت، ولی عمر بن خطاب گمان می‌کرد که در قرآن آیه رجم وجود داشته و این آیه موقع جـمـع آوری قرآن از قلم افتاده است، لذا همواره می‌کوشید درج آن را به صحابه بپذیراند به طوری که قبلا ذکر شد هنگام جمع قرآن به وسیله زید بن ثابت، عمر خواست نظر خود را به جمع بقبولاند وعبارت (الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة نکالا من الله والله عزیز حکیم، پیرمرد و پیرزنی اگـر زنا کـردنـد آنان را سنگسار کنید عقوبتی است از جانب خدا و خدا عزیز و حکیم است) را بـه عـنوان آیه در قرآن قرار دهد به طور معمول از وی شاهد طلبیدند او نتوانست شاهد بیاورد، لذا پذیرفته نشد، ولی عمر پیوسته در این اندیشه بود که بر مردم عرضه کند و به گمان خود حجت را بـر مـردم تـمام کند درآخرین روزهای حیات خود، بالای منبر تاکید نمود: (ای مردم! مبادا روز قیامت بـگـویـیـد عـمـر بـه مـا نـگـفـت خدایا شاهد باش که گفتم و عرضه کردم ولی کسی آن رانپذیرفت)).
[۵] احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۱،ص ۲۳.
[۶] احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۵، ص۱۳۲.
[۷] احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۵، ص۱۸۳.
(ابوداود (حدود ۲۳) ترمذی (حدود ۷) ابن ماجه (حدود ۹) دارمی (حدود ۱۶) موطا (حدود ۱۰) تمامی کتب صحاح اهل سنت حدیث آیه رجم را آورده‌اند.)
ظـاهـرا، عـمـر حـدیـثی را با آیه قرآن اشتباه گرفته است، زیرا زید بن ثابت می‌گوید: شنیدم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: (شیخ و شیخه اگر زنا کردند آنان را سنگسار کنید) ممکن است عمر نیز آن را از پیامبر شنیده است و گمان کرده آیه قرآنی است که پیامبر تلاوت می‌فرماید.

۲.۲ - آیـه رغـبـت

عـمـر، گمان داشت که در قرآن آیه‌ای با این نام وجود داشته و ساقط شده است او مـی گفت یکی از آیاتی که در قرآن می‌خواندیم این آیه بود: (ان لاترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم ان ترغبوا عن آبائکم)
[۹] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷.
[۱۰] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۶.
محتمل است عبارت مذکور حدیثی بوده باشد که از پیامبر شنیده شده اما او گمان برده که آیه قرآنی است که تلاوت می‌گردد.

۲.۳ - آیـه جهاد

عمر هم چنین گمان می‌برد که این عبارت آیه قرآنی بوده و از قرآن ساقط شده است: (ان جاهدوا کما جاهدتم اول مرة).

۲.۴ - آیـه فـراش

طـبق گمان عمر عبارت (الولد للفراش و للعاهر الحجر)
[۱۳] عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۲، ص۱۲۷.
[۱۴] ابن کثیر، اسماعیل ابن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۲۶۱.
[۱۵] بحرانی، سید هاشم، البرهان، ج۲،ص ۳۷-۳۶.
ازآیات قرآنی بـوده اسـت در حـالـی کـه حدیث متواتری است از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که فرزند، از آن صاحب فراش (رخت خواب، کنایه از شوهر شرعی) است و عاهر (زانی) را نصیبی نیست.

۲.۵ - عـدد حـروف قرآن

عمر را گمان بر آن بود که حروف قرآن ۱۰۲۷۰۰۰ است در صورتی که عدد مـوجـود بیش از ۶۷۱/۳۲۳ نیست از وی روایت شده است : (قرآن دارای هزار هزار حرف و بیست و هـفـت هـزار حرف است هر که قرآن را برای خدا و با صبر و حوصله بخواند، در مقابل هر حرف یک زوجه از حورالعین به او می‌دهند) ذهبی گوید: (این خبر باطل را فقط محمد بن عبید نقل کرده است در حالی که به وی اعتمادی نیست).

۲.۶ - روایت عبدالله بن عمر

عبدالله فـرزنـد عمر چنین می‌پنداشت که بسیاری از آیه‌های قرآن از میان رفته است او چنین مـی گفت : (کسی از شما نگوید که تمامی قرآن را فرا گرفته‌ام، از کجا می‌داند تمامی قرآن کدام اسـت؟ در صـورتـی کـه بـسـیـاری از قـرآن از مـیـان رفـته است بلکه باید بگوید آن چه هست فرا گرفته‌ام).

۲.۷ - قرآن در جنگ یمامه

برخی گمان می‌کردند که در جنگ یمامه (در سال اول خلافت ابوبکر با کشته شدن بسیاری از صـحـابه، بخشی از قرآن نابود شده است، زیرا عالمان قرآن در این جنگ کشته شدند و پس از آنان کسی ندانست سرنوشت آن مقدار از قرآن که هم راه آنان بود به کجا انجامید و هرگز کسی آن را در قـرآن (مـصـحـف مـوجـود) نـنوشت و ثبت ننمود ابن ابی داود این مطلب را از ابن شهاب آورده است.
[۱۹] ابن حنبل، احمد بن محمد، منتخب کنزالعمال، ج۲، ص۵۰.


۲.۸ - روایت عایشه

در مـصـحـفـی که عایشه برای خود انتخاب کرده بود، زیادتی بود که در دیگر مصحف‌ها وجود نداشت و آن عبارت چنین بود: (ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما و علی الذین یصلون الصفوف الاولی) حمیده دختر ابی یونس، خدمت گزار عایشه، می‌گوید: (البته این تا موقعی بود که عثمان مصحف‌ها را تغییر نداده بود).
عـایـشـه گـمـان می‌کرد در قرآن آیه‌ای بوده است که مقدار شیرخوارگی را که موجب حرمت (رضـعات محرمه) می‌شود تعیین می‌کرد، ولی موقع اشتغال به دفن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گوسفندی وارد‌ اتـاق وی شـده است و صفحاتی را که مشتمل بر آیه رضعات بود جویده و خورده است! آن آیه ابتدا چـنـیـن بود: (عشر رضعات یحرمن) ولی بعدا با آیه (خمس رضعات یحرمن) نسخ شد عایشه گوید: (موقع وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این دو آیه، جز آیات قرآن تلاوت می‌گردید).
[۲۳] ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن ابوداود، ج۲، ص۲۲۳.


۲.۹ - روایت ابـومـوسـی‌اشـعـری

ابوموسی اشعری، گمان می‌برد در قرآن سوره‌ای وجود داشته معادل سوره برائت و سوره دیـگـری معادل سوره‌های (مسبحات)، که این سوره‌ها از قرآن ساقط شده و از بین رفته است او مـی‌گوید: فعلا یکی از آیات سوره معادل برائت را بیاد دارم: (لو کان لابن آدم وادیان من مال لا بـتـغی وادیا ثالثا و لا یملا جوف ابن آدم الا التراب) ابوموسی ظاهرا حدیث وارد را با قرآن اشتباه گرفته است و نیز می‌گوید: از سوره مفقود شده هم ردیف مسبحات آیه‌ای را به یاد دارم : (یا ایها الـذیـن آمـنـوا لـم تـقـولـون مـا لا تـفـعـلـون فـتـکـتـب شهادة فی اعناقکم فتسالون عنها یوم الـقـیـامـة)، ولـی ایـن عـبـارت‌هـا از احادیث قدسی است که به گمان ابوموسی از قرآن است.
[۲۵] احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۵، ص۲۱۹.


۲.۱۰ - نسبت تحریف به ابی بن کعب

بـه صحابی جلیل ابی بن کعب نسبت داده‌اند که گفته است: (سوره احزاب که فعلا دارای ۷۳ آیـه اسـت، مـعـادل سوره بقره بوده و حدود ۲۸۶ آیه داشت) این گفتار را به عایشه نیز نسبت داده‌اند که شاید غرض او تحریک مردم علیه عثمان بود.
[۲۶] احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۵، ص۱۳۲.
[۲۷] سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۷۲.
[۲۸] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۱۷۱-۱۷۰.


۲.۱۱ - روایت مـالـک بـن انـس

مالک بن انس گـمـان مـی کـرد کـه بیش از یک چهام از سوره برائت باقی نمانده است او مـی گـویـد: (این سوره هم آورد سوره بقره بوده و از اول آن، مقدار زیادی افتاده است و بسم الله الـرحمن الرحیم نیز جز آیات ساقط شده است) در این زمینه روایات بسیاری آورده‌اند که همگی ناتوانی ذهن ناقل را می‌رساند.
[۲۹] سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن،ج ۱، ص۱۸۴.
[۳۰] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۲، ص۳۳۱-۳۳۰.
[۳۱] سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، الدر المنثور، ج۳، ص۲۰۹.



مـتاسفانه مشکلی که این گونه روایات به بار آورده این است که عده‌ای آنان را باور داشته و ترتیب اثـر داده انـد آنـان معتقد شده‌اند که بعد از رحلت پیامبر تا موقع خلافت عثمان که یکسان کردن مـصاحف انجام گرفت، آیه‌ها و سوره‌هایی از قرآن کم یا بر آن افزوده شده است و این همان تحریف در قرآن است که ضرورت دینی برخلاف آن حکم می‌کند.
یـکی از کسانی که تحت تاثیر اینگونه باورهای ناروا قرار گرفته محیی الدین ابن عربی (متوفای ۶۳۸)، صـاحـب کـتـاب (فتوحات مکیه) است او بر این باور بوده که قرآن دست خوش تحریف گـردیـده، چـیـزهایی از آن کم شده است گوید: (اگر نبود افراد ضعیف دل که زود می‌لغزند و اعـتـقـادشـان مـتزلزل می‌شود و حکمت چنین کاری را مجاز نمی‌شمرد هرآینه روشن می‌کردم تمامی آن چه را که از مصحف عثمان ساقط شده است). (بـه نـقـل از شیخ عبدالوهاب شعرانی در کتاب (الکبریت الاحمر) که در بیان آرا و عقاید شـیـخ اکبر نوشته و درحاشیه کتاب (الیواقیت و الجواهر)، ج۱، ص۱۳۹، چاپ شده است (چاپ مصطفی البابی ـ مصر ۱۹۵۹ م)).
[۳۲] الیواقیت و الاجواهر، ج۱، ص۱۳۹، چاپ مصطفی البابی ـ مصر ۱۹۵۹ م.

ولـی از هـمـه ناگوارتر، کتابی است به نام (الفرقان) که در عصر اخیر، به دست نویسنده مصری، محمد محمد عبداللطیف معروف به ابن الخطیب، از علمای معروف مصر، نوشته شده است در این کـتـاب این باورهای نادرست جمع آوری شده و بر آن‌ها صحه گذاشته شده است و به صرف این که در صحاح سته آمده، صحیح دانسته شده است این کتاب در مصر، غوغایی بر پا کرد و مردم علیه آن شوریدند تا آن که دانشگاه الازهر از دولت تقاضای مصادره کتاب را کرد و نسخه‌های پخش نشده مـصـادره شـد، ولـی در هـمان مدت کوتاه، کتاب اثر سوء خود را گذاشت و در جهان منتشر شد، نـسـخـه‌هـایـی از آن کتاب در قم فعلا موجود است و اخیرا در تیراژی بالا در لبنان چاپ و منتشر گردید!.
نـویسنده این کتاب معتقد است علاوه بر تغییرات و تحریفاتی که پیش از عثمان در قرآن رخ داده است پس از آن نیز، به دست حجاج در دوازده جای قرآن تغییرات اساسی رخ داد و بر خلاف آن چه در زمـان عـثـمـان بـوده، ثـبـت شـده اسـت مـثـلا مـی‌گوید: در قصه نوح در سوره شعراء (من الـمـخرجین) بود، و در قصه لوط (من المرجومین). ولی حجاج آن را تغییر داد و (مـن الـمرجومین) را در قصه نوح آورد و (من المخرجین) را در قصه لوط که اکنون بر همین منوال است.
[۳۵] ابن خطیب، محمد عبداللطیف، الفرقان، ص۵۲-۵۰.



نـخـسـتـیـن کـسی که در این زمینه کتاب نوشت و مساله تحریف را مطرح نمود، سیدنعمت‌الله جزایری (متوفای ۱۱۱۲) بود که در کتاب (منبع الحیاة) (چاپ بغداد و بیروت) این مساله را مورد بـحث قرار داد و با دلایل چندی در صدد اثبات تحریف قرآن برآمد، سپس (بعد از گذشت بیش از ۲۰۰ سال) حاجی نوری (متوفای ۱۳۲۰) کتاب (فصل الخطاب) را نوشت و مجموعه روایاتی را در‌ ایـن زمـیـنـه عـرضه داشت که اساسا فاقد اعتبار و بیش‌تر فاقد دلالت بر مقصود ایشان است ذیلا نمونه‌های برجسته‌ای از آن‌ها را می‌آوریم:
سـید جزایری در این زمینه می‌گوید: روایات مستفیضه بلکه متواتره (اسـتـفاضه در موردی گفته می‌شود که روایات فراوان وارد شده باشد ولی به سر حد تواتر قطعی نرسیده باشد. ولی تواتر در موردی است که کثرت روایات به حدی است که موجب قطع و یقین می‌گردد.)
[۳۶] جزایری، سیدنعمت الله، الانوار النعمانیة، ج۲، ص۳۵۷.
دلالت دارند که قـرآن دسـت خوش تحریف گردیده، اولین و عمده‌ترین روایتی را که مورد استناد قرار می‌دهد، روایـت فاقد سندی است که از کتاب مجهول الحال (احتجاج) نقل می‌کند که از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) پـرسـیـده شـد که تناسب میان صدر و ذیل این آیه چیست (وان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی وثلاث ورباع. و اگر در اجرای عدالت درباره اموال یتیمان (که نزد شماسپرده شده) بیم ناکید، پس هرچه از زنان که شما را پسند افتاد، دو یا سه یا چـهار به همسری اختیار کنید) آن گاه حضرت فرموده باشند که بیش از یک سوم قرآن از این آیه افتاده است
[۳۸] جزایری، سید نعمت الله، رساله منبع الحیاة، ص۷۰-۶۸.
و روایاتی از این قبیل که در ذیل استدلالات حاجی نوری می‌آوریم.

۴.۱ - بررسی قول جزایری

اکـنـون به بررسی این روایت که عمده شاهد سید و دیگران (کسانی که بی اندیشه قایل به تحریف شده‌اند) است می‌پردازیم، تا ارزش این گونه روایات روشن شود:
اولا: کتاب احتجاج منسوب به طبرسی، به طور کلی روایات آن فاقد سند است.
ثانیا: مؤلف این کتاب تا کنون مجهول الهویه و ناشناخته است و مشخص نیست کدام طبرسی، زیرا طبرسی معرب (تفرشی) کسی است که از اهل تفرش باشد اکنون کدام یک از تفرشیان این کتاب را نـوشـتـه معلوم نیست برخی گمان برده‌اند که صاحب (مجمع البیان) یا فرزند یا نوه او است ولی مگر می‌شود منسوب بودن به یک شهرستان، که افراد آن از شمارش بیرون است، موجب شود تا آنان را یکی بدانیم!.
ثـالثا: متن روایت مشوش و قابل پذیرش نیست، زیرا اسقاط بیش از یک سوم قرآن یعنی بیش از دو هـزار آیه (زیرا مجموع آیات قرآن اکنون ۶۲۳۶ آیه است.) از وسط یک آیه را افاده می‌کند! چگونه ممکن است تصور کنیم که دو هزار آیه در متن یک آیه جای داشته است؟!.
رابـعـا: تـنـاسب میان صدر و ذیل آیه (با مراجعه به شأن نزول و اقوال مفسرین) روشن است، زیرا مسلمانان در صدر اسلام که همواره در جنگ با کفار و مشرکین بودند و سربازان شهید که بیش‌تر جوان بودند، از خود فرزندان خردسال و اموالی باقی می‌گذارند، هم چنین همسران بیوه و جوان از آنـان باقی می‌ماند پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سرپرستی ایتام و اموال آنان را به افراد متعهد واگذار می‌کرد، اینان بیم آن داشتند که مبادا تصرف ناروایی در آن اموال بشود و درباره رعایت حال ایتام کوتاه آیند لـذا یـکـی از راه‌های چاره سازی ازدواج با همسران شهیدان بود، که در آن صورت، اموال بازمانده حـالـت اشتراک در مصرف پیدا کرده و رضایت صاحبان مال،خود به خود جلب می‌گردید یکی از اسباب جواز تعدد زوجات همین امر است که یک ضرورت و چاره جویی اجتماعی است هم فرزندان خردسال شهیدان تحت حمایت و عنایت بیش‌تری قرار می‌گیرند و هم شبهه تصرف در اموال ایتام مـرتفع می‌شود علاوه که جلوی فسادهایی که ممکن است از بی‌شوهر ماندن بیوه‌های جوان پیش آید گرفته می‌شود. الـبته این‌ها مسایلی است که قایلین به تحریف درک نکرده و چشم بسته به هرخار و خسکی چنگ زده‌اند.


حاجی نوری، برای آن که ثقةالاسلام محمد بن یعقوب کلینی (متوفای ۳۲۸) را از قایلین به تحریف معرفی کند، روایات وارده در کتاب شریف کافی را یادآور می‌شود و برای نمونه یکی از ابواب اصول کـافـی را ارائه می‌دهد تا ثابت کند مرحوم کلینی قایل به تحریف قرآن است و اختصاص یک باب از کتاب به این امر را دلیل بر مدعای خود گرفته است
[۳۹] محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، مقدمه سوم، ص۲۵.


۵.۱ - استدلال به روایات کافی

ما اکنون آن باب را با تمام روایاتش (که شش روایت است) می‌آوریم تا صحت و سقم این نسبت کاملا روشن شود.
مرحوم کلینی آن باب را با این عنوان مطرح کرده است :
(بـاب انـه لـم یجمع القرآن کله الا الائمة (علیه‌السّلام) و انهم یعلمون علمه کله، قرآن را کسی جز ائمه (علیه‌السّلام) جمع نکرده است و آنانند که تمامی علوم قرآن را می‌دانند).
روشن است که مقصود، جمع کردن تمامی تفسیر و تأویل قرآن است، زیرا قسمت دوم عبارت فوق، قـسـمـت اول را توضیح می‌دهد: و آنانند که تمامی علوم قرآن را می‌دانند این همان معنای جمع کردن تمامی قرآن است سپس روایاتی را آورده است که عبارتند از:
حـدیـث اول : (ما ادعی احد من الناس انه جمع القرآن کله کما انزل الا کذاب و ماجمعه و حفظه کما نزله الله تعالی الا علی بن ابی طالب و الائمة من بعده صلوات الله علیهم، هرکس ادعا کند قرآن را هـمانگونه که نازل شده، جمع کرده است دروغ‌گوست، زیرا کسی جز علی و ائمه پس از وی قرآن را آنگونه که نازل شده جمع و حفظ نکرده است).
مـقـصـود از (هـمـان گونه که نازل شده) معنا و تفسیر صحیح آن است، یعنی به همان معنی و تـفـسـیـری کـه خدا خواسته است به علاوه مراد روایت، لفظ و عبارت قرآن نیست، زیرا قرآنی که حضرت علی (علیه‌السّلام) گرد آورده بود، علاوه بر رعایت ترتیب نزول، در مواردی توضیحاتی داشت و یا شـرح بـرخـی از مبهمات و تفسیر برخی معضلات و اشاره به مواقع نزول و مناسبات و دیگر شؤون تـفـسـیری را دارا بود که مصحف موجود، که به دست دیگر صحابه جمع آوری شد، از آن خالی بود آن مصحف سپس در دست ائمه و اکنون نزد حضرت حجت است و تاکنون کسی بدان دست نیافته اسـت، ازایـن رو حضرت صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: (هر کس ادعا کند، قرآن را آن گونه که نازل شده جـمع و ضبط کرده است جز علی و خاندان او، دروغ گفته است) پس این مطلب با مساله تحریف ارتباطی ندارد.
حدیث دوم : (ما یستطیع احد ان یدعی ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیرالاوصیا، هیچ کـس را یـارای ایـن سـخن نیست که مدعی شود تمامی قرآن را داراست، ظاهر و باطن آن را، جز اوصیا).
در این حدیث به خوبی روشن است که مقصود از تمامی قرآن، همان تمامی علم قرآن، علم به ظاهر و عـلـم به باطن است، پس علوم قرآنی به طور کلی، چه علوم ظاهری و چه علوم باطنی (تفسیر و تـاویـل قـرآن) جـمـلگی نزد اوصیای به حق است و این مطلب، هرگز با مساله تحریف اصطلاحی ارتباطی ندارد.
حـدیـث سـوم : (اوتـینا تفسیر القرآن و احکامه، علم تفسیر و علم به احکام قرآن،کاملا به ما داده شده است).
حدیث چهارم : (انی لاعلم کتاب الله من اوله الی آخره، کانه فی کفی، به تمامی قرآن آگاهی دارم، از اول تا آخر، گویی در کف دستم قرار دارد).
حـدیـث پـنجم : (و عندنا والله علم الکتاب کله، به خدا قسم که علم به تمامی کتاب نزد ماست)، یعنی به تمام علوم و معارف قرآنی آگاهی داریم.
حدیث ششم : در تفسیر آیه (ومن عنده علم الکتاب ). فرمودند: (ایاناعنی)، یعنی آن کس که علم کتاب را داراست ما هستیم و ما مقصودیم.
به طوری که ملاحظه می‌شود همه احادیثی که ذکر شد، حکایت از علم و آگاهی به تمامی معارف قرآن دارد و ارتباطی با مساله تحریف قرآن ندارد.

۵.۲ - نقل روایات فاقد اعتبار

حاجی نوری به پیروی از سید جزایری دست به نقل روایاتی زده که عموما از کتاب‌های فاقد اعتبار نقل شده است آن کتاب‌ها عبارتند از:
۱. رساله‌ای در محکم و متشابه قرآن، که تاکنون روشن نشده نویسنده آن کیست.
۲. کـتـاب السقیفه منسوب به سلیم بن قیس، که مورد دست برد قرار گرفته و از اعتبار ساقط گشته است.
۳. کتاب قرائات احمد بن محمد سیاری که خود ضعیف الحال و غیر قابل اعتماد شناخته شده است.
۴. تفسیر ابی الجارود که از غلات و مورد لعن امام صادق (علیه‌السّلام) قرار گرفته است.
۵. تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی که تالیف او نیست بلکه از دیگران است و مورد دست برد قرار گرفته است.
۶. کتاب استغاثه علی بن احمد کوفی که فاسد المذهب معرفی شده است.
۷. کتاب احتجاج طبرسی که فاقد سند و مؤلف آن مجهول است، چنان که اشارت رفت.
۸. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) که نسبت جعلی است و فاقد سند اعتبار است.
۹. بـرخـی از تـفـاسیر فاقد سند معتبر که در نتیجه از حجیت و امکان استناد ساقط شده‌اند، مانند: تفسیر عیاشی و تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی و تفسیر ابوالعباس ماهیار.

۵.۳ - نقل روایات از دبستان المذاهب

۱۰. کـتـاب (دبـسـتـان الـمـذاهب) که در قرن یازدهم هجری در فاصله (۱۰۴۰-۱۰۶۵) نوشته شـده اسـت نـویسنده آن یکی از سران فرقه‌های زرتشتیان مهاجر به هندوستان است به نام (موبد کـیـخـسرو اسفندیار) از فرزندان (آذر کیوان) مؤسس فرقه (کیوانی) که ممزوجی از تعالیم وارده در کتب آسمانی است و بر دست همین آذرکیوان جمع آوری شده است و در دوران سلطنت اکـبـرشـاه تیموری (۹۶۳-۱۰۱۴) می‌زیسته است مؤلف مذکور در شهر (پتنه) تولد یافته و یکی ازداعـیـان مـذهب پدرش می‌باشد و هدفش جمع میان مذاهب بوده، از این رو دست به نوشتن این کـتـاب زده و از عقاید و آداب و رسوم مذاهب رایج جستجو کرده و یادداشت نموده است ولی از بی خردی، برای جمع آوری آرا و عقاید مذاهب گوناگون، در ره گذرها و قهوه خانه‌ها و با تماس با افراد معمولی و ناشناس این معلومات را به دست آورده است و هیچ کتاب یا منبع اصیل یک مذهب را مستند قرار نداده، این کاستی و عیب بزرگ با مراجعه به کتاب روشن می‌باشد این کتاب بی مایه برای اولین بار در سال (۱۷۸۹ م) بر دست یک انگلیسی به نام (فرنسیس گلادوین) ترجمه و در سـال (۱۸۰۹) در (کـلـکـتـا) که زیر نفوذ انگلستان بود و با دستور حاکم انگلیسی به نام (ویلیام بـیلی) به چاپ رسید این کتاب پر از (لاطائلات) است و عمده استناد حاجی نوری درباره سوره جـعـلـی بـه نـام (ولایت) می‌باشد، که از لحاظ محتوا و ادب و نظم اصلا به لغت عرب شباهت یا تـنـاسـبی ندارد چه رسد به قرآن درکتاب (صیانة القرآن من التحریف) رویه ناهنجار آن را نشان داده‌ایم.
[۴۱] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف ص۱۹۲-۱۸۷.

‌ایـن هـا مـنـابعی است که حاجی نوری به آن‌ها استناد کرده و خود می‌دانسته است که قابل استناد نیستند، ولی از باب (الغریق یتشبث بکل حشیش) این کتب فاقد اعتبار را مورد استناد قرار داده است.

۵.۴ - ویژگی کتاب فصل الخطاب

روایـاتـی که در کتاب (فصل الخطاب) گردآوری کرده، ۱۱۲۲ روایت است که ۸۱۵ روایت آن از‌ ایـن کـتاب‌های بی ارزش نقل شده است از ۳۰۷ روایت باقی مانده که از کتب معتبر نقل شده ۱۰۷ روایـت آن مـربـوط بـه بـاب قـرائات است که برخی از ائمه اطهار، در قرائت به گونه دیگر قرائت کرده‌اند روشن است که اختلاف قرائت، با مساله تحریف ارتباطی ندارد، زیرا اختلاف قرائات سبعه یـا اربـعة عشر همواره در میان مسلمانان رایج بوده و هیچ کس آن را دلیل بر تحریف ندانسته است نـمی‌دانیم چرا حاجی نوری این اشتباه بزرگ را مرتکب شده است مثلا از مجمع البیان نقل می‌کند کـه علی (علیه‌السّلام) در سوره عادیات، (فوسطن) را با تشدید (سین) خوانده است ودر سوره زلزال (خـیـرا یـره) را بـا ضـم (یـا) خـوانده است و در سوره ضحی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده که (ما ودعـک) را بـا تـخفیف دال خوانده است و در سوره شمس، اهل مدینه و نیز امام صادق (علیه‌السّلام) (ولا یخاف عقبیها) را با (یا) قرائت کرده‌اند ودر سوره فجر، یعقوب و کسائی و سهل (و لا یوثق) را بـا فـتـح (ثا) قرائت کرده‌اند از این قبیل قرائت‌ها که بر فرض ثبوت، امری متعارف بوده و هرگز به عنوان تحریف قرآن تلقی نمی‌شود و صرفا مبین اجتهاد قراء در چگونگی قرائت قرآن است.
۲۰۰ روایـت باقی مانده که مورد استناد اهل تحریف قرار گرفته است، غالبا بر مساله تحریف دلالت ندارند و درباره مسایل دیگری است مثلا، روایت جابر بن عبدالله انصاری:
قـال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لعلی بن ابی طالب : (یا علی، الناس خلقوا من شجر شتی وخلقت انا و انت من شـجـرة واحـدة، یـقـول الله تـعـالـی : (وفی الارض قطع متجاورات) (حتی بلغ) (یسقی بماء واحد).. حـاجی نوری گمان گرده است که جمله (حتی بلغ) جز آیه بوده و حضرت آن را تلاوت فرموده‌اند
[۴۳] محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، ص۲۹۶.
(به نقل از روایت اربعین ابوسعید نیشابوری، شماره ۳۱.) در صورتی که جمله مذکور، کلام راوی است، یعنی تا آن که رسید بـه این جا و نیز از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت شده است که فرمود: پدرم در نماز پس از پایان سوره توحید، این جمله را می‌گفت : (کذلک الله ربی) و در بعض روایات سه مرتبه مستحب است حاجی نوری گـمـان کـرده اسـت کـه جـمـلـه مـذکـور، جـز سـوره تـوحـیـد بـوده کـه امام در پـایـان آن را می‌گفته است.
[۴۴] محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، ص۳۴۹.
[۴۵] زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ج۴، ص۵۲۱.
[۴۶] زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ج۴، ص۵۲۳.



اما روایاتی که بر حسب ظاهر بر تحریف دلالت دارند (گرچه پس از تعمق و دقت نظر، چنین دلالتی برای آن‌ها نیست) به چند دسته تقسیم می‌شوند:

۶.۱ - روایـات تـفـسـیری

روایـات تـفـسـیری، که امام (علیه‌السّلام) در خلال تلاوت آیه، برای توضیح، مختصر تفسیری فرموده، که امـثـال حـاجـی نـوری ایـن گونه تفسیرهای ضمن تلاوت را جزء قرآن فرض کرده و از آن تحریف فهمیده‌اند
[۴۷] زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ص۲۷۵.
برای نمونه دو روایت زیر را می‌آوریم :
در کافی از امام امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) روایتی نقل شده است که امام این آیه را تلاوت فرمود: (واذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها ویهلک الحرث والنسل). سپس افزود: (بظلمه و سؤ سریرته)، یعنی سعی در فساد در زمین، بر اثر ظلم و سؤ نیت اوست این جمله در ذیل آیه به عنوان تفسیر است نه جز قرآن.
از‌ امام موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) روایت شده است که آیه (اولئک الذین یعلم الله ما فی قلوبهم فاعرض عنهم). را تلاوت فرمود، سپس افزود: (فقد سبقت علیهم کلمة الشقا) که این جمله از حضرت به عنوان شرح و تفسیر است که چرا پیامبر از آنان اعراض کرد.

۶.۲ - روایاتی که لفظ تحریف دارند

روایـاتـی کـه در آن‌ها لفظ تحریف به کار رفته که مقصود تحریف معنوی و تفسیر نارواست، ولی حاجی نوری گمان کرده است که همان تحریف اصطلاحی لفظی است.
[۵۰] محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، ص۲۴-۲۳.

از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایـت شده است که فرمود: (یجی یوم القیامة ثلاثة یشکون : المصحف و الـمـسـجـد والـعـترة یقول المصحف : یا رب حرفونی و مزقونی و یقول المسجد: یا رب عطلونی و ضـیـعـونی و تقول العترة : یا رب قتلونا و طردونا، روز رستاخیز سه (چیز) شکایت می‌کنند: قرآن، مسجد و عترت، قـرآن مـی‌گـوید: پروردگارا! مرا تحریف کردند و پاره پاره نمودند و مسجد مـی گـوید: پروردگارا! مرا تعطیل کردند (به مسجد نیامدند) و (حقم را) ضایع نمودند و عترت می‌گوید: پروردگارا! ما را کشتند و (از جای گاه خود) راندند).
گـرچه در برخی نسخه‌ها به جای (حرفونی) (حرقونی) آمده ولی به هر حال اگر فرض کنیم حـرفـونـی صـحیح است، تحریف در لغت به معنای تفسیر منحرف است و هرگز در لغت، تحریف به معنای اصطلاحی نیامده است به علاوه، به قرینه تعطیل مساجد که در آن معنای حقیقی مقصود نـیـسـت، زیرا مساجد به ظاهر آباد است، پس مقصود از تعطیل خالی بودن مسجد از نمازگزاران راستین است، تحریف در قرآن هم تغییر مسیر است و تبدیل احکام و هرگز دلیل بر تحریف لفظی نمی‌تواند باشد.

۶.۳ - روایات دال بر حذف آیه

روایاتی که گمان برده‌اند دلالت بر افتادگی برخی آیات دارد:
در کافی از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت شده است : (ان القرآن الذی جا به جبرائیل الی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سبعة عشر الف آیة) ولی در کتاب الوافی (که جامع کتب اربعه است) بدون تردید روایت به گونه دیگر از کافی آورده شـده اسـت: (سـبـعة آلاف آیة)
[۵۱] فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، ج۲، ص۲۷۴.
[۵۳] فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، ج۵، ص۱۷۸۱.
که تا حدودی هم آهنگ با واقع است و مرحوم فیض اهل دقت در نقل است و درنسخه‌های کافی که فعلا در دست است احتمال غلط می‌رود به علاوه که در سند روایت تردید است و از این جهت قابل استناد نیست.
[۵۴] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۶۷-۲۶۳.


۶.۴ - روایات دال بر ظهور حجت

روایات مـربـوط به ظهور حضرت حجت و آوردن قرآن جدید بر خلاف قرآن موجود این روایات صرفا اختلاف را در ترتیب و برخی اضافات تفسیری دانسته است، نه در اصل نص.
در روایـت شیخ مفید آمده است : عن الباقر (علیه‌السّلام) قال : (اذا قام قائم آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ضرب فساطیط لـمـن یـعلم الناس القرآن علی ما انزل الله، فاصعب ما یکون علی من حفظه الیوم، لانه یخالف فیه الـتـالـیـف، در موقع ظهور حضرت ولیعصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) قرآن تعلیم داده می‌شود، کار تعلیم مشکل می‌شود، زیرا قرآنی که حضرت آورده بر خلاف تالیف و ترتیب مصحف موجود است).

۶.۵ - دلالت آیه مودت

روایـاتـی در رابـطه با شان اهل بیت وارد شده است با این مضمون که اگر در قرآن درست دقت شود، فضایل اهل بیت روشن می‌شود.
از‌ امام صادق (علیه‌السّلام) روایـت شـده اسـت کـه فـرمـود: (مـن لـم یـعرف امرنا من القرآن لم یتنکب الفتن، هرکس امر ولایت را از قرآن به دست نیاورد، نمی‌تواند ازفتنه‌ها در امان باشد).
اهـل تـحـریف گمان کرده‌اند مقصود آن است که شؤون ولایت به صراحت در قرآن بوده و اسقاط شـده اسـت، در حـالی که مقصود امام (علیه‌السّلام) چنین نیست، بلکه تدبر و تعمق در همین قرآن موجود، موجب روشن شدن شؤون ولایت می‌شود مثلا دقت در آیات اولی الامر و ذوی القربی و غیره، با دید انصاف، مقام شامخ ولایت را روشن می‌سازد، گرچه مخالفین توجهی ندارند یا نمی‌خواهند داشته باشند.

۶.۶ - روایات دال بر شأن اهل‌بیت

در این جا چند نمونه از مواردی را که خواسته‌اند فضیلتی از فضایل اهل بیت را که در قرآن آمده است نادیده بگیرند، می‌آوریم تا روشن شود که منظور از این دسته روایات نه تحریف قرآن بلکه دگرگونی در تفسیر و تحریف معنوی آیاتی است که دال بر فضیلت اهل بیت است:
«قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی. بگو به ازای آن (رسالتم) پاداشی ازشما خواستار نیستیم مگر دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم) ...».

۶.۶.۱ - نظر طبری

محمد بن جریر طبری در تفسیر این آیه (که از بارزترین آیات در شرف اهل بیت (علیهم‌السّلام) است، زیرا مودت آنان اجر رسالت قرار گرفته است،) سعی کرده است تا پوششی روی این فضیلت بیفکند. او می‌گوید: «این آیه خطاب به قریش است تاخویشاوندی خود را با پیامبر به یاد آوردند، از ایشان حمایت کنند و از شر دشمنان محفوظش بدارند، یعنی پیامبر از قریش به دلیل خویشاوندی درخواست مودت و دوستی کرد گرچه به او ایمان نیاورده‌اند». طبری در ادامه می‌گوید: «پیامبر را درتمامی قریش قرابتی بود و چون او را تکذیب کرده، با وی بیعت ننمودند، به آنان گفت: ای قوم، اگر از بیعت با من امتناع ورزیدید، لا اقل خویشاوندی خود را با من مراعات کنید، مبادا اعراب دیگر از من حمایت کنند و شما نکرده باشید». آن گاه سه وجه دیگر بیان داشته است:
۱. درخواست دوستی و مودت با اهل بیتش،
۲. درخواست تقرب و نزدیک شدن به خداوند،
۳. درخواست صله ارحام یعنی نسبت به رحم یک دیگر مودت داشته باشید.
سپس برای ترجیح وجه اختیاری خود بر این سه وجه می‌گوید: «دلیل بر صحت اختیار رای سابق، موضع «فی» در آیه است «المودة فی القربی»، زیرا اگر وجه اول ازوجوه سه گانه مراد بود، باید بدون «فی» آورده شود «مودة القربی» و اگر وجه دوم بود باید «المودة بالقربی» گفته شود و اگر وجه سوم بود باید «مودة ذی القربی» گفته شود».
[۵۸] طبری، محمدبن جریر، تفسیر طبری، ج۲۵، ص۱۷-۱۵.

این تفسیر و موضع گیری دور از واقعیت است، زیرا چگونه ممکن است پیامبر ازقوم مشرک و معاند خود طلب یاری کند و آن را اجر رسالت خود که نپذیرفته‌اند بیان کند؟ سخنی بسیار عجیب است! آنان رسالت او را قبول ندارند و او را تکذیب نموده‌اند، آنگاه پیامبر به آنان می‌گوید: «اجر رسالت مرا در خویشاوندی خود نگاه دارید و از من حمایت کنید». پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌داند که سر سخت‌ترین دشمنان وی از میان همان قریش بوده و هرگز عقل و حکمت او اجازه نمی‌دهد که در برابر دشمن، سر خم کند و از آنان حمایت بخواهد.

۶.۶.۲ - نظر زمخشری

زمخشری استاد ادب عربی می‌گوید: «منظور از (فی القربی) این است که اقربین و اهل بیت پیامبر را در جایگاه مودت و محبت خود قرار دهید و آنان را دوست بدارید، زیرا آنان در جایگاه محبت و مودت من هستند».
[۵۹] زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۲۲۰-۲۱۹.
[۶۰] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۳۷۵-۳۷۲.


۶.۶.۳ - پوشاندن فضیلت اهل‌بیت

ابن مخلوف ثعالبی در آیه ولایت: «انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون. سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آورده‌اند، همان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» که درباره خاتم بخشی مولا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نازل شده است و فضیلتی والا به شمار می‌آید، خواسته است آن را بپوشاند. او می‌گوید: «این آیه عمومیت دارد، هر نمازگزار و زکات دهنده‌ای را شامل می‌شود. آری موقع نزول، مصادف با نماز علی و خاتم بخشی او بود، نه آن که درباره او نازل شده باشد».
[۶۲] ثعلبی، احمد بن محمد، تفسیر ثعالبی، ج۱، ص۴۷۱.

عبدالله بن الزبیر همواره سوره دهر را (که بزرگ‌ترین فضیلت اهل بیت است) مکی قلمداد می‌کرد تا رابطه آن را با قصه اطعام قطع کند.
خلاصه، در قرآن آیات بسیاری وجود دارد که با تعمق نظر و دقت کامل روشن می‌شود که درباره فضایل اهل بیت رسالت است، ولی متاسفانه عصبیت چشم حق‌بین گروهی را فرو بسته و حقایق برای آنان آشکار نشده است.
امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «اگر قرآن آن گونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گیرد، هر آینه ما را با نشانه‌های ارائه شده‌اش خواهید یافت».
این‌ها نمونه‌هایی بودند از روایات شیعه که در کتب معتبر وارد شده و مورددست آویز قایلین قول به تحریف قرار گرفته است، در حالی که روشن شد هیچ گونه ربطی به مساله تحریف ندارد.


در پایان مناسب آمد تا گزارشی کوتاه از کتاب «فصل الخطاب» ارائه شود تا سستی کتاب و نادرستی دلایل مطرح شده در آن روشن شود.
این کتاب جنجال آفرین (از همان روز نخست که حاجی نوری این کتاب را نوشت و چاپ گردید، در حوزه‌های علمیه شیعه و سر تا سر جهان تشیع جنجالی بر پا شد و این عمل ناروای حاجی مورد انتقاد و نکوهش سخت قرار گرفت، مرحوم سید هبة الدین شهرستانی (از علمای بزرگ عراق)که در آن روزگار در حوزه علمیه سامراء از طلاب جوان و پر شور به شمار می‌رفت، می‌گوید: «حوزه هم چون دریای خروشان، علیه حاجی نوری و کتاب او به تلاطم در آمد و مجلس و محفلی نبود که علیه او نخروشد و با زبان‌های برنده و عباراتی تند او را مورد نکوهش و ملامت قرار ندهند و طوفان سهمگینی علیه او سر تا سر حوزه را فرا گرفته بود».
[۶۴] بروجردی، میرزا مهدی، البرهان علی عدم تحریف القرآن، ص۱۴۳.
نیز از همان ابتدا کتاب‌ها و رساله‌های فراوان در رد آن نوشته شد که اولین آن‌ها کتاب «کشف الارتیاب» نوشته معاصر وی شیخ محمود معروف به معرب تهرانی است. پس از آن پی در پی نوشته‌های زیادی در این باره عرضه شده است.
[۶۵] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۱۱۵.


۷.۱ - مقدمه کتاب

(کتاب فصل الخطاب که در تاریخ ۲۸/ج ۲/۱۲۹۲ ه تالیف و در۱۲/شوال/۱۲۹۸ ه به چاپ رسیده) دارای سه مقدمه و دوازده فصل و یک خاتمه است:
در مقدمه نخست روایات جمع و تالیف قرآن را که از نظر متن مختلف وگوناگونند یادآور می‌شود و متذکر می‌شود که جمع و تالیف قرآن هم گون با تالیف دیگر کتب نمی‌باشد و در نتیجه نمی‌توان نظم و ترتیبی که در دیگر مؤلفات است در قرآن انتظار داشت.
در مقدمه دوم انواع تغییر و تحریف متصور در قرآن را بیان می‌دارد که برخی ممتنع و برخی ممکن و محتمل است. در مقدمه سوم گفتار بزرگان علمای شیعه را در این باره نقل و احیانا نقد می‌کند.

۷.۲ - فصل اول

فصول دوازده گانه در واقع دلایل اثباتی او را تشکیل می‌دهد که به شرح زیر است:
در فصل اول مدعی آن است که کتب گذشته تحریف گردیده و هر آن چه در امم سالفه رخ داده در این امت نیز رخ خواهد داد.
در جواب این شبهه توضیح دادیم که مقصود از تشابه امم، در اصل کلی رفتارهای ناهنجار و مقاومت‌های ناروای آنان در مقابله با پیامبران است، نه درجزئیات و خصوصیات مربوط به شرایط ویژه هر زمان. علاوه تحریفی که در کتب عهدین صورت گرفته، در رابطه با ترجمه‌ها و تفسیرهای نابجا است و اساسا مفهوم تحریف (در لغت و در استعمال قرآنی) انحراف در تفسیر و کجی معنا است. هرگز تحریف در قرآن به معنای تحریف لفظی که تغییر در نص عبارت اصل باشد، استعمال نشده است.

۷.۳ - فصل دوم

در فصل دوم گوید: «نحوه جمع و تالیف قرآن که پس از پیامبر انجام گرفت، طبعا مستلزم افتادگی برخی آیات و کلمات یا جا به جایی آن‌ها می‌گردد».
در جای خود روشن ساختیم که تنظیم آیه‌ها در هر سوره و تکمیل هر یک ازسوره‌ها در حیات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و با دستور و نظارت وی انجام گرفته است، لذا نظم آیات هر سوره را توقیفی می‌دانیم. آن چه پس از وفات پیامبر انجام گرفته، تنها جمع سوره‌ها و ترتیب آن‌ها به صورت «مصحف» بوده است لا غیر. از این رو ترتیب سوره‌ها را توقیفی نمی‌شماریم. علاوه، صحابه بزرگ که به جمع و تالیف قرآن دست زده‌اند از دقت و آگاهی کامل برخوردار بوده و احتیاط لازم را رعایت کرده‌اند.

۷.۴ - فصل سوم

در فصل سوم توجیهات بزرگان اهل سنت را پیرامون روایات تحریف که در کتب حدیثی آنان آمده، یاد آور می‌شود. در جای خود گفتیم این توجیهات غیر وجیه است چه رسد به آن که مورد استناد قرار گیرد.
[۶۶] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۳۳-۲۲.


۷.۵ - فصل چهار و پنج و شش

در فصل چهار و پنج و شش گوید که هر یک از مولا امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) و عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب، برای خود مصحفی گرد آورده بودند که طبعا با یکدیگر اختلاف داشته‌اند. در جای خود گفتیم که اختلاف در نظم سوره‌ها بوده نه چیز دیگر.
[۶۷] باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۱، ص۲۶۷-۱۲۰.


۷.۶ - فصل هفتم

در فصل هفتم گوید: «عثمان برخی آیاتی را که مصلحت ندیده از قرآن حذف نموده است». ولی خود حاجی نوری نتوانسته بر این مدعا شاهدی بیاورد، لذا گوید: «گر چه دلیلی بر این مدعا وجود ندارد، ولی احتمال آن می‌رود!».
[۶۸] محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب ص۱۵۳-۱۵۲.
[۶۹] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۱۳.


۷.۷ - فصل هشتم و نهم

در فصل هشتم روایات حشویه عامه را شاهد آورده که شرح آن رفت.
در فصل نهم از کعب الاحبار یهودی روایتی نقل می‌کند که در حضور معاویه گفته: «موالید پیامبر و عترت او را در ۷۲ کتاب آسمانی خوانده است». نیز از وی روایت می‌کند اسامی دوازده امام را در تورات خوانده، که راوی خبر (هشام دستوائی) از یک یهودی به نام عثو بن اوسو که در حیره (شهری نزدیک کوفه در عراق) با او ملاقات کرده، در این باره سؤال می‌کند. او نیز تصدیق کرده و نام دوازده امام را به لغت «عبری» برای او می‌شمرد (که به شوخی بیش‌تر می‌ماند)
[۷۰] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۱۶.
آن گاه حاجی نوری نتیجه می‌گیرد: «چگونه می‌شود که نام دوازده امام در ۷۲ کتاب آسمانی از جمله تورات آمده باشد ولی در قرآن (که ضرورت بیش‌تری اقتضا می‌کند) نیامده باشد!».
ولی از ساده اندیشی و خوش باوری‌های حاجی نوری بیش از این انتظار نمی‌رود!! ضمنا پوشیده نماند که سند این دو روایت کاملا از درجه اعتبار ساقط است و قابل استناد نیست.
[۷۱] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۱۹-۲۱۷.


۷.۸ - فصل دهم

در فصل دهم اختلاف قرائات را شاهد آورده است. در جای خود یاد آور شدیم که اختلاف قرائات صرفا از اجتهاد قراء نشات گرفته و فاقد حجیت اعتبار است.
امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «القرآن واحد نزل من عند الواحد، و انما الاختلاف من قبل الرواة قرآن یکی بیش نیست و این اختلاف قرائت‌ها از جانب قاریان به وجود آمده است». آن قرآن واحد همان قرائتی است که عامه مسلمین بدان خو گرفته و دست به دست از دوران پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه معصومین علیهم‌السّلام فرا گرفته‌اند که در قرائت عاصم به روایت حفص اکنون شکل گرفته است و جز آن قرائت از نظر ما جایز القرائت نیست.
[۷۳] باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۲، ص۱۶۶-۱۶۱.
[۷۴] باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۲، ص۲۳۸-۲۳۲.

این عقیده که قرائت قراء حاکی از قرآن نیست، از دیر زمان نزد دانشمندان علوم قرآنی معروف بوده و قرائت قراء را از قرآن جدا دانسته‌اند. امام بدرالدین زرکشی و نیز استاد بزرگوار آیت‌الله خویی، تصریح دارند: «القرآن و القراءات حقیقتان متغائرتان».
[۷۵] زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ج۱، ص۳۱۸.
[۷۶] آیت‌الله خویی، البیان، ص۱۷۳.
[۷۷] باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۲، ص۷۷-۷۶.

علاوه در هیچ دوره مساله اختلاف قرائات با عنوان تحریف قرآن مطرح نبوده و هرگاه قاریی بر خلاف قرائت معروف می‌خوانده مورد نکوهش قرار می‌گرفته، که شرح آن را تفصیلا بیان داشته‌ایم.
[۷۸] معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۵۲.
[۷۹] باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۲، ص۶۸-۶۴.


۷.۹ - فصل یازدهم و دوازدهم

در فصل یازده روایاتی آورده که به گمانش، به طور کلی بر تحریف قرآن دلالت دارند.
و در فصل دوازده روایاتی که بر موارد تحریف بالخصوص اشارت دارند، که روایات یاد شده از هر دو نوع را توضیح دادیم که اکثریت غالب آن فاقد سند اعتبارند و آن چه از منابع معتبر نقل کرده یا اصلا ربطی به مساله تحریف ندارد یا قابل تأویل می‌باشد. که اجمالا در این جا و تفصیلا در «صیانة القرآن من التحریف» بیان گردیده است.

۷.۱۰ - خاتمه کتاب

در خاتمه کتاب ادله منکرین تحریف را آورده و مناقشه نموده است که مناقشات وی جز تکرار آن چه در فصول یاد شده آورده نمی‌باشد.


تحریف؛ اعجاز عدم تحریف قرآن؛ تحریف به تعویض؛ تحریف به تغییر؛ تحریف قرآن؛ تحریف در قرآن؛ افسانه تحریف قرآن‌ (کتاب)؛


۱. بلاغی، محمدجواد بن حسن، تفسیر آلاالرحمان، ج۱، ص۲۵.    
۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۸، ص۱۶۸.    
۳. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۰۷۵.    
۴. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۱۷.    
۵. احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۱،ص ۲۳.
۶. احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۵، ص۱۳۲.
۷. احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۵، ص۱۸۳.
۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۸، ص۱۶۸.    
۹. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷.
۱۰. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۶.
۱۱. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، الدر المنثور، ج۱، ص۲۵۸.    
۱۲. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، الدر المنثور، ج۱، ص۲۵۸.    
۱۳. عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۲، ص۱۲۷.
۱۴. ابن کثیر، اسماعیل ابن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۲۶۱.
۱۵. بحرانی، سید هاشم، البرهان، ج۲،ص ۳۷-۳۶.
۱۶. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۴۲.    
۱۷. ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۳۹.    
۱۸. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۸۱-۸۲.    
۱۹. ابن حنبل، احمد بن محمد، منتخب کنزالعمال، ج۲، ص۵۰.
۲۰. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۸۲.    
۲۱. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۰۷۵.    
۲۲. دارمی، عبدالله بن عبدالرحمان، سنن دارمی، ج۳، ص۱۴۴۴.    
۲۳. ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن ابوداود، ج۲، ص۲۲۳.
۲۴. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۷۲۶.    
۲۵. احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۵، ص۲۱۹.
۲۶. احمد بن حنبل، مسند احـمد، ج۵، ص۱۳۲.
۲۷. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۷۲.
۲۸. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۱۷۱-۱۷۰.
۲۹. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن،ج ۱، ص۱۸۴.
۳۰. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۲، ص۳۳۱-۳۳۰.
۳۱. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، الدر المنثور، ج۳، ص۲۰۹.
۳۲. الیواقیت و الاجواهر، ج۱، ص۱۳۹، چاپ مصطفی البابی ـ مصر ۱۹۵۹ م.
۳۳. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۶۷.    
۳۴. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۱۶.    
۳۵. ابن خطیب، محمد عبداللطیف، الفرقان، ص۵۲-۵۰.
۳۶. جزایری، سیدنعمت الله، الانوار النعمانیة، ج۲، ص۳۵۷.
۳۷. نسا/سوره۴، آیه۳.    
۳۸. جزایری، سید نعمت الله، رساله منبع الحیاة، ص۷۰-۶۸.
۳۹. محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، مقدمه سوم، ص۲۵.
۴۰. رعد/سوره۱۳، آیه۴۳.    
۴۱. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف ص۱۹۲-۱۸۷.
۴۲. رعد/سوره۱۳، آیه۴.    
۴۳. محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، ص۲۹۶.
۴۴. محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، ص۳۴۹.
۴۵. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ج۴، ص۵۲۱.
۴۶. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ج۴، ص۵۲۳.
۴۷. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ص۲۷۵.
۴۸. بقره/سوره۲، آیه۲۰۵.    
۴۹. نسا/سوره۴، آیه۶۳.    
۵۰. محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، ص۲۴-۲۳.
۵۱. فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، ج۲، ص۲۷۴.
۵۲. فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، ج۹، ص۱۷۸۰-۱۷۸۱.    
۵۳. فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، ج۵، ص۱۷۸۱.
۵۴. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۶۷-۲۶۳.
۵۵. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۸۶.    
۵۶. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۳.    
۵۷. شوری/سوره۴۲، آیه۴۲.    
۵۸. طبری، محمدبن جریر، تفسیر طبری، ج۲۵، ص۱۷-۱۵.
۵۹. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۲۲۰-۲۱۹.
۶۰. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۳۷۵-۳۷۲.
۶۱. مائده/سوره۵، آیه۵.    
۶۲. ثعلبی، احمد بن محمد، تفسیر ثعالبی، ج۱، ص۴۷۱.
۶۳. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۳.    
۶۴. بروجردی، میرزا مهدی، البرهان علی عدم تحریف القرآن، ص۱۴۳.
۶۵. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۱۱۵.
۶۶. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۳۳-۲۲.
۶۷. باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۱، ص۲۶۷-۱۲۰.
۶۸. محدث نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب ص۱۵۳-۱۵۲.
۶۹. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۱۳.
۷۰. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۱۶.
۷۱. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۱۹-۲۱۷.
۷۲. کلینی، اصول کافی، ج۴، ص۶۶۴.    
۷۳. باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۲، ص۱۶۶-۱۶۱.
۷۴. باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۲، ص۲۳۸-۲۳۲.
۷۵. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ج۱، ص۳۱۸.
۷۶. آیت‌الله خویی، البیان، ص۱۷۳.
۷۷. باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۲، ص۷۷-۷۶.
۷۸. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۲۵۲.
۷۹. باقلانی، قاضی ابوبکر، التمهید، ج۲، ص۶۸-۶۴.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «قول به تحریف»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۱۹.    

رده‌های این صفحه : مقالات اندیشه قم




جعبه ابزار