• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

منزل قصر بنی مقاتل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




منزل قَصر بَنی مُقاتِل نزدیک منطقه قُطقُطانه بوده و به دلیل وجود قصری که متعلق به شخصی به نام مقاتل بن حسان بوده، به قَصر بَنی مُقاتِل مشهور شده است. یاقوت حموی نام این منزل را «قصر مقاتل» ضبط کرده است. کاروان امام حسین (علیه‌السلام) در این منزل توقف کردند.



وقتی که امام حسین (علیه‌السلام) در منزل قَصر بَنی مُقاتِل فرود آمد، خیمه افراشته‌ای را دید. پرسید: این چادر (خیمه) متعلق به چه کسی است؟ گفتند: متعلق به عُبَیدِاللَّهِ بنِ حُرِّ جُعفِی است.
او از اشراف و دلیران شهر کوفه بود. امام (علیه‌السّلام) فرستاده خود (حَجّاجِ بنِ مَسروق) را به نزد وی فرستاد. او (حجاج) به چادر عبیدالله رفت و گفت: حسین بن علی خواسته تا نزد او بروی.
عُبَيدِاللَّهِ بنِ حُر گفت: به خدا سوگند من از شهر کوفه بیرون نیامدم، مگر اینکه دیدم اکثر مردم این شهر، خود را برای جنگ با او و سرکوبی شیعیانش آماده می‌کردند و برای من مسلم است که او در این جنگ، کشته خواهد شد و من توانایی یاری و کمک او را ندارم، لذا اصلا دوست ندارم که او مرا ببیند و من او را.
(حجاج به نزد امام (علیه‌السّلام) بازگشت و پاسخ عبیدالله حر را به اطلاع امام رساند.) در این هنگام امام (علیه‌السّلام) نعلین پوشید و به چادر او رفت و او را به یاری خویش دعوت کرد.
عبیدالله گفت: به خدا سوگند من می‌دانم که هرکس از فرمان تو پیروی کند، به شهادت و خوشبختی ابدی نایل شده است، ولی من احتمال نمی‌دهم که یاری من به حال تو سودی داشته باشد، زیرا در کوفه کسی را ندیدم که مصمم به یاری و پشتیبانی شما باشد و به خدا سوگند می‌دهم که از این امر معافم بداری، زیرا جان من هنوز مرگ را بر خود ارزانی نداشته است (تمایلی به مرگ ندارد)، ولی این اسب خود «ملحقه» را که به خدا سوگند، تا حال به وسیله آن دشمنی را تعقیب نکرده‌ام، جز اینکه به او رسیده‌ام و هیچ دشمنی مرا تعقیب نکرده است، مگر اینکه با داشتن این اسب از چنگال او نجات یافته‌ام (را به حضور شما تقدیم می‌کنم)، پس آن را بگیر که مال توست.
امام فرمود: اکنون که در راه ما از نثار جان امتناع می‌ورزی، ما نیز به اسب تو، نیاز نداریم. (ابن اعثم این جریان را به تفصیل ذکر کرده است)
بَلاذُرِی مطلبی را نقل کرده است که حاکی از قبول اسب از ناحیه امام است، ولی این گزارش با شخصیت و روحیه امام سازگار نیست و حق همان است که در متن از دینوری نقل کردیم، زیرا امام به اسب نیاز نداشت: بلکه درصدد جذب و هدایت انسان‌ها بود لذا ابن اعثم نیز می‌نویسد: امام حسین در جواب عُبَيدِاللَّهِ بنِ حُر فرمود: ‌ای پسر حر، من برای اسب یا شمشیرت به اینجا نیامدم، بلکه من آمده‌ام تا تو را به یاری فرا بخوانم.


عُبَيدِاللَّهِ بنِ حُر از دوستداران عثمان بود. وقتی که عثمان کشته شد. او هم از کوفه خارج شد و به شام نزد معاویه رفت و همراه او در جنگ صفین شرکت کرد و بعد از شهادت امیرمؤمنان به کوفه برگشت.
چنان‌که ملاحظه می‌شود، هنگامی که امام حسین (علیه‌السّلام) در منزل قَصر بَنی مُقاتِل او را به یاری خویش فراخواند، نپذیرفت. ولی بعد از شهادت امام به حالت اعتراض به قتل حسین بن علی (علیه‌السّلام) از کوفه و از نزد ابن زیاد خارج شد و به مدائن رفت و تا زمان حکومت مختار آنجا بود، و به کمک یارانش، مالیات و خراج آنجا را می‌گرفت. از این‌رو مختار، زن او را زندانی کرد و تهدید نمود که یاران او را در کوفه خواهد کشت، تا او را وادار کند دست از یاغی‌گری بردارد. ولی او شبانه به همراه تعدادی از یارانش به کوفه آمد و زنش را از زندان آزاد کرد و نزد مُصعَبِ بنِ زُبَیر رفت و همراه مصعب بود، تا اینکه میان او و مصعب به هم خورد و زندانی شد. ولی خیلی زود با وساطت افرادی از اقوامش آزاد شد و بعد از آن به عبدالملک بن مروان پیوست و عبدالملک او را به همراه عده‌ای، در پیشاپیش سپاهش به سوی کوفه فرستاد. وی سرانجام در سال ۶۸ق همانجا به دست نیروهای مصعب کشته شد.
درباره عُبَيدِاللَّهِ بنِ حُر، این جریان نیز در برخی منابع تاریخی نقل شده است: چون عبیدالله در عصر حاکمیت امیرالمومنین (علیه‌السّلام) مدتی در شام اقامت کرد، همسرش به سبب متارکه عبیدالله و دوری از او با عکرمه بن حبیص ازدواج کرد.
چون عبیدالله از این امر آگاه شد، خدمت امام علی (علیه‌السّلام) رسید و موضوع با حضرت در میان گذاشت. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به او فرمود: چرا از دشمنان ما پشتیبانی کردی؟ او گفت: آیا عدل تو مانع از آن است که من به حقم برسم؟ علی (علیه‌السّلام) فرمود: نه، سپس عبیدالله جریان را به امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بازگو کرد. حضرت زن را که آبستن بود، نزد شخصی درخور اعتماد گذاشت و بعد از وضع حمل، بچه را به عکرمه و زن را به عبیدالله داد و او به شام برگشت تا آنگاه که علی (علیه‌السّلام) به شهادت رسید.


ابن اعثم می ‌نویسد: عُبَيدِاللَّهِ بنِ حُر بعد از شهادت امام (علیه‌السّلام) از اینکه حسین را یاری نکرده بود، در قالب اشعاری چنین اظهار پشیمانی کرد:

أراها حَسرَةً ما دُمتُ حَيّاتَرَدَّدُ بَينَ صَدري وَالتَّراقي
حُسَينٌ حينَ يَطلُبُ بَذلَ نَصريعَلى أهلِ العَداوَةِ وَالشِّقاقِ
فَلَو واسَيتُهُ يَوما بِنَفسيلَنِلتُ كَرامَةً يَومَ التَّلاقي
مَعَ ابنِ مُحَمَّدٍ تَفديهِ نَفسيفَوَدَّعَ ثُمَّ وَلّى بِانطِلاقِ
غَداةَ يَقولُ لي بِالقَصرِ قَولاًأتَترُكُنا وتَعزِمُ بِالفِراقِ
فَلَو فَلَقَ التَّلَهُّبُ قَلبَ حَيًّلَهَمَّ القَلبُ مِنّي بِانفِلاقِ
فَقَد فازَ الَّذي نَصَرَ الحُسَينَوخابَ الأَخسَرونَ ذَوُو النِّفاقِ


تا زمانی که زنده‌ام، ندامتی را در خود احساس می‌کنم که از سینه تا گلویم را فرا گرفته است. زمانی که حسین از من در برابر دشمنان و تفرقه‌اندازان طلب یاری کرد. اگر من جانم را تقدیم او می‌کردم، روز دیدار حق، با پسر محمد که جان فدای او باد، به کرامت نایل می‌شدم. (اما من دعوت او را اجابت نکردم و او) با من وداع کرد و سپس به سرعت رهسپار مقصدش شد. آن روز حسین در قصر (بنی مقاتل) به من می‌گفت: آیا مرا رها می‌کنی و از ما جدا می‌شوی؟ اگر دریغ و افسوس قلب شخص زنده‌ای را بشکافد، قلب من می‌خواست خود (از این حسرت) شکافته شود. به راستی آنان که حسین (علیه‌السّلام) را یاری کردند، رستگار شدند و منافقان زیان دیدند.
ابوحنیفه دینوری نیز در جای دیگر، این اشعار را با تفاوت‌هایی به اختصار آورده است. عده‌ای احتمال داده‌اند او اولین کسی است که در رثای امام حسین مرثیه سرود.


شیخ صدوق از عَمرِو بنِ قَیس مَشرِقِی نقل می‌کند که گفت: من و پسرعمویم در منطقه قَصر بَنی مُقاتِل خدمت حسین (علیه‌السّلام) رسیدیم و بر او سلام کردیم. پسرعمویم به آن حضرت گفت: این سیاهی محاسن شما، در اثر خضاب است یا رنگ موی شماست؟ فرمود: خضاب است، زیرا موی ما بنی هاشم زود سفید می‌شود. سپس از ما پرسید: برای یاری من آمده‌اید؟ گفتم: من پیرمردی هستم که بدهی‌ام بسیار و عیالم فراوان است، چون نمی‌دانم که کار شما به کجا می‌انجامد، می‌ترسم که امانت مردم ضایع شود. پسرعمویم نیز مانند این سخن را به زبان آورد.
حسین (علیه‌السّلام) فرمود: پس از اینجا بروید تا فریاد مرا نشنوید و اثری از من نبینید که هر کس فریاد ما را بشنود و یا (از دور) سیاهی و شبح ما را ببیند، ولی به ما جواب ندهد و به فریاد ما نرسد، بر خدای عزیز و بلند مرتبه است که او را با صورت در آتش اندازد.
با اینکه یکی از این دو نفر می‌توانست عهده‌دار پرداخت دیون دیگری شود تا دیگری به یاری امام بشتابد، عافیت‌طلبی آنان و جلوه‌نمایی لذات دنیوی در پیش چشمانشان، آنان را از رسیدن به سعادت و تمتعات اخروی بازداشت.


عَقَبَةِ بنِ سَمعان گوید: آخر شب، حسین (علیه‌السّلام) دستور داد آب بردارند. سپس فرمان حرکت داد و ما اطاعت کردیم. چون از قَصر بَنی مُقاتِل کوچ کرده و ساعتی راه رفتیم، حسین (علیه‌السّلام) را لحظه‌ای خواب ربود. سپس بیدار شد، در حالی‌که می‌گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَالحَمدُ للَّهِ‌ِ رَبِّ العالَمينَ و دو یا سه بار این جملات را تکرار کرد. پسرش علی‌اکبر که سوار بر اسب بود، نزد پدر آمد و پرسید: ‌ای پدر، این حمد و استرجاع برای چه بود؟
فرمود: پسرم لحظه‌ای خواب چشمم را ربود. اسب سواری را دیدم که می‌گفت: این گروه می‌روند در حالی‌که مرگ‌ها هم در پی ایشان می‌رود. فهمیدم که این خبر مرگمان است که به ما گوشزد شده است.
علی‌اکبر گفت: پدر جان، خدا به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ فرمود: به خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، چرا (ما بر حقیم). گفت: پس‌ ای پدر، از اینکه بر حق بمیریم، باکی نداریم. امام فرمود: خداوند بهترین پاداشی را که برای پسری نسبت به پدرش می‌دهد، عطایت کند. اما ابن اعثم و خوارزمی و مجلسی این جریان را در منزل ثَعلَبیّه نقل کرده‌اند.


۱. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۴، ص۳۶۴.    
۲. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۵۰.    
۳. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۷.    
۴. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۸۱-۸۲.    
۵. ابن ‌اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۸۰.    
۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۴.    
۷. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۸۶.    
۸. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۹۷.    
۹. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۷، ص۶۷۹.    
۱۰. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق الکبیر، ج۳۷، ص۴۱۸.    
۱۱. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۸۷.     .
۱۲. ابن ‌اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۷۴-۷۵.    
۱۳. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۶۲.    
۱۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۴.    
۱۵. شیخ صدوق، ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، ص۲۵۹.    
۱۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۸.    
۱۷. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۸۲.    
۱۸. ابن ‌اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۷۰-۷۱.    
۱۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۲۴.    
۲۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۶۷.    
۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۸، ص۱۸۲.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۶۷۴-۶۷۸.






جعبه ابزار