• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: قران (ابهام‌زدایی).


قرآن، در اصل مصدر است و به کتابی که بر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و آله‌و‌سلم) نازل شده است، گفته می‌شود. خداوند در قرآن اوصافی برای قرآن ذکر می‌کند که مبیّن مقام شامخ این کتاب الهی است و موقعیّت و عظمت آن را به‌طور واضح متجلی می‌سازد. قرآن معجزه است و معنی اعجاز قرآن آنست که بشر از آوردن نظیر آن عاجز و ناتوان است و وجوه عمده اعجاز دو چیز است: یکی ترکیب آنگونه الفاظ با حفظ آنگونه معانی، دیگری عدم وجود اختلاف در آن. تحریف به معنای زیادت و نقیصه به اجماع مسلمین در قرآن نیست. در تاریخ نام تعدادی از افراد به عنوان کاتبان وحی ذکر شده است که از این نویسندگان دو نفر بیشتر ملازمت حضور و نوشتن قرآن را داشتند که آن‌دو علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) و زید بن ثابت بودند. کاتبان وحی قرآن را به‌وسیله قلم که از نی بود و مرکب، بر روی تکه‌های پوست یا استخوان‌های پهن یا روی لیف خرما و یا روی سنگ‌های پهن سفید می‌نوشتند. قرآن در عهد رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به‌صورتی‌ که امروز هست، تالیف شده بود. پس از رحلت آن حضرت اولین کسی‌که به انزوا پرداخته قرآن را به ترتیب‌ نزول در یک مصحف جمع‌آوری کرد علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) بود. اولین چیزی‌که به رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نازل شد (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ• اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ... ) تا آخر و آخرین سوره که نازل شد (اِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‌) بود. آخرین آیه قرآن آیه ۲۸۱ بقره است و چون نازل گردید جبرئیل گفت: آن را در راس آیه ۲۸۰ بقره بگذار. باید دانست ترکیب سوره‌های قرآن به دستور رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بوده است، همانطور که اکثر سور قرآنی پیش از رحلت در میان مسلمانان دائر و معروف بودند. آنچه از قرآن در دوره ۱۳ سال اول رسالت نازل شده، آیات و سوره‌های مکّی نامند، خواه در خود مکّه نازل شده باشد یا نه، و آیات و سوره‌هائی که در عرض ده سال بعد از هجرت نازل گشته، مدنی نام دارند، خواه در خود مدینه نازل گردیده‌اند یا در جاهای دیگر. در عدد آیات قرآن شش قول نقل شده که دو قول از آنِ قرّاءِ اهلِ مدینه و چهار قول از آنِ قرّاءِ اهلِ مکّه و کوفه و بصره و شام می‌باشد. قرآن مجید در زمان حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) با خطّ کوفه استنساخ می‌شد و برای اولین بار توسّط ابوالاسود دئلی که اصول علم نحو را از علی (علیه‌السّلام) یاد گرفته بود، قرآن مجید نقطه گذاری شد و به‌دست خلیل بن احمد نحوی واضع علم عروض، اشکالی از قبیل مدّ، فتحه، ضمّه، کسره، تنوین و غیره وضع گردید و کلمات قرآن با آنها علامت گذاری شده است.



چنان‌که برخی علما گفته‌اند: وجه نامگذاری این کتاب مقدس به قرآن، آن است که این کتاب، جامع فوائد و آثار تمامی کتب آسمانی است بلکه جامع آثار تمامی علوم است.


در معناي قرآن وجوه پنج‌گانه اي گفته شده است
[۲] بحرانی، سید هاشم، البرهان، ج ۱، ص ۳۷۳ - ۳۷۴.
[۳] سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۲ - ۱۶۳.
كه مي توان آن‌ها را به سه دسته تقسيم نمود:

۲.۱ - جامد

قرآن، اسمي جامد و غيرمشتق و علم ارتجالی است و بدون آن‌كه پيشينه استعمال در زبان عرب داشته باشد، خداوند به عنوان اسم خاص براي وحي‌اي كه بر پيغمبرش نازل فرموده، قرار داده است؛ مثل تورات و انجیل كه اسم براي كتاب‌هاي حضرت موسی(ع) و عیسی(ع) هستند (شافعی).

۲.۲ - مشتق

الف) مشتق از قرن الشي‌ء بالشي ء; يعني چيزي را به چيزي ضميمه كردن. علت اين نامگذاري، مقرون بودن سوره‌ها و آیات و حروف به يكديگر است (اشعری و جمعي ديگر).
ب) قرآن، مشتق از قرائن، جمع قرينه است; زيرا آياتش همانند يكديگرند و بعضي بعض ديگر را تاييد مي‌كنند. هر آیه از قرآن، قرينه آيات ديگر است (فراء).

۲.۳ - برگرفته از قرء

الف) از قرء به معناي جمع گرفته شده است. عرب وقتي بخواهد بگويد: آب را در حوض جمع كردم، مي‌گويد: قرات الماء في الحوض. علت اين نامگذاري، آن است كه اين كتاب همه ثمرات كتب آسمانی پيشين را در خود جمع نموده است (ابن اثیر، زجاج و...).
ب) بر وزن رجحان و غفران، مشتق از ماده قرا به معناي تلاوت است. در اين‌جا از باب تسميه مفعول به مصدر، مقروء، يعني خوانده شده و يا خواندني، به نام قرآن، يعني خواندن به كار رفته است; مثل آن‌كه كتاب، كه به معناي نوشتن است، به مكتوب (نوشته شده) اطلاق مي‌گردد (لحياني و جمعي ديگر).


از ميان اقوال پنج‌گانه فوق، قول پنجم از همه قوي‌تر به نظر مي‌رسد.

۳.۱ - دلیل اول

زرقانی پس از رد ساير اقوال، همين قول را اختيار نموده است.

۳.۲ - دلیل دوم

القراءة ضم الحروف و الكلمات بعضها الي بعض في الترتيل...; قراءت به معناي پيوند و ضميمه نمودن حروف و كلمات به يكديگر در هنگام ترتيل است.
به سخن ديگر، قراءت همان تلاوت آيات الهي است.

۳.۳ - دلیل سوم

و قوله: «ان علينا جمعه و قرآنه» ... القرآن هاهنا مصدر كالفرقان و الرجحان، و الضميران للوحي، و المعني: لاتعجل به، اذ علينا ان نجمع ما نوحيه اليك بضم بعض اجزائه الي بعض و قراءته عليك
از آيه فوق به خوبي برمي‌آيد كه اگر حتي آن‌گونه كه ابن اثیر گفته است، اصل در واژه قرآن معناي جمع باشد، به خاطر تقارن اين واژه با واژه جمع در آيه شريفه ناگزير قرآن به معناي قراءت و خواندن خواهد بود وگرنه تكرار آن امري لغو و بيهوده بوده، با فصاحت قرآني منافات دارد.

۳.۴ - دلیل چهارم

دليل ديگر كه نظريه پنجم را تقويت مي كند، امر «اقرا»در نخستين وحی بر پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است كه بي‌ترديد به معناي «بخوان »است. لفظ قرآن نيز نخستين بار در آيه چهارم از سوره مزمل نازل شده كه مطابق حديث معروف جابر بن زید و ابن عباس، سومين سوره در ترتيب نزول سوره‌هاست.
[۷] سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان في علوم القرآن، ج ۱، ص ۸۱.
در اين آيه، دستور چنين است: «و رتل القرآن ترتيلا؛ و «قرآن »را شمرده شمرده بخوان.» در آخرين آيه از همين سوره نيز بار ديگر در يك فرمان همگاني اعلام مي شود: «فاقرؤا ماتيسر من القرآن؛ هرچه از «قرآن » ميسر مي‌شود، بخوانيد.» بديهي است كه منظور در هر دو آيه، قرآن خواندني است.
نتيجه آن‌كه روشن‌ترين و مناسب‌ترين معنا براي قرآن، اشتقاق آن از ماده قرا به معناي تلاوت كردن است.


خداوند در قرآن اوصافی برای قرآن ذکر می‌کند که مبیّن مقام شامخ این کتاب الهی است و موقعیّت و عظمت آن را به‌طور واضح متجلی می‌سازد از قبیل:
۱- (لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ‌) (هيچگونه شكى در آن نيست و مايه هدایت پرهيزكاران است).
۲- (هُدیً لِلنَّاسِ‌) (به عنوان راهنماى مردم).
۳- (قُرْآنٍ‌ مُبِینٍ‌) (قرآن مبين).
۴- (وَ الْقُرْآنَ‌ الْعَظِیمَ‌) (و قرآن عظيم).
۵- (اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ‌ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ‌) (اين قرآن، به راهى كه استوارترين راههاست، هدايت مى‌كند).
۶- (شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ‌) (شفا و رحمت براى مؤمنان).
۷- (وَ الْقُرْآنِ‌ الْحَکِیمِ‌) (سوگند به قرآن حكيم و استوار).
۸- (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ‌ مَجِیدٌ) (بلكه قرآن با عظمت است).
۹- (اِنَّهُ‌ لَقُرْآنٌ‌ کَرِیمٌ‌) (كه آن، قرآن پر ارزشى است).
۱۰- (لا یَاْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ) (كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‌آيد؛ چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است).
۱۱- (اِنْ هُوَ اِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ‌) (اين قرآن چيزى جز تذکّری براى جهانيان نيست).
۱۲ (تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ) (بيانگر همه چيز).
۱۳- (وَ اِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ) (و اين كتابى است قطعاً شكست ناپذير).
این‌ها نمونه‌ای از اوصاف حمیده قرآن مجید است، با توجّه به آنها خواهیم دید که این کتاب سبب سعادت هر دو جهان و رشحه‌ای از رحمت واسعه خدا بر بندگان است. مسلمانان باید در فرا گرفتن و عمل به آن آنچه می‌توانند سعی کنند تا سعادت هر دو جهان یابند.


معنی اعجاز قرآن آنست که بشر از آوردن نظیر آن عاجز و ناتوان است، قرآن از اول نزول پیوسته این مطلب را یادآوری کرده و گوید: بشر از آوردن نظیر من ناتوان است، و اگر عاجز نیست یک سوره مانند مرا بیاورد. این حریف طلبی قرآن و آن زبونی اهل سخن و خاصّه فصحای عرب دلیل بارز اعجاز آن است.
۱- (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی‌ اَنْ یَاْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ‌ لا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً) «بگو اگر انس و جنّ جمع شوند که نظیر این قرآن را بیاورند نمی‌توانند هر چند با همدیگر همکاری کنند».
۲- (اَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ‌... فَلْیَاْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ اِنْ کانُوا صادِقِینَ‌) (يا مى‌گويند: «قرآن را به خدا افترا بسته»؟! ...اگر راست مى‌گويند سخنى همانند آن بياورند!).
۳- (وَ اِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی‌ عَبْدِنا فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ‌... • فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ... ) (و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كرده‌ايم تردید داريد، يك سوره همانند آن بياوريد...پس اگر چنين نكنيد- كه هرگز نخواهيد كرد- از آتشى بترسيد..). آیه در مقام تعجیز انسان حتی از آوردن یک سوره است و با نفی ابدی می‌گوید (وَ لَنْ تَفْعَلُوا) و هرگز نمی‌توانید و آن دلیل است که در آینده نیز این کار امکان نخواهد داشت.
ایضا آیه‌: (اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ... ) (آيا آنها مى‌گويند: «او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى‌گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد) در مقام تعجیز است.
۴- (اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَاْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ‌... فَاِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ... ) (آيا مى‌گويند: «او به دروغ قرآن را به خدا نسبت داده و ساختگى است)»! بگو: «اگر راست مى‌گوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد...»و اگر کافران دعوت شما را نپذيرفتند (به آنها بگوييد:)، بدانيد قرآن تنها با علم الهی نازل شده...). در اینجا صحبت از آوردن ده سوره است و جمله‌ (اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ‌) روشن می‌کند که خدا علم قرآن سازی را به بشر نداده است.
آیه اول در مقام تعجیز شامل یک آیه هم می‌شود زیرا کلمه قرآن به همه قرآن و به ابعاض آن اطلاق می‌شود، و آیه اول از آیات مکّی است، آن‌وقت همه قرآن نازل نشده بود. ولی باز فرموده‌ «هذَا الْقُرْآنِ» با وجود این به نظر نگارنده منظور قرآن از مبارزه طلبی مجموع قرآن یا چند سوره یا یک سوره یا چند آیه است نه نسبت به فرد فرد آیات مثل‌: (اِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ) (او براى مبارزه با قرآن اندیشه كرد و نقشه‌اى شيطانى كشيد!) مثلا و در قرآن «فَاْتُوا بِآیَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» نیامده است.


درباره جهات اعجاز قرآن که اجتماع آنها بشر را از آوردن مثل آن عاجز کرده در المنار وجوه زیر را نقل می‌کند:
۱- اشتمال قرآن بر نظم و وزن عجیب و اسلوبی که غیر از اسلوب بُلَغاء و فُصَحاست اسلوبی که در آن زمان معمول نبود و کاملا بدیع و بی‌سابقه است.
۲- بلاغت قرآن که بلاغت و فصاحت سخن سرایان هیچ وقت به بلاغت آن نرسید و احدی از اهل بیان در این مطلب شکّ نکردند. (قرآن‌ با بلاغتی القاء مطلب می‌کند که دیگران از القاء مطلب با آن بیان عاجزاند).
۳- اشتمال قرآن بر اخبار غیبی نسبت به گذشتگان و نسبت به آینده. مثل خبر از غلبه روم بر فارس که بعدا تحقق یافت و اخبار از وضع و آینده منافقان که مو به مو جای خویش را می‌گرفت.
۴- سلامت قرآن از اختلاف و تعارض و تناقض در طول مدت ۲۳ سال. (وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) (در حالى كه اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‌يافتند).
۵- اشتمال قرآن بر علوم الهیّه و عقائد دینیّه، و احکام و فضائل و اخلاق و قواعد سیاسی و مدنی.
۶- اینکه هیچ یک از گفته‌های قرآن قابل نقض و ابطال نیست و هر چه گفته همیشه حق و صدق بوده و خواهد بود.
۷- در قرآن مسائلی مطرح و تحقیق شده که بر بشر آن روز مجهول بود، مثل‌: (وَ اَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ‌-...) (ما بادها را براى بارور ساختن ابرها فرستاديم) (اَنَّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‌ءٍ حَیٍ‌...) (آسمان‌ها و زمین به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يكديگر جدا ساختيم؛ و هر چيز زنده‌اى را از آب آفريديم) (ثُمَّ اسْتَوی‌ اِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ‌..). (سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت دود بود) (وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ‌) (و از هر چيز يك جفت آفريديم) و امثال اینها. (المنار ذیل آیه ۲۳ بقره به اختصار).
در المیزان از وجوه گذشته وجه دوم، سوم، چهارم، و پنجم را به‌طور مشروح ذکر و بررسی می‌کند و وجه دیگری می‌افزاید و آن اینکه آوردن چنین قرآنی از کسی که درس نخوانده و معلّم ندیده غیر ممکن است. مرحوم مجلسی در بحار، اقوال را در این‌باره به‌طور مبسوط جمع کرده است.
ناگفته نماند: خلاصه آنچه تا اینجا در وجه اعجاز گفته شد این است که قرآن مجموعا معجزه است و بشر از آوردن مثل آن ناتوان می‌باشد، این از هر جهت قابل قبول است زیرا با ملاحظه وجوهی که مجملا نقل شد آوردن نظیر قرآن از بشر ساخته نیست. ولی قرآن همانطور که نسبت به تمام آن اعجاز است و مبارز طلبی کرده نسبت به ده سوره (بعشر سور) و حتی به یک سوره نیز مبارز طلبی کرده است‌: (فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ) اما وجوهی که از المنار و المیزان نقل شد همه را در سوره کوثر مثلا نمی‌توان یافت با آنکه این سوره هم معجزه است.

۶.۱ - وجوه عمده اعجاز

با استفاده از خود قرآن می‌شود گفت وجوه عمده اعجاز دو چیز است یکی ترکیب آنگونه الفاظ با حفظ آنگونه معانی. دیگری عدم وجود اختلاف در آن.
اینک این دو وجه را بررسی می‌کنیم:
۱- ما در آوردن نظیر قرآن اگر نظم و اسلوب الفاظ را در نظر بگیریم و بخواهیم الفاظی در نظم و ترتیب قرآن بسازیم معانی از دست خواهد رفت یعنی معانی خیلی سبک و خنده‌آور خواهد شد و اگر معانی خوب را در نظر بگیریم الفاظ را در اسلوب قرآن نتوانیم جمع کرد.
مثلا از مسیلمه کذاب (لعنه‌اللّه) در تاریخ کامل و سفینة البحار نقل شده که در مقابله با سوره مرسلات و ذاریات گفت: و المبدیات زرعا. و الحاصدات حصدا. و الذاریات قحما. و الطاحنات طحنا. و الخابزات خبزا. و الثاردات ثردا. و اللاقمات لقما.. این فرومایه به تقلید از سبک قرآن الفاظی چند قالب‌زده ولی معنی آنها چنین در آمده: قسم به آشکار کنندگان کشت، قسم به دروگران، قسم به پاشندگان گندم، قسم به آرد کنندگان، قسم به نانواها، قسم به آبگوشت پزان، قسم به آنان که لقمه بر دهان می‌گذارند...
در تنظیم الفاظ آنچه قدرت داشته به کار برده ولی ملاحظه می‌شود که معانی چقدر مضحک و سند رسوائی گوینده است و همه کارهای بالا را به زنان مختص کرده است.
این راجع به الفاظ و اگر معانی خوب در نظر گرفته شود قهرا الفاظ در اسلوب قرآن جمع نخواهد شد. ظاهرا روی این حساب است که فرموده: (فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ) یعنی حتی یک سوره کوچک مثل سوره کوثر هم قدرت آوردن ندارید و با جمله‌ «وَ لَنْ تَفْعَلُوا» روشن می‌کند که این کار از بشر ساخته نیست و نخواهد بود و با جمله‌ (فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ) بیان می‌کند که این زائیده علم خداست و شما آن علم را ندارید (وَ ما اُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلَّا قَلِیلًا) .
از اینجاست که نگارنده احتمال می‌دهم نظر قرآن در تعجیز بیشتر به اسلوب کلام با حفظ معانی صحیح و حقیقی آنست گرچه وجوه نقل شده از المنار و المیزان نیز کاملا واقعی و مقبول است، ولی چنانکه گفته شد آن وجوه راجع به مجموع قرآن است نه هر سوره.
۲- (اَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ‌ الْقُرْآنَ‌ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) (آيا درباره قرآن نمى‌انديشند؟! در حالى كه اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‌يافتند). این آیه راجع به مجموع قرآن و در عین حال قابل دقت است، توضیح اینکه بشر از اول ادراک تا آخر عمرش در یک حال، یک عقیده، و یک رای نمی‌ماند نظر او نسبت به دوران عمر و نسبت به پیشامدها تغییر می‌یابد، بزرگان عالم و سیاستمداران دنیا را می‌بینیم که هر چند روز یا چند ماه یا لا اقل چند سال در عقاید و تصمیمات خویش تجدید نظر می‌کنند و آنچه دیروز حق و مطابق واقع می‌دیدند امروز تخطئه می‌کنند و بر آن خط بطلان می‌کشند. نهرو نخست، وزیر متوفی هندوستان نامه‌های متعددی به دخترش نوشت روزی که خواستند آنها را به صورت کتاب به نام نگاهی به تاریخ جهان چاپ کنند راضی شد و گفت: ولی اگر امروز آنها را می‌نوشتم طور دیگری می‌نوشتم ولی من دیگر آن فرصت را ندارم.
کسی اگر کتابی بنویسد و بیست سال بعد بخواهد آن کتاب را بار دیگر بنویسد و چاپ کند ناممکن است تغییری در آن ندهد و بگوید همانطور که بیست سال قبل نوشته‌ام احتیاج‌ به تجدید نظر ندارد، همینطور است هر فرد فرد بشر نسبت به کارها و افکار خویش در دوران زندگی، پس بشر نمی‌تواند از خود رویّه‌هائی راجع به همه شئون زندگی و غیره، ایجاد کرده و تا آخر عمر در آنها ثابت و یکنواخت بماند حتما مقدار کثیری از آنها و یا همه آنها را تغییر خواهد داد، حال اگر بشری پیدا شد و در عرض ۲۳ سال عقائدی و روشهائی نسبت به همه شئون زندگی اظهار کرد و تا پای جان از آنها دفاع نمود و از هیچ یک هم در آن مدت برنگشت خواهیم دانست که آنها از خودش نیست و گرنه بشر چنین ساخته نشده است، (وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) .
کتاب‌هائی که در دنیا نوشته می‌شود از حیث مطالب سبک به‌خصوصی دارند مثلا آنکه در جغرافیا نوشته می‌شود از اول تا آخر جغرافیا است و آنچه در تاریخ نوشته می‌شود همه‌اش تاریخ است و اگر مثلا در دو رشته باشد در دو بخش جداگانه نوشته می‌شود. ولی قرآن طوری نازل شده که آمیخته است در یک آیه و یک سوره می‌بینی هم مطلب علمی است هم اشاره به معاد، هم فضیلت اخلاقی و هم تهدید ظالمان و غیره و آوردن چنین کتابی با این طرز از طاقت بشر خارج است‌ «فَاْتُوا بِسُورَةٍ» با اطلاقش به این حقیقت نیز شامل می‌باشد.


این مسئله که در قرآن تحریف هست یا نیست باختلاف قرائت‌ها و اختلاف بعضی از کلمات و حرکات راجع نمی‌باشد که چنین چیزهائی هست و ضرری به قرآن مجید ندارد، موضوع عمده در این‌باره دو چیز است:
۱- آیا در قرآن فعلی مطالب اضافه هست و مقداری از آن از کلام خداوند نیست بلکه بر آن اضافه شده است یا نه؟
۲- آیا در قرآن فعلی نقیصه هست و مقداری از آن از بین رفته و آنچه در دست ماست قسمتی از قرآن‌ اصلی است یا نه؟

۷.۱ - نفى زيادت

تحریف به معنای اول به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش ضروری است و قرآن فعلی همه‌اش کلام خداست بدون شبهه. در مقدمه مجمع البیان در فنّ پنجم فرموده به اجماع مسلمین در قرآن زیادت نیست، در المیزان فرموده: بر نفی زیادت با اجماع استدلال کرده‌اند، در البیان فرموده تحریف به معنی زیادت به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش به ضرورت ثابت است.

۷.۲ - نفى نقيصه

امّا تحریف به معنای دوم (وجود نقیصه در قرآن) متسالمُُ علیه میان مسلمین آنست که اینگونه تحریف در قرآن نیست و این قول حق است و دلائلش بعدا نقل خواهد شد.
در البیان می‌گوید: معروف میان مسلمانان عدم وقوع تحریف در قرآن است و اینکه قرآن موجود در دست ما همه قرآن است که بر پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نازل شده، بسیاری از بزرگان بر این عقیده تصریح کرده‌اند از جمله صدوق محمد بن بابویه که قول به عدم تحریف را از معتقدات امامیه شمرده؛ از جمله شیخ طوسی در اول تفسیر «تبیان» و آنرا از استادش علم الهدی با استدلال قاطع نقل می‌کند، هکذا مفسر شهیر طبرسی در مقدمه مجمع البیان، ایضا شیخ جعفر کاشف الغطاء در بحث قرآن از کتاب «کشف الغطاء» و نیز علامه شهشهانی در بحث قرآن از کتاب «عروة وثقی» و نیز قول به عدم تحریف را به جمهور مجتهدین نسبت داده، از جمله محدث کاشانی در دو کتابش ( و ) همچنین علامه شیخ محمد جواد بلاغی در مقدّمه تفسیر «آلاء الرحمن».
نگارنده گوید: اگر در اقوال بزرگان اهل تفسیر و غیره تفحص کنیم کمتر کسی خواهیم یافت که قائل به تحریف به معنی نقیصه باشند مگر بعضی از آنانکه خیلی سطحی و ساده‌اند، ولی دانشمندان بزرگ اسلامی که عده‌ای از آنها نام برده شد و بزرگانی‌ همچون علامه طباطبائی در المیزان و غیره و علامه خوئی در «البیان» و نویسندگانی امثال فرید وجدی در دائرة المعارف و غیره و غیره به جنگ اینگونه اشخاص نادر شتافته‌اند البته با دلائل قاطع که نقل خواهد شد.
عده‌ای از محدّثین شیعه و جمعی از محدّثان اهل سنت قائل شده‌اند که در قرآن تحریف وجود دارد و مقداری از آن حذف شده است، در مقدمه مجمع این قول را به جمعی از علماء شیعه و عده‌ای از حشویّه اهل سنت نسبت داده است، حشویّه چنانکه در دائرة المعارف وجدی است گروهی از معتزله هستند که به ظواهر قرآن تمسّک کرده و قائل به جسم بودن خدااند، که منسوبند به حشو یعنی مردمان رذیل.
[۱۷۸] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.



دلیل قائلین به وجود تحریف روایاتی است که از طرق شیعه و اهل سنّت وارد شده که نقل و ردّ آنها در این کتاب مهم نیست، طالبان تفصیل به کتب مفصل رجوع کنند؛ از جمله: المیزان و البیان آیة اللّه خوئی فصل «صیانة القرآن من التحریف»؛ ولی مقداری از دلائل عدم تحریف به قرار ذیل است:
۱- (اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ‌) (ما قرآن را نازل كرديم؛ و ما بطور قطع آن را حفظ مى‌كنيم) مراد از «الذّکر» قرآن است و چند آیه قبل فرموده: (وَ قالُوا یا اَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ اِنَّکَ لَمَجْنُونٌ‌) کافران گفتند: «اى كسى كه «ذكر» [قرآن‌] بر تو نازل شده، تو به يقين ديوانه‌اى!) در این آیه خداوند با قاطعیّت تمام فرموده: «قرآن را ما نازل کرده‌ایم و ما حتما حافظ و نگهدارنده آن هستیم»، با دو تاکید «انّ» و «لام» پس مطمئنا خداوند آن را از نقصان و زیادت و از هر جهت دیگر محفوظ خواهد داشت. بعضی احتمال داده‌اند که ضمیر «لَهُ» به حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) راجع است ولی این قول بر خلاف ظاهر است و هر کس در آیه دقت کند یقین خواهد کرد که مراد از «لَهُ لَحافِظُونَ» حفظ قرآن و «لَهُ» بر قرآن راجع است.
۲- (وَ اِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ• لا یَاْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ) مراد از «بَیْنِ یَدَیْهِ» زمان نزول و از «مِنْ خَلْفِهِ» زمان بعد است یعنی: «او کتاب با عزّتی است که نه حالا و نه در آینده باطل را بر آن راه ندارد تا به‌واسطه زیادت و یا نقصان و یا به هر شکل دیگری بر آن راه یافته و از حجیّت بیاندازد». این قولی است قطعی که خداوند قرآن را از راه یافتن باطل برکنار کرده است و اگر نقصی در آن راه یابد بر خلاف آن خواهد بود.
۳- حدیث ثقلین که فریقین به‌طور متواتر از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل کرده‌اند فرمود: «اِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی اَهْلَ بَیْتِی مَا اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»، «من در میان شما دو چیز مهم و گرانقدر می‌گذارم، کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من‌اند، هر گاه به آن‌دو چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید بود، آن‌دو هیچگاه از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض پیش من آیند».
این حدیث وجوب تمسّک به قرآن را ایجاب می‌کند باید قرآن تحریف نشده باشد و گرنه تمسّک به کتاب محرّف معنائی ندارد و از ضلالت باز نمی‌دارد، جمله‌ «اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا» معیّن می‌کند که کتاب و اهل بیت تا قیامت باقی است پس تا قیامت باید اهل بیت و کتاب باشند و از هم جدا نشوند ولی بودن یکی از اهل بیت همواره ضروری نیست مخصوصا در زمان غیبت بلکه بودن احادیث آنها و بودن مجتهدین که حافظ و راوی احادیث‌اند کافی است و تمسّک به اهل بیت محقق می‌شود ولی تمسّک به قرآن میسّر نیست مگر با وصول به قرآن، بدین طریق می‌دانیم که قرآن دست نخورده میان ما موجود است و زیادت و نقصانی در آن نیست.
هکذا سائر روایات که در بیان صحّت و سقم اخبار تطبیق آنها را با قرآن لازم دانسته است، ایضا روایاتی که می‌گویند امامان (علیهم‌السّلام) در استفاده از احکام و غیره بر قرآن موجود استناد کرده‌اند.
در آینده خواهیم گفت: قرآنی که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نوشته فرقش با قرآن فعلی فقط در ترتیب سوره‌ها است، در البیان می‌گوید: این هم باطل است که بگوئیم قرآن در نزد امام غائب (علیه‌السّلام) محفوظ و موجود است زیرا وجود واقعی آن در تمسک امت کافی نیست.
۴- از جمله براهین که اقامه کرده‌اند اینست: قرآن مجید اوصافی برای خود بیان می‌دارد که آن اوصاف در قرآن فعلی وجود دارد مثلا می‌گوید: (اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ‌ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ‌) «قرآن مردم را به استوار‌ترین راه هدایت می‌کند»، (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اَلاَّ خَسَارًا) «قرآن برای مؤمنان شفاست و کافران را جز خسران نیافزاید»، (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ) «اگر جنّ و انس جمع شوند قدرت آوردن چنین قرآنی را ندارند»، (اِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلَی بَنِی اِسْرَائِیلَ اَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ) «قرآن به بنی اسرائیل بیشتر آنچه را که در آن اختلاف دارند حکایت می‌کند»، (هُدًی لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ) «قرآن به تمام مردم‌هادی و راهنماست»، {(آیه): هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ}} «قرآن هدایت برای متقین است»، (اَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفَالُهَا) «آیا در قرآن تدبّر نمی‌کنند یا در قلوبشان قفل‌هائی است»، (قَدْ جَاءکُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ) «از خداوند برای شما نور و کتاب روشن آمده است» و صدها نظیر این آیات در مطالب دنیا و آخرت.
ما آنگاه که در قرآن موجود دقت می‌کنیم تمام این اوصاف را در آن می‌یابیم و در نتیجه می‌دانیم که از قرآن کم نشده است.
۵- فرید وجدی در دائرة المعارف اهتمام مسلمین را در حفظ و تالیف و تعلیم قرآن دلیل عدم تحریف آن دانسته و گوید اهتمامی که مسلمین بر قرآن داشتند احتمال نقصان آن را از میان بر می‌دارد.
[۲۴۷] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «حرف».
این همان دلیل متقنی است که مرحوم علم الهدی (بنا بر آنچه در مقدمه مجمع البیان است) بدان تمسّک جسته و فرماید: علم به صحت قرآن مانند علم به وجود شهرها و وقایع بزرگ است. علماء مسلمین در حفظ و حمایت آن کوشیده‌اند... چطور ممکن است که با آن عنایت صادقه و ضبط شدید تغییری یا نقصانی در آن راه یابد. (مختصر آنچه دو دانشمند فوق گفته‌اند)
علامه طباطبائی در کتاب «قرآن در اسلام» در این زمینه فرموده: آیات قرآنی در دست عامه مسلمانان بود و برای نگهداری آنچه داشتند کمال جدیّت را به خرج می‌دادند، علاوه بر آن گروه زیادی از صحابه و تابعین قاری قرآن بودند که کاری جز آن نداشتند و جمع آوری قرآن در یک مصحف جلو چشم همه انجام می‌گرفت و همگان مصحفی را که آماده نموده در دسترسشان گذاشتند، پذیرفتند و نسخه‌هائی از آن برداشتند و ردّ و اعتراض نکردند. علی (علیه‌السّلام) با اینکه خودش قرآن مجید را به ترتیب نزول جمع آوری کرده بود و به جماعت نشان داده بود، مصحف دائر را پذیرفت و تا زنده بود حتی در زمان خلافت خود دم از خلاف نزد.
[۲۵۰] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۵.



ابوعبداللّه زنجانی در تاریخ قرآن می‌نویسد: مورّخین عرب همه اتّفاق دارند بر اینکه خطّ به‌واسطه حرب بن امیّة بن عبد شمس به مکّه داخل شده و آن را این شخص در سفرهائی که نموده از چند تن فرا گرفته بود که از آن‌جمله بشر بن عبدالملک برادر اکیدر صاحب دومة الجندل بوده. بشر با حرب بن امیّه در مکّه حضور یافته و دختر او صهبا را به زنی گرفت و به جمعی از اهل مکه خطّ آموخت و از دنیا رفت.
[۲۵۱] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.

جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیّه آنچه مرحوم زنجانی درباره بشر بن عبدالملک گفته نقل می‌کند بعد می‌گوید: پس عدّه‌ای کثیر از قریش در وقت ظهور اسلام نوشتن بلد بودند... اسلام آمد در حالی‌که خطّ در حجاز معروف ولی غیر شایع بود و آن‌وقت در مکّه فقط در حدود ۱۴ نفر نوشتن بلد بودند که‌ عبارت بودند از: علی بن ابی‌طالب، عمر بن خطاب، طلحة بن عبیداللّه، عثمان بن سعید، ابان بن سعید، یزید بن ابی‌سفیان، حاطب بن عمرو، علاء بن حضرمی، ابو سلمة بن عبدالاشهل، عبداللّه بن ابی‌سعد بن ابی‌سرح، حویطب بن عبدالعزی، ابوسفیان، معاویه، و جهیم بن صلت.
[۲۵۲] زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۷.

فرید وجدی در دائرة المعارف مادّه «خطّ» می‌گوید: خطّ تا نزدیکی‌های ظهور اسلام در میان عرب حجاز نبود... بعضی از آنها به عراق یا شام سفر کرده و خطّ نبطی و عبری و سریانی را یاد گرفتند و کلام عربی را با آنها نوشتند، پس از آمدن اسلام از خطّ نبطی خطّ نسخ و از سریانی خطّ کوفی بوجود آمد.
[۲۵۳] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «خط».
وجدی آنگاه به جریان بشر بن عبدالملک که گذشت اشاره کرده و گوید: وقت آمدن اسلام نوشتن را در عرب جز ۱۴ نفر (بضعة عشر) نمی‌دانستند از جمله علی بن ابی طالب، عمر، عثمان، ابوسفیان، معاویه، طلحه و دیگران بودند.
[۲۵۴] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «خط».
ابو عبداللّه زنجانی در تاریخ قرآن ترجمه سحاب، عدد نویسندگان وحی را که با خطّ نسخ معمول آن زمان در مکّه و مدینه قرآن را به محض نزول می‌نوشتند چهل و سه نفر ذکر کرده و ۲۹ نفر از مشهوران آنها را نام برده از آن‌جمله علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام)، زید بن ثابت، زبیر بن عوام، عبداللّه بن ارقم، عبداللّه بن رواحه، ابیّ بن کعب، ثابت بن قیس، ابوسفیان، معاویه، خالد بن ولید و عمرو بن عاص است.
[۲۵۵] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.

ناگفته نماند خالد بن ولید و عمرو بن عاص در سال هفتم هجرت شش ماه به فتح مکّه مانده اسلام آوردند، معاویه و پدرش ابوسفیان پس از فتح مکّه به اسلام داخل شدند، اینان تا قدرت داشتند با اسلام جنگیدند و آنگاه که صیت و غلبه اسلام را دیدند به آن روی آوردند و آن‌وقت فقط در حدود دو سال از عمر رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) مانده بود، من احتمال نزدیک به یقین دارم که این روسیاهان که همواره نان را به قیمت روز می‌خوردند برای‌ اینکه برای خود در میان مسلمانان جا باز کنند چند آیه یا سوره را نوشته و خود را کاتب وحی قلمداد کردند، یعنی رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) ما را هم به حساب گرفته است و گرنه اعتبار آنها کمتر از آن بود که آن حضرت کتابت وحی را به ایشان محوّل کند، وآنگهی آن‌وقت در حدود نود درصد قرآن نازل شده بود؛ به نظر بعضی: معاویه فقط بعضی از نامه‌های آن حضرت را نوشته است.
در تاریخ قرآن آمده: از این نویسندگان دو نفر بیشتر ملازمت حضور و نوشتن قرآن را داشتند که آن‌دو علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) و زید بن ثابت بود.
[۲۵۶] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.

جرجی زیدان می‌گوید: در عهد رسول خدا از همه بیشتر علی بن ابی‌طالب، عبداللّه بن مسعود، ابو الدرداء، معاذ بن جبل، ثابت بن زید و ابی بن کعب... به تدوین قرآن عنایت داشتند.
[۲۵۷] زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۵.
او این مطلب را در تاریخ تمدن اسلام، ترجمه جواهر الکلام نیز گفته است.
[۲۵۸] زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.



جرجی زیدان در تاریخ تمدّن اسلام می‌نویسد: قلم را از نی می‌ساختند و مرکب را که مداد می‌گفتند، از گرد ذغال و یا گرد سیاه دیگری تهیّه کرده، مایع لزجی مثل صمغ و مانند آن به آن می‌افزودند. امّا کاغذ اعراب در ابتداء پوست بود که آن را رقّ می‌گفتند، گاه هم روی پارچه می‌نوشتند و مشهورترین آن، پارچه بافت مصر به نام قباطی بود و معلّقات سبع پیش از اسلام بر روی همان پارچه نوشته شده بود، هر گاه پارچه یا پوست به‌دست نمی‌آوردند روی چوب یا استخوان یا سنگ یا سفال و مانند آن می‌نوشتند.
[۲۵۹] زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
در همان کتاب هست: هر آیه و سوره که نازل می‌شد آن را کاتبان وحی روی تکه‌های پوست یا استخوان‌های پهن مانند کتف و دنده‌ها یا روی لیف خرما و یا روی سنگ‌های پهن سفید می‌نوشتند،
[۲۶۰] زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
در تاریخ قرآن پارچه و حریر را اضافه کرده و گوید آنها را صحف می‌گفتند، و یک کتاب از اینگونه صحف برای پیغمبر نوشته و به او دادند که حضرت آنها را در خانه خود می‌گذاشت.
[۲۶۱] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۷.

از این نقل معلوم می‌شود که نویسندگان وحی یک نسخه هم به حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) می‌داده‌اند و آن حضرت آنها را جمع می‌کرده است. وافی در آخر کتاب صلوة از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده که رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) (در هنگام وفات) فرمود: یا علی قرآن در پشت سر خوابگاه من در صحیفه‌ها و حریر و قرطاس‌هاست آنها را جمع کنید و نگذارید قرآن ضایع شود چنانکه یهود تورات را ضایع کردند. علی (علیه‌السّلام) قرآن را در پارچه‌ای زرد نوشت و در خانه‌اش با تمام رسانید و فرمود تا قرآن را جمع نکنم عبا به دوشم نخواهم‌انداخت، گاهی شخصی می‌خواست دم در آن حضرت را ملاقات کند بدون عبا می‌آمد تا قرآن را جمع نمود.


در زمان پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بعضی از صحابه تمام قرآن را جمع کرده و بعضی مقداری از آن را جمع و بعد از وفات آن حضرت تالیف نمودند.
محمد بن اسحق در فهرست می‌گوید جمع کنندگان قرآن در دوره رسول اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) عبارت بودند از: امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب، سعد بن عبید، ابوالدرداء، معاذ بن جبل بن اوس، ثابت بن زید بن نعمان، ابی بن کعب، و زید بن ثابت. در تاریخ قرآن بعد از نقل این سخن چند روایت از بخاری و اتقان سیوطی و از بیهقی و مناقب خوارزمی و غیره در این زمینه نقل کرده است.
ناگفته نماند: آنچه نباید تردید کرد این است که در زمان رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) قرآن بدانگونه که گفته شد جمع گردید و حتی یک نسخه از آن در منزل آن حضرت بود که به علی (علیه‌السّلام) سفارش آن را کرد، قطع نظر از حافظان‌ قرآن که آنها را قرّاء می‌گفتند و از آن گروه بود که چهل یا هفتاد نفر در واقعه بئر معونه یکجا شهید شدند.
در مجمع البیان از سید مرتضی علم الهدی نقل می‌کند: قرآن در عهد رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به‌صورتی‌که امروز هست تالیف شده بود، به دلیل آنکه:
قرآن در آن روز درس خوانده می‌شد و همه‌اش را حفظ می‌کردند و آن را به رسول خدا نشان می‌دادند و بر وی می‌خواندند و عدّه‌ای مانند عبد اللّه بن مسعود و ابی بن کعب و دیگران آن را چندین بار بر پیغمبر خواندند.
در تاریخ قرآن آمده: آمدی در کتاب أبكار الأفكار می‌نویسد: قرآن‌های مشهور در دوره صحابه قرائت و بر پیغمبر عرض شده بود و مصحف عثمان بن عفّان آخرین قرآن است که بر حضرت عرض شد... پیغمبر جمعی از قرّاء را برای یاد دادن قرآن به مدینه فرستاد.
[۲۶۸] آمدی، سیف الدین، أبكار الأفكار، ج۴، ص۹۵.
بخاری به اسناد خود از برّاء روایت کرده که گفت: اول کسی‌که از یاران پیغمبر پیش ما آمد مصعب بن عمیر و ابن امّ مکتوم بود، آنها آمده شروع کردند که قرآن را به ما یاد بدهند پس از آن عمّار و بلال آمدند، وقتی‌که پیغمبر مکّه را فتح نمود معاذ بن جبل را برای تعلیم قرآن در آنجا گذاشت.
[۲۷۰] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.

نگارنده گوید: در اینکه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در کار تدوین و تعلیم قرآن دقّت می‌فرمودند شکّی نیست و نمایندگانی که برای تعلیم قرآن اعزام و منصوب می‌شدند هر یک آنچه از قرآن تا آن‌وقت نازل شده بود و یا مقداری از آن را می‌دانستند، ولی ظاهرا جمع همه قرآن در یک پارچه و یا پوست‌ها به‌صورت کتاب بعد از رحلت آن حضرت صورت گرفته و پیش از آن به‌صورت الواح و صحف در نزد کاتبان وحی و یک نسخه هم نزد خود آن حضرت بود.


پس از رحلت آن حضرت اولین کسی‌که به انزوا پرداخته قرآن را به ترتیب‌ نزول در یک مصحف جمع‌آوری کرد علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) بود و هنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود که از نوشتن آن فراغت یافت.
این مطلب در گذشته از وافی نقل گردید و در تاریخ قرآن از اتقان سیوطی و شرح کافی ملا صالح قزوینی و در کتاب قرآن در اسلام از اتقان و مصحف سجستانی نقل شده است.
[۲۷۲] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۴۷.
ابن ابی‌الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه در حالات علی (علیه‌السّلام) گوید: «و هو اوّل من جمع‌ الْقُرْآنَ‌».
پس از یک سال و خرده‌ای که از رحلت می‌گذشت جنگ یمامه اتفاق افتاد که در آن هزار و دویست نفر از مسلمین از جمله هفتصد تن از قرّاء قرآن کشته شدند. در کتاب «قرآن در اسلام» عدّه آنها را هفتاد تن نقل کرده ولی جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیّه و تاریخ تمدن اسلام آنها را هفتصد نفر از مجموع ۱۲۰۰ تن نقل کرده است.
[۲۷۴] زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۸.

به هر حال مقام خلافت از کشته شدن قرّاء به وحشت افتاده، به فکر جمع قرآن افتاد. زید بن ثابت را مامور این کار کردند که عدّه‌ای از صحابه تحت تصدّی او سور و آیات قرآن را از الواح و شاخه‌های نخله خرما و قطعات سفید سنگ‌ها و از آنچه در خانه پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و در نزد صحابه بود جمع کرده و در یک مصحف قرار دادند. جرجی زیدان در دو کتاب فوق و ابن اثیر در تاریخ کامل وقایع سال ۳۰ هجری گوید: آن نسخه نزد ابوبکر بود، پس از وی به عمر رسید و پس از عمر دخترش حفصه آن را نزد خود نگاه داشت، ولی در «قرآن در اسلام» فرموده: نسخه‌هائی از آن به اطراف و اکناف فرستاده شد.
[۲۷۵] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۴.

در خلافت عثمان بن عفّان به وی خبر دادند که مردم قرآن را با قرائت‌های مختلف می‌خوانند و با همان اختلاف استنساخ می‌کنند؛ اهل دمشق و حمص از مقداد، اهل کوفه از عبد اللّه مسعود و دیگران از دیگران قرائت‌های خویش را نقل می‌کنند. حذیفة بن یمان که در جنگ ارمنیه و آذربایجان شرکت کرده بود دید میان مسلمین اختلاف قرائات زیاد شده چون به مدینه برگشت دستگاه خلافت را از این خطر مطّلع ساخت.
خلیفه دستور داد قرآنی را که به دستور ابوبکر نوشته بودند و نزد حفصه دختر عمر بود به امانت گرفتند، پنج نفر از قرّاء را که یکی زید بن ثابت بود ماموریت داد تا نسخه‌هائی از آن بردارند تا اصل سایر نسخه‌ها قرار گیرد، چندین نسخه از روی آن نوشته شد، یکی در مدینه ماند، یکی را به مکّه، یکی را به شام، یکی را به کوفه، یکی را به بصره و به قولی یکی را به یمن و یکی به بحرین فرستادند و این نسخه‌ها را مصحف امام می‌خواندند که اصل سایر نسخه‌ها بود؛ آنگاه عثمان دستور داد سایر قرآن‌ها را که به‌دست مردم در ولایات بود جمع آوری کرده و هر چه به مدینه رسید سوزاندند.
در تاریخ قرآن هست: عثمان مصحف عبداللّه بن مسعود و سالم مولی ابی حذیفه را گرفت و به آب شست و نیز نقل می‌کند که ۱۲ نفر از صحابه در مجلس مشورت این کار شرکت داشته‌اند و نیز نقل می‌کند که ابی بن کعب و عبداللّه بن مسعود و سالم با این کار مخالفت کردند ولی عثمان به رای علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) این کار را کرد.
[۲۷۷] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.

نگارنده گوید در تاریخ کامل ضمن حوادث سال ۳۰ هجری نقل شده: چون امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در زمان خلافت وارد کوفه شد مردی برخاست و از عثمان انتقاد کرد که مردم را بر یک مصحف وادار کرد؛ امام (علیه‌السّلام) صدا زد: ساکت شو در حضور ما و با رای ما آن کار کرد، اگر به جای عثمان بودم من نیز همان کار را می‌کردم، معلوم می‌شود که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به صلاحیت این عمل رای داده و حق هم همان بوده است.
[۲۷۹] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.



در مقدمه تفسیر برهان از کلینی به اسنادش از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده که فرمود: اولین چیزی‌که به رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نازل شد (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ• اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ... ) تا آخر و آخرین سوره که نازل شد (اِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‌) بود. همین حدیث را از صدوق با سندش از حضرت رضا (علیه‌السّلام) نیز نقل کرده و فقط در آن «الی آخره» ندارد.
واحدی در مقدّمه اسباب النزول در حدود پنج حدیث نقل کرده که اولین نازل شده سوره‌ (اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ‌) است در بعضی‌ها تا آیه پنجم که‌ (عَلَّمَ الْاِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ‌) است.
در مجمع در تفسیر سوره علق فرموده: اکثر مفسّران قائل‌اند که اولین چیزی‌که نازل شد پنج آیه از اول سوره علق است و به قولی سوره مدّثر و به قولی سوره حمد است.
ناگفته نماند: سوره نصر بنا بر آنکه نقل شد آخرین سوره تمام است که نازل شده نه آخرین آیه و گرنه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بعد از نزول آن دو سال زندگی کرده است.
المیزان نیز اول ما نزل را سوره علق دانسته و بعید نمی‌داند که همه‌اش یکجا نازل شده باشد و در تفسیر سوره مدثر گفته: آیات سوره، تکذیب می‌کند که اولین سوره باشد زیرا آیات صریح‌اند در اینکه قبل از این آن حضرت آیاتی بر مردم خوانده بود که تکذیب کرده بودند، به عقیده اهل سنت ظاهرا آخرین سوره نازل شده سوره برائت است چنان‌که واحدی در مقدمه اسباب النزول گفته و از بخاری نیز نقل کرده است.


اهل سنّت به روایت براء بن عازب آخرین آیه نازل شده را آیه‌ (یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ... )(از تو درباره حكم ارث خواهران و برادران سؤال مى‌كنند، بگو: «خداوند، حكم ارث خواهر و برادر را براى شما بيان مى‌كند...») به روایت ابن عباس‌ (وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ اِلَی اللَّهِ... )(و از روزى بپرهيزيد و بترسيد كه در آن روز، به سوى خدا باز گردانده مى‌شويد) و به روایت ابیّ بن کعب‌ (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ... )(به يقين، پيامبرى از ميان شما به سويتان آمد كه رنج‌هاى شما بر او سخت است)می‌دانند چنانکه واحدی در مقدمه اسباب النزول نقل کرده است.
در مجمع ذیل آیه‌ (وَ اتَّقُوا یَوْماً... ) از ابن عباس و سدّی نقل کرده که آخرین آیه قرآن این آیه است و چون نازل گردید جبرئیل گفت: آن را در راس آیه ۲۸۰ بقره بگذار، آنگاه از مفسّران نقل کرده که این آخرین آیه نازل شده است. رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) پس از آن بیست و یک روز و به قول ابن جریح نه روز و به قول دیگران هفت شب در دنیا ماند.
در تفسیر برهان آن را از واحدی نقل کرده که آن حضرت بعد از نزول آیه، ۲۱ روز در دنیا ماندند، المیزان آن را از درّ المنثور نقل و پسندیده است. در کشّاف نیز از ابن عباس نقل کرده و گوید: جبرئیل به آن حضرت گفت: آن را در راس آیه ۲۸۰ بقره بگذار. ابن کثیر نیز آن را در تفسیر خود آورده است.


باید دانست ترکیب سوره‌های قرآن به دستور رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بوده است چنانکه از مجمع و کشّاف نقل شده که فرمود آیه‌ (وَ اتَّقُوا یَوْماً... ) را آیه ۲۸۱ سوره بقره گردانید، حال آنکه بقره در اوائل هجرت نازل شده؛ در مجمع گوید همه‌اش مدنی است مگر آیه ۲۸۱ (وَ اتَّقُوا یَوْماً... ) که در حجة الوداع نازل شد و اینکه قرآن فرموده‌ (فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ‌-... فَاْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ‌) روشن می‌کند که سوره‌ها مفروض و جدا از هم بودند. علامه طباطبائی فرموده: نمی‌شود انکار کرد که اکثر سور قرآنی پیش از رحلت در میان مسلمانان دائر و معروف بودند، در ده‌ها و صدها حدیث. همچنین در وصف نمازهائی‌ که خوانده و سیرتی که در تلاوت قرآن داشتند نام این سوره‌ها آمده است و همچنین نام‌هائی که برای گروه گروه این سوره‌ها در صدر اسلام دائر بوده، مانند سور طوال و مئین و مثانی و مفصّلات‌، در احادیثی که از زمان حیات پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) حکایت می‌کنند به چشم می‌خورد.
[۳۱۳] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص.

شیخ طوسی در امالی نقل کرده: عبداللّه بن مسعود هفتاد سوره از رسول اکرم و باقی را از علی بن ابی‌طالب یاد گرفته. بخاری از سلمه نقل نموده که گفت: عبداللّه بن مسعود بر ما خطبه خواند و بعد گفت: به خدا قسم که من از دهان پیغمبر هفتاد و چند سوره گرفتم.
[۳۱۶] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۳۶.

ابن عباس گوید: رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) تمام شدن سوره را نمی‌دانست تا آنکه‌ (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) نازل می‌شد. ابن مسعود گوید میان دو سوره را آن‌وقت می‌دانستیم که‌ (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) نازل می‌شد.
نتیجه اینکه ترکیب سوره‌ها و تعیین اول و آخر آنها به راهنمائی حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) انجام می‌گرفت و کاتبان وحی ترکیب آنها را حفظ می‌کردند لذا می‌بینیم بعضی از سوره‌ها آخر آیاتشان با نون، بعضی‌ها با الف، بعضی‌ها با میم و غیره ختم می‌شوند، بیشتر سوره‌های قرآن همه یک بار نازل می‌شد و اگر هم در نزول فاصله داشت حضرت جای آنها را معیّن می‌فرمود، چنانکه در آیه ۲۸۱ سوره بقره دیدیم، حال آنکه آن آیه با خود سوره از حیث نزول شاید ۹ سال فاصله داشته است.


در بسیاری از روایات اهل سنت وارد شده که قرآن بر هفت حرف نازل شده است در صحیح بخاری و مسلم و ترمذی بابی تحت عنوان «قرآن بر هفت حرف نازل شده» منعقد کرده‌اند.
حدیث زیر در صحیح بخاری و مسلم هر دو آمده است‌:
«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: اَقْرَاَنِی جَبْرَئِیلُ‌ عَلَی حَرْفٍ فَرَاجَعْتُهُ فَلَمْ اَزَلْ اَسْتَزِیدُهُ وَ یَزِیدُنِی حَتَّی انْتَهَی اِلَی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ»، «جبرئیل قرآن را بر یک حرف بر من آموخت، من پیوسته زیادت می‌خواستم و او زیاد می‌کرد تا به هفت حرف رسید».
در هر سه کتاب فوق آمده: عمر بن خطاب می‌گفت: هشام بن حکیم را شنیدم سوره فرقان را می‌خواند، به قرائتش گوش کردم دیدم آنطور که رسول خدا بر من آموخته بر خلاف آن می‌خواند، نزدیک بود در نماز بر او حمله کنم ولی صبر کردم تا سلام نماز را داد، از لباسش گرفته گفتم: کی تو را این سوره آموخت که می‌خواندی؟ گفت: رسول خدا. گفتم دروغ گفتی، رسول خدا مرا غیر از این آموخته، او را پیش رسول خدا آوردم گفتم: این سوره فرقان را طوری می‌خواند که به من آن‌طور نیاموخته‌ای. فرمود: او را رها کن. بعد فرمود: یا هشام بخوان او همان قرائت را خواند که در نماز خوانده بود، حضرت فرمود: این‌طور نازل شده است، بعد فرمود: عمر تو بخوان. من با قرائتی که به من آموخته خواندم، فرمود این‌طور نازل شده است، قرآن بر هفت حرف نازل شده آنچه میسّر باشد بخوانید.
در صحیح ترمذی آمده: «لَقِیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَبْرَئِیلَ فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ اِنِّی بُعِثْتُ اِلَی اُمَّةٍ اُمِّیِّینَ: مِنْهُمُ الْعَجُوزُ، وَ الشَّیْخُ الْکَبِیرُ، وَ الْغُلَامُ وَ الْجَارِیَةُ، وَ الرَّجُلُ الَّذِی لَمْ یَقْرَاْ کِتَاباً قَطُّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ اِنَ‌ الْقُرْآنَ‌ اُنْزِلَ عَلَی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ».
در اینکه مراد از هفت حرف چیست اختلاف کرده‌اند. یک قول این است که قرآن را می‌شود با هفت لفظ خواند به شرط آنکه معنی متفاوت نباشد، مثلا در آیه‌ (فَاسْعَوْا اِلی‌ ذِکْرِ اللَّهِ‌) (به سوى ذکر خدا و نماز بشتابيد) که در سوره جمعه است می‌شود «فاسعوا، فامضوا، فاذهبوا» خواند که هر سه به معنی رفتن است و در آیه‌ (هَلُمَّ اِلَیْنا) (به سوى ما بياييد) می‌شود «هلم، تعال، عجّل، اسرع» خواند که همه تقریبا به یک معنی‌اند.
این وجه در تاریخ قرآن از مقدمه تفسیر طبری نقل شده به دلیل آنچه گویند: عمر، عبداللّه بن مسعود، ابیّ بن کعب در قرائت قرآن اختلاف لفظی داشتند نزد پیامبر آمدند قرائت‌های مختلفه آنها را تصویب فرمود. در «البیان» گفته: این مختار طبری و جماعتی است و قرطبی در تفسیر خود گفته: مختار اکثر اهل علم همین است.
[۳۴۰] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۳۶.

دوم اینکه مراد از هفت حرف هفت قسم است که در قرآن آمده: امر، نهی، حلال، حرام، محکم، متشابه، و امثال.
سوم اینکه مراد هفت لغت فصیح عرب است که قرآن مطابق آنها نازل شده: لغت قریش، هذیل، هوازن، یمن، کنانه، تمیم، ثقیف.

۱۶.۱ - بطلان این قول‌

این روایات از نظر شیعه و محققین متاخّرین از اهل سنت مردود و غیر قابل قبول است و این جز بازی با کلام خدا معنای دیگری ندارد که هر کس مطابق دلخواه خویش کلمات قرآن را عوض کند و شاید بعضی از مسلمانان غیر عرب هم بگویند: ما کلمات ترکی، فارسی یا غیره را به جای کلمات عربی می‌گذاریم که در معنی یکی‌اند. بزرگان شیعه از قبیل شیخ طوسی و ابن طاوس و غیرهم بر بطلان آن تصریح کرده‌اند.
در حدیث صحیح از زراره از امام باقر (علیه‌السّلام) منقول است: «اِنَ‌ الْقُرْآنَ‌ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَکِنَّ الِاخْتِلَافَ یَجِی‌ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ».
و از فضیل بن یسار نقل شده که به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم: مردم می‌گویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده، فرمود: «دشمنان خدا دروغ می‌گویند، قرآن بر یک حرف نازل شده از جانب خدای واحد»، «کَذَبُوا اَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَکِنَّهُ نَزَلَ عَلَی حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ».
بهترین توجیه برای این روایات‌ هفت حرف وجه سوم است، چنانکه ابن اثیر در نهایه و فیروزآبادی در قاموس هر دو در لغت «حرف» حدیث را نقل کرده و گفته‌اند: قرآن بر هفت لغت از لغات عرب نازل شده ولی مراد آن نیست که در یک حرف (کلمه) هفت وجه جایز است بلکه هفت لغات در مجموع قرآن به کار رفته است (تمام شد).
اما اشکال آنست که هفت حرف را هفت لغت معنی کردن صحیح نیست وانگهی مضمون روایات مانع از آنست و با معنای اول بسیار می‌سازد که آن هم مردود است، از طرف دیگر از عمر نقل شده که قرآن به لغت مضر نازل شده و ابن مسعود چون‌ «حَتَّی حِینٍ» را «عتّی حین» خواند عمر به وی نوشت: قرآن به لغت هذیل نازل نشده قرآن را به مردم با لغت قریش یاد بده نه لغت هذیل و در
[۳۴۹] آرنت یان ونسینک، مفتاح کنوز السنة، ذیل ماده «قرآن».
ماده «قرآن» از بخاری و ترمذی نقل شده که‌ «اُنْزِلَ‌ الْقُرْآنُ‌ بِلُغَةِ قُرَیْشٍ».در صحیح ترمذی آخرین حدیث از تفسیر سوره توبه آمده که به وقت نوشتن قرآن اختلاف کردند مثلا «التابوت» بنویسند یا «التابوه» عثمان گفت: التابوت بنویسید که قرآن به لغت قریش نازل شده.


دوران رسالت حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به دو بخش تقسیم می‌شود: دوره اول سیزده سال است که در مکّه مشغول تبلیغ بودند، دوره دوم ده سال است که به مدینه هجرت فرموده و در آن مدت دین خود را تکمیل فرمودند.
آنچه از قرآن در دوره اول نازل شده آیات و سوره‌های مکّی نامند، خواه در خود مکّه نازل شده باشد یا نه، و آیات و سوره‌هائی که در عرض ده سال بعد نازل گشته مدنی نام دارند خواه در خود مدینه نازل گردیده‌اند یا در جاهای دیگر.
بیشتر قرآن در مکّه در عرض سیزده سال مذکور نازل شده است در تاریخ قرآن
[۳۵۲] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۶۶.
از فهرست‌ ابن ندیم از ابن عباس روایت شده: در مکّه ۸۵ سوره و در مدینه ۲۸ سوره نازل گشته‌اند.
ناگفته نماند مجموع آن ۱۱۳ سوره می‌شود، در تعداد ابن عباس سوره حمد نیست و با آن جمع سور ۱۱۴ می‌باشد. در مجمع البیان ترتیب نزول سور مکّی از ابن عباس به شرح ذیل نقل شده:
۱- اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ‌. (سوره علق)
۲- ن وَ الْقَلَمِ‌. سوره قلم
۳- مزّمّل. سوره مزمل
۴- مدّثّر. سوره مدثر
۵- تَبَّتْ یَدا. سوره مسد
۶- اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ‌. سوره تکویر
۷- سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْاَعْلَی‌. سوره اعلی
۸- وَ اللَّیْلِ اِذا یَغْشی‌. سوره لیل
۹- وَ الْفَجْرِ. سوره فجر
۱۰- وَ الضُّحی‌. سوره ضحی
۱۱- اَ لَمْ نَشْرَحْ‌. سوره انشراح
۱۲- وَ الْعَصْرِ. سوره عصر
۱۳- وَ الْعادِیاتِ‌. سوره عادیات
۱۴- اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ. سوره کوثر
۱۵- اَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ. سوره تکاثر
۱۶- اَ رَاَیْتَ الَّذِی‌. سوره ماعون
۱۷- الْکَافِرُون. سوره کافرون
۱۸- اَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ‌. سوره فیل
۱۹- قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‌. سوره فلق
۲۰- قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‌. سوره ناس
۲۱- قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ. سوره اخلاص
۲۲- وَ النَّجْمِ‌. سوره نجم
۲۳- عَبَسَ‌. سوره عبس
۲۴- انّا انزلنا. سوره قدر
۲۵- وَ الشَّمْسِ‌. سوره شمس
۲۶- بروج. سوره بروج
۲۷- وَ التِّینِ‌. سوره تین
۲۸- لِاِیلافِ‌. سوره قریش
۲۹- قارعة. سوره قارعه
۳۰- قیامة. سوره قیامت
۳۱- همزه. سوره همزه
۳۲- وَ الْمُرْسَلاتِ‌. سوره مرسلات
۳۳- ق وَ الْقُرْآنِ‌. سوره ق
۳۴- لا اُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. سوره بلد
۳۵- طارق. سوره طارق
۳۶- اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ. سوره قمر
۳۷- ص‌. سوره ص
۳۸- اعراف. سوره اعراف
۳۹- قُلْ اُوحِیَ‌. سوره جن
۴۰- یس‌. سوره یس
۴۱- فرقان. سوره فرقان
۴۲- ملائکه. سوره فاطر
۴۳- کهیعص‌. سوره مریم
۴۴- طه‌. سوره طه
۴۵- واقعة. سوره واقعه
۴۶- شعراء. سوره شعراء
۴۷- نمل. سوره نمل
۴۸- قصص. سوره قصص
۴۹- بنی اسرائیل. سوره اسراء
۵۰- یونس (علیه‌السّلام). سوره یونس
۵۱- هود (علیه‌السّلام). سوره هود
۵۲- یوسف (علیه‌السّلام). سوره یوسف
۵۳- حجر. سوره حجر
۵۴- انعام. سوره انعام
۵۵- صافّات. سوره صافات
۵۶- لقمان. سوره لقمان
۵۷- فتح. سوره فتح
۵۸- سبأ. سوره سبأ
۵۹- زمر. سوره زمر
۶۰- حم‌ مؤمن. سوره غافر
۶۱- حم‌ سجده. سوره فصلت
۶۲- حم عسق‌. سوره شوری
۶۳- زخرف. سوره زخرف
۶۴- دخان. سوره دخان
۶۵- جاثیة. سوره جاثیه
۶۶- احقاف. سوره احقاف
۶۷- ذاریات. سوره ذاریات
۶۸- غاشیة. سوره غاشیه
۶۹- کهف. سوره کهف
۷۰- نحل. سوره نحل
۷۱- نوح (علیه‌السّلام). سوره نوح
۷۲- ابراهیم (علیه‌السّلام). سوره ابراهیم
۷۳- انبیاء (علیهم‌السّلام). سوره انبیاء
۷۴- مؤمنون. سوره مؤمنون
۷۵- الم تَنْزِیلُ‌. سوره سجده
۷۶- طور. سوره طور
۷۷- ملک. سوره ملک
۷۸- حاقّه. سوره حاقه
۷۹- ذو المعارج. سوره معارج
۸۰- عَمَّ یَتَساءَلُونَ‌. سوره نبأ
۸۱- نازعات. سوره نازعات
۸۲- انفطار. سوره انفطار
۸۳- انشقاق. سوره انشقاق
۸۴- روم. سوره روم
۸۵- عنکبوت. سوره عنکبوت
۸۶- مطففین. سوره مطففین
این سوره‌ها در مکّه نازل شده‌اند مرحوم طبرسی آنها را ۸۵ فرموده ولی ۸۶ سوره‌اند و سور مدنی به قرار ذیل‌اند:
۸۷- بقره. سوره بقره
۸۸- انفال. سوره انفال
۸۹- آل عمران. سوره آل عمران
۹۰- احزاب. سوره احزاب
۹۱- ممتحنه. سوره ممتحنه
۹۲- نساء. سوره نساء
۹۳- زلزال. سوره زلزال
۹۴- حدید. سوره حدید
۹۵- محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم). سوره محمد
۹۶- رعد. سوره رعد
۹۷- الرحمن. سوره الرحمن
۹۸- هَلْ اَتی‌. سوره انسان
۹۹- طلاق. سوره طلاق
۱۰۰- لَمْ یَکُنِ‌. سوره بینه
۱۰۱- حشر. سوره حشر
۱۰۲- نصر. سوره نصر
۱۰۳- نور. سوره نور
۱۰۴- حجّ. سوره حجّ
۱۰۵- منافقون. سوره منافقون
۱۰۶- مجادله. سوره مجادله
۱۰۷- حجرات. سوره حجرات
۱۰۸- تحریم. سوره تحریم
۱۰۹- جمعه. سوره جمعه
۱۱۰- تغابن. سوره تغابن
۱۱۱- صفّ. سوره صفّ
۱۱۲- مائده. سوره مائده
۱۱۳- توبه. سوره توبه
اینها هم ۲۷ سوره‌اند که در مجمع ۲۸ (ثمان و عشرون) شمرده است مجموع سور فوق صد و سیزده سوره است ولی سوره حمد در میان آنها نیست و با اضافه سوره حمد مجموع عدد سوره‌ها ۱۱۴ می‌شود چنانکه در قرآن‌های فعلی است. در مجمع از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) نقل کرده: از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) از ثواب قرآن پرسیدم، از ثواب هر سوره بر نحوی که نازل شده خبرم داد، پس اولین سوره که در مکّه نازل‌ شد فاتحه الکتاب (حمد) سپس اقرا باسم... است. در تاریخ قرآن هست حمد بعد از مدثّر نازل شده است.
[۳۵۸] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۹۳.



این ترتیب که درباره سوره‌های مکّی و مدنی نقل شد همان است که در تاریخ قرآن ص۹۳ به بعد
[۳۵۹] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۹۳.
از فهرست ابن ندیم و چند کتاب دیگر و در کتاب قرآن در اسلام ص۱۰۶ به بعد از اتقان سیوطی
[۳۶۱] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۰۶.
و در مقدمه تفسیر خازن (فصل جمع القرآن) با مختصر تفاوت از حیث پس و پیش و مکّی و مدنی بودن نقل شده ولی نگارنده از مجمع البیان نقل کردم.
در مجمع از ابن عباس نقل شده: اول هر سوره که در مکّه نازل می‌شد در مکّه نوشته می‌شد سپس خدا آنچه می‌خواست در مدینه بر آن می‌افزود، از این معلوم می‌شود مقدار بعضی از سوره‌ها در مکّه نازل شده و بقیّه در مدینه نازل گشته است.
ولی نقل این ترتیبات به ابن عباس می‌رسد که سه سال پیش از هجرت به دنیا آمده و در رحلت رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) سیزده یا چهارده ساله بود و جز زمان‌ اندکی از دوره آن حضرت را درک نکرده است و نیز در آنها نام امثال عکرمه، عطا، مجاهد، ضحّاک و غیره به چشم می‌خورد که نمی‌توان به نقل آنها اعتماد کرد چنانکه خواهیم گفت.
در «قرآن در اسلام» فرموده: این روایات نه ارزش روایت دینی دارند و نه ارزش نقل تاریخی. زیرا اتّصال به پیغمبر ندارند تا ارزش روایت دینی داشته باشند و تازه روشن نیست که ابن عباس این ترتیب را از خود پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرا گرفته یا از کسان دیگر که معلوم نیست چه کسانی بوده‌اند و یا از راه اجتهاد که تنها برای خودش حجیّت دارد.
امّا ارزش نقل تاریخی ندارند زیرا ابن عباس جز زمان ناچیزی از حیات پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را درک نکرده و در نزول این‌همه سوره‌های قرآن حاضر نبوده است، گذشته از اینها این روایات با فرض صحت، خبر واحد هستند و خبر واحد در غیر احکام شرعیّه خالی از اعتبار است.
پس تنها راه برای تشخیص ترتیب سوره‌های قرآنی و مکّی یا مدنی بودن آنها تدبّر در مضامین آنها و تطبیق آن با اوضاع و احوال پیش از هجرت و پس از هجرت می‌باشد. این روش برای تشخیص ترتیب سور و آیات قرآنی و مکّی و مدنی بودن آنها سودمند می‌باشد چنانکه مضامین سوره‌های انسان، عادیات و مطففین به مدنی بودن آنها گواهی می‌دهد، اگر چه برخی از این روایات آنها را جزء سوره‌های مکّی قرار می‌دهند (به اختصار).
[۳۶۶] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۰.

مخفی نماند: موضوع مکّی و مدنی بودن در دست عده‌ای دستاویز شده است، مثلا در آیه‌ (قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌) عدّه کثیری از اهل سنّت مِن‌جمله زمخشری در کشّاف می‌نویسد از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) پرسیدند: «القربی» که به دوستی و پیروی آنها مامور شده‌ایم کدام‌اند؟ فرموده‌: «عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ ابْنَاهُمَا»، یعنی: «ذی‌القربی علی و فاطمه و دو پسر آن‌ها (حسن و حسین) (علیهم‌السّلام‌) هستند».
آنکه حاضر به قبول حق حتی اگر مورد اتّفاق فریقین باشد نیست، می‌گوید: این چطور می‌شود حال آنکه سوره شوری مکّی است و آن روز علی و فاطمه ازدواج نکرده و فرزندی نداشتند.
یا مثلا ده‌ها روایت در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده که آیات اول سوره هل اتی درباره جریان نذر اهل بیت (علیهم‌السّلام) است که افطاریّه خویش را به مسکین و یتیم و اسیر دادند می‌گوید: این چطور ممکن است حال آنکه به عقیده عطا چنانکه نقل شده سوره هل اتی مکّی است و این جریان در مدینه واقع شده است؟
در جواب می‌گوئیم: مکّی و مدنی بودن آیات و سوره‌ها نوعا از ابن عباس نقل شده که گفته شد معلوم نیست‌ از کدام شخص یاد گرفته و یا اجتهاد خودش بوده است و نیز از عطاء بن ابن رباح که تابعی است و زمان رسول خدا را درک نکرده و همان است که از طرف بنی امیّه در مکّه ندا می‌کردند: جز از عطاء بن ابی رباح از کسی فتوی نپرسید، چنانکه در دائرة المعارف وجدی است.
[۳۷۰] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.
در جامع الرواة گفته او از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و خلط کننده بود (ظاهرا در روایت یا دوستی اهل بیت را به دوستی بنی امیّه) و ایضا از عکرمه که غلام ابن عباس بود و حصین بن خبر او را به عبداللّه بن عباس آنگاه که حکومت بصره داشت بخشید و هر چه آموخت از ابن عباس آموخت و زمان وحی را هرگز درک نکرد. در رجال اردبیلی از خلاصه علّامه نقل شده «عکرمة مولی ابن عباس لیس علی طریقنا و لا من اصحابنا» این شخص از خوارج و از دشمنان علی (علیه‌السّلام) است
و ضحاک بن مزاحم مفسّر مشهور تابعی است در سال ۱۰۲ از دنیا رفته و زمان وحی را اصلا ندیده است. حالا بیائیم در مکّی و مدنی بودن آیات و سوره‌ها به اقوال اینان اعتماد کنیم بی‌آنکه دلیل متقنی در دست داشته باشیم. به هر حال در تشخیص مکّی و مدنی بودن باید به نظر صاحب «قرآن در اسلام» اعتماد کرد و نیز به روایات فریقین که در شان نزول وارد شده، به شرطی که قابل اعتماد باشند.


در مجمع البیان تفسیر «هل اتی» از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل شده فرمود: جمیع سوره‌های قرآن صد و چهارده سوره و جمیع آیات آن شش هزار و دویست و سی و شش (۶۲۳۶) آیه است و حروف قرآن سیصد و بیست و یک هزار و دویست و پنجاه (۳۲۱۲۵۰) حرف می‌باشد.
در وافی و مرآة العقول از تفسیر سید حیدر آملی عدد سور و آیات و کلمات و حروف و فتحه‌ها و ضمّه‌ها و کسره‌ها و تشدیدها و الف‌ها و مدّهای قرآن نیز نقل شده که نقل آنها ضروری نیست ولی حاکی از کثرت اهتمام مسلمین به قرآن مجید است.
در «قرآن در اسلام» از اتقان سیوطی از ابو عمرودانی در عدد آیات قرآن شش قول نقل شده: مجموع قرآن شش هزار آیه است، به قولی شش هزار و دویست و چهار آیه، به قولی شش هزار و دویست و چهارده آیه، به قولی شش هزار و دویست و نوزده آیه، به قولی شش هزار دویست و بیست و پنج آیه، و به قولی شش هزار و دویست و سی و شش آیه است، از این شش قول دو قول از آنِ قرّاءِ اهلِ مدینه و چهار قول از آنِ قرّاءِ اهلِ مکّه و کوفه و بصره و شام می‌باشد.
[۳۷۸] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۲۸.

ناگفته نماند اختلاف در عدد آیات ناشی از اختلاف قرّاء در تعداد آیات است که نسبت به نظر خویش مختلف شمرده‌اند، مثلا در مجمع درباره سوره بقره فرموده: عدد آیات در تعداد کوفی که از علی (علیه‌السّلام) نقل شده ۲۸۸ و در عدد بصری ۲۸۷ و در عدد حجازی ۲۸۵ و در عدد شامی ۲۸۴ است.
بدین طریق ملاحظه می‌شود که در تعداد آیات بقره مجموعا چهار اختلاف دارند، هکذا در سوره‌های دیگر.
علّامه طباطبائی می‌فرماید: تعداد آیات قرآنی به زمان پیغمبر اکرم می‌رسد و در روایاتی از آن حضرت آیات با عدد مانند ده آیه از آل عمران ذکر شده و حتی از آن حضرت شماره آیات برخی از سور قرآنی رسیده، مانند اینکه سوره حمد هفت آیه و سوره ملک سی آیه است.
[۳۸۲] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۲۸.



قرآن مجید در زمان حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) با خطّ کوفه استنساخ می‌شد چنانکه در «قرآن در اسلام» از اتقان نقل شده
[۳۸۴] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۶۴.
و جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیّة می‌گوید: قرآن را با خطّ کوفی و نامه‌ها را با خطّ نبطی می‌نوشتند ولی صاحب تاریخ قرآن در همان کتاب می‌نویسد: قرآن را با خطّ نسخی که در آن زمان معمول بود می‌نوشتند.
[۳۸۵] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
[۳۸۶] زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۸.

به هر حال خطّ آن زمان دارای نقطه و حرکه نبود و عرب‌ها بنا بر لغت خویش که ملکه ایشان بود آیات را درست و صحیح می‌خواندند و چون اسلام در ممالک غیر عربی منتشر گردید مسلمانان غیر عرب نتوانستند صحیح بخوانند لذا در زمان عبد الملک مروان توسّط ابو الاسود دئلی که اصول علم نحو را از علی (علیه‌السّلام) یاد گرفته بود، قرآن مجید نقطه گذاری شد و تا حدّی ابهام خواندن آن رفع گردید.
و بالاخره به‌دست خلیل بن احمد نحوی واضع علم عروض اشکالی از قبیل مدّ، فتحه، ضمّه، کسره، تنوین و غیره وضع گردید و کلمات قرآن با آنها علامت گذاری شده و بدین طریق ابهام تلفّظ رفع گردید و پیش از آن مدّتی با نقطه به حرکت الفاظ اشاره می‌شد و مثلا به جای فتحه بالای حرف اول کلمه نقطه می‌گذاشتند و به جای کسره زیر حرف اول و به جای ضمّه بالای حرف طرف آخر.
[۳۸۷] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، فصل نهم و دهم.
[۳۸۸] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۳۰.



خداوند دو وظیفه اصلی و مهم برای مسلمانان نسبت به کتاب الهی بیان کرده است. خداوند در آیه ۶۳ سوره بقره می‌فرماید: «خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّهًٍْ؛ آنچه به شما داده شده را با قوت بگیرید.» این گرفتن باید به دو شکل علمی و عملی باشد. یعنی تدبر و فهم دقیق و عمیق و عمل درست و کامل.
از امام صادق (علیه‌السّلام) ذیل همین آیه می‌پرسند: «اقوهًْ فی الابدان‌ام قوّهًٌْ فی القلوب؛ آیا به نیروی جسمها یا دلها؟» آن حضرت می‌فرماید: «فیهما جمیعا؛ به هردو»
خداوند در آیه ۲۹ سوره ص می‌فرماید: «کِتَابٌ اَنزَلْنَاهُ اِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ؛ این کتابی مبارک است که به سوی تو فرستاده شده تا در آیات آن تدبر کنید.» و در آیه ۲۴ سوره محمد نیز می‌فرماید:« اَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفَالُهَا؛ چرا در قرآن تدبر نمی‌کنند، آیا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟»

۲۱.۱ - وظیفه عملی

این دو آیه وظیفه علمی ما را نسبت به قرآن بیان می‌کند. اما درباره وظیفه عملی نیز می‌فرماید که مسلمانان باید این‌گونه باشند: «کانهم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ» یعنی مسلمانان باید به گونه‌ای عمل کنند که دیگر نفوذ ناپذیر شوند و کسی قصد و نیت حمله پیدا نکند. باید اهل استقامت و پایداری در دین باشند: «فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْاْ اِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛ پس، همان‌گونه که دستور یافته‌ای، ایستادگی کن و هر‌که با تو توبه کرده [نیز چنین کند] و طغیان مکنید که او به آنچه انجام می‌دهید بیناست.»
مسلمان باید به گونه‌ای باشد که دشمن وقتی می‌آید می‌بیند که نمی‌تواند نفوذ کند و «وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهًًْ؛ باید در شما غلظت و ستبر و سختی باشد» که کسی دیگر طمع نورزد. البته در میدان جهاد باید حمله کرد و غلظت داشت: «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ؛ با کفار و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر!»
اما در حالت عادی نمی‌خواهد این‌گونه رفتار کنید بلکه باید کسی که از بیرون شما را ببیند دژی استوار و نفوذ‌ناپذیر ببیند و لازم نیست حمله کنید تا غلظت و ستبری خود را در حمله به نمایش بگذارید، بلکه همین غلظت و ستبری و سختی را در شما بیابند. پس وظیفه هر مسلمانی نسبت به قرآن این است که در آن تدبر کند و مفاهیم آن را بفهمد و در مقام عمل به شدت بر عمل به آن مراقبت و مواظبت نماید و کوتاه نیاید و از حدود الهی تجاوز نکند و اجازه تجاوز و عصیان ندهد.


امام‌ خمینی با استناد به روایات الهی برای قرآن، ظهر و بطن و حدّ و مطلع برمی‌شمارد و معتقد است اگر مراد از قرآن همه عالم وجود باشد ممکن است بطن، عالم غیب و ظهر، عالم شهادت باشد و مطلع کلام ذاتی و تجلی ظهوری حق در حضرت احدیت و حدّ، کلام ظلی و فیضی است که حدفاصل میان حضرت واحدیت و مظاهر غیب و شهادت است.
به باور امام‌ خمینی اگر مراد از قرآن انسان کامل باشد مراد از ظهر و بطن و حد و مطلع، مراتب چهارگانه قوای انسان کامل است و مراد از بطون سبعه، لطایف هفت‌گانه انسانی است، بلکه طبق مبانی عرفانی، هر فردی از افراد وجود، حتی موجودات سافل، قرآن جامع‌اند که برای او ظهر، بطن، حد و مطلع است.
به اعتقاد ایشان قرآن دارای بطن‌های متعدد و حقایقی است که از دیدگاه انسان عادی پوشیده است. وی معتقد است ظاهر قرآن در مقابل باطن قرآن نیست، بلکه باطن قرآن در طول ظاهر قرآن است و آنچه در دست ماست، تنزل یافته مراتب بطونی و حقیقت قرآن است.
[۳۹۹] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۵۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.


۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات راغب، ج۱،ص۴۰۲.    
۲. بحرانی، سید هاشم، البرهان، ج ۱، ص ۳۷۳ - ۳۷۴.
۳. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۲ - ۱۶۳.
۴. زرقانی، محمد، مناهل العرفان، ج ۱، ص ۱۴.    
۵. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، راغب، مفردات، ص۶۶۸.    
۶. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج ۲۰، ص ۱۰۹.    
۷. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان في علوم القرآن، ج ۱، ص ۸۱.
۸. مزمل/سوره۷۳، آیه۴.    
۹. مزمل/سوره۷۳، آیه۲۰.    
۱۰. بقره/سوره۲، آیه۲.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲.    
۱۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۴۳.    
۱۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱، ص۶۹.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۸.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۵۸.    
۱۶. بقره/سوره۲، آیه۱۸۵.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۵.    
۱۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۵-۱۶.    
۱۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۱۸-۱۹.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۷.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۰۹.    
۲۲. حجر/سوره۱۵، آیه۱.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۲.    
۲۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۹۶.    
۲۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۳۹.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۰۵.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۶۳.    
۲۸. حجر/سوره۱۵، آیه۸۷.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۶.    
۳۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۹۲.    
۳۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۲۸۳.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۳۱.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۲۱۴.    
۳۴. اسراء/سوره۱۷، آیه۹.    
۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۳.    
۳۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۶-۴۷.    
۳۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۶۲.    
۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۱۸.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۹۶.    
۴۰. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۲.    
۴۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۰.    
۴۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۸۲.    
۴۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۵۲.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۷۳.    
۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۹۷.    
۴۶. یس/سوره۳۶، آیه۲.    
۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۴۰.    
۴۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۶۲.    
۴۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۹۰.    
۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۶۵۰.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۳۶۸.    
۵۲. بروج/سوره۸۵، آیه۲۱.    
۵۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۹۰.    
۵۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۲۵۴.    
۵۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۴۲۲.    
۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۱۱.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۴۲۸.    
۵۸. واقعة/سوره۵۶، آیه۷۷.    
۵۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۳۷.    
۶۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۳۷.    
۶۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۲۳۷.    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۴۱.    
۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۱۸۱.    
۶۴. فصلت/سوره۴۱، آیه۴۲.    
۶۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۱.    
۶۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۹۸.    
۶۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۶۰۵.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۳.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۷۰.    
۷۰. تکویر/سوره۸۱، آیه۲۷.    
۷۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۸۶.    
۷۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۷۵.    
۷۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۳۷۵.    
۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۷۸.    
۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۳۴۰.    
۷۶. نحل/سوره۱۶، آیه۸۹.    
۷۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۷۷.    
۷۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۲۴.    
۷۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۴۶۸.    
۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۶.    
۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۳۴.    
۸۲. فصلت/سوره۴۱، آیه۴۱.    
۸۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۱.    
۸۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۹۸.    
۸۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۶۰۴.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۳.    
۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۶۹.    
۸۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۸.    
۸۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۰۱.    
۹۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۷۹.    
۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۷۶.    
۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۲۰۴.    
۹۳. طور/سوره۵۲، آیه۳۳-۳۴.    
۹۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۲۵.    
۹۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۹.    
۹۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۲۹.    
۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۵۴.    
۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۵۹.    
۹۹. بقره/سوره۲، آیه۲۳-۲۴.    
۱۰۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴.    
۱۰۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۷-۵۸.    
۱۰۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱، ص۹۴-۹۵.    
۱۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۸.    
۱۰۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۹۲-۹۴.    
۱۰۵. یونس/سوره۱۰، آیه۳۸.    
۱۰۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۱۳.    
۱۰۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۶۴.    
۱۰۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۹۲.    
۱۰۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۶۷.    
۱۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۹۷.    
۱۱۱. هود/سوره۱۱، آیه۱۳-۱۴.    
۱۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۲۳.    
۱۱۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۱۶۲.    
۱۱۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۹۲.    
۱۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۲۲۲.    
۱۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۰.    
۱۱۷. مدثر/سوره۷۴، آیه۱۸.    
۱۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۷۶.    
۱۱۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۸۶.    
۱۲۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۱۳۵.    
۱۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۵.    
۱۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۶۶.    
۱۲۳. نساء/سوره۴، آیه۸۲.    
۱۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۱.    
۱۲۵. حجر/سوره۱۵، آیه۲۲.    
۱۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۳.    
۱۲۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۴۵-۱۴۶.    
۱۲۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۲۱۳.    
۱۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۱۳.    
۱۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۷۹.    
۱۳۱. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۰.    
۱۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲۴.    
۱۳۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۲۷۷.    
۱۳۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۳۹۰.    
۱۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۷۲.    
۱۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۱۵.    
۱۳۷. فصلت/سوره۴۱، آیه۱۱.    
۱۳۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۷۷.    
۱۳۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۶۵.    
۱۴۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۵۵۳.    
۱۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۸.    
۱۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۲۱-۲۲.    
۱۴۳. ذاریات/سوره۵۱، آیه۴۹.    
۱۴۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۲۲.    
۱۴۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۸۲.    
۱۴۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۵۷۳.    
۱۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۴۲.    
۱۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۲۹.    
۱۴۹. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۱، ص۱۶۵-۱۸۰.    
۱۵۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۹-۸۹.    
۱۵۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱، ص۹۴-۱۳۸.    
۱۵۲. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۷، ص۱۵۹.    
۱۵۳. کوثر/سوره۱۰۸، آیه۱.    
۱۵۴. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۶۰-۳۶۱.    
۱۵۵. قمی، عباس، سفینة البحار، ج۴، ص۲۶۲.    
۱۵۶. نساء/سوره۴، آیه۸۲.    
۱۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۱.    
۱۵۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۹.    
۱۵۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۶.    
۱۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۲۵.    
۱۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۵۸.    
۱۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۲.    
۱۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۶.    
۱۶۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۰۸-۱۱۱.    
۱۶۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۵۷.    
۱۶۶. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.    
۱۶۷. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.    
۱۶۸. شیخ صدوق، اعتقادات امامیة، ص۸۴.    
۱۶۹. شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج۱، ص۳.    
۱۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۲.    
۱۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۶.    
۱۷۲. کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج۳، ص۴۵۳.    
۱۷۳. فیض کاشانی، محسن، وافی ج۹، ص۱۷۷۸-۱۷۷۹.    
۱۷۴. فیض کاشانی، محسن، علم الیقین ص۷۷۵-۷۸۵.    
۱۷۵. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمن، ج۱، ص۲۵.    
۱۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۳.    
۱۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۷.    
۱۷۸. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.
۱۷۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۰۴بب.    
۱۸۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۵۰بب.    
۱۸۱. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۱۹۵.    
۱۸۲. حجر/سوره۱۵، آیه۹.    
۱۸۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۲.    
۱۸۴. حجر/سوره۱۵، آیه۶.    
۱۸۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۲.    
۱۸۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۹۸.    
۱۸۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۴۱.    
۱۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۱۰۴.    
۱۸۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۷۰.    
۱۹۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۰۱.    
۱۹۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۴۶.    
۱۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۱۰۵.    
۱۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۷۰.    
۱۹۴. فصلت/سوره۴۱، آیه۴۱-۴۲.    
۱۹۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۹۷.    
۱۹۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۶۰۲-۶۰۳.    
۱۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۶-۲۷.    
۱۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۶۸-۶۹.    
۱۹۹. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، ص۲۱۶.    
۲۰۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۰۶-۱۶۵.    
۲۰۱. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۴.    
۲۰۲. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱۷، ص۲۱۱.    
۲۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۹.    
۲۰۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۱-۲۲.    
۲۰۵. شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج۱، ص۵.    
۲۰۶. خوئی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۱۲.    
۲۰۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۹.    
۲۰۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۶-۴۷.    
۲۰۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۶۲.    
۲۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۱۸.    
۲۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۹۶.    
۲۱۲. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۲.    
۲۱۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۸۲.    
۲۱۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۵۲.    
۲۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۷۳.    
۲۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۹۷.    
۲۱۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۸.    
۲۱۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۰۱.    
۲۱۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۷۹.    
۲۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۷۶.    
۲۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۲۰۴.    
۲۲۲. نمل/سوره۲۷، آیه۷۶.    
۲۲۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۹۰.    
۲۲۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۵۸.    
۲۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۶۴.    
۲۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۴۰.    
۲۲۷. بقره/سوره۲، آیه۱۸۵.    
۲۲۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۲۳.    
۲۲۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۳۰.    
۲۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۷.    
۲۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۰۹.    
۲۳۲. بقره/سوره۲، آیه۲.    
۲۳۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۴۳.    
۲۳۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱، ص۶۹.    
۲۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۸.    
۲۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۵۸.    
۲۳۷. محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.    
۲۳۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۴۱.    
۲۳۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۳۶۲.    
۲۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۸.    
۲۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۷۶.    
۲۴۲. مائده/سوره۵، آیه۱۵.    
۲۴۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۲۴۴.    
۲۴۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۵، ص۳۹۸.    
۲۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۰.    
۲۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۲۵۴.    
۲۴۷. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «حرف».
۲۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۲.    
۲۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۶.    
۲۵۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۵.
۲۵۱. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
۲۵۲. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۷.
۲۵۳. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «خط».
۲۵۴. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «خط».
۲۵۵. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
۲۵۶. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
۲۵۷. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۵.
۲۵۸. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
۲۵۹. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
۲۶۰. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
۲۶۱. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۷.
۲۶۲. فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، ج۹، ص۱۷۸۰.    
۲۶۳. ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص۴۵.    
۲۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۸۳۲.    
۲۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۲۴۳.    
۲۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۳.    
۲۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۷-۲۸.    
۲۶۸. آمدی، سیف الدین، أبكار الأفكار، ج۴، ص۹۵.
۲۶۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۵، ص۶۵.    
۲۷۰. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.
۲۷۱. سیوطی، جلال الدین، اتقان، ج۱، ص۲۰۴.    
۲۷۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۴۷.
۲۷۳. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷.    
۲۷۴. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۸.
۲۷۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۴.
۲۷۶. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۱۲.    
۲۷۷. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.
۲۷۸. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۱۲.    
۲۷۹. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.
۲۸۰. حسینی بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۹، ح۲۱۹، ۲۲۰.    
۲۸۱. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۰-۱۷.    
۲۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۸۰.    
۲۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۷، ص۱۷۸.    
۲۸۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۷۷-۳۷۸.    
۲۸۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۶۵۳.    
۲۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۴۴.    
۲۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۷، ص۳۲۹.    
۲۸۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۲۲.    
۲۸۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۵۴۶.    
۲۹۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۷۹.    
۲۹۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۱۲۳.    
۲۹۲. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۴.    
۲۹۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶،.ص۶۴    
۲۹۴. نساء/سوره۴، آیه ۱۷۶.    
۲۹۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۶.    
۲۹۶. بقره/سوره۲، آیه۲۸۱.    
۲۹۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۷.    
۲۹۸. توبه/سوره۹، آیه۱۲۸.    
۲۹۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۰۷.    
۳۰۰. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۴.    
۳۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۶۷۶.    
۳۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۹۵.    
۳۰۳. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۳.    
۳۰۴. حسینی بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۶۱.    
۳۰۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۲۷.    
۳۰۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۶۵۵.    
۳۰۷. سیوطی، جلال الدین، در المنثور، ج۲، ص۱۱۶.    
۳۰۸. زمخشری، کشاف، ج۱، ص۳۲۳.    
۳۰۹. ابن کثیر، ابوالفداء، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۳۴۱.    
۳۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۶۷۶-۶۷۷.    
۳۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۹۵.    
۳۱۲. زمخشری، کشاف، ج۱، ص۳۲۳.    
۳۱۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص.
۳۱۴. شیخ طوسی، محمد بن الحسن، امالی، ص۶۰۶.    
۳۱۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۸۶.    
۳۱۶. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۳۶.
۳۱۷. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۷.    
۳۱۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب تفسیر، ج۶، ص۱۸۴.    
۳۱۹. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۵۶۰.    
۳۲۰. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی(سنن)، ج۵، ص۱۹۳.    
۳۲۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۸۴.    
۳۲۲. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۵۶۱.    
۳۲۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب تفسیر، ج۶، ص۱۸۴.    
۳۲۴. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۵۶۰.    
۳۲۵. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی(سنن)، ج۵، ص۱۹۳.    
۳۲۶. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی(سنن)، ج۵، ص۱۹۳.    
۳۲۷. جمعه/سوره۶۲، آیه۹.    
۳۲۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۵۴.    
۳۲۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۷۶.    
۳۳۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۴۶۵.    
۳۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۳۴.    
۳۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۵، ص۲۴.    
۳۳۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۸.    
۳۳۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۰.    
۳۳۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۸۷-۲۸۸.    
۳۳۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۳۱.    
۳۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۶.    
۳۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۴۶.    
۳۳۹. طبری، ابن جریر، تفسیر طبری، ج۱، ص۴۸.    
۳۴۰. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۳۶.
۳۴۱. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۱۷۹.    
۳۴۲. قرطبی، شمس الدین، تفسیر قرطبی، ج۱، ص۴۲.    
۳۴۳. شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج۱، ص۷.    
۳۴۴. سید ابن طاوس، سعد السعود، ص۱۴۴-۱۴۵.    
۳۴۵. شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۶۶۴-۶۶۵، ح۱۲- ۱۳.    
۳۴۶. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، ص۳۶۹.    
۳۴۷. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۳، ص۱۲۷.    
۳۴۸. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۱۸۵.    
۳۴۹. آرنت یان ونسینک، مفتاح کنوز السنة، ذیل ماده «قرآن».
۳۵۰. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۸۲.    
۳۵۱. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی(سنن)، ج۵، ص۱۳۶.    
۳۵۲. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۶۶.
۳۵۳. ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص۴۲.    
۳۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۲.    
۳۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۴۵.    
۳۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۳.    
۳۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۴۹.    
۳۵۸. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۹۳.
۳۵۹. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۹۳.
۳۶۰. ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص۴۲.    
۳۶۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۰۶.
۳۶۲. سیوطی، جلال الدین، اتقان، ج۱، ص۴۰.    
۳۶۳. خازن، علاء الدین، تفسیر خازن، فصل جمع القرآن، ج۱، ص۷.    
۳۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۳.    
۳۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۴۷.    
۳۶۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۰.
۳۶۷. شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.    
۳۶۸. زمخشری، کشاف، ج۴، ص۲۲۰.    
۳۶۹. انسان/سوره، آیه۷.    
۳۷۰. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.
۳۷۱. اردبیلی، محمدعلی، جامع الرواة، ج۱، ص۵۳۸.    
۳۷۲. اردبیلی، محمدعلی، جامع الرواة، ج۱، ص۵۴۰.    
۳۷۳. حلی، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال، ص۳۸۳.    
۳۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۴.    
۳۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۴۹.    
۳۷۶. فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، ج۹، ص۱۷۸۱.    
۳۷۷. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج۱۲، ص۵۲۵.    
۳۷۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۲۸.
۳۷۹. سیوطی، جلال الدین، اتقان، ج۱، ص۲۳۲.    
۳۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۱.    
۳۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۵۴.    
۳۸۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۲۸.
۳۸۳. سیوطی، جلال الدین، اتقان، ج۱، ص۲۳۱.    
۳۸۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۶۴.
۳۸۵. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
۳۸۶. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۸.
۳۸۷. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، فصل نهم و دهم.
۳۸۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۳۰.
۳۸۹. بقره/سوره۲، آیه۶۳.    
۳۹۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۲۲۶.    
۳۹۱. ص/سوره۳۸، آیه۲۹.    
۳۹۲. محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.    
۳۹۳. صف/سوره۶۱، آیه۴.    
۳۹۴. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۲.    
۳۹۵. توبه/سوره۹، آیه۱۲۳.    
۳۹۶. توبه/سوره۹، آیه۷۳.    
۳۹۷. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۲۱۴-۲۱۵، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۳۹۸. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۲۱۴-۲۱۵، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۳۹۹. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۵۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.



اندیشه قم    
قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "قرآن"، ج۵، ص۲۶۲-۲۹۳.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «وظیفه علمی و عملی ما در برابر قرآن»، تایخ بازیابی۹۵/۱/۲۴.    
دانشنامه امام خمینی    ، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    ، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار