• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عدم اجابت استغاثه (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



علی‌رغم وعده خداوند مبنی بر اجابت دعای انسان‌ها، در بسیاری از موارد به تضرع و زاری افراد پاسخ داده نمی‌شود. یكی از دلایل و موجبات آن، این است كه گرفتاری و مشكلات انسان بر اثر گناه و مخالفت وی با امر پروردگار به وجود می‌آید. استکبار، سخن زشت و کفر، از مهم‌ترین عوامل عدم اجابت استغاثه‌اند كه در قرآن به آن اشاره شده است.






استکبار در برابر آیات الهی، سبب عدم اجابت استغاثه مترفان هنگام نزول عذاب استیصال است:
• «حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ؛ تا زمانى که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازيم؛ در اين هنگام، ناله‌هاى دردناک و استغاثه‌آميز سر مى‌دهند!».

۲.۱ - تفسیر آیه



۲.۱.۱ - مراد از جوار

کلمه (جوار) - به ضمه جیم - به معناى آواز وحوش از قبیل آهو و امثال آن است، آوازى که در هنگام فزع در‌مى‌آورند، و این تعبیر در آیه شریفه کنایه است از اینکه مترفین وقتى گرفتار عذاب مى‌شوند صدا به استغاثه و تضرع بلند مى‌کنند. بعضى از مفسرین گفته‌اند مراد از آن‌، شیون و جزع است؛ ولى آیات بعدى معناى اول را تأیید مى‌کند.
و اگر مترفین را متعلق عذاب دانسته‌، از این جهت است که روى سخن در آیات قبل آنجا که مى‌فرمود: (ایحسبون انما نمدهم به من مال و بنین) با رؤساى قوم بود که در لذت‌هاى مادى افراط مى‌کردند، و دیگران تابع ایشان بودند.
• «لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ؛ (اما به آنها گفته مى‌شود:) امروز فرياد نکنيد؛ زيرا از سوى ما يارى نخواهيد شد!».

۲.۲ - بیان آیه

در این جمله از سیاق غیبت به سیاق خطاب عدول نموده تا در توبیخ و سرکوبى ایشان تشدید کرده باشد، و براى همیشه از نجات و هر آرزوى دیگر نومیدشان کند؛ چون اگر سیاق را به خطاب عدول نمى‌داد، معنایش این بود که با واسطه از بیچارگى و نومیدى آنان خبر داده باشد و براى قطع امید، خبر بى‌واسطه مؤثرتر از باواسطه است. و علاوه بر این در سیاق خطاب خود آن کسى که امید یاریش مى‌رود، خبر از بى‌یاورى آنها مى‌دهد، و این باز مؤثرتر است.
• «قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ تَنكِصُونَ؛ (آيا فراموش کرده‌ايد که) در گذشته آيات من پيوسته بر شما خوانده مى‌شد؛ اما شما اعراض کرده به عقب باز مى‌گشتيد؟!».
• «مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ؛ درحالى‌که در برابر او (=پيامبر) استکبار مى‌کرديد، و شب‌ها در جلسات خود به بدگويى مى‌پرداختيد؟!».

۲.۳ - تفسیر آیات



۲.۳.۱ - مراد از نکوص و سامر

کلمه (نکوص) به معناى برگشتن به عقب است، و کلمه (سامر) از (سمر) به معناى گفت‌وگو کردن در شب است. بعضى گفته‌اند: (سامر) مانند (حاضر) هم بر فرد اطلاق مى‌شود و هم بر جمع البته در آیه مورد بحث (سمرا) به ضم سین و تشدید میم هم قرائت شده که در آن صورت، جمع سامر است، و این قرائت بهتر است، و نیز (سمارا) به ضم سین و تشدید میم قرائت شده و کلمه (هجر) به معناى هذیان است.
و اینکه مى‌بینیم آیه شریفه مورد بحث، به‌طور فصل آمده (یعنى و او عاطفه بر سر آن نیامده) بدین جهت است که در مقام تعلیل است و معناى آیه این است که شما از ناحیه ما یارى نمى‌شوید، براى اینکه آیات من بر شما قرائت شد و شما از آن روى گردان بودید و به اعقاب خود برمى‌گشتید، و از در استکبار عارتان مى‌شد که به آن گوش دهید و درباره آن شب‌ها هذیان مى‌گفتید. بعضى مفسرین گفته‌اند: ضمیر به به بیت و یا به حرم بر‌مى‌گردد، ولى نظریه‌شان خوب نیست.




۳.۱ - بدگویی از حق و سخنان ناروا درباره آن

بدگویی از حق و سخنان ناروا درباره آن، از عوامل عدم اجابت استغاثه مترفان است:
• «حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ؛ تا زمانى که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازيم؛ در اين هنگام، ناله‌هاى دردناک و استغاثه‌آميز سر مى‌دهند!».

۲.۱ - تفسیر آیه


کافران در این غفلت و بی‌خبرى هم‌چنان باقى مى‌مانند (تا روزى که مترفین را (آنان که غرق ناز و نعمت‌اند) در چنگال عذاب گرفتار سازیم، در این هنگام نعره استغاثه‌آمیز آنها همچون نعره وحوش بیابان برمى‌خیزد) و از سنگینى عذاب و مجازات دردناک الهى ناله سر مى‌دهند.
ذکر خصوص (مترفین) در اینجا با اینکه گنهکاران منحصر به آنها نیستند یا به خاطر این است که آنها سردم‌داران گمراهى و ضلالت‌اند و یا براى این است که مجازات در مورد آنها دردناک‌تر خواهد بود.
• «لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ؛ (اما به آنها گفته مى‌شود:) امروز فریاد نکنيد؛ زيرا از سوى ما يارى نخواهيد شد!».

۲.۲ - بیان آیه

ضمناً منظور از عذاب در آیه قبل ممکن است عذاب دنیا یا عذاب آخرت یا هر دو باشد؛ یعنى هنگامى که عذاب دردناک الهى در این جهان یا آن جهان دامانشان را فرا مى‌گیرد، نعره و فریاد بر‌مى‌آورند و استغاثه مى‌کنند، اما بدیهى است در آن هنگام کار از کار گذشته و راه بازگشت وجود ندارد.

• «مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ؛ درحالى‌که در برابر او (=پيامبر) استکبار مى‌کرديد، و شب‌ها در جلسات خود به بدگويى مى‌پرداختيد؟!».

۳.۳.۱ - مراد از سامرا

(سامرا) از ماده (سمر) (بر وزن ثمر) به معنى گفت‌وگوهاى شبانه است.
بعضى از مفسران گفته‌اند معنى اصلى این ماده سایه ماه در شب است که تاریکى و سفیدى در آن آمیخته شده و از آنجا که گفت‌وگوهاى شبانه‌گاه در سایه ماهتاب انجام مى‌شود؛ چنان‌که از مشرکان عرب نقل کرده‌اند که آنها شب‌هاى ماهتابى در اطراف کعبه جمع مى‌شدند و بر ضد پیامبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله) سخن مى‌گفتند این واژه در مورد آن به کار رفته، و اگر مى‌بینیم به افراد گندم‌گون و یا خود گندم، (سمراء) گفته مى‌شود به خاطر آن است که سفیدى آن با کمى تیرگى آمیخته شده است.

۳.۳.۲ - مراد از تهجرون

(تهجرون) از ماده (هجر) (بر وزن فجر) در اصل به معنى دورى کردن و جدایى است، سپس به معنى هذیان گفتن مریض نیز آمده؛ چراکه سخنانش در آن حالت ناخوش‌آیند و دورکننده است و نیز هجر (بر وزن کفر) به معنى فحش و ناسزاست که آن نیز مایه دورى و جدایى است.
در آیه فوق همین معنى اخیر منظور است؛ یعنى شب‌ها تا مدت طولانى بیدار مى‌مانید و همچون بیماران هذیان مى‌گویید و فحش و ناسزا مى‌دهید.
و این راه و رسم افراد بى‌منطق و در عین حال ضعیف و زبون است به‌جاى اینکه روز روشن با شهامت بر منطق و دلیل تکیه کنند، شب‌هاى تاریک را که چشم مردم در خواب است انتخاب کرده و براى پیشبرد اهداف شوم یا تسکین ناراحتی‌هاى درون و گشودن عقده‌ها به ناسزاگویى مى‌پردازند.
قرآن مى‌گوید: مایه بدبختى شما و عذاب دردناک الهى این بود که شما نه شهامت پذیرش حق داشتید، نه متواضعانه در برابر آیات خدا زانو مى‌زدید، و نه برخورد شما با پیامبر یک برخورد منطقى و صحیح بود که اگر چنین بود راه حق را پیدا مى‌کردید.

۳.۳.۳ - دیدگاه تفسیر مجمع البیان

(«تهجرون» امكان دارد از «هُجر» به معناى سخن زشت، گرفته شده باشد.




۴.۱ - بی‌اثر شدن استغاثه کافران

کفر، باعث بی‌اثر شدن استغاثه کافران در دوزخ می‌شود:

• «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا؛ بگو: «اين حق است از سوى پروردگارتان! هر کس مى‌خواهد ایمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر کس مي‌خواهد کافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده کرديم که سراپرده‌اش آنان را از هرسو احاطه کرده است! و اگر تقاضاى آب کنند، آبى براى آنان مي‌آورند که همچون فلز گداخته صورت‌ها را بريان مى‌کند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است!».

۲.۱ - تفسیر آیه


این جمله عطف بر مطلبى است که جمله (واتل ما اوحى الیک) و جمله (واصبر نفسک) عطف به آن شده است. پس سیاق سیاق شمردن وظایف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در قبال کفر کفار نسبت به قرآن و اصرارشان بر کفر است، و معنایش چنین است: بر وضع کفار تأسف مخور و آنچه که بر توحى شده تلاوت کن و نفس خویش را بردبار ساز تا با این مؤمنین فقیر بسازد وبه کفار بگو حق از ناحیه پروردگارتان است و بیش از این کارى صورت مده، هر که خواست ایمان آورد بیاورد، و هر کس خواست کافر شود بشود. آرى، ایمان ایشان سودى به ما نمى‌رساند، و کفرشان ضرر نمى‌زند؛ بلکه آنچه سود زیان و ثواب و عذاب دنبال کفر و ایمانشان هست، به خودشان عاید مى‌گردد. بنابراین باید هر یک را مى‌خواهند خودشان انتخاب کنند، براى ظالمین عذابى چنین چنان، و براى صالحین و مؤمنین پاداشى چنین و چنان آماده کرده‌ایم.

۴.۲.۱ - مراد از فمن شاء فلیومن...

از همین‌جا روشن مى‌شود که جمله (فمن شاء فلیومن ومن شاء فلیکفر) تتمه کلام خداى تعالى در خطاب به رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) است، نه اینکه داخل در مقول قول باشد، و رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) مأمور باشد این را هم بگوید، پس ‌دیگر اعتنایى نمى‌شود نمود به گفته کسى که گفته است: جمله مذکور تتمه سخنى است که رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) مأمور به گفتن آن شده.

۴.۲.۲ - مراد از انا اعتدنا للظالمین ...

و نیز روشن مى‌شود که جمله (انا اعتدنا للظالمین نارا) در مقام تعلیل مختار بودن ایشان در ایمان وکفر است که قبلا آن را به صورت تهدید بیان نمود، و معنایش این است که: اگر ما تو را نهى کردیم از اینکه به حال کفار تأسف بخورى و به تو دستور دادیم که به تبلیغ اکتفا کن و به همین که بگویى (الحق من ربکم) قناعت کن، و اصرار و التماس ‌مکن، براى این بود که ما براى دعوت تو پیامد و آثارى تهیه دیده‌ایم، آثارى براى کسانى که دعوتت را قبول کنند، و آثارى براى کسانى که آن را رد نمایند، و همان آثار کافى است که آنان را از کفر باز بدارد، و محرک اینان به‌سوى ایمانشان باشد، و دیگر بیش از این هم لازم نیست؛ زیراکه بیش از این آنها را از حد اختیار به اضطرار و اجبار مى‌کشاند.
• «وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ؛ و کسانى که کافر شدند، آتش دوزخ براى آنهاست؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمى‌شود تا بميرند، و نه چيزى از عذابش از آنان تخفيف داده مى‌شود؛ اين‌گونه هر کفران‌کننده‌اى را کيفر مى‌دهيم!».

۲.۱ - تفسیر آیه


با اینکه آن آتش سوزان و آن‌همه عذاب دردناک هر لحظه مى‌تواند آنها را به کام مرگ فرو برد، ولى چون فرمان خداوند که همه چیز - و از جمله مرگ و حیات - به دست او است صادر نشده، نمى‌میرند، باید زنده بمانند تا عذاب الهى را بچشند.
مرگ براى این‌گونه اشخاص یک دریچه نجات است؛ اما با جمله گذشته این دریچه بسته شده، باقى مى‌ماند دریچه دیگر و آن اینکه زنده بمانند و مجازاتشان تدریجاً تخفیف یابد، و یا تحمل آنها را بیفزاید تا نتیجه آن تخفیف درد و رنج باشد، این دریچه را نیز با جمله دیگرى مى‌بندد و مى‌گوید: (چیزى از عذاب دوزخ از آنها تخفیف داده نخواهد شد) (و لا یخفف عنهم من عذابها).
و در پایان آیه به‌عنوان تأکید بر قاطعیت این وعید الهى مى‌فرماید: (این‌گونه هر کفران کننده‌اى را جزا مى‌دهیم)! (کذلک نجزى کل کفور).
آنها که در درجه اول نعمت وجود انبیا و کتب آسمانى را کفران کردند، سپس سرمایه‌هاى خداداد را که مى‌توانست براى نیل به سعادت به آنها کمک کند به باد فنا دادند، آرى جزاى کفران‌کننده سوختن در عذاب دردناک آتش است، آتشى که با دست خود آن را در زندگى دنیا افروخته و هیزمش را افکار و اعمال و وجود او تشکیل مى‌دهد.
و چون (کفور) صیغه مبالغه است، معنى عمیق‌ترى از (کافر) دارد، به علاوه واژه (کافر) در مقابل مؤمن به کار می‌رود؛ ولى کفور در مورد کفران تمام نعمت‌ها، لذا مفهوم آن گسترده‌تر است؛ به این ترتیب (کفور) اشاره به کسانى است که همه نعمت‌هاى الهى را کفران کرده‌اند و تمام درهاى رحمت او را در این جهان به روى خود بسته‌اند؛ لذا در آخرت نیز خدا تمام درهاى نجات را به روى آنها مى‌بندد.
• «وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ؛ آنها در دوزخ فرياد مى‌زنند: «پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحى انجام دهيم غير از آنچه انجام مى‌داديم!» (در پاسخ به آنان گفته مى‌شود:) آيا شما را به اندازه‌اى که هر کس اهل تذکر است در آن متذکر مى‌شود عمر نداديم، و انذارکننده (الهى) به سراغ شما نيامد؟! اکنون بچشيد که براى ظالمان هيچ ياورى نيست!».

۲.۲ - بیان آیه

آرى آنها با مشاهده نتائج اعمال سوء خود در ندامت عمیقى فرو مى‌روند، و از پرده دل فریاد مى‌کشند، و تقاضاى محالى مى‌کنند، تقاضاى بازگشت به دنیا براى انجام [[|عمال صالح]].

۴.۴.۱ - مراد از صالحا

تعبیر به (صالحا) (به صورت نکره) اشاره به این است که ما کم‌ترین عمل صالحى انجام ندادیم‌، و لازمه‌اش این است که این‌همه عذاب و رنج براى کسانى است که هیچ راهى به سوى خدا در زندگى نداشته‌اند و غرق در عصیان و گناه بودند، بنا بر این انجام پاره‌اى از اعمال صالح نیز ممکن است مایه نجات گردد.

۴.۴.۲ - مراد از نعمل

تعبیر به (نعمل) که فعل مضارع است و دلیل بر استمرار مى‌باشد نیز تأکیدى بر همین معنى است که ما پیوسته مشغول اعمال ناصالح بودیم.
بعضى از مفسران گفته‌اند: توصیف (صالح) به جمله (کنا نعمل) نکته لطیفى دربر دارد، و آن اینکه ما اعمال زشت خود را بر اثر تزیین هوای نفس و شیطان اعمال صالح مى‌پنداشتیم‌، الان تصمیم داریم بر‌گردیم و اعمال صالح واقعى غیر از آنچه داشتیم به‌جا آوریم.
آرى گناه‌کار در آغاز کار طبق فطرت پاک انسانى زشتى اعمال خود را درک مى‌کند، ولى کمکم به آن خو مى‌گیرد و قبح آن در نظرش کاسته مى‌شود، کمکم از این فراتر مى‌رود، و در نظرش خوب جلوه مى‌کند؛ چنان‌که قرآن مى‌گوید: (زین لهم سوء اعمالهم) اعمال زشتشان در نظرشان زینت داده شده است (توبه، ۳۷).

۴.۵ - اجابت نشدن استغاثه مترفان

کفر به آیات الهی، سبب اجابت نشدن استغاثه مترفان، هنگام نزول عذاب استیصال است:
• «حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ؛ تا زمانى که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازيم؛ در اين هنگام، ناله‌هاى دردناک و استغاثه‌آميز سر مى‌دهند!».
• «لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ؛ (اما به آنها گفته مى‌شود:) امروز فرياد نکنيد؛ زيرا از سوى ما يارى نخواهيد شد!».
• «قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ تَنكِصُونَ؛ (آيا فراموش کرده‌ايد که) در گذشته آيات من پيوسته بر شما خوانده مى‌شد؛ اما شما اعراض کرده به عقب باز مى‌گشتيد؟!».

۲.۱ - تفسیر آیه



۴.۶.۱ - مراد از تنکصون

(تنکصون) از ماده (نکوص) به معنى عقب عقب برگشتن است، و (اعقاب) جمع (عقب) (بر وزن جهش) به معنى پاشنه پا است و مجموع این جمله کنایه از کسى است که سخن نامطلوبى را مى‌شنود و به‌قدرى نگران و وحشت‌زده مى‌شود که بر پاشنه پایش به عقب باز مى‌گردد.


۱. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۴.    
۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۶۰، ترجمه موسوی همدانی.    
۳. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۵.    
۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۶۱، ترجمه موسوی همدانی.    
۵. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۶.    
۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۷.    
۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۶۱، ترجمه موسوی همدانی.    
۸. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۴.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۷۰.    
۱۰. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۵.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۷۰.    
۱۲. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۷.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۷۱.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۷۱ ۲۷۲.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹۹.    
۱۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۵۳۶.    
۱۷. کهف/سوره۱۸، آیه۲۹.    
۱۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۴۲۰، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۹. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۶.    
۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۲۷۴.    
۲۱. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۷.    
۲۲. توبه/سوره۹، آیه۳۷.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۲۷۵.    
۲۴. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۴.    
۲۵. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۵.    
۲۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۶.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۷۰.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۶۰، برگرفته از مقاله «عدم اجابت استغاثه».    


رده‌های این صفحه : استغاثه | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار