• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عالم غیب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عالم غیب، به حوادثی که در آینده رخ خواهند داد تفسیر شده است. غیب" به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک است. ارباب لغت گفته اند: "الغیب: کل ما غاب عنک"؛ یعنی هر آنچه از تو غایب و مخفی است، غیب نامیده می شود. لذا عرب هنگامی که خورشید غروب می کند می‌گوید: "غابت الشمس"؛ یعنی خورشید غایب شد و از دیده ها مخفی گردید.



در اصطلاح قرآن، غیب در مقابل شهادت و امری فراتر از ماده و عالم محسوسات است که با حواس عادّی و مادی قابل درک و حسّ نیست، بلکه ادراک و احساس و شهود آن محتاج ابزار و ادوات دیگری است.

۱.۱ - عیب از منظر علامه طباطبایی

علامه طباطبائی می گوید: «غیب و شهادت دو معنای نسبی هستند ؛ یعنی یک شیء واحد ممکن است نسبت به چیزی غیب و نسبت به چیز دیگری شهادت باشد. این بدان سبب است که موجودات، خالی از حدود نیستند و از حدود خود جدا و منفک نمی‌گردند. بنابراین، هر چیزی که داخل در حدود و احاطه چیز دیگری باشد، برای او شهادت است؛ چون مشهود ادراک آن است، و اگر خارج از حدّ او باشد، برای او غیب خواهد بود؛ زیرا مشهو د ادراک او نیست».


آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه «یؤمنون بالغیب» در سوره بقره، با تشریح مفهوم و اقسام غیب تاکید می‌کند که اگر کسی به اصول کلّی دین که غیب است، مؤمن و معتقد نباشد، کافر است؛ خواه اصلاً غیبی را قبول نداشته باشد، مثل مادیین؛ یا غیبِ فی ‌الجمله را قبول دارند و نه بالجمله را، مثل مشرکین.
آیت الله جوادی آملی در ادامه تفسیر آیات ابتدایی سوره «بقره» به تشریح ویژگیهای پارسایان پرداخته و اولین خصوصیت را ایمان به غیب بیان می‌کند و می‌گوید: ... متّقین را وقتی قرآن کریم معرّفی می‌کند، پنج صفت برای اینها ذکر می‌کند؛ می‌فرماید:
الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ
(این یک صفت) که ایمان به غیب است، وَیقِیمُونَ الصَّلاةَ که رابطه خود را با خدای خود به عنوان بندگی حفظ می‌کنند (این دو صفت)، وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ ؛ آنچه را که ما به آنها دادیم، رزقی که ما به آنها اعطا کردیم، آن را در راه رضای خدا انفاق می‌کنند؛ چه مسائل مالی، چه مسائل علمی (این سه صفت)، وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا اُنْزِلَ اِلَیکَ وَمَا اُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ؛ یعنی اینها که به نبوّت عامه و به جمیع انبیا و کتب و مرسلین ایمان دارند، [به] آنچه بر شمای پیامبر نازل شده است و آنچه بر انبیای پیشین ‌ (علیهم‌السّلام) نازل شده است ایمان دارند (این چهار صفت)، وَبِالآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ ؛ اینها اهل یقین به قیامت‌اند (این پنج صفت).


باید توجه داشت همه موجودات نسبت به خدا آشکار هستند و هیچ موجودی از او غایب نیست و تقسیم موجودات به غیب و آشکار نسبت به ما انسان ها است و هر موجودی که فراتر از حس و ادراک حسی انسان باشد، نسبت به او غیب محسوب می شود. بعضی از حقایق غیبی که در روایات آمده و در اسلام، ایمان به آنها واجب شمرده شده است عبارتند از:
۱- خداوند؛ هر چند خداوند از هر پیدایی پیداتر است و آشکارتر از او یافت نمی‌شود و به فرمایش امام حسین در دعای عرفه «هیچ وقت تو غایب نبوده‌ای تا نیازمند دلیلی باشی تا بر وجودت دلالت نماید»؛ ولی چون از دیدگان ظاهری پنهان است بر او غیب اطلاق می شود.
۲- وحی
۳- امام عصرحضرت مهدی (عج‌الله): در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) قیام حضرت امام عصر (عج‌الله) از مصادیق غیب شناسانده شده است.
۴- ملائکه
۵- بهشت و جهنم
۶- عقاب و ثواب ؛ برخی از مفسرین؛ مانند طبرسی و زمخشری در تفسیر آیه «الذین یخشون ربهم بالغیب»
گفته اند: یعنی این که از خدا می‌ترسند و حال آن‌که عذاب خدا را نمی بینند.
۷-اخبار و حالات پیامبران گذشته؛ خداوند در قرآن بعد از نقل جریان نوح می فرماید:« این از اخبار غیب است که پیش از آن‌که ما به تو وحی کنیم تو و قوم تو هیچ از آن آگاه نبودی».
۸-قیامت و احوال آن: مهمترین غیبى که در موارد فراوان از آن به عنوان غیب؛ یاد شده، قیامت است. در روایتی امام باقر (علیه‌السلام) در ذیل آیه ۳ سوره بقره ایمان به غیب را این‌گونه تفسیر می فرماید: «(مؤمنان کسانی هستند که) تصدیق می‌کنند روز حشر و نشر را و وعد و وعید را».
۹- در حدیثی از امام صادق (علیه‌السلام) عالم غیب به حوادثی که در آینده رخ خواهند داد و عالم شهادت به حوادثی که اتفاق افتاده اند، تفسیر شده است که علامه طباطبایی در ذیل این حدیث می فرماید: حوادث آینده یکی از مصادیق بارز عالم غیب است و عالم غیب منحصر به این یک مورد نیست.
[۱۱] طباطبایی، محمدحسین، المیزان، چاپ پنجم، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۲ ه. ش، ج۷ ص۱۵۹.

۱۰- رجعت : در حدیثی از امام باقر (علیه‌السلام) رجعت نیز از مصادیق غیب شناسانده شده است.

۳.۱ - ایمان به رسول

ایمان به رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ایمان به غیب است، چون ایمان به شخصیت رسالتی حضرت است؛ نه ایمان به شخص ظاهری او، شخص ظاهری او را که خب همه می‌دیدند؛ به رسالت او ایمان‌آوردن، ایمان به غیب است... لذا در پایان سوره «بقره» فرمود:
مؤمنین کسانی‌اند که به جمیع انبیا ایمان بیاورند. انبیا از آن جهتی که دارای رسالتهای الهی‌اند، غیب‌اند [و] ایمان به آنها ایمان به غیب است،
[البته] شخص آنها و جسم آنها مشهود است. اینکه می‌فرماید: ﴿ اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ ﴾ این «مشهود» است؛ امّا ﴿ یوحَی اِلَی‌ اَنَّمَا اِلهُکُمْ اِلهٌ وَاحِدٌ ﴾، این «غیب» است. ایمان به رسول، ایمان به غیب است، چون شخصش مشهود است؛ ولی رسالتش غیب است...


اینکه فرمود: ﴿ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ ﴾، قرآن جهان را به دو قسمت تقسیم کرده است: عالم غیب و عالم شهادت؛ موجود، اینچنین نیست که منحصر در شهادت باشد، بلکه دو قسم است: بعضی مشهودند، بعضی غایب‌اند. آنچه را که حس درک می‌کند و قابل احساس است [که] با یکی از حواس بتوان آن را درک کرد، این می‌شود جزء عالم شهادت؛ آنچه که غایب از حس است، با حس نمی‌توان آن را درک کرد، نه با چشم دیده می‌شود؛ نه با گوش شنیده می‌شود و نه با سایر حواس احساس می‌شود، آن را می‌گویند «غیب».
متّقی کسی است که ایمان به «غیب» داشته باشد؛ خدا جزء غیب است، وحی و رسالت و نبوّت جزء غیب است، فرشتگان جزء غیب‌اند، قیامت جزء غیب است و مانند آن، که به عنوان مصادیق غیب ذکر می‌شوند (متّقی کسی است که به غیب ایمان بیاورد).


وقتی سخن کفّار و مشرکین و امثال ذلک را قرآن مطرح می‌کند، به همین اصل بر می‌گردد؛ آنها می‌گویند:
«ما تا چیزی را نبینیم قبول نمی‌کنیم؛ تا چیزی را احساس نکنیم نمی‌پذیریم»
نظیر آنچه بنی ‌اسرائیل به موسای کلیم (علیه‌السّلام) می‌گفتند: اگر خدا موجود است، باید دیدنی باشد، ما ببینیم: ﴿ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً ﴾؛ به طور عَلَن و آشکار ما خدا را ببینیم، اگر هست باید ببینیم؛ حرفی که یک مارکسیست می‌زند، حرفی که یک ملحد و مادّی می‌زند. کلّ مرامهای الحادی، مارکسیستی، کمونیستی و مانند آن در این دور می‌زند که هر چه موجود است محسوس است، و اگر چیزی قابل حس، شهادت و ادراک حسّی نباشد، معدوم است و آن را پنداری و خرافات موهوم می‌پندارند. پس متّقی کسی است‌که به «غیب» ایمان بیاورد، کافر و مشرک کسی است که به غیب ایمان ندارد.


راه شناخت غیب را هم قرآن مشخّص کرد؛ اگر فرمود: موجود دو قسم است: بعضی مشهودند [و] بعضی غایب‌اند، راه شناخت غایب را هم مشخص کرد؛ فرمود: با حواسّتان مشهودات را می‌شناسید، با عقلتان و قلبتان غیب را می‌شناسید. برای دعوت به ایمان به غیب، مسئله تعقّل را مطرح می‌کند؛ حواس را معیار شناخت عالَم شهادت و محسوسات می‌داند.
قهراً معیار شناخت، از نظر قرآن کریم، برهان عقلی و مشاهدات قلبی خواهد بود و معیار شناخت نزد ملحدین و حامیان مکتبهای مادّی، حسّ خواهد بود؛ یا حسّ عادی یا حسّ مسلّح. مادّی می‌گوید: چیزی قابل قبول است که با یکی از حواس (چه حسّ مسلّح، چه حسّ غیرمسلّح) شناخته بشود؛ الهی می‌گوید: چیزی قابل قبول است که با برهان عقلی یا با مشاهدات قلبی قابل درک باشد؛ نظیر اینکه چیزی در عالم شهادت موجود است که با یکی از حواس درک بشود.
حواس برای محدوده عالَمِ شهادت است؛ ولی عقل و قلب برای محدوده شناخت مافوق عالم طبیعت [است] که عالم غیب است. پس متّقی یعنی انسانِ عاقلی که معیار شناختش عقل و قلب است و نه حسّ و تجربه؛ زیرا با عقل و قلب می‌توان غیب را شناخت و به غیب ایمان آورد...


در این جمله مبارکه الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ عنایت فرمودید [که] اوّلین صفتی که خدای سبحان برای اهل تقوا ذکر می‌کند، ایمان به غیب است. ایمان در برابر شکّ و ریب است چه اینکه غیب در برابر شهادت است. کافر و منافق که در مقابل متقین‌اند، آنها گرفتار ریب و شکّ‌اند: فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ ؛ امّا مؤمن در امان است؛ یعنی عقیده‌ای که دارد مصون از ریب و شکّ است.
اگر عقیده در امان نباشد، انسان یا کافر است یا منافق، زیرا شک، ریب و مانند آن، آفت اعتقاد است؛ ولی اگر یک اعتقادی در امان بود؛ یعنی تزلزل و شک به آن راه پیدا نکرد، این عقیده به حالت ایمان درمی آید، می‌شود «ایمان» [و] صاحب آن عقیده را می‌گویند «مؤمن». ...... این ایمان به غیب را گرچه در آیه اولیٰ به عنوان فی الجمله و مطلق ذکر فرمود؛ ولی در آیات بعد این را به صورت مقید و بالجمله ذکر کرد... و در پایان سوره «بقره» - که خلاصه این سوره در پایانش آمده است- ایمان به کلِ آنچه غیب است مطرح شد.
در پایان سوره «بقره» - که برگشتِ پایان، به صدر این سوره است- فرمود:
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنْزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ
یعنی هم رسول، بِمَا اُنْزِلَ اِلَیهِ ایمان آورد، هم مؤمنین، ٰآمَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنْزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ، اینکه تمام شد، آن‌گاه فرمود: ﴿کَلٌّ﴾- یعنی هم پیامبر، هم مؤمنین کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ ؛ این می‌شود (غیب). «غیب» عبارت از خدای سبحان است و رسالتهایی که از طرف حضرت باری تعالی نصیب مرسلین می‌شود، فرشتگان او، کتابهای او و قیامت او؛ چون یکی از برجسته‌ترین ﴿ اُنْزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ ﴾، همان مسئله قیامت است؛ ...


درباره ایمان [به] غیب عنایت فرمودید که هر‌چه از حواس بیرون باشد و قابل احساس نباشد، «غیب» است، در برابر شهادت [که] هر‌چه محسوس است و قابل ادراک حسّی است، جزء عالم شهادت است. و غیب هم به دو قسم تقسیم شده بود: یک «غیب مطلق» و یک «غیب نسبی و قیاسی»؛ «غیبِ مطلق» آن بود که برای همگان غیب است و در همه مقاطعِ وجودی غیب است؛ مثل ذات اقدس الهی که نسبت به همه غیب است و در همه مقاطع وجودی غیب است؛ یعنی چه در دنیا، چه در برزخ، چه در قیامت؛ بعضی از امور «غیب نسبی» است؛ مثل جریان قیامت که اگر برای عدّه‌ای در دنیا غیب است، برای همین عدّه بعد از موت شهادت است؛ چه اینکه برای اوحدی از انسانها هم، هم‌اکنون شهادت است.
و متّقی کسی است که به غیبِ بالجمله، ایمان بیاورد؛ نه غیبِ فی‌الجمله. غیب بالجمله را در پایان همین سوره «بقره» مشخّص کرد که فرمود: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنْزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ. ..
اگر کسی به این اصول کلّی دین که غیب است، مؤمن [و] معتقد نباشد، کافر است؛ خواه اصلاً غیبی را قبول نداشته باشد، مثل مادّیین؛ یا غیبِ فی ‌الجمله را قبول دارند و نه بالجمله را، مثل مشرکین. بیان‌ذلک این است که مشرکین اصل غیب را که «خدایی در عالم هست» قبول داشتند و اینکه خدای سبحان، خالق سماوات و ارض است [را] قبول داشتند؛ در توحیدِ خالقی مشرک نبودند [ولی] در توحید ربوبی و بعد هم در توحید عبادی شرک می‌ورزیدند و درباره قیامت هم منکر بودند، نسبت به وحی و رسالت هم انکار می‌ورزیدند، نسبت به فرشتگان هم معتقد نبودند. اینها اصل اینکه عالَم، خدایی دارد و نظام فعلی را خدا آفرید، قبول داشتند که لَئِن سَاَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالاَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ
اصل غیب را فی‌الجمله قبول داشتند که خدایی در عالم هست و آفریدگار این نظام است؛ امّا غیبِ بالجمله را نمی‌پذیرفتند؛ مسئله معاد را که از اصول مهمّه دین بود نمی‌پذیرفتند؛ وحی و رسالت را هم نمی‌پذیرفتند؛ توحید ربوبی را هم نمی‌پذیرفتند؛ توحید عبادی را هم نمی‌پذیرفتند و مانند آن.

۸.۱ - مفهوم غیب از دیدگاه امام خمینی

امام‌ خمینی برای مفهوم غیب ویژگی و اقسامی قائل است:
۱- غیب مطلق: وجود مطلق از آن حیث که اطلاق دارد و عاری از هرگونه قید و تعین است، در حیطه شهود عارف درنمی‌آید که از آن به حضرت ذات تعبیر شده‌ است. به اعتقاد امام‌ خمینی در این مقام هیچ وصف و نعتی و اسم و رسمی نیست. این حقیقت غیبی به ذات خود، بدون واسطه در هیچ صورتی تجلی نمی‌کند و هیچ نظر لطف یا قهر به عوالم غیبی و شهادت ندارد. و همه اعتبارات و تعینات در آن ساقط است، اما در مرتبه احدیت، اعتبار اسمای ذاتیه موجود است. چنانچه مرتبه تعین ثانی یا واحدیت، دومین تعین حقانی است که ذات حق به خودش از حیث تفاضل اسمایی علم دارد، در این مرتبه، اسمای الهی و اعیان ثابته به‌ صورت متمایز از یکدیگر وجود علمی دارند. امام‌ خمینی حضرت واحدیت را ناشی از تجلی فیض اقدس می‌داند و بر این باور است این موطن دارای دو جهت است جهتی رو به سوی خود و تعینات خود دارد که ازاین‌جهت، احکام کثرت و غیریت ظاهر می‌شود و حیثیتی به سوی حضرت غیب و مقام فیض اقدس دارد که ازاین‌جهت، فانی در ذات و مستهلک در غیب هویت است و تکثری در آن راه ندارد.
۲- غیب مضاف: این مقام به غیب مطلق نزدیک است که عالم ارواح جبروتی و ملکوتی است یعنی عالم عقول و نفوس کلیه. امام‌ خمینی عالم جبروت و عالم دهر را همان عالم ارواح و مفارقت نوریه می‌داند که از ماده و عوارض آن مبرا هستند، ایشان مانند دیگر حکما وجه تسمیه عالم جبروت را به این می‌داند که خداوند متعال نقائص آنها را جبران کرده یا اینکه این مرتبه، نقایص مرتبه‌ مادون خود را جبران می‌کند، ازاین‌رو ایشان معتقد است عالم غیب مضاف محیط بر تمام عالم خلق است و با صدور این عالم از حق‌تعالی، تمام کائنات صادر می‌شوند.
[۲۹] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۶۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.



امّا مادّیین در برابر مشرکین، اصلاً غیب را منکرند؛ نه غیب فی ‌الجمله را [قبول دارند]، نه غیب بالجمله را؛ به هیچ چیزی از غیب معتقد نیستند. اینها کسانی‌اند که [معیار] شناخت آنها حسّ و تجربه است؛ می‌گویند: هر موجودی محسوس است و هر چه قابل حسّ نیست افسانه است و موجود نیست، چرا؟ چون معیار شناخت آنها حسّ و تجربه است، می‌گویند: انسان به چیزی معتقد می‌شود که آن‌را بشناسد و چیزی قابل شناخت است که قابل احساس باشد، زیرا معیار شناخت حسّ و تجربه است و اگر چیزی از محدوده حسّ و تجربه بیرون بود، معیار شناخت ندارد [و] چون معیار شناخت ندارد [پس] وجود ندارد...


انسان به هر مرحله‌ای که برسد، نسبت به ذات اقدس الهی باز اکتناه ندارد که به کنه ذات برسد؛ نه‌تنها ﴿ لا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ ﴾، «لا تحیط به القلوب و العقول»؛ عقل و قلب هم توان احاطه به خدای سبحان را ندارند؛ نه از راه بحثهای حصولی و نه از راه مجاهدتهای حضوری، زیرا اگر خدای سبحان مانند دیگر امور، قابل اکتناه و احاطه به کنه بود، مِثلی می‌داشت؛ در حالی‌که ﴿ لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی‌ءٌ ﴾. این ﴿ لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی‌ءٌ ﴾، از محکم‌ترین آیات محکمه حق است که به هیچ وجه قابل توجیه و تاویل نیست و نکره در سیاق نفی، مفیدِ عموم است؛ یعنی هیچ چیزی؛ نه در عالم طبیعت، نه در عالم مِثال، نه در مجرّدات عقلی همانند خدای سبحان نیست: ﴿لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی‌ءٌ﴾، بنابراین؛ نه می‌توان با برهانهای حصولی به ذات اقدس الهی احاطه علمی پیدا کرد و نه با مجاهدتهای شهودی.


۱. بقره/سوره۲، آیه۳.    
۲. بقره/سوره۲، آیه۳.    
۳. بقره/سوره۲، آیه۳.    
۴. بقره/سوره۲، آیه۴.    
۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۸، ص۲۲۶.    
۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان،، چاپ پنجم، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۲ ه. ش، ج۱ ص۴۶.    
۷. ۲۱، آیه۴۹.    
۸. قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن،، چاپ ۱۲، دار الکتب الاسلامیة، تهران،، ۱۳۷۶ه.ش، ج۵، ص۱۳۴.    
۹. / هود/سوره۱۱، آیه ۴۹.    
۱۰. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۶۵، ص۲۷۳.    
۱۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، چاپ پنجم، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۲ ه. ش، ج۷ ص۱۵۹.
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار،ج۲۴، ص۳۵۲.    
۱۳. کهف/سوره۱۸، آیه۱۱۰.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۴.    
۱۵. بقره/سوره۲، آیه۵۵.    
۱۶. بقره/سوره۲، آیه۴.    
۱۷. توبه/سوره۹، آیه۴۵.    
۱۸. بقره/سوره۲، آیه۲۸۵.    
۱۹. بقره/سوره۲، آیه۲۸۵.    
۲۰. بقره/سوره۲، آیه۲۸۵.    
۲۱. بقره/سوره۲، آیه۲۸۵.    
۲۲. بقره/سوره۲، آیه۲۸۵.    
۲۳. بقره/سوره۲، آیه۲۸۵.    
۲۴. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۵.    
۲۵. خمینی، روح‌الله، مصباح الهدایه، ص۱۲-۱۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۲۶. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۲۷۹، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۲۷. خمینی، روح‌الله، مصباح الهدایه، ص۲۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۲۸. خمینی، روح‌الله، مصباح الهدایه، ص۳۰-۳۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۲۹. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۶۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.



پایگاه اسلام کوئیست    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عالم غیب چیست/ منکران و معتقدان عالم غیب کیستند»، تاریخ بازیابی ۹۵/۱۱/۲۶.    
دانشنامه امام خمینی    ، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    ، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار