• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شورش اسماعیل آقا سمیتقو

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اسماعیل آقا سمیتقو از طایفه شکاک کرد بود. و در سال ۱۳۰۱ در منطقه خود که در قسمت غربی دریاچه ارومیه شامل شهرهای سلماس، ارومیه، مهاباد و سلدوز بود، خودسری آغاز کرد و دشمن حماسی رضاشاه بود. سرانجام سمیتقو با توطئه قبلی سران و سپاه رضاشاه پهلوی، در شهر اشنویه به قتل رسید.



اسماعیل آقا سمیتقو پسر محمد آقا و بردار کوچک جعفر آقای کرد از طایفه شکاک بود. جعفر آقا مردی دلیر و جنگجو بود و در سال ۱۳۲۳ه. ق حسینقلی خان نظام‌السلطنه مافی والی آذربایجان، قرآنی مهر کرده نزد وی فرستاد و به آنها تامین داد. در سال ۱۳۰۱ اسماعیل آقا در منطقه خود که در قسمت غربی دریاچه ارومیه شامل شهرهای سلماس، ارومیه، مهاباد و سلدوز بود، خودسری آغاز کرد و دولت قوام‌السلطنه تصمیم گرفت در این باره برای همیشه به شرارتهای اکراد به فرماندهی اسماعیل آقا خاتمه دهد و در نتیجه، جنگی بین قشون متحدالشکل و یاغیان کرد در مرداد ماه ۱۳۰۱ در گرفت که منجر به فرار سمیتقو به خاک ترکیه و فتح قلعه چهریق، مقرّ اشرار گردید.
[۱] عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۶۵.



سمیتقو شکاک بود و نیرویی در دست داشت و داستان او با آسوریان بحث مفصلی است که مارشیون به دست وی کشته شد و آسوریان لشکر بر سر او برده و قلعه چهریق را گرفتند و سمیتقو شکست سختی خورده بود و فرار کرد. پس از درآمدن عثمانیان به آذربایجان که آسوریان از رومی و دیگر جاها کوچیدند، وی نیز آسوده خاطر گردید و در چهریق نشسته و به کارهای خود می‌پرداخت و با همه نیکی که از عثمانیان دیده بود، با آنان یاری ننموده و در جنگ‌های که میان آنان با انگلیسی‌ها کرد، خود را کنار کشید. آشفتگی کار ایران و ناتوانی دولت و فراوانی افزار جنگ و فرمانبرداری کردان و جنگجویی آنان، این را به آرزوهای بزرگی می‌انداخت.
مردم بیچاره سلماس و آن پیرامونها که از آسوریان گزندها دیده و پراکنده گردیدند، اکنون که به آبادی‌های خود بازگشته و می‌خواستند دوباره به زندگی بپردازند، ناگهان خود را گرفتار چنگال کردان یغماگر و آدمکش سمیتقو می‌دیدند. اینست معنی «آزادی کردستان» همین است نتیجه‌ای که سیاستگران اروپا می‌خواستند. سلماس و آن پیرامونها همه بدست کردن گرفتار آمده و نوبت به آبادی‌های آرومی رسید. دیه‌های ویرانه که تازه رو به آبادی گذاشته هر زمان آسیب دیگری از تاراجگران سمییتقو دیدند.
[۲] کسروی، احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص۸۲۹ - ۸۳۱.



اسماعیل آقا سمیتقو دشمن حماسی رضاشاه بود. وی برای رضاخان که در اوایل خدمت خود، شهرت و نام جستجو می‌کرد، طعمه خوبی بود. اسماعیل آقا نمونه مجسم تهاجمات قانون شکنانه و غرور ایلی کرد بود.
[۳] کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، ص۱۱۳ - ۱۱۴.
ابراهیم خواجه نوری، سمیتقو را شریر، بزهکار، وحشی از هر جهت خائن به مملکت و ابزار دست دشمنان ایران توصیف می‌کند.
[۴] خواجه نوری، ابراهیم، بازیگران عصر طلایی، ص۴۵.
وی قریب ۱۴ سال یاغی‌گریش را ادامه داد. در زمستان ۱۳۰۰ وی در منطقه نفوذ خود بنای شرارت را گذاشت. دولت، فوج ژاندارم تبریز را به فرماندهی یاور ملک‌ز‌اده برای سرکوبی او اعزام کرد. عده‌ای که ملک‌زاده برای برخورد با سمیتقو آماده کرده بود، یک گردان مختلط بود که متجاوز از سی صاحب‌منصب و چهارصد نفر درجه‌دار و ژاندارم در آن نیرو وجود داشتند. نیروی اعزامی در حوالی مهاباد با قوای اسماعیل آقا درگیر شدند. این جنگ سه شبانه روز ادامه داشت و به علت عدم پشتیبانی کافی از مرکز، از اشرار شکست خوردند. عده زیادی از نیروهای دولتی در جنگ کشته شدند. بقیه نیز پس از تسلیم تیرباران گردیدند. عجیب اینکه سمیتقو، یاور ملک‌زاده و آجودان وی را به نام نایب تقی آلپ نه تنها از بین نبرد بلکه با عزت و رافت از آنها پذیرایی کرده، سالم و سلامت آنها را به تبریز فرستاد و شهر مهاباد را در حیطه قدرت خود قرار داد.
[۵] عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۶۵ - ۱۶۶.

پس از این ماجرا اسماعیل آقا زمزمه استقلال منطقه کردنشین را آغاز کرد و گفت چون ما کرد هستیم و اهالی اطراف نیز با ما هم‌زبان هستند، بهتر است به این منطقه یا ایالات کردنشین استقلال داده شود و در جشنی که بر پا کرده بود، تاجی را که قبلاً سفارش داده بود، بر سر گذاشت.
[۶] معتضد، خسرو، از سواد کوه تا ژوهانسبورگ، ص۱۹۱.
پس از سقوط مهاباد، دولت مرکزی عده‌ای از نظامیان گیلان را به فرماندهی خالو قربان از افسران تسلیم شده میرزا کوچک خان که سردار سپه، به او درجه سرهنگی داده بود، به سراغ او فرستاد و امیر ارشد قراچه داغی نیز با قوایی مامور دفع سمیتقو شدند. امیر ارشد در این جنگ کشته شد و قوایش شکست فاحش خورد و در نتیجه اکراد به محل اصلی خود یعنی قلعه چهریق فاتحانه وارد شدند.
[۷] عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۶۶ - ۱۶۷.
بعد دولت، سرهنگ ملک‌زاده را با عده‌ای ژاندارم به جلوی او فرستاد. این عده پس از محاصره شدن همگی با فرمانده خود (ملک‌زاده) تسلیم شدند و سمیتقو پس از خلع ژاندارمرها همه را کشت و فرمانده را رها کرد که بعداً دولت به وی درجه بدهد.
[۸] بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۱، ص۱۳۷.
در این باب شایعات زیادی در افواه بود که بین اسماعیل آقا و ملک‌زاده بوسیله بیگانگان تبانی صورت گرفته بوده است که بدون زد و خورد خود و افرادش تسلیم گردیدند.
[۹] افسر، پرویز، تاریخ ژاندارمری ایران، ص۲۷۰.

پس از شنیدن این خبر به رضاخان، وی ابتدا ملک‌زاده را نپذیرفته و در قشون متحدالشکل وارد نکرد، ولی پس از چندی با همان درجه یاوری به خدمت امنیه وارد شد و ماموریت‌هایی گرفت، ولی سرانجام از خدمت ارتش اخراج و وارد وزارت دارائی گردید.


سمیتقو پس از موفقیت در جنگ مهاباد و زنده به گور کردن ۴۰۰ نفر صاحب منصب و ژاندارم به فکر افتاد که دامنه حکمرانی خود را وسعت دهد، لذا درصدد بر آمد ابتدا مراغه و بعد تدریجاً سایر شهرهای آذربایجان را ضمیمه کار خود کند. در آن ایام اوضاع آذربایجان مغشوش و آشفته بود. قیام‌های پی در پی خیابانی و ماژورلاهوتی، قوای نظامی ایران را تحلیل داده بود، لذا سرتیپ شیبانی که فرمانده قوای نظامی آذربایجان بود به تهران احضار و به سرپرستی مدارس نظام منصوب گردید و به جای وی سرتیپ جهانبانی رئیس ارکان حرب کل قشون به فرماندهی لشکر آذربایجان منصوب شد. سرتیپ جهانبانی پس از ورود به تبریز برای سرکوبی اکراد متمرّد یک ستاد جنگی تشکیل داد و مشغول مطالعه گردید. وی در هفدهم مرداد ماه ۱۳۰۱ طرح عملیاتی خود را برای حمله به سمیتقو آماده نمود.
[۱۰] عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۶۸ - ۱۶۹.

در این زمان، سمیتقو سرمست فتوحات پی در پی خود بود. کشته شدن سردار ارشد خالو قربان و متلاشی شدن اردوی دولتی در طسوج و مهاباد، وی را زیاده از حد مغرور کرده و اکراد منطقه آذربایجان را تحت نفوذ او در آورده بود.
[۱۱] فاروقی، عمر، کردستان در مسیر تاریخ به روایت اسناد، ص۱۶۵.



پس از ۲۴ ساعت جنگ بین یاران سمیتقو و نیروهای دولتی، سرانجام کردها با شلیک و هدف گیری‌های نایب غلامعلی بایندر، موجب وحشت شدید گردیدند و به قلعه چهریق عقب‌نشینی کردند. عقب‌نشینی کردها باعث تجرّی سربازان دولتی شد و متفقاً دشمن را تعقیب و چهریق را در تاریخ بیستم مرداد ماه تصرف کردند
[۱۲] عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۷۰.
و در نتیجه اکراد به سمت مرز ترکیه متواری شدند و این حادثه نیز پایان یافت.
[۱۳] فاروقی، عمر، کردستان در مسیر تاریخ به روایت اسناد، ص۱۶۶.
در ترکیه بین سمیتقو و عده‌ای از راهزنان ترک زد و خوردهایی بوجود آمد و در این برخوردها، جواهر خانم همسر سمیتقو به قتل رسید.
[۱۴] عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۷۰.



در جنگ‌های ۱۳۰۹ که بین نیروهای سمیتقو و نیروهای رضاشاهی اتفاق افتاده بود، سرانجام سمیتقو با توطئه قبلی سران و سپاه رضاشاه پهلوی، در شهر اشنویه به قتل رسید.
[۱۵] عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۷۰.
یدالله ابراهیمی سلطان لشکر تبریز قتل سمیتقو را چنین توصیف می‌کند «جنازه اسماعیل آقا در کوچه اشنویه باقی مانده و کسی در پی جنازه و دفن آن نیست. چون غروب و تاریکی شب فرا می‌رسد، جنگ تقریباً خاتمه می‌یابد. نفرات عشایر که همیشه با داشتن سرپرست می‌توانند منشا اثری باشند، متواری می‌شوند. بلافاصله به رضائیه حرکت کردم. ساعت سه بعد از نصف شب به باشگاه افسران که محل توقف سرلشکر مقدّم بود، وارد و ایشان روی تختخواب و مشغول مطالعه رمان روسی بود. سرگرد مقدس‌زاده و سروان مقدس‌زاده و سروان فرج‌الله خان افسران ستاد فرماندهی مشغول مذاکره با تلفن بودند. موقعی که وارد اطاق فرماندهی می‌شدم، افسران نامبرده که از مرگ اسماعیل آقا اطلاع یافته بودند با عجله، قبل از من وارد اطاق شدند و با التهاب مخصوصی مرگ اسماعیل آقا را به اطلاع فرمانده لشکر رسانیدند. فرمانده لشکر این خبر را با خونسردی تلقی کرد و از خونسردی فرمانده لشکر تعجب کرده و در جای خود خشک شدند. در این وقت فرمانده لشکر که از استماع این خبر تردید داشت و شوخی پنداشته بود، از من جویای موضوع شد و من هم جریان را شرح دادم.
[۱۶] ابراهیمی، یدالله، ماجرای قتل اسماعیل آقا سمیتقو، ص۲۳۶.

در هجدهمین سالنامه دنیا آمده است که: «فوراً به اشنویه دستور دادند، جنازه اسماعیل آقا را با اتومبیل به رضائیه بیاورند و پس از این دستور طی گزارشی تلگرافی مرگ اسماعیل آقا به عرض رضاشاه رسانیده شد که موجب شادمانی بسیار رضاشاه و امرای ارتش گردید و بدین ترتیب غائله بزرگی که مدت ۱۴ سال آذربایجان را به خاک و خون کشیده بود به ترتیب عجیبی پایان یافت.
[۱۷] هجدهمین سالنامه دنیا، ص۱۳۷.
هنگامی که قزاق‌های ایرانی سمیتقو را شکست سختی دادند، جشن و آتش‌بازی در سراسر ایران برگزار شد، ولی باید گفت: هدف سمیتقو آزادی کامل ایالت کرد بود. درست است که او درخواست تقاضای کردستان مستقل را می‌کرد، اما با یک حکومت مقتدر کرد که هدف آن به زیر فرمان در آوردن ایالت بود، چندان راضی‌تر از حکومت رضاشاه نبود.
[۱۸] کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، ص۱۱۴



۱. عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۶۵.
۲. کسروی، احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص۸۲۹ - ۸۳۱.
۳. کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، ص۱۱۳ - ۱۱۴.
۴. خواجه نوری، ابراهیم، بازیگران عصر طلایی، ص۴۵.
۵. عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۶۵ - ۱۶۶.
۶. معتضد، خسرو، از سواد کوه تا ژوهانسبورگ، ص۱۹۱.
۷. عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۶۶ - ۱۶۷.
۸. بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۱، ص۱۳۷.
۹. افسر، پرویز، تاریخ ژاندارمری ایران، ص۲۷۰.
۱۰. عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۶۸ - ۱۶۹.
۱۱. فاروقی، عمر، کردستان در مسیر تاریخ به روایت اسناد، ص۱۶۵.
۱۲. عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۷۰.
۱۳. فاروقی، عمر، کردستان در مسیر تاریخ به روایت اسناد، ص۱۶۶.
۱۴. عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۷۰.
۱۵. عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، ص۱۷۰.
۱۶. ابراهیمی، یدالله، ماجرای قتل اسماعیل آقا سمیتقو، ص۲۳۶.
۱۷. هجدهمین سالنامه دنیا، ص۱۳۷.
۱۸. کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، ص۱۱۴



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «شورش اسماعیل آقا سمیتقو»، تاریخ بازیابی ۹۵/۵/۱۶.    






جعبه ابزار