• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شعائر الهی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



شعار به معنای علامت است و مهمترین نقش شعار در اسلام معرفی مکتب و اعلان توحید و ارعاب دشمن است.



در قرآن چندین بار اسم شعائر آمده است. شعائر جمع شعیره است. شعیره آن لباسی است که به بدن بچسبد. (یعنی موی بدن) و لباسی که به موی بدن بچسبد مثل زیر پیراهن است. حالا به چه دلیل این را شعیره می‌گویند. معنی شعائر علامت‌ها است. شعائر خدا یعنی علامت‌هایی که انسان از آن علامت‌ها بیاد و نام خدا می‌افتد.


در شعائر چند بحث مهم است که باید مطرح کنیم.
۱- یکی اینکه نقش شعائر چیست؟
۲- دوم اینکه سابقه شعائر و تاریخ شعائر چیست؟
۳- مسئله سوم پیوند شعائر با شعور است.
۴- مسئله چهارم شعارهای مقدس و اهداف نامقدس است.
۵- مسئله پنجم بهترین شعارها است.
این ‌ها یک سری مسائلی است که می‌خواهیم بررسی کنیم.


نقش شعائر چند چیز است:

۳.۱ - معرفی مکتب

اولین و مهمترین نقش شعائر معرفی مکتب است. شعار جملاتی است که ایده ما و هدف ما در این شعار خلاصه می‌شود. مکتب خود و ترسیم خط خودمان را معرفی می‌کنیم. ما در شعار، خطی را که باید در آن برویم را اعلام می‌کنیم. هدف را می‌گوییم. خط رسیدن به آن هدف را هم می‌گوییم.

۳.۲ - اعلان توحید

ما در دین اسلام یک شعار مستقل بنام اذان داریم. اذان شعار ماست. اذان شعاری است که اولش از الله شروع می‌شود و آخرش هم «لا اله الا الله» می‌گوییم. شعاری داریم که از خدا شروع می‌شود و به الله هم ختم می‌شود. میان این دو (الله) مکتب را معرفی می‌کنیم. او بزرگ است. (الله اکبر) او بزرگتر از گفتنی‌ها، شنیدنی‌ها، نوشتنی‌ها، فکرکردنی ‌ها است. «اشهد ان لا اله الا الله» هیچ معبودی را نمی‌پذیریم. خودمان را تسلیم هیچ قدرتی نمی‌کنیم. «ملک الناس» فقط اوست «اله الناس» فقط اوست. معنای توحید این است. «اشهد ان لا اله الا الله» خدایی جز او نیست. قدرتی جز او نیست. معبودی جز او نیست. «اشهد ان محمدا رسول الله» مکتب من مکتب وحی است. من قانون از بشر نمی‌گیرم چون بشر حق قانونگذاری برای من ندارد. چرا با دست خودم بردگی دیگران و بله قربانگویی دیگران را بپذیرم؟ از کجا معلوم است که دیگران دلسوز من باشند. از کجا معلوم است که نیاز مرا دانسته باشند. از کجا معلوم است که هوی و هوس در قانونگذاری ایشان تاثیر نکرده باشد. از کجا با علم‌شان همه واقعیت ‌ها را فهمیده باشند. از کجا معلوم که قانونی که وضع می‌کنند امروز و فردا خودشان پشیمان نشوند. به چه دلیل انسان برای من قانون وضع کند. در «اشهد ان محمدا رسول الله» می‌گوییم قانون فقط وحی است. باید از طرف خدا باشد. چون خدا ما را ساخته است. آنکس که ساخته است می‌داند چه ساخته است و خیر خواه من هم هست. الگوی ما کیست؟ «حی علی الصلاة» دعوت به نماز، پیوند با خدا. «حی علی الفلاح» رستگاری، «حی علی خیر العمل» «الله اکبر» راه حق بهترین راه هاست.

۳.۳ - ارعاب دشمن

مسئله دیگر تهدید و ارعاب دشمن است. تفسیر المیزان می‌فرماید که یک گروهی و قبیله‌ای یهودی بنام بنی النضیر بودند. این یهودی‌ها در پناه اسلام در شهر مدینه زندگی می‌کردند و قراردادشان این بود که توطئه نکنند. این یهودی ‌ها پیمان شکستند. پیغمبر به مردم گفت گرد قلعه بروید. رفتند و بنی النضیر را محاصره کردند. تفسیر المیزان می‌گوید. (فکبر رسول الله و کبر المومنون) پیغمبر الله اکبر می‌گفت و همه مسلمان ‌ها هم الله اکبر می‌گفتند و یک دلهره‌ای برای یهودی ‌ها پیدا شد. و چند شب بدین منوال گذشت. دنباله بحث را در بحار الانوار علامه مجلسی دنبال می‌کند و می‌گوید شب یازدهم حضرت رسول رفت و فرماندهی این جمعیت را به علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) داد. حضرت علی که آمد، پیغمبر گفت: در مدتی که من نیستم و شما فرمانده هستید. تا صبح همه باید الله اکبر بگویید. همه مسلمان ‌ها دور این قلعه را گرفتند و فریاد الله اکبر زدند و این ‌ها خلاصه خودشان میدان را خالی کردند و رفتند. ارعاب دشمن از شعار و تقویت روح خودمان از شعار، ترسیم خط مکتبی ما از شعار و معرفی مکتبمان هم از شعار است. ما با شعار این کار ‌ها را می‌کنیم.


مسئله دیگر تاریخ شعار است. شعار، یک تاریخ بسیار طولانی دارد. تقریبا می‌توانیم بگوییم تاریخ شعار، در میان همه قبیله‌ها بوده است. با فرق‌هایی که دارد. خود پیغمبر اسلام وقتی آمد فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» و این «لا اله الا الله» شعار توحید است. در کربلا اصحاب امام حسین (علیه‌السّلام) و همچنین طرفداران حزب باطل هر کدام وارد میدان می‌شدند و رجز می‌خواندند. این رجز ‌ها شعارشان بود و با شعار همان معرفی مکتب و ترسیم است خط و تقویت روح باهمین شعار ‌ها تامین می‌شد. بت‌پرست‌ها در جنگ احد یک بت بزرگی بنام هبل داشتند. این بت را که بزرگترین بت بود در جنگ با اسلام سر دست گرفتند و شعار می‌دادند و می‌گفتند «اعل هبل» بلند کنید. هبل را بلند کنید. هبل را نگاه دارید. هبل باید زنده و جاوید باشد. شعارهایی به نفع بت هبل می‌دادند ولی پیغمبر فرمود: ما باید این را خلع شعار کنیم. حالا این ‌ها به نفع بت شعار می‌دهند و می‌گویند «اعل هبل» «اعل هبل» ما همینطور شعار می‌دهیم «الله اعلی و اجل». هرچه آن ‌ها پایکوبی می‌کردند «اعل هبل» «اعل هبل» مسلمان ‌ها هم «الله اعلی و اجل» می‌گفتند. بعد بت هبل را زمین گذاشتند. یک بت دیگر را به نام عزی سر دست گرفتند. شعارشان این بود «لنا عزی و لا عزی لکم» یعنی ما بت عزی داریم. شما که بت عزی ندارید. برای ما بتی بنام عزی است و این بت عزی برای شما نیست. «لنا عزی و لا عزی لکم» پیغمبر فرمود: ‌ای خدا می‌خواهیم این ‌ها را خلع شعار کنیم. بر وزن همان شعار، شعار بدهید و بهتر از آن ‌ها «الله مولانا و لا مولی لکم». ببینید «لنا عزی و لا عزی لکم» «الله مولانا و لا مولی لکم» این بیان برای این بود که تاریخ شعار در بت‌پرست‌ها بوده است. معاویه وقتی می‌خواهد جنگ راه بیاندازد. شعارش پیراهن عثمان است. یا مثلا بنی‌اسرائیل وقتی می‌خواهند جنگ کنند یک صندوق را جلو ارتش حمل می‌کردند و این صندوق را به عنوان یک علامتی که پیش، پیش می‌بردند. چون فرعون در آن زمان هر پسری که متولد می‌شد را می‌کشت. به او گفته بودند پسری که کاخ تو را بهم می‌زند، امسال متولد می‌شود. به لشکریانش گفته بود هر زنی که بچه پسر زایید بچه او را بکشید. وقتی حضرت موسی (علیه‌السّلام) به دنیا آمد مادر موسی بخاطر اینکه فرزندش گیر مامورین فرعون نیفتد، یک صندوق چوبی تهیه کرد و بچه را در آن صندوق گذاشت و آن را به داخل رود نیل انداخت و سرنوشت او را قرآن می‌گوید. این صندوق یاد بود خیری بود و الواح و نامه‌های تورات و قسمت‌هایی از این ‌ها یعنی چیزهای مقدس را در این صندوق می‌گذاشتند و برای دلگرمی ارتش هرجا می‌رفتند این را با خودشان می‌بردند. مثلا در ارتش پرچم مسئله‌ای است و خود پرچم شعار است. گاهی شعار صندوق بود. گاهی پرچم بود. گاهی پیراهن بود و الی آخر...


باید در شعار دقت کرد. مسلمان ‌ها ۱۵ سال شعار نداشتند. پیغمبر که در سن چهل سالگی به پیغمبری رسید تا ۱۵ سال پیغمبر بود و مردم می‌آمدند مسلمان می‌شدند. اما شعار رسمی نداشتند. آمدند گفتند: یا رسول الله! آخر ما باید یک شعاری، یک آرمی داشته باشیم. پس اجازه بدهید یک طبلی بزنیم. فرمود: طبل شباهت به ناقوس دارد. می‌خواهم مستقل باشیم. اجازه بدهید آتشی روی بام دود کنیم تا آرم ما و شعار ما را بفهمند. از روی این آتشی که دود شده، مسلمان ‌ها جمع شوند و آمار مسلمان ‌ها زیاد شود. جمع کردن ایشان مشکل شده است. اجازه بده سوت بکشیم و طبل بزنیم. آتش دود کنیم. فرمود این ‌ها همه ریشه‌های تاریخی دارد و ما دوست نداریم تقلید کنیم. در ثانی طبل مفهوم ندارد. آتش کردن، دود کردن مفهوم ندارد. صبر کنیم منتظر یک شعار مغزدار، مفهوم‌دار باشیم. تا اینکه اذان آمد از طریق وحی و پیغمبر اذان را به بلال حبشی یاد داد و بلال مؤذن رسمی پیغمبر شد. ببینید پیغمبر مدت‌ها طفره رفت و هر شعاری را عرضه می‌کردند، نمی‌پسندید. بنابراین ما مسلمان ‌ها هم هر شعاری در دهانمان گذاشتند نباید قبول کنیم. مکتب و ایدئولوژیمان در مکتب‌ها و ایدئولوژی‌ها هضم نشود. مشخص بشود که چه کسی هستیم و چه می‌خواهیم و چرا می‌خواهیم. قرآن می‌گوید: «ان الصفا و المروة من شعائر الله» معطل نباشید که واجب الحج بشوید و به مکه بروید. قرآن می‌گوید به مکه بروید. «لیشهدوا منافع لهم» منتها ابرقدرت ‌ها و سردمداران کشورهای اسلامی، طاغوت‌هایی بودند که اصلا نگذاشتند حج واقعیت خودش را نشان بدهد. «ان الصفا و المروة من شعائر الله» حاجی‌ها که در مکه می‌روند، بعد از اینکه دور خانه خدا طواف کردند دو کوه نزدیک کعبه است. یکی کوه صفا و دیگری کوه مروه است. فاصله این دو کوه حدود ۴۰۰ متر است. بعد می‌آیند سر کوه صفا یک قدری فکر می‌کنند و خاطراتی از پیغمبر بیاد می‌آورند. چون پیغمبر بالای کوه صفا رفت. هرچه فریاد زد کسی گوش به حرفش نداد. حالا نگاه می‌کنند، میلیون ‌ها آدم به مکه آمدند. یک نگاه به حالا می‌کنند. یک نگاه به سال پیش می‌کنند. غربت اسلام را می‌بینند. کوه صفا مرکز بت‌ها بود. حالا مرکز (لااله الاالله) شده است. حدیث داریم بهترین مکان این مکان است. که هرچه غرور و تکبر هست می‌ریزد. قرآن می‌گوید: «ان الصفا و المروة من شعائر الله» این رژه‌ای که حجاج اینجا می‌روند. این گامهایی که اینجا می‌زنند. این سعی و حرکتی که اینجا می‌کنند از شعائر است. چون حاجی در اینجا باید لخت شود. کفن پوشیده است و دعا می‌خواند و راه می‌رود و یاد و خاطرات حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) و هاجر و حضرت اسماعیل (علیه‌السّلام) که خودش فلسفه‌ای دارد، را زنده می‌کند. از طرفی شترهایی را هم نشانه‌گذاری می‌کنند و خونی جاری می‌کنند. قرآن به شترها شعائر گفته است: «و البدن جعلنا ‌ها لکم من شعائر الله» ببینید خدا هم به خون شعائر می‌گوید و هم به کفن پوشیدن و دعا کردن شعائر می‌گوید. در اسلام هم خون و هم شتران خونین شده هر دو شعائر هستند. حاجی آن وقتی که کفن پوشیده است و دعا می‌خواند شعائر را انجام می‌دهد. آن وقتی هم که چاقو بدست گرفته و خونی جاری می‌کند مشغول انجام شعائر است. هر دوی این ‌ها شعائر است و این جامعیت اسلام است. که اسلام فقط دین نصیحت و اخلاق و انزوا نیست. یک دست به مفاتیح است و یکدست به چاقو و هر دو شعائر است. حالا در بحث شعائر قرآن می‌گوید: «و من یعظم شعائر الله فان ‌ها من تقوی القلوب» کسی که شعائر خدا را بزرگ بدارد و به آن احترام بگذارد «فانها من تقوی القلوب» تعظیم شعائر از تقوای قلب است. مسجد شعائر است. حج شعائر است. عزاداری‌ها شعائر است.


گاهی شعارهای مقدس، بدنبال هدف‌های نامقدس است. اگر یادتان باشد بختیار لعنتی و چند نفر از این ساواکی ‌ها و غیر ساواکی ‌ها را جمع کرده و می‌گفتند: این است شعار ملت، خدا، قرآن، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) . می‌دانی چرا؟ این شعار در مقابل شعار خدا، قرآن، خمینی بود که انقلابی‌ها سر می‌دادند. خدا را ما قبول داریم، قرآن را هم ما قبول داریم. چون ملت می‌گفتند این است شعار ملی، خدا، قرآن، خمینی. او می‌گفت این است شعار ملی خدا، قرآن، محمد! حرف حق بود، شعار مقدس بود اما او هدفش نامقدس بود. خیلی ‌ها گفتند: بلال بیا برای پیش‌نمازی ما هم یک اذان بگو. گفت: ابدا! من وقتی اذان می‌گویم که پیش‌نمازش رسول خدا باشد. اما تو الله اکبر بگو. الله اکبر کلمه حقی است اما پیش‌نماز چه کسی است؟ گاهی وقت ‌ها می‌گویند: آقا بیا و در مسجد نماز بخوان. نماز خوب است اما مسجد چه کسی است؟ می‌دانی این مسجد را چه کسی ساخته است؟ در مقابل علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) صف بندی می‌کردند و شعار می‌دادند «لا حکم الا لله». «لا حکم الا لله» یعنی چه؟ یعنی حق حکم کردن مگر خدا ندارد. «لا حکم الا لله» مدام می‌گفتند. خوب حرف، حرف خوبی است. شعار، شعار مقدسی است. اما هدفش این بود که حکم مال خداست. یا علی! تو کنار برو. این شعار برای خوارج است. شعار، شعار مقدس است. اما هدفشان کنار زدن علی بن ابیطالب بود. علی بن ابیطالب وقتی شعار را شنید، فرمود: «کلمه حق» یعنی شعار حقی است. کلمه، کلمه حقی است. اما «یراد بها باطل» کلمه حقی است که رد شده است. «یراد» یعنی به این کلام حق باطل اراده شده است. «کلمة حق یراد بها باطل» گاهی حق را دستاویز قرار می‌دهند.


اسلام بهترین شعار ‌ها را دارد. حضرت علی (علیه‌السّلام) وقتی به حکومت رسید به استاندارها و فرماندارها نامه می‌نوشت و رهنمودهایی می‌کرد. کارنامه و دستورالعمل حکومت را می‌نوشت. ۷۷ نامه در نهج البلاغه هست. اگر این نامه‌ها را بخوانید با خطوط کلی حکومت اسلامی آشنا می‌شود. خط کش همان نامه است. در نامه که به مامور اداره دارایی می‌نویسد که برو از پردرآمد ‌ها زکات جمع کن و بیاور به نفع طبقه محروم. نامه می‌نویسد‌ای مامور تو که می‌روی زکات بگیری شترهایی را که داری می‌آوری، مواظب باش در راه شترها خسته نشوند. اگر ۳۰- ۴۰ شتر و گاو و گوسفند ازپردرآمد ‌ها برای طبقه محروم گرفتی، در راه این‌ها را خسته نکن. به ایشان رفاه بده «و لیرفه علی اللاغب» (لاغب) و (لغوب) در قرآن به معنی خسته است. «و لیرفه علی اللاغب» یعنی به حیوانات خسته رفاه بده. بعد حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌گوید: اگر خواستی سوار شتر بشوی یک طور سوار شو. اگرپانزده شتر داری و از یک منطقه‌ای می‌آوری، نکند یکی از شتر ‌ها را ۲ ساعت سوار شوی. باید حساب کنی چند ساعت در راه هستی. چند تا شتر هستند و تقسیم کنی. باید میان سوار شدن عدالت را مستقر کنی. «و لیعدل بین صواحبات ‌ها فی ذلک و بینها» نامه را ببینید. باید به عدالت رفتار کنی. پس ببینید چه شعارهایی داریم. منتها نگذاشتند که ما با این نامه‌های علی آشنا بشویم. چون مغزمان از این نامه ‌ها اطلاع ندارد. اسلام را بلد نیستیم. شعارهای دیگران گل می‌کند. کسانی این اعلامیه پهلویشان خوشمزه است که خبر از نامه‌های علی نداشته باشند.
در قرآن برای حق مرخصی آیه داریم. کارگرهایی که آمدند خندق می‌کندند، بعضی از کارگر ‌ها خسته شدند. آمدند گفتند: یا رسول الله! مدتی است ما این جا خندق می‌کنیم. اجازه هست یکی و دو شب پهلوی زن و بچه هایمان برویم. آنجا کار داریم. آیه نازل شد (آیه سوره نور ) می‌گوید: «فاذا استاذنوک لبعض شانهم» (اذا) یعنی زمانیکه «استاذنوک» از تو اذن می‌گیرند «فاذا استاذنوک لبعض شانهم» وقتی از تو برای بعضی کارهایشان اذن می‌گیرند. وقتی کارگری که خندق می‌کند، نزد تو‌ای رسول خدا آمده تا اجازه مرخصی بگیرد. «فاذن لمن شئت منهم» برای کسی که می‌خواهی یعنی مواظب باش این اجازه ‌ها و مرخصی ‌ها توطئه نباشد. ما خواهان مرخصی هستیم. قرآن به پیغمبر می‌گوید: به کارگر ‌ها مرخصی بده. بچه‌های ما گول خوردند. چون نه سوره نور را بلدند و نه آیه را می‌دانند.
در اسلام بیمه و بهداشت داریم. در قانون خبرگان مسئله اش مطرح است. حضرت علی (علیه‌السّلام) دید پیرمردی فقیر است و گدایی می‌کند. گفت پیرمرد چرا گدایی می‌کنی؟ گفتند: یا علی این تا جوان بود کار می‌کرد، حالا پیر شده و به گدایی افتاده است. فرمود: وای به حکومت اسلامی که تا جوان هستند کار می‌کشند. پیر که شدند به گدایی می‌افتند. باید از بودجه بیت المال افراد زمین‌گیر و سالخورده حقوق بازنشستگی داشته باشند. گفتند: آقا این پیرمرد مسلمان نیست. او مسیحی است. فرمود: مسیحی هم که در کشور اسلامی است باید بیمه بشود. ما خواهان بیمه هستیم. قبل از آن که مادر تو، تو را بزاید حضرت علی خواهان بیمه برای مسیحی ‌ها هم بود. آقا اگر یک ذره از اسلام خبر داشته باشید، هیچ شعاری نزد شما مزه نمی‌دهد. اگر یک قدری اطلاعات اسلامی داشته باشید، هر جا سرفه کنید هر که باشد، فرار می‌کند. تمام مانورهایی که می‌روند خاطرشان جمع است که ما اطلاعات مذهبی‌مان کم است.
«فانکم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم» یعنی شما مسئول هستید. حتی در برابر زمین ‌ها مسئول هستید. اسلام می‌گوید: اگر حیوانی رفت یک جایی علف بخورد. حق نداری افسارش را بکشی. اسلام می‌گوید: اگر خواستی شتر را به عنوان زکات بگیری، بچه شتر را از مادرش جدا نکن. برای اینکه مادر و بچه یک حق طبیعی دارند که با هم باشند. برادران مسلمان توجه کنند که قبل از اینکه جذب شعارهای مکاتب دیگر بشوید یک نگاهی هم به اسلام بکنید. اگر قرآن و نهج البلاغه شعار خوب دارد، جذب شعارهای شرقی و غربی و شعارهای مقدس و هدف‌های نامقدس نشوید.


۱. ناس/سوره۱۱۴، آیه۲.    
۲. ناس/سوره۱۱۴، آیه۳.    
۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۳۹۷.    
۴. بقره/سوره۲، آیه۱۵۸.    
۵. حج/سوره۲۲، آیه۲۸.    
۶. حج/سوره۲۲، آیه۳۶.    
۷. حج/سوره۲۲، آیه۳۲.    
۸. امام علی علیه‌السّلام، نهج البلاغة، ن۲۵، ج۱، ص۲۵۹.    
۹. امام علی علیه‌السّلام، نهج البلاغة، ن۲۵، ج۱، ص۲۵۹.    
۱۰. نور/سوره۲۴، آیه۶۲.    
۱۱. نور/سوره۲۴، آیه۶۲.    
۱۲. امام علی علیه‌السّلام، نهج البلاغة، خ۱۶۷، ج۱، ص۱۶۱.    



سایت درس‌هایی از قرآن، برگرفته از مقاله «شعائر در اسلام».    



جعبه ابزار