• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سفر پیامبر به طائف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



سفر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به طائف بخاطر پیدا کردن جایی در اطراف مکه برای خارج شدن دعوت از بن‌بست و نجات خویش از آزارهای فزاینده که حتی ممکن بود به قتل وی منتهی شود، بود.



با مرگ "ابوطالب"، دشمنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، جرئت بیشتری نسبت به آزار آن حضرت پیدا کردند، از این‌رو، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در صدد استمداد از قبیله ثقیف (که در طائف سکونت داشتند) بر آمده و می‌خواست با جلب نظر آنها، پشتیبان تازه‌ای برای پیشرفت دین خویش بدست آورد. از اینرو به تنهایی یا همرا "زید بن حارثه"
[۳] حلبی، علی بن برهان، السیره الحلبیه، بیروت، انتشارات دارالمعرفه، ج۱، ص۳۵۳.
حرکت کرد. در واقع تصمیم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای سفر به طائف دو دلیل عمده داشت:
۱: پیدا کردن جایی در اطراف مکه برای خارج شدن دعوت از بن‌بست.
۲: نجات خویش از آزارهای فزاینده که حتی ممکن بود به قتل وی منتهی شود.


پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در اواخر سال دهم بعثت به طائف رفت، پس از ورود به شهر طائف یکسر به خانۀ " عبدیالیل " و دو برادرش " مسعود " و " حبیب " که در ان روز بزرگ و رئیس قبیلۀ «ثقیف» بودند، رفتند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هدف خود را از آمدن به طائف، برای آنها توضیح داده و از آنها خواست که او را در پیشرفت هدفش یاری کنند. یکی از ایشان گفت: «من جامۀ کعبه را پاره می‌کنم؛ اگر تو پیامبر خدا باشی، دیگری گفت: آیا خدا غیر از تو کسی را نیافت که به پیامبری بفرستد و سومی گفت: به خدا من هرگز با تو گفتگو نخواهم کرد؛ زیرا اگر تو چنانچه می‌گویی، فرستاده‌ای از جانب خداوند هستی و در این ادعا راست می‌گوئی، بزرگتر از آنی که با تو گفتگو کنم و اگر دروغ می‌گوئی و بر خدا دروغ می‌بندی، شایستگی آن را نداری که با تو صحبت کنم. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از نزد آنها برخاست و هنگام بیرون رفتن تنها تقاضائی که از آنها کرد، این بود که آنچه در آن مجلس گذشته است، پنهان کنند و مردم طائف را از سخنانی که میان ایشان رد و بدل شده بود، آگاه نکنند و به خاطر این بود که دوست نمی‌داشت، سخنان عبدیالیل و برادرانش به گوش مردم برسد و آنان را نسبت به آن حضرت جسور کند.
بدین ترتیب فرومایگان طائف، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را احاطه کرده و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دست آنها به باغی که از آن " عتبه " و " شیبه " فرزندان "ربیعه" بود، پناهنده شد. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای استراحت زیر درخت انگوری نشست.


پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن حال که در زیر سایۀ درختی نشسته بود، دست به درگاه پروردگار متعال، بلند کرد و گفت: «پروردگارا! من شکایت ناتوانی و بی‌پناهی خود و استهزاء و بیزاری مردم را نسبت به خود، پیش تو می‌آورم.‌ ای مهربان‌ترین مهربان‌ها، تو پروردگار ناتوانان و فقیران و خدای منی، مرا در این حال به دست که می‌سپاری؟ به دست بیگانگانی که با ترشروئی با من رفتار کنند؟ یا دشمنی که مالک سرنوشت من شود؟ «خداوندا! اگر تو بر من خشمگین نباشی به تمام این دشواری‌ها، من در می‌دهم، و اگر تو بر من خشنود باشی، بر من گوارا خواهد بود. «پروردگارا، من به نور روی تو پناه می‌برم، همان نوری که تمام تاریکی‌ها را می‌شکافد و کار دنیا و آخرت را اصلاح می‌کند. «پناه می‌برم از اینکه، خشم تو بر من فرود آید و غضب تو بر من، نازل گردد، ملامت‌کردن حق توست تا آگاه که خشنود شوی و قدرت و قوت، آنها بوسیلۀ تو بدست آید.»


بعد از مناجات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با خداوند متعال، عتبه و شیبه که این حال را مشاهده کردند، دل‌شان به حال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سوخت، از این‌رو غلام نصرانی خود را که "عداس" نام داشت، پیش خوانده و به او گفتند: «خوشۀ انگوری از این درخت بکن و در سبد بگذار و نزد این مرد ببر و به او تعارف کن.
[۱۰] اعظمی،‌هاشم، سیرۀ ذهبی، ۱۴۰۸ هـ.جزء۱، ص۱۸۶.
عداس همین کار را انجام داد و رسول خدا دست به طرف انگور دراز کرد و برای برداشتن حبۀ انگور «بسم الله» گفت. عداس که برای اولین بار، چنین سخنی را شنیده بود، در چهرۀ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خیره شد و گفت: «این جمله که تو گفتی، در میان مردم این بلاد معمول نیست؟ پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «تو اهل چه شهری هستی و دین تو چیست؟» عداس گفت: «من مسیحی مذهب و اهل شهر نینوا می‌باشم.» رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «از شهر مرد شایسته، "یونس بن متی" هستی؟» عداس با تعجب گفت: «تو از کجا یونس بن متی را می‌شناسی؟» رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «او برادر من و پیغمبر خدا بود، چنانچه من پیغمبر و فرستاده خدا هستم. عداس که این سخن را شنید، پیش آمده و سر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بوسید و سپس خم شد و بر دست و پای وی افتاد و شروع به بوسیدن کرد، و در جریان گفتگو با پیامبر، اسلام آورد.
عتبه و شیبه که ناظر این جریان بودند، به یکدیگر گفتند: «این مرد، غلام ما را از راه بدر کرد، و چون عداس، به نزد آنها بازگشت، به او گفتند: «ای عداس، چرا سر و دست این مرد را بوسیدی؟ عداس گفت: «چیزی نزد من بهتر از آن نبود؛ زیرا این مرد، از چیزهایی خبر دارد که جز پیامبران، کسی از آنها آگاهی ندارد.» عتیبه و شیبه به او گفتند: مواظب باش، مبادا تو را از دین خود برگرداند و بدان که دین تو بهتر از دین اوست.


همین که رسول خدا، از ایمان‌ آوردن قبیلۀ ثقیف مایوس گشت، به سوی وطن خویش بازگشت و راه مکه را در پیش گرفت، و چون به نخله (که تا مکه یک شب راه بود.) رسید، شب را در آنجا اقامت کرد و نیمه شب برای نماز بلند شد، چند تن از جنیان شهر نصیبین، که هفت نفر بودند و از آن حضرت گذشتند و آواز تلاوت قرآن را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدند، آوای روح‌افزای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و آیات دلنشین قرآن، مجذوبشان کرده و مانع از حرکت آنان شد و تا پایان تلاوت قرآن از نماز، در جای خود ایستادند و پس از اتمام آن و ایمان به دین مقدس اسلام، به سوی قوم و قبیلۀ خود، بازگشته آنان را به دین اسلام دعوت کردند.
خدای متعال داستان ایمان آوردن جنیان را در قرآن بیان فرموده و می‌گوید: «و هنگامی که (ای رسول ما) چند تن از جنیان را به سوی تو متوجه کردیم، تا استماع آیات قرآن کنند، و چون نزد رسول آمدند، با هم گفتند، گوش فرا دارید تا آیات قرآن را بشنویم و چون قرائت تمام شد، ایمان آوردند و به سوی قومشان، برای تبلیغ و هدایت بازگشتند.» [۱۳]     و نیز در این باره نازل فرموده: «بگو (ای رسول ما) که به من وحی شده که گروهی از جنیان، آیات قرآن را (هنگام قرائت من) استماع کردند.»


رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چون به مکه رسید و در حال عمره بود، می‌خواست طواف و سعی انجام دهد؛ لذا در صدد بر آمد تا در پناه یکی از بزرگان مکه در آید تا با خیالی آسوده از دشمنان اعمال عمره را به جای آورد. از این جهت یکی را نزد "مطعم بن عدی" فرستاد و او نیز تقاضای رسول خدا را پذیرفت و رسول خدا وارد خانه‌اش شد و فردا برای طواف و سعی به مسجدالحرام رفت. مطعم و فرزندانش مسلح با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شدند، ابوسفیان از دیدن چنین منظره‌ای سخت ناراحت شد و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از انجام مراسم روانه منزل شدند.


۱. ابن هشام، عبدالملک، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمۀ سید‌هاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸، ج‌۱، ص۴۱۹.    
۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴، ج‌۱، ص۱۶۵.    
۳. حلبی، علی بن برهان، السیره الحلبیه، بیروت، انتشارات دارالمعرفه، ج۱، ص۳۵۳.
۴. ابن هشام، عبدالملک، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمۀ سید‌هاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸، ج‌۱، ص۴۱۹.    
۵. ابن هشام، عبدالملک، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمۀ سید‌هاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸، ج‌۱، ص۴۱۹.    
۶. ابن هشام، عبدالملک، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمۀ سید‌هاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸، ج‌۱، ص۴۲۱.    
۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ۱۳۵۲، ج۲، ص۳۴۶.    
۸. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت انتشارات هجر، ۱۴۱۷ ه، ج۴، ص۳۳۹-۳۴۰.    
۹. ابن هشام، عبدالملک، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمۀ سید‌هاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸، ج۱، ص۴۲۱.    
۱۰. اعظمی،‌هاشم، سیرۀ ذهبی، ۱۴۰۸ هـ.جزء۱، ص۱۸۶.
۱۱. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف، مصحح عبدالرحمن الوکیل، بیروت، انتشارات داراحیاء، ۱۴۱۲ ه، ج۴، ص۳۵.    
۱۲. ابن هشام، عبدالملک، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمۀ سید‌هاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸، ج‌۱، ص۴۲۱.    
۱۳. ابن هشام، عبدالملک، زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر اسلام، ترجمۀ سید‌هاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸، ج‌۱، ص۴۲۲.    
۱۴. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۹-۳۱.    
۱۵. جن/سوره۷۲، آیه۱.    
۱۶. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴، ج۱، ص۱۶۵.    
۱۷. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت انتشارات هجر، ۱۴۱۷ ه، ج۴، ص۳۴۳.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سفر پیامبر به طائف»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۹/۱۶.    






جعبه ابزار