• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

روش‌های خودسازی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اتخاذ روشی برنامه‌ریزی شده، دقیق و برگرفته از آموزه‌های توحیدی اسلام، برای مهاجرت از طبیعت و تعدیل هویت بشری، در جهت احیا و پرورش هویت انسانی و الهی انسان، ضروری است. در این راستا به بیان چند روش خواهیم پرداخت.



لغت شناسان «فکر» را به اعمال عقل و نظر و به‌کارگیری ذهن، معنا کرده‌اند. بنابراین، مرز بین نوع انسانی و سایر حیوانات «عقل» است و «فکر» که همان به‌کارگیری نیروی عقلانی است حدّ فاصل بین دو صنف از انسان‌ها است و در حقیقت آدمیان از این زاویه بر دو قسم‌اند. گروه اول: متفکران، و گروه دوم: کسانی که این ابزار و سرمایه خدادادی را مهمل گذاشته و به تعطیل کشانده‌اند.

۱.۱ - ارزش فکر

نیروی عقل اگر به‌طور طبیعی و بر اساس فطرت خود و بدون دخالت انگیزه‌ها و عوامل نفسانی و شیطانی به‌کار افتد، نتیجه‌ای خوش و سازنده خواهد داشت و رو به‌سوی «رحمان» می‌برد. و هرگاه با راهبرد قوه واهمه به جریان افتد بازده آن تلخ و تخریب‌گر خواهد بود. در این صورت، عقل به استخدام شیطان و عاریت او درآمده و از وظیفه اصلی خود بازمانده بلکه در جهت ضد آنچه برای آن آفریده‌شده است به‌کار گرفته خواهد شد.
قرآن کریم درباره ارزش فکر، در ده‌ها آیه با عناوین مختلف هم چون «تفکر» و «تدبّر» و «تعقل» و «تفقّه» باب سخن گشوده است و بهره‌گیری از آیات الهی را چه در تکوین و چه در تشریع و برخورداری از مایه‌های عبرت در جهت هدایت را، منوط بدان دانسته است.؛ ؛ و غیر آن.
و هم‌چنین در روایات رسیده از معصومان (علیهم‌السّلام) بر جایگاه والای آن در عرصه تعلیم و تربیت اسلامی با تعبیرات مختلف تأکید گردیده است.
امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «...الا لا خیر فی قرائة لیس فیها تدبّر الا لا خیر فی عبادة لیس فیها تفکّر؛ هشدار شمارا! که علم بدون بار فهم و تأمل، و خواندن قرآن بدون تدبّر، و عبادت برکنار از تفکر، بهره‌ای نخواهد داد.»
آنچه مهم است هدایت فکر، در مسیر سالم است، زیرا فکر صحیح است که انسان را تعالی داده، تمدن‌ها را ساخته و تاکنون جامعه بشر را در ابعاد مختلف به‌پیش برده است. هم چنان‌که تمامی خسارت‌ها و نابسامانی‌های فراوان که امروز دامن‌گیر بشر است، نتیجه افکار غلط و اعمال‌نظر طرّاحان و دانشمندانی است که اندیشه خود را درراه ارضای هوس‌های خود و صاحبان زر و زور به‌کار بسته و می‌بندند.

۱.۲ - عرصه‌های سالم تفکر

بسیاری از جوانان می‌پرسند: چگونه باید فکر را هدایت کرد؟ و چطور باید اندیشه را در خط مستقیم و بالنده آن قرارداد؟ و اصولاً به چه چیزهایی باید فکر کرد؟ و اگر عرصه‌های آن مختلف و متعدد است، از چه نقطه‌ای باید شروع کرد؟
از امامان معصوم (علیهم‌السّلام) نیز گاه این پرسش می‌شده است. مثلاً «حسن بن صیقل» می‌گوید: «از امام صادق (علیه‌السّلام) پرسیدم: مردم روایتی نقل می‌کنند که تفکر یک ساعت از عبادت یک شب بهتر است. به آن حضرت گفتم: چگونه باید تفکر کرد؟» حضرت در جواب، برخی از زمینه‌های تفکر صحیح را بدو نشان داده و معرفی کردند.
عرصه‌های تفکر بسیار است ولی در این نوشته به مهم‌ترین آن‌ها پرداخته و توضیحی اجمالی درباره هر یک از آن‌ها ذکر می‌کنیم.

۱.۲.۱ - نفس

نفس انسانی گوهر گران بهایی است که به شرف نسبت به حضرت حق مفتخر شده و کرامت و فضیلت انسان، قائم به او است. خداوند متعال دو کتاب قطور و خواندنی برای مطالعه انسان‌ها گشوده است؛ یکی طبیعت و دیگری نفوس خود آن‌ها و فرموده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی اَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ...؛ ما نشانه‌های خود را در گوشه گوشه جهان و در جان‌هایشان به آنان نمایاندیم تا ـ در اثر تدبر و تفکر در آن ـ برایشان روشن شود که او حق است....
و بر طبق حدیثی از امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، بین شناخت طبیعت و نفس، معرفت نفس پر سودتر معرفی گردیده است.
معرفت نفس از ضروری‌ترین و لازم‌ترین معرفت‌هاست و لذا اقدام در جهت شناخت نفس و تفکر در آن، از سایر زمینه‌های تفکر مقدّم است. و این به علل مختلفی است و مهم‌ترین آن‌ها این است که این معرفت در حقیقت بابی است برای معارف دیگر.
جهل به نفس، از شایع‌ترین دردها و گرفتاری‌های انسانی عصر ماست. و سرمنشأ بسیاری از مشکلات روحی و عقده‌های روانی است.
بشر امروز گر چه طبیعت را مسخر خودساخته است ولی از تسخیر خود عاجز و درمانده است. بلکه روزبه‌روز از خویش بیگانه‌تر نیز گشته است.
سرّ این ازخودبیگانگی در کلام علی (علیه‌السّلام) بیان‌شده است، آن حضرت می‌فرمایند: «فمن شغل نفسه به غیر نفسه تحیر فی الظلمات، و ارتبک فی الهلکات و مدّت به شیاطینه فی طغیانه و زینت له سیّیء اعماله...؛ هر کس خود را به غیر خویش مشغول کند خود را در تاریکی‌ها سرگردان و در مهلکه‌ها قرار داده و شیطان‌ها او را به تجاوز کشانده و کردار زشت او را در نظرش نیکو جلوه می‌دهند.»
مولای پرهیزکاران توجه مداوم نفس به غیر خود را مایه غفلت از خویش و اساس هر گرفتاری و گمراهی دانسته‌اند.

۱.۲.۲ - طبیعت

قرآن کریم در آیات مختلف به تدبر و تفکر در طبیعت دستور داده است. چه آن‌ها که به تفکّر در مجموعه خلقت امر کرده و چه آن‌ها که به اندیشه در جزء جزء آن، مانند زنبور عسل، شتر، کوه‌ها و نهرها، درختان و میوه‌ها، باران، آفتاب و ماه، خواب و غیر آن فرمان داده است.؛ ؛ ؛
جهان آفرینش آن‌قدر حیرت‌انگیز و شگفت‌آور است که بشر عادی هیچ‌گاه نمی‌تواند مدعی شود که به‌تمامی اسرار آن واقف گشته است. و آنچه تاکنون بدان دست‌یافته، در برابر مجهولاتش هم چون قطره‌ای در کنار اقیانوس بی‌کران است. و بر اساس تعلیم قرآن کریم، شماره موجودات الهی و اسرار آن، پایان‌ناپذیر است.؛
هم چنان‌که اشاره کردیم جهان طبیعت دو چهره دارد، یکی ملک و دیگری ملکوت، صورت ملک آن همین ظاهر طبیعت، و ملکوت عالم، باطن و حقیقت آن است، که همان جنبه ربطی و وابستگی آن به مبدأ آفرینش است.
تفکر در طبیعت دو دستاورد مهم برای بشر دارد؛ یکی آن‌که او را بر طبیعت تسخیر بیشتری می‌بخشد و در جهت بهره‌وری زیادتر و قانون‌مند تر به او کمک می‌کند و دیگر این‌که راه ورود به ملکوت عالم را به روی او باز می‌کند.
بسیاری از متفکران در عملیات فکری و پژوهشی خود، تنها در همین محدوده ملک می‌مانند و ورای آن را جستجو نمی‌کنند و در نظر این کسان، جهان طبیعت، جز همین ظاهر آن چیز دیگری نیست.
قرآن کریم درباره آنان می‌فرماید: «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛ آنان جز ظاهری از زندگی دنیا نمی‌دانند و از ورای آن‌که جهان آخرت است غافل‌اند».
درحالی‌که بر اساس آنچه از آیات قرآنی استفاده می‌شود، تفکر صحیح در پدیده‌ها و موجودات دنیای طبیعت، به جهت ارتباط و پیوستگی عمیق بین ملک و ملکوت، انسان را به‌صورت قهری به‌سوی عالم ملکوت هدایت می‌کند. برای نمونه، قرآن کریم می‌فرماید: «الَّذِینَ یَذْکرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ آن‌هایی که چه در حال قیام و چه در حال نشستن و چه پهلو خفته به یاد خدایند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند ـ می‌گویند ـ پروردگارا! باطل و بیهودگی در ساحت خلقتت راه ندارد. پاک و منزهی. ما را از عذاب جهنّم محافظت فرما!»

۱.۲.۳ - مرگ

بی‌شک یکی از پندآموزترین و تکان‌دهنده‌ترین حوادث در زندگی بشری «مرگ» است، که توجه بدان قلب‌های مستعد را از خواب غفلت بیدار کرده و کاخ آمال و آرزوهای دروغین و خیال شخصی را بر سرش خراب می‌کند و غرور و نخوت را از اعماق جان آدمی ریشه‌کن می‌نماید.
ترس بسیاری از مرگ، بدان خاطر است که آن را فنا و نیستی و جدا شدن از علایق خویش می‌دانند. در صورتی که مرگ خاتمه زندگی نیست بلکه کمال حیات است و انتقال از مرحله‌ای به مرحله دیگری از آن است.
روح بی‌آلایش، پس از مرگ، به‌زودی با دنیای جدید انس می‌گیرد و در سطحی بسیار بالاتر و شفّاف تر، از مواهب عالم ارواح بهره‌مند می‌شود؛ به‌صورتی که هیچ‌گاه آرزوی بازگشت به جهان طبیعت جز برای عمل صالح ندارد.
همان‌گونه که رو آوردن زائد به لذّت‌های جسمانی، شخص را از توجه واندیشه نسبت به‌پایان زندگی بازمی‌دارد، عکس آن نیز صادق است. زیرا تفکّر در این رویداد طبیعی و بسیار مهم در زندگی بشری او را نسبت به مادّه پرستی و تبعیت از هوا بازمی‌دارد، و از توجّه اضافی به ظواهر عالم طبیعت و زرق‌وبرق زندگی حفظ می‌کند و درنتیجه، فرصت بیشتری برای رسیدگی به مسائل اصلی حیات و روی‌آوری به کمالات معنوی و انسانی خواهد یافت.

۱.۲.۴ - تاریخ

از منابع مهم تفکر و معرفت انسانی، تاریخ و سرگذشت پیشینیان است. تاریخ بیانگر و معرّف سنت‌های الهی در جوامع بشر و صادق‌ترین بازگوکننده حقایق جاری و قوانین حاکم در بستر حیات انسانی است.
امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) دراین‌باره می‌فرمایند: «ای پسرم! گر چه من آن‌قدر عمر طولانی ندارم که با گذشتگان زندگی کرده باشم، ولی در کارهایشان نظرانداخته و در تاریخ حیات آن‌ها اندیشیده‌ام و به آنچه از آنان به‌جای مانده است به‌دقت گذر کرده‌ام تا این‌که گویا یکی از همانان شمرده می‌شوم تا آنجا که در اثر تأمل در سرگذشتشان، گویا از ابتدا تا انتها با آن‌ها به سر برده‌ام و لذا تمام تجربه حیات طولانی آن‌ها از خوب و بد در دست من است که خالص آن را به تو منتقل می‌کنم».

۱.۲.۵ - حالات مردم


بررسی حالات و جوانب مختلف زندگی گروه‌های اجتماعی و طبقات گوناگون جامعه، میدان بازی برای دریافت بسیاری از حقایق و معارف بشری است.
تاریخ، بررسی احوال گذشتگان است ولی مقصود از این عنوان تحقیق و تفحّص در حالات روانی، اجتماعی گروه‌های معاصر و همزمان است.
فرق این عمل با عیب‌جویی و تفحّص مذموم، در این است که این کار باهدف مطالعه و تفکّر در روش‌های متنوّع زندگی و حالات جمعیت‌ها و دردهای روحی و مشکلات روانی اقشار مختلف مردم، برای انتخاب بهتر شیوه زندگی و مشی اخلاقی و اجتماعی انجام می‌گیرد. درحالی که عیب‌جویی، به خاطر تخریب دیگران و باانگیزه خودخواهی و ارضای تمایلات نفسانی، از شخص صادر می‌شود.

۱.۲.۶ - پی آمدهای اعمال

نتایج و عواقب اعمالی که از انسان‌ها سر می‌زند و به او می‌رسد بر سه قسم است:
۱ ـ برخی از آن‌ها نتیجه مادی یک عمل محسوب می‌شود که در این صورت چنین پی آمدی با حواس، قابل‌درک است. مانند این‌که کسی خود را از بلندی به سنگفرش خیابان پرت کند یا سم کشنده‌ای بخورد که عاقبت چنین کاری برای همه معلوم است.
۲ ـ برخی دیگر از پی آمدها و ارتباط با باطن اعمال دارد و نتیجه ملموس یک عمل محسوب نمی‌گردد. و به سخن دیگر، به جنبه ملکی عمل بر نمی‌گردد بلکه به ملکوت آن مربوط می‌شود و در همین جهان به سراغ انسان می‌آید مانند بسیاری از اعمال نیک و پسندیده که در زندگی مادی و معنوی انسان، دارای آثار و نتایج مثبتی است.
به‌عنوان مثال بر طبق روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) صله‌رحم موجب افزایش عمر است.
[۲۰] الاخلاق، سید عبدالله شبّر، ص ۱۱۴
و نیز از امام باقر (علیه‌السّلام) نقل‌شده که این کار، اعمال را پاکیزه و اموال را زیاد و بلا را دفع و حساب آخرت را آسان و اجل را به تأخیر می‌اندازد.
[۲۱] الاخلاق، سید عبدالله شبّر، ص ۱۱۵

چنان‌که به‌صراحت قرآن کریم، شکرگزاری از نعمت‌های الهی، افزایش نعمت را به دنبال دارد. و اطاعت خداوند و تقوا، سبب ازدیاد برکت و ریزش رحمت و مواهب او است. و روی‌گردانی از یاد او، سختی و فشار زندگی و ناکامی را موجب می‌شود. و بر طبق روایات، ندادن زکات، مانع ریزش نعمت و برکت و افزایش روزی می‌گردد. و نمونه‌های دیگری ازاین‌دست که بسیار است.


از روش‌های بسیار مؤثر در خودسازی معنوی، استفاده از ابزاری است که بزرگان اهل معرفت و پیشتازان وادی معنویت و تقوا بیان کرده‌اند.
[۲۶] محمدمهدی، بحرالعلوم، سیر و سلوک، ص ۱۴۳ـ ۱۳۹ و غیر آن.
و آن دارای چهار مرحله است:

۲.۱ - مشارطه

انسانی که قصد حرکت در جهت کمال و تربیت نفسانی خود دارد ابتدای هرروز لازم است با خود شرط کند که در طول روز مرتکب گناهی نگردد. مثلاً کسی که می‌خواهد با یک صفت بدی که در او وجود دارد و یا عادت زشتی که در خود احساس می‌کند به مبارزه برخیزد، باید با خود عهد کند که آن صفت و یا عادت را از صحنه عمل و رفتار خود دور کند و شیوه زندگی خود را از حاکمیت آن برکنار نگه دارد و این قدم اول است.

۲.۲ - مراقبت و مواظبت

پس از تصمیم و اراده قطعی در این خصوص باید همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهی به کشیک نفس پرداخته و لحظه‌ای از آن غافل نباشد تا وسوسه‌های نفسانی و حالات شیطانی نتواند او را از جاده حق و اعتدال خارج کرده و به‌سوی آن عمل و یا صفت زشت سوق دهد و یا کار پسندیده را در نظرش به‌صورت دیگری جلوه دهد و یا با تنبلی و کسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف کند.
این قدم بسیار مهمی است که در آغاز، سخت و دشوار است ولی به‌تدریج از دشواری آن کاسته و آسان خواهد شد.

۲.۳ - محاسبه

حسابرسی و تفتیش نسبت به حالات نفسانی و اعمال صادرشده از شخص در طول روز، از ضروری‌ترین کارهاست که بدون آن هیچ حرکتی رو به سامان نخواهد رفت.
امام کاظم (علیه‌السّلام) فرمود: «لیس منا من لم یحاسبه نفسه فی کل یوم، فان عمل حسناً استزاد الله و ان عمل سیئاً استغفرالله منه و تاب الیه؛ هر کس روزانه به‌حساب خود رسیدگی نکند، تا اگر کار نیکی انجام داده است از خداوند تقاضای توفیق بیشتری کرده و چنان چه مرتکب عمل زشت و گناهی شده است و از او طلب آمرزش و توبه کند، از ما نیست».

۲.۴ - مؤاخذه

قدم نهایی در طی این عملیات این است که با برخورد جدی با خود و گریبان گیری از خویشتن و تنبیه نفس به‌وسیله روزه و مانند آن در صورت نقض پیمان، از او برای رعایت کردن و نشکستن دوباره آن تعهد بگیرد.


حبّ ذات و علاقه به آن از حجاب‌های بسیار غلیظی است که در موارد زیادی با تیرگی و سیاهی خود، مانع مشاهده جمال حقایق گشته و در این صورت چه‌بسا رفتار به‌واقع زشت و یا قضاوت بد و غیرواقع‌بینانه انسان نسبت به دیگران در نظرش خوب و پسندیده جلوه کند و برعکس، عمل خوب و مفید آنان را بد دانسته و یا قضاوت به‌حق آن‌ها نسبت به موضوع و یا فرد دیگری را بر باطل و دور از واقع‌نگری بداند.
انسان بدین‌جهت که به خود علاقه‌مند است وقتی اعمال و رفتار مختلف را در ارتباط با خویش بسنجد، به سهولت می‌تواند نسبت به خوبی یا بدی هر یک از آن‌ها قضاوت کرده و برای انجام یا ترک آن اقدام کند و یا داوری‌های غیرواقع‌بینانه خود را نسبت به اشخاص و یا امور مربوط به دیگران اصلاح و تعدیل نماید.
امیر مؤمنان به فرزندش امام حسن (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «ای فرزندم، خودت را بین نفست و دیگران میزان قرار ده. آن چه برای خود می‌خواهی برای غیر خود نیز دوست بدار و هر چه را برای خویش نمی‌پسندی برای او نیز آن را مخواه. هم چنان‌که راضی نیستی دیگران در حق تو ستم کنند نسبت به آن‌ها نیز آن را روا مدار و همان‌گونه که دوست داری آن‌ها به تو نیکی کنند درباره آنان نیکی کن. رفتاری را که از دیگران زشت می‌بینی، صدور آن را از خود نیز زشت بدان و آن رفتاری که می‌خواهی آنها نسبت به تو در پیش گیرند همان را در رابطه با آنان اعمال کن...»


درنگ و دقت در کارهایی که از دیگران سر می‌زند اگر از روی خودخواهی و عیب‌جویی و برای سرزنش آن‌ها صورت بگیرد امری مذموم است و ثمره‌ای جز فساد و فراموشی از خود ندارد.
اما اگر این عمل، به خاطر درس گرفتن و آموختن باشد خوب و پسندیده است، زیرا انسان ازآنجا که حبّ ذات دارد، به صفات و شؤونات خود نیز علاقه‌مند است و لذا ممکن است شخصی دارای صفاتی ناروا باشد ولی درعین‌حال خود به زشتی آن چندان توجهی نداشته باشد ـ و به همین خاطر، نوع انسان‌ها وقتی در برابر آینه قرار گیرند، خود را زیبا و خوش‌قیافه می‌بینند، هرچند این‌گونه نباشند ـ ولی همین صفت و یا کار را وقتی از دیگری مشاهده کنند، به خوبی متوجه عیب و قباحت آن می‌شوند.
قرآن کریم در آیات مختلف، بدین حقیقت اشاره فرموده است، چنان‌که نسبت به شیوه و رفتار منافقان می‌فرماید: «وَاِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ قَالُواْ اِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛ هرگاه بدانان گفته می‌شود که در زمین فساد به پا نکنید می‌گویند ما مردمانی اصلاح‌طلب هستیم.»
بنابراین، اگر نگرش انسان به شیوه زندگی و عمل دیگران به این انگیزه باشد که او آزاد و رها از زنجیر علاقه‌های نفسانی و عشق به خود، به ارزیابی عملکرد آنان بپردازد تا با قضاوتی واقع‌بینانه، رفتار سره را از ناسره بازشناسد، نه‌تنها چنین کاری نکوهیده نیست و نه‌تنها فسادی بر آن بار نخواهد گشت بلکه خود از عوامل تربیت و پی‌بردن به زشتی‌های اخلاقی برای ترک آن‌هاست.
فرق این بحث با قبل آن، در این است که در آنجا، نحوه رفتار مورد انتظار دیگری با شخص، میزان داوری قرار می‌گرفت تا بر اساس آن همان روش را با او در پیش گیرد ولی در این بحث رفتارها و صفات به‌طور عموم مطرح‌اند و به نحوه عملکرد دیگران با او محدود نمی‌گردد و این شیوه، اساساً ملاکی است برای تشخیص هر صفت و کار ناسره، چه در ارتباط با او باشد و چه نباشد.
شیخ اجل سعدی می‌گوید: «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‌ادبان. هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم».
[۳۰] سعدی، گلستان، در اخلاق درویشان، حکایت ۲۱.

طبق روایتی از امام عسکری (علیه‌السّلام)، آن حضرت فرمود: «برای ادب کردن و تربیت نفست همین بس است که ازآنچه از دیگران در نظرت ناپسند می‌آید، دوری گزینی».
[۳۱] قمی، عباس، منتهی الآمال، چاپ قدیم، ص ۴۰۷، روایت دوازدهم با تغییری در عبارت.


۴.۱ - دوری از حب و بغض

واقع یابی در این خصوص، به دو امر اساسی بسته است تا قضاوت شخص دراین‌باره دچار انحراف و کج‌اندیشی نگردد:
۱ ـ این نگاه، نباید از روی محبت شدید و علاقه مفرط باشد. زیرا چنین امری موجب می‌شود که فعالیت ذهن و اندیشه تحت‌الشعاع محبت و در دایره حاکمیت آن قرار گیرد. و این امر، چشم را از دیدن زشتی‌های محبوب کور، و گوش را از شنیدن حقایق تلخ و ناروا درباره او کر می‌کند.
سعدی شیرازی می‌گوید: «حسن میمندی را گفتند: سلطان محمود چندین بنده صاحب‌جمال دارد که هریکی بدیع جهانی‌اند، چگونه افتاده است که با هیچ‌یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنان‌که با ایاز، که حسن زیادتی ندارد؟ گفت: هر چه به دل فروآید در دیده نکو نماید.
هر که سلطان مرید او باشد گر همه بد کند نکو باشد
اگر به چشم ارادت نظر کنی در دیو فرشته آیت نماید به چشم کرّوبی
[۳۲] سعدی، گلستان، ص ۱۴۳

این محبوب، گاهی شخصی است و گاهی گروه خاصی است که او بدان تعلق دارد و زمانی هم محیط خاص و یا شیء معینی است.
قرآن کریم می‌فرماید:«کلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ؛ هر گروهی بدان چه در نزد آن‌هاست خوشنودند.»
این آیه کریمه، به تأثیر تعیین‌کننده وابستگی و تمایل به حزبی خاص در جهت هدایت و سوق دادن فکر واندیشه به‌سوی پذیرش هر آنچه از ناحیه آن گروه عرضه می‌گردد ـ خواه آن داده حق باشند و یا باطل ـ اشاره دارد.
۲ ـ هم‌چنین این نگاه نباید از روی دشمنی و عناد باشد، زیرا این‌گونه نظر کردن به‌کارها و حوادث، مسیر فکر را منحرف کرده و دیده شخص را از دریافت حقیقت بازمی‌دارد و چه‌بسا صفات خوب و کار پسندیده در نظرش بد آید و یا حادثه‌ای خوش گوارا در دیده او تلخ جلوه‌گر شود.
امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «اذا اقبلت الدّنیا علی قوم اعارتهم محاسن غیرهم و اذا ادبرت عنهم سلبتهم محاسن انفسهم» هرگاه دنیا به کسانی روی آورد نیکویی‌ها و کارهای خوب دیگران را هم بدانان نسبت دهند و زمانی که بدانان پشت کرده و مردم از آن‌ها روی‌گردان شدند، خوبی‌های خود آن‌ها را نیز نادیده می‌انگارند و کمالات آن‌ها را از یاد می‌برند.
و به قول سعدی:
کسی به دیده انکار اگر نگاه کند نشان صورت یوسف دهد به نا خوبی
و نیز:
و آن‌که را پادشه بیندازد کسش از خیل خانه ننوازد
بنابراین، دید واقع‌بینانه آن است که شخص ناظر، برکنار از حبّ و بغض، و جدای از محبّت و یا عناد، عمل دیگری و یا قضیه‌ای خاص را بنگرد و آنگاه به داوری بنشیند.


برخی از ثناگویی و تمجید دیگران از خود، خشنود می‌شوند و آنان را بهترین دوست خود به‌حساب می‌آورند و از انتقاد و بازگو کردن عیب‌های خود از ناحیه آن‌ها به خشم آمده و مضطرب می‌گردند.
چاپلوسی و مدح نابجای دیگران، در برخی موارد پندار کمال را به‌طور کاذب در شخص ایجاد می‌کند و این حالت نه‌تنها او را به کمال واقعی نزدیک نمی‌کند بلکه سال‌ها و فرسنگ‌ها او را از دست‌یابی به آن دورتر کرده و خمیرمایه جانش را از وصول بدان بیگانه‌تر می‌کند. و لذا، در روایات بسیاری، از گوش دادن به تعریف‌های بی‌جا و گمراه‌کننده نهی گردیده و از این عمل مذمّت شده است.
در روایتی نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمودند: «احثوا فی وجوه المدّاحین التّراب؛ بر چهره ستایشگران چاپلوس خاک بریزید.»
در حدیث دیگری از علی (علیه‌السّلام) آمده است: «ربّ مفتون بحسن القول فیه؛ چه‌بسا انسانی که در اثر مدح و ثنای دیگران نسبت به او فریب‌خورده و در فتنه گمراهی واقع‌شده است.»
باز امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در خطبه‌ای از مردی از اصحاب خود که به ستایش از او پرداخته بود فرمود: «...و ان من اسخف حالات الولاة عند صالح الناس ان یظنّ به هم حبّ الفخر و یوضع امرهم علی الکبر و قدکرهت ان یکون جال فی ظنّکم انّی احبّ الاطراء و استماع الثناء و لست ـ به حمد الله ـ کذلک». از پست‌ترین حالات حکمرانان نزد مردمان فرهیخته و صالح آن است که گمان حبّ فخر و خودستایی درباره آنان برده شود و کارهای آنان حمل بر کبر و خودبزرگ‌بینی گردد و من دوست ندارم شما خیال کنید که من ستایشگری شمارا درباره خود دوست دارم و از شنیدن مدح و ثنا لذت می‌برم. و من ـ با سپاس الهی ـ این‌گونه نیستم.
امام خمینی (رحمه‌الله‌علیه) در یک سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی که پس از سخنان تحسین‌برانگیز جناب آقای فخرالدین حجازی که در ستایش از ایشان ایراد کرد فرمودند: «من خوف دارم مطالبی که آقای حجازی درباره من فرمودند باورم بیاید و با فرمایش‌های ایشان و امثال ایشان برای من غرور و انحطاطی پیش بیاید. من از غرور به خدای تبارک‌وتعالی پناه می‌برم. اگر برای خودم نسبت به سایر انسان‌ها مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری و روحی است».
[۳۹] کوثر، مجموعه خلاصه بیانات امام خمینی رحمه الله علیه، ج ۲، ص ۲۴

شیوه بزرگان بر این بوده است که از انتقادهای دیگران نسبت به خود بیشتر استقبال می‌کرده‌اند تا ستایشگری و مدح‌گویی آنان. و این خود نشان عظمت و قدرت روحی آنان و رمز موفقیت و پیشروی آن‌ها به‌سوی اهداف بلند است.

۵.۱ - انتقادپذیری در روایات

در حدیث امام صادق (علیه‌السّلام) در مقام معرفی بهترین دوستان این‌گونه می‌فرمایند: «احبّ اخوانی الی من اهدی الی عیوبی محبوب‌ترین برادرانم پیش من، آن‌کسی است که عیب‌های مرا به من بازگو کند.»
در این حدیث شریف چند نکته قابل دقت است:
۱ ـ امام (علیه‌السّلام) بااینکه خود معصوم است و از عیب‌های اخلاقی که بدین‌جهت نیاز به تذکر دیگران داشته باشد برکنار است، درعین‌حال با گفتن این جمله در ذهن اصحاب خود القا می‌کند که آنان فکر نکنند امام آنان دوست دارد از او تعریف و تمجید شود و هر کس چاپلوسی و تملق بیشتر داشته باشد، نزد او مقرب‌تر است. و نیز با این سخن به تعلیم و تربیت اصحاب خود می‌پردازد که آنان نیز باید این‌گونه باشند و از ستایش دیگران دل‌شاد و از انتقادهای خیرخواهانه آن‌ها دل‌مرده و غمگین نگردند. و این از شیوه‌های تعلیم و تربیت آن معصومان (علیهم‌السّلام) است که برای تأثیر بیشتر راهنمایی‌های اخلاقی در جان پیروان خود و تعمیق بیشتر آن، از خود شروع می‌کردند. گرچه درواقع، برای خود آنان موردی نداشته باشد.
۲ ـ گزینش عنوان برادر، خود گویای این حقیقت است که با انتقادگر، نباید برخوردی خصمانه داشت و او را دشمن خود انگاشت بلکه باید به او به چشم یک دوست بلکه به دیده عزیزترین برادر نگریست و از نقد خیرخواهانه او با تمام وجود استقبال کرد.
۳ ـ انتخاب کلمه «اهدی»، که به معنای هدیه دادن می‌باشد بسیار زیبا و جالب‌توجه است، زیرا اولاً بیانگر این حقیقت است که بازگو کردن عیب دیگری به او، خود بهترین خدمت به او شمرده می‌شود.
ثانیاً: دادن چیزی به دیگری وقتی این عنوان را دارد که این کار از روی لطف و محبت به او باشد، لذا بازگو کردن یک عیب در صورتی به هدیه بودن موصوف می‌شود که تذکردهنده آن، قصد سازنده داشته باشد و با دوستی توأم باشد، ولی اگر گوینده با قصد تخریب و سرزنش به این کار مبادرت ورزد و یا در صورت داشتن نیت اصلاحی، گفتن آن به‌صورتی باشد که حیثیت شخص را در هم بشکند، این عنوان را نخواهد داشت.
ثالثاً: هر انسانی هم چنان‌که در مقابل اعطای هدیه از دهنده آن تشکر می‌کند و خشنود می‌شود در پذیرش عیبش نیز باید این‌گونه باشد.


۱. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج ۲، ص ۱۱۱ و غیر آن.    
۲. آل عمران/سوره ۳، آیه ۱۹۱    
۳. یونس/سوره ۱۰، آیه ۲۴    
۴. نحل/سوره ۱۶، آیه ۳۴    
۵. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۳۶.    
۶. سجده/سوره ۳۲، آیه ۵۳    
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۱۷۰    
۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۱۷۰    
۹. نهج‌البلاغه، خ ۱۵۷، ص ۱۴۷    
۱۰. آل عمران/سوره ۳، آیه ۱۹۱    
۱۱. رعد/سوره ۱۳، آیه ۳،.    
۱۲. نحل/سوره ۱۶، آیه ۱۰-۱۱ ۶۹.    
۱۳. غاشیه/سوره ۸۸، آیه ۱۷-۲۰.    
۱۴. نبأ/سوره ۷۸، آیه ۶-۱۶.    
۱۵. لقمان/سوره ۳۱، آیه ۲۷    
۱۶. کهف/سوره ۱۸، آیه ۱۰۹    
۱۷. روم/سوره ۳۰، آیه ۷    
۱۸. آل‌عمران/سوره ۳، آیه ۱۹۱    
۱۹. امام علی، نهج البلاغه، ص ۲۶۷، نامه ۳۱.    
۲۰. الاخلاق، سید عبدالله شبّر، ص ۱۱۴
۲۱. الاخلاق، سید عبدالله شبّر، ص ۱۱۵
۲۲. ابراهیم/سوره ۱۴، آیه ۷    
۲۳. اعراف/سوره ۷، آیه ۹۶    
۲۴. طه/سوره ۲۰، آیه ۱۲۴    
۲۵. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، روایات باب ۳، ابواب ما تجب فیه الزکاه، ج ۶، ص ۱۷-۱۱.    
۲۶. محمدمهدی، بحرالعلوم، سیر و سلوک، ص ۱۴۳ـ ۱۳۹ و غیر آن.
۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص ۴۵۳.    
۲۸. امام علی، نهج‌البلاغه، ص ۲۷۰، نامه ۳۱.    
۲۹. بقره/سوره ۲، آیه ۱۱    
۳۰. سعدی، گلستان، در اخلاق درویشان، حکایت ۲۱.
۳۱. قمی، عباس، منتهی الآمال، چاپ قدیم، ص ۴۰۷، روایت دوازدهم با تغییری در عبارت.
۳۲. سعدی، گلستان، ص ۱۴۳
۳۳. مومنون/سوره ۲۳، آیه ۵۳    
۳۴. روم/سوره ۳۰، آیه ۳۲    
۳۵. امام علی، نهج‌البلاغه، ص ۳۱۹، حکمت ۹.    
۳۶. قمی، عباس، سفینه البحار، ج ۸، ص ۳۴.    
۳۷. قمی، عباس، سفینه البحار، ج ۸، ص ۳۵.    
۳۸. امام علی، نهج‌البلاغه، ص ۲۲۶، خطبه ۲۱۶.    
۳۹. کوثر، مجموعه خلاصه بیانات امام خمینی رحمه الله علیه، ج ۲، ص ۲۴
۴۰. قمی، عباس، سفینه البحار، ج ۲، ص ۲۹۵.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «روش های خود سازی»، تاریخ بازیابی ۹۵/۱۱/۱۲.    

رده‌های این صفحه : مقالات اندیشه قم




جعبه ابزار