• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

روش تحقیق در فلسفه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مسائل فلسفی با روش تعقلی مورد بررسی قرار می‌گیرند. تکیه‌گاه روش تعقلی، بدیهیات اولیه می‌باشد. روش قیاسی، روش تعقلی، تمثیل و استقراء از جمله شیوه‌های تحقیق در فلسفه هستند.



مسائل فلسفی را باید با روش تعقلی مورد بررسی قرار داد و روش تجربی در این زمینه کارآیی ندارد ولی کسانی که کمابیش تحت تاثیر‌ اندیشه‌های پوزیتویستی واقع شده‌اند چنین می‌پندارند که این ویژگی مایه نقص و کم‌بهایی‌ اندیشه‌های فلسفی می‌شود به گمان اینکه روش تجربی تنها روش علمی و یقین‌آور است و با روش تعقلی به هیچ نتیجه قطعی نمی‌توان رسید.
بر این اساس بعضی فلسفه را دوران کودکی علوم پنداشته‌اند و وظیفه آن را ارائه فرضیه‌هایی برای حل مشکلات علمی قلمداد کرده‌اند.
[۱] فلسفه چیست، ترجمه منوچهر بزرگمهر، ص۲۱.
و حتی کارل یاسپرس فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی می‌نویسد فلسفه دانش قطعی به دست نمی‌دهد و به محض اینکه شناختی با دلایل قطعی نزد همه مسلم گشت و مقبول افتاد دیگر آن شناخت معرفتی فلسفی محسوب نمی‌گردد بلکه فی‌الحال به معرفت علمی تبدیل می‌یابد.
[۲] کارل، یاسپرس، درآمدی بر فلسفه، ترجمه دکتر اسد الله مبشری، ص۱۸.

بعضی دیگر از افرادی که مرعوب پیشرفت‌های علمی و صنعتی غرب شده‌اند چنین استدلال می‌کنند که دانشمندان مغرب‌زمین هنگامی به پیشرفت‌های علمی چشم‌گیر و روزافزون نائل شدند که روش قیاسی و تعقلی را رها کردند و روش استقرائی و تجربی را به کار گرفتند و مخصوصا از زمانی که فرانسیس بیکن بر روش تجربی تاکید کرد این سیر تکاملی شتاب گرفت و این بهترین دلیل بر برتری روش تجربی بر روش تعقلی است.
متاسفانه بعضی از نواندیشان و تقلیدپیشگان مسلمان هم که این استدلال را باور کرده‌اند در صدد برآمده‌اند که مدال افتخار آنرا به سینه دانشمندان اسلامی نصب کنند که گویا با الهام گرفتن از قرآن کریم به مقابله و معارضه با فرهنگ یونانی پرداختند و روش استقرائی و تجربی را جایگزین روش قیاسی و تعقلی نمودند و بعدها نفوذ فرهنگ اسلامی در اروپا موجب بیداری دانشمندان غربی و آگاهی از این روش پیروزی‌آفرین گردید.
این توهمات کار را به آنجا کشانیده که بعضی از ناآگاهان چنین پنداشته‌اند که روش تحقیقی که قرآن کریم برای حل همه مسائل ارائه می‌دهد همان روش تجربی و تحققی پوزیتویستی است و حتی مسائل خداشناسی و فقه و اخلاق را هم باید با همین روش بررسی کرد.
البته از کسانی که چشم خود را فقط به داده‌های حسی دوخته و از ماورای ادراکات حسی بسته‌اند و در واقع منکر نیروی تعقل و ادراکات عقلی شده‌اند و مفاهیم عقلی و متافیزیکی را پوچ و بی‌معنی می‌شمرند جای تعجبی نیست که جایگاهی برای فلسفه در میان علوم انسانی قائل نباشند و تنها نقش آن را توضیح پاره‌ای از اصطلاحات رایج در زبان‌ها بدانند و منزلت آن را تا حد زبان‌شناسی تنزل دهند و یا وظیفه آنرا ارائه فرضیه‌هایی برای حل مسائل علوم معرفی کنند ولی بسیار جای تاسف است که کسانی بنام مسلمان و آشنا با قرآن چنین انحرافات و انحطاط‌های فکری را به قرآن کریم نسبت دهند و آنرا مایه افتخار اسلام و دانشمندان مسلمان قلمداد کنند.
ما در اینجا قصد نقادی‌ اندیشه‌های پوزیتویستی که اساس این پندارها را تشکیل می‌دهند نداریم و در بحث‌های تطبیقی کمابیش به آن پرداخته‌ایم.
[۳] مصباح یزدی، محمدتقی، ایدئولوژی تطبیقی، درس نهم و شانزدهم.
ولی لازم می‌دانیم توضیحی پیرامون روش تعقلی و روش تجربی بدهیم تا بی‌مایگی سخنانی که در این زمینه گفته شده آشکار شود.


تلاش برای کشف مجهولی با استفاده از معلوم دیگر به سه صورت انجام می‌گیرد.

۲.۱ - صورت اول

سیر از جزئی به جزئی دیگر یعنی دو موضوعی که مشابه یکدیگرند و حکم یکی از آنها معلوم است همان حکم را برای دیگری اثبات کنیم به استناد شباهتی که میان دو موضوع وجود دارد چنانکه اگر دو نفر شبیه هم باشند و یکی از ایشان باهوش باشد بگوییم آن دیگری هم باهوش است این کار را به اصطلاح منطقی تمثیل و به اصطلاح فقهی قیاس می‌گویند بدیهی است که صرف مشابهت دو موضوع موجب یقین به اشتراک حکم آنها نمی‌شود و از این روی تمثیل مفید یقین نیست و ارزش علمی ندارد.

۲.۲ - صورت دوم

سیر از جزئی به کلی یعنی با بررسی افراد یک ماهیت و یافتن خاصیت مشترکی بین آنها حکم کنیم که خاصیت مزبور برای آن ماهیت ثابت و در همه افراد آن تحقق دارد این کار را در اصطلاح منطق، استقراء می‌نامند و آن را بر دو قسم تقسیم می‌کنند استقراء تام و استقراء ناقص.
فرض استقراء تام در جایی است که همه افراد موضوع بررسی و خاصیت مشترک در همه آنها دیده شده باشد و روشن است که چنین کاری عملا میسر نیست زیرا اگر همه افراد همزمان یک ماهیت هم قابل بررسی باشند هیچگاه نمی‌توان افراد گذشته و آینده آنرا مورد تحقیق قرار داد و دست‌کم چنین احتمالی باقی خواهد ماند که در گذشته یا آینده نیز افرادی برای این ماهیت بوجود آمده باشد یا بوجود بیاید.
استقراء ناقص این است که افراد بسیاری از یک ماهیت مورد مشاهده قرار گیرد و خاصیت مشترک بین آنها به همه افراد ماهیت نسبت داده شود ولی چنین سیر فکری موجب یقین نخواهد شد زیرا همواره چنین احتمالی هر قدر هم ضعیف باشد وجود دارد که بعضی از افرادی که مورد بررسی قرار نگرفته‌اند دارای این خاصیت نباشند. بنابراین از استقراء هم نمی‌شود عملا نتیجه یقینی و غیر قابل تردید گرفت.

۲.۳ - صورت سوم

سیر از کلی به جزئی یعنی نخست محمولی برای یک موضوع کلی ثابت‌ شود و بر اساس آن حکم جزئیات موضوع معلوم گردد چنین سیر فکری که در منطق قیاس نامیده می‌شود با شرایطی مفید یقین می‌باشد یعنی در صورتی که مقدمات آن یقینی باشند و قیاس هم به شکل صحیحی تنظیم شده باشد منطقیین بخش مهمی از منطق کلاسیک را به بیان شرایط ماده و صورت قیاس یقینی برهان اختصاص داده‌اند.
درباره قیاس اشکال معروفی هست که اگر حکم بطور کلی معلوم باشد ثبوت آن برای همه افراد موضوع هم معلوم خواهد بود و دیگر نیازی به تشکیل قیاس نیست و علماء منطق پاسخ داده‌اند که حکم در کبری بطور اجمال معلوم است و در نتیجه بطور تفصیل معلوم می‌شود. (برای توضیح بیشتر به کتب مفصل منطق و به کتاب آشنائی با علوم اسلامی (منطق و فلسفه) نوشته استاد شهید مطهری مراجعه کنید.
[۴] مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی.
) و تامل در مسائل ریاضی و راه حل‌های آنها نشان می‌دهد که قیاس تا چه‌اندازه کارآیی دارد زیرا روش ریاضیات روش قیاسی است و اگر این روش کارآیی نداشت هیچ مسئله ریاضی بر اساس قواعد ریاضیات قابل حل نبود.

۲.۴ - نکته

نکته‌ای که لازم است در اینجا خاطرنشان کنیم این است که در تمثیل و استقراء هم یک قیاس ضمنی وجود دارد نهایت این است که این قیاس در تمثیل و استقراء ناقص برهانی نیست و از این جهت آنها مفید یقین نیستند و اگر چنین قیاس ضمنی نبود هیچ استنتاجی هر چند بطور ظنی صورت نمی‌گرفت قیاس ضمنی تمثیل این است این حکم برای احدالمتشابهین ثابت است و هر حکمی که برای احدالمتشابهین ثابت باشد برای دیگری هم ثابت‌ خواهد بود و چنانکه ملاحظه می‌شود کبرای این قیاس یقینی نیست نظیر این قیاس ظنی در استقراء ناقص هم وجود دارد یعنی چنین کبرایی در آن نهفته است که هر حکمی برای افراد بسیار از ماهیتی ثابت باشد برای همه افراد آن ثابت ‌خواهد بود حتی اگر استقراء را از راه حساب احتمالات هم معتبر بدانیم باز هم نیازمند به قیاسی خواهد بود همچنین قضایای تجربی برای اینکه به صورت قضایای کلی درآیند نیازمند به قیاسی هستند که در کتب منطق توضیح داده شده است.
حاصل آنکه استدلال برای یک مسئله همیشه به صورت سیر از کلی به جزئی است نهایت این است که این سیر فکری گاهی با صراحت و روشنی انجام می‌گیرد مانند قیاس منطقی و گاهی بطور ضمنی مانند تمثیل و استقراء و گاهی مفید یقین است مانند قیاس برهانی و استقراء تام و گاهی یقین‌آور نیست مانند قیاسات جدلی و خطابی و تمثیل و استقراء ناقص.


چنانکه اشاره شد قیاس هنگامی یقین‌آور است که علاوه بر داشتن شکل صحیح و واجد شرایط منطقی هر یک از مقدمات آن هم یقینی باشد و قضایای یقینی اگر خودشان بدیهی نباشند ناگزیر باید منتهی به بدیهیات شوند یعنی از قضایایی استنتاج شده باشند که نیازی به استدلال ندارند.
منطقیین بدیهیات را به دو دسته کلی تقسیم کرده‌اند بدیهیات اولیه و بدیهیات ثانویه و یکی از اقسام بدیهیات ثانویه را مجربات می‌دانند یعنی قضایایی که از راه تجربه به دست آمده است طبق نظر ایشان تجربه روشی در مقابل روش قیاسی نیست و علاوه بر اینکه خودش مشتمل بر قیاسی است می‌تواند یکی از مقدمات قیاس دیگر را تشکیل دهد بنابراین نه مرادف قرار دادن استقراء و تجربه صحیح است و نه مقابل قرار دادن تجربه با قیاس.
البته تجربه اصطلاحات متعدد دیگری دارد که در اینجا مجال توضیح آنها نیست و اما مقابل قرار دادن روش تجربی با روش تعقلی مبنی بر این است که روش تعقلی را مخصوص قیاسی بدانیم که از مقدمات عقلی محض تشکیل می‌یابد مقدماتی که یا از بدیهیات اولیه است ‌یا منتهی به آنها می‌شود نه به تجربیات مانند همه قیاسهای برهانی که در فلسفه اولی و ریاضیات و بسیاری از مسائل علوم فلسفی بکار گرفته می‌شود و فرق آن با روش تجربی به این نیست که در یکی از قیاس استفاده می‌شود و در دیگری از استقراء بلکه فرق آنها به این است که تکیه‌گاه روش تعقلی فقط بدیهیات اولیه است ولی تکیه‌گاه روش تجربی مقدمات تجربی است که از بدیهیات ثانویه شمرده می‌شود و این نه تنها موجب نقصی برای روش تعقلی نیست بلکه بزرگترین امتیاز آن بشمار می‌رود.


با توجه به نکاتی که در اینجا بطور اجمال و اختصار ذکر شد روشن می‌شود که سخنان نقل شده تا چه‌اندازه بی‌مایه و دور از حقیقت است زیرا:
اولا: مرادف قرار دادن تجربه و استقراء صحیح نیست.
ثانیا: مقابل قرار دادن روش تجربی با روش قیاسی نادرست است.
ثالثا: نه استقراء مستغنی از قیاس است و نه تجربه.
رابعا: روش تعقلی و روش تجربی هر دو در قیاسی بودن شریکند و امتیاز روش تعقلی به این است که تکیه‌گاه آن بدیهیات اولیه است بر خلاف روش تجربی که تکیه‌گاهش تجربیات می‌باشد یعنی مقدماتی که ارزش آنها هیچگاه به پایه ارزش بدیهیات اولیه نمی‌رسد.
یادآور می‌شویم که این مطالب نیاز به توضیحات و تحقیقات بیشتری دارد و بعضی از مبانی منطق کلاسیک قابل مناقشه می‌باشد و ما در اینجا به‌اندازه ضرورت و برای رفع پاره‌ای از توهمات اشاره‌ای به مطالب مورد حاجت کردیم.


روش تعقلی با وجود مزیتی که بر روش تجربی دارد در همه علوم کارآیی ندارد چنانکه روش تجربی هم قلمرو خاص خود را دارد و در فلسفه و ریاضیات کاربردی ندارد. البته این مرزبندی میان قلمرو روشها یک امر قراردادی نیست بلکه مقتضای طبیعت مسائل علوم است نوع مسائل علوم طبیعی اقتضا دارد که برای حل آنها از روش تجربی و از مقدماتی که از راه تجربه حسی به دست می‌آید استفاده شود زیرا مفاهیمی که در این علوم بکار می‌رود و موضوع و محمول قضایای آنها را تشکیل می‌دهد مفاهیمی است که از محسوسات گرفته می‌شود و طبعا اثبات آنها هم نیاز به تجارب حسی دارد.
مثلا هر فیلسوفی هر قدر به مغز خود فشار بیاورد نمی‌تواند با تحلیلات عقلی و فلسفی کشف کند که اجسام از ملکولها و اتمها تشکیل شده‌اند و ترکیب کردن چه عناصری موجب پیدایش چه مواد شیمیایی می‌شود و چه خواصی بر آنها مترتب می‌گردد یا موجودات زنده از چه موادی تشکیل یافته‌اند و حیات آنها در گرو چه شرایط مادی است و چه چیزهایی موجب بیماری حیوان و انسان می‌شود و امراض گوناگون به چه وسایلی معالجه و درمان می‌گردد پس این‌گونه مسائل و هزاران مسئله مانند آنها را تنها با روش تجربی می‌توان حل کرد.
از سوی دیگر مسائلی که مربوط به مجردات و امور غیر مادی است هرگز با تجربیات حسی حل نمی‌شود و حتی نفی آنها هم از علوم تجربی ساخته نیست مثلا با کدام تجربه حسی و در کدام آزمایشگاهی و بوسیله کدام ابزار علمی می‌توان روح و مجردات را کشف یا نبودن آنها را اثبات کرد و بالاتر قضایای فلسفه اولی است که از معقولات ثانیه فلسفی تشکیل یافته یعنی از مفاهیمی که با کندوکاوهای ذهنی و تحلیلات عقلی بدست می‌آید و اثبات و نفی ارتباط و اتحاد آنها هم تنها بوسیله عقل امکان‌پذیر است پس اینگونه مسائل را باید با روش تعقلی و با اتکاء به بدیهیات عقلی حل کرد.
و از اینجا بی‌مایگی سخن کسانی روشن می‌شود که بین قلمرو روشهای تعقلی و تجربی خلط می‌کنند و می‌کوشند که برتری روش تجربی را بر روش تعقلی اثبات نمایند و چنین می‌پندارند که فلاسفه قدیم تنها روش تعقلی را به کار می‌گرفته‌اند و از این روی چندان موفقیتی در اکتشافات علمی نداشته‌اند در صورتی که پیشینیان هم در علوم طبیعی از روش تجربی استفاده می‌کرده‌اند و از جمله ارسطو به کمک اسکندر مقدونی باغ بزرگی در آتن تهیه کرده و به پرورش انواع نباتات و حیوانات پرداخته بود و شخصا حالات و خواص آنها را مورد مشاهده و تجربه قرار می‌داد و پیشرفت‌ سریع دانشمندان جدید را باید مرهون کشف ابزارهای علمی جدید و اهتمام ایشان به مسائل طبیعی و مادی و تمرکز فکر و‌ اندیشه ایشان در اکتشاف و اختراع دانست نه در اعراض از روش تعقلی و جایگزین ساختن روش تجربی.
ناگفته نماند که فلاسفه باستان در مواردی که وسایل و ابزار تجربه برای حل مساله مطلوبشان کافی نبوده می‌کوشیده‌اند که با طرح فرضیه‌هایی این کمبود را جبران کنند و احیانا برای تایید یا تبیین آن فرضیه‌ها از روش تعقلی استمداد می‌کرده‌اند ولی این کار معلول خامی‌ اندیشه فلسفی و نارسایی ابزارهای تجربی بوده نه نشانه بی‌اعتنایی به روش تجربی و کم‌بها دادن به آن و نه دلیل اینکه وظیفه فلسفه ارائه فرضیات است و وظیفه علم اثبات آنها با روش علمی و اصولا در آن عصر مرزی بین علم و فلسفه وجود نداشته و همه علوم تجربی هم اجزائی از فلسفه به شمار می‌رفته است.


۱. بعضی از کسانی که تحت تاثیر‌ اندیشه‌های پوزیتویستی واقع شده‌اند چنین پنداشته‌اند که تنها روش علمی و یقین‌آور روش تجربی است و چون این روش در فلسفه کارآیی ندارد از این روی مسائل فلسفی قابل حل علمی و یقینی نخواهد بود.
۲. بعضی از نواندیشان مسلمان نیز به پیروی از آنان بر اهمیت روش تجربی تاکید کرده و آن را به قرآن و اسلام نسبت داده‌اند و حتی راه اثبات مسائل دینی اعم از اعتقادی و عملی را روش تجربی قلمداد کرده‌اند.
۳. تلاش برای کشف مجهول به سه صورت انجام می‌گیرد سیر از جزئی به جزئی تمثیل و سیر از جزئی به کلی استقراء و سیر از کلی به جزئی قیاس ولی راه اول و دوم نیز متضمن قیاس است و در واقع بدون سیر از کلی به جزئی هیچ استنتاجی انجام نمی‌گیرد.
۴. در صورتی که مواد مقدمات قیاس یقینی باشد و به شکل صحیحی هم تنظیم شود مفید یقین خواهد بود و بنام برهان نامیده می‌شود.
۵. مقدمات برهان یا باید از بدیهیات باشد و یا به وسیله برهان دیگری از بدیهیات استنتاج شود.
۶. منطقیین بدیهیات را به دو دسته تقسیم کرده‌اند بدیهیات اولیه و ثانویه و دسته دوم را شامل تجربیات هم دانسته‌اند.
۷. قضایای تجربی متضمن قیاسی هستند و می‌توانند مقدمه‌ای برای قیاس دیگر واقع شوند بنابر این نه تجربه مستغنی از قیاس است و نه روشی در برابر روش قیاسی.
۸. روش قیاسی را می‌توان به دو قسم تعقلی و تجربی تقسیم کرد که تکیه‌گاه قسم اول بدیهیات اولیه است و تکیه‌گاه قسم دوم تجربیات که یکی از اقسام بدیهیات ثانویه به شمار می‌آید.
۹. ارزش مقدمات تجربی هیچگاه به پایه بدیهیات اولیه نمی‌رسد بنابراین نه تنها رجحانی بر روش تعقلی ندارد بلکه در سطحی نازل‌تر از آن قرار خواهد گرفت.
۱۰. روش تعقلی با وجود مزیتی که بر روش تجربی دارد در علوم طبیعی کارآیی ندارد چنانکه روش تجربی در فلسفه کاربردی نخواهد داشت.


۱. فلسفه چیست، ترجمه منوچهر بزرگمهر، ص۲۱.
۲. کارل، یاسپرس، درآمدی بر فلسفه، ترجمه دکتر اسد الله مبشری، ص۱۸.
۳. مصباح یزدی، محمدتقی، ایدئولوژی تطبیقی، درس نهم و شانزدهم.
۴. مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «روش تحقیق در فلسفه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۱/۱۴    






جعبه ابزار