• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حکم لعان (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: لعان.

لعان در لغت به معنای طرد و دور کردن و در شرع به معنای لعن فرستادن زن و شوهر به یکدیگر است و عامل آن، اتهام زنا به همسر از سوی شوهر با ادعای مشاهده و نبود بینه یا نفی فرزند متولد شده در فراش او که شرایط الحاق به او را داشته باشد.



عدم توانايى شوهر بر ارائه چهار شاهد، براى اثبات فحشاى همسرش، موجب لعان:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ‌ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ‌ وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ؛ و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. آن زن نیز می‌تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او می‌دهد) از دروغگویان است.»


احکام لعان مرد عبارت است از:

۲.۱ - جایگزین چهار شاهد

چهار قسم و جمله «لعنت خدا بر من باد اگر دروغ مى‌گويم»، جايگزين چهار شاهد براى مرد قذف‌كننده همسر خويش:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ‌ وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ؛ و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است. آن زن نیز می‌تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او می‌دهد) از دروغگویان است.»
در اینکه لعان شهادت است یا قسم، دو قول وجود دارد: عده‌ای آن را شهادت و گروهی آن را قسم دانسته‌اند.

۲.۲ - سوگند بر راستگویی

لزوم مشتمل بودن سوگندهاى مرد لعان‌كننده بر راستگويى خويش:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ؛و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است.»

۲.۳ - لعن بعد از سوگند

وجوب مشتمل بودن لعان مرد قذف كننده (پس از چهار قسم) بر درخواست لعن از سوى خداوند، در صورت دروغگویی:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ‌ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ؛ و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است• و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد.»


احکام لعان زن عبارت است از:

۳.۱ - درخواست غضب الهی

وجوب مشتمل بودن لعان زن (پس از چهار قسم) بر درخواست غضب خداوند بر خود، در صورت راستگويى شوهر:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ‌ وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ؛ و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است. و بار پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد.»

۳.۲ - سوگند بر دروغگویی شوهر

وجوب مشتمل بودن سوگندهاى زن در لعان، بر دروغگويى شوهرش:
«وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ؛ آن زن نیز می‌تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او می‌دهد) از دروغگویان است.»


لعن و نفرین مرد بر خويش، پس از چهار سوگند، در قذف همسر، از شرايط و اركان لعان:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ‌ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ؛ و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است• و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد.»


لزوم مشتمل بودن سوگندهاى لعان بر نام خداوند:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ‌ وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ؛ و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است. آن زن نیز می‌تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او می‌دهد) از دروغگویان است.»


آثار لعان شوهرعبارتند از:

۶.۱ - حذف حد قذف

لعان شوهر، موجب برداشته شدن حدّ قذف از وى:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ؛ و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است.»

۶.۲ - محکومیت زن به حد زنا

لعان شوهر (قذف‌كننده) در صورت عدم لعان زن موجب محكوم شدن زن به حدّ زنا:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ‌ وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ؛ و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است• ..... • آن زن نیز می‌تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او می‌دهد) از دروغگویان است.»


لعان، از طرف زن قذف‌شده، موجب برداشتن حدّ زنا از وى:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ‌ وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ؛ و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفت) متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است. آن زن نیز می‌تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او می‌دهد) از دروغگویان است.»


«لعان» مباهله خاصی است بین زوجین که اثرش دفع حدّ یا نفی فرزند است.

۸.۱ - صورت لعان

لعان فقط نزد حاکم شرع واقع می‌شود و احوط (وجوبی) آن است که حتی نزد کسی که از طرف حاکم برای این منظور منصوب هم شده، واقع نشود و صورت لعان این است که مرد ابتدا می‌کند و بعد از آن‌که زن را قذف نمود یا فرزند زن را نفی نمود، می‌گوید: «اشهد باللَّه انی لمن الصادقین فیما قلت من قذفها» یا «... نفی ولدها» این را چهار مرتبه می‌گوید سپس یک مرتبه می‌گوید: «لعنة اللَّه علیّ ان کنت من الکاذبین». سپس زن بعد از آن، چهار مرتبه می‌گوید: «اشهد باللَّه انه لمن الکاذبین فی مقالته من الرمی بالزنا» یا «... نفی الولد» سپس یک مرتبه می‌گوید «انّ غضب اللَّه علیّ ان کان من الصادقین.» واجب است که شهادت و لعن به‌صورت مذکور باشد، پس اگر مرد یا زن بگوید: «احلف» یا «اقسم» یا «شهدت» یا «انا شاهد» یا لفظ جلاله را به لفظ دیگری مانند رحمن و خالق بشر و مانند این‌ها تغییر دهند، یا مرد بگوید: «انی صادق» یا «لصادق» یا «من الصادقین» و لام را ذکر نکند، یا زن بگوید: «انه لکاذب» یا «کاذب» یا «من الکاذبین» واقع نمی‌شود. و همچنین است اگر مرد «لعنت» را به «غضب» و زن «غضب» را به «لعنت» تبدیل نمایند. و «واجب است که لعان نمودن هرکدام از این دو، بعد از این باشد که حاکم شرع آن را بر او القاء نماید، پس اگر قبل از آن‌که حاکم امر کند، مبادرت به آن نماید واقع نمی‌شود.» واجب است که صیغه به عربی صحیح - در صورت قدرت بر آن - باشد وگرنه هر مقداری که از آن میسور است می‌آورد و در صورت تعذّر آن، به غیرعربی می‌آورد. و «واجب است که هر دو در وقت تلفظ به الفاظ پنج‌گانه خود ایستاده باشند. و آیا معتبر است که در تلفظ هر یک از ایشان، هر دو با هم ایستاده باشند، یا ایستادن هر یک در وقت تلفظ به آنچه که اختصاص به او دارد، کفایت می‌کند؟ احوط (وجوبی) آن‌ها اولی است بلکه خالی از قوت نیست.»

۸.۲ - آثار لعان

اگر لعان جامع شرایط از آن دو واقع شد، بر آن چهار حکم مترتب می‌شود: اول: انفساخ عقد ازدواج و جدایی بین آن‌ها. دوم: حرمت ابدی؛ پس این زن بر این مرد ابداً حلال نمی‌شود ولو اینکه با عقد جدید باشد. و این دو حکم در مطلق لعان ثابت می‌باشند؛ چه برای قذف به زنا باشد یا برای نفی ولد. سوم: سقوط حدّ قذف از شوهر به سبب لعانش و سقوط حدّ زنا از زوجه به سبب لعانش؛ پس اگر او را قذف نماید سپس لعان کند و زن از لعان نکول کند، مرد از حدّ قذف خلاصی پیدا می‌کند و زن، حدّ زن زانیه را می‌خورد؛ چون که لعان مرد به منزله بیّنه است در اثبات زنا. چهارم: انتفای فرزند از مرد؛ نه از زن، درصورتی‌که برای نفی او با هم لعان نمایند، به این معنی که اگر شوهر او را نفی کند و زن ادعا کند که فرزند او است، پس با هم لعان نمایند، بین مرد و این فرزند و همچنین بین این فرزند و هرکسی که از ناحیه پدری به او انتساب دارد، مانند جد و جده و برادر و خواهر پدری و همچنین عموها و عمه‌ها توارثی نمی‌باشد، به خلاف مادر و کسانی که به‌وسیله مادر انتساب به آن فرزند دارند، حتی برادرهای پدر و مادری در حکم برادرهای مادری می‌باشند.

۸.۳ - موارد مشروعیت لعان

لعان فقط در دو جا مشروع است: یکی از آن‌ها در جایی است که شوهر به زنش نسبت زنا بدهد. دومی آن‌ها در جایی است که فرزندیِ بچه‌ای را که در فراش او متولد شده با امکان الحاق او به زوج، نفی نماید.

۸.۳.۱ - لعان با قذف

۱- برای مرد جایز نیست که زوجه‌اش را با شک، به زنا قذف نماید. و همچنین قذف به زنا با غلبه گمان به بعضی از اسباب شک‌آور، بلکه به شیوع آن و به اخبار ثقه هم جایز نیست. البته با یقین جایز است، لیکن درصورتی‌که زن آن را اعتراف نمی‌کند و بیّنه‌ای نباشد تصدیق نمی‌شود، بلکه به مرد در صورت مطالبه زن حدّ قذف زده می‌شود، مگر اینکه لعان جامع شرایط آتی را واقع سازد؛ پس حدّ قذف از مرد برداشته می‌شود.
۲- در ثبوت لعان با قذف شرط است که مرد ادعای مشاهده نماید، پس در کسی که آن را ادعا نکند یا متمکن از آن نباشد؛ مانند نابینا، لعانی نیست. پس با عدم بیّنه هر دو (کسی که ادعای مشاهده نکرده و یا متمکن از مشاهده نباشد) حدّ می‌خورند، و شرط است که مرد بیّنه‌ای نداشته باشد پس اگر بیّنه بود باید اقامه نماید تا حدّ منتفی شود و لعانی نیست.
۳- در ثبوت لعان شرط است که زن مورد قذف، زوجه دائمی باشد؛ پس در قذف زن بیگانه لعانی نیست، بلکه با نبود بیّنه قذف‌کننده حد می‌خورد. و چنین است در زن منقطعه بنابر اقوی. و شرط است که مدخول بها باشد وگرنه لعانی نیست. و شرط است که مشهور به زنا نباشد وگرنه لعانی نیست، بلکه حدّی نیست تا با لعان برداشته شود، بلکه اگر آن را با بیّنه از خودش دفع ننماید تعزیر دارد. البته اگر متجاهر به زنا باشد بعید نیست که تعزیر هم نداشته باشد. و در لعان همچنین شرط است که زن کامل، و از لالی و کری سالم باشد.

۸.۳.۲ - لعان برای نفی ولد

۱- برای مرد جایز نیست که فرزندیِ کسی را که در فراش او متولد شده با امکان الحاق او به خودش - به اینکه به مادر او دخول کرده یا منی را در فرج یا اطراف آن به‌طوری ریخته که امکان داشته باشد که رحم، آن را جذب نماید و از این زمان تا وضع حمل او شش ماه و بیشتر گذشته باشد و از نهایت مدت حمل هم نگذشته باشد - انکار نماید، حتی در جایی که کسی با او زنا کرده باشد تا چه رسد به اینکه او را متّهم نماید، بلکه واجب است که به فرزندی او اقرار نماید. البته اگر علم دارد که از او به وجود نیامده ازاین‌جهت که می‌داند شروط الحاق به او مختل شده است، واجب است که او را ولو با لعان نفی نماید - درصورتی‌که به‌حسب ظاهر شرع، اگر نفی او نباشد ملحق به او می‌شود - تا کسی که از او نیست به نسب او ملحق نشود، پس بر او حکم فرزند در ارثیه و ازدواج و نگاه به محارم او و غیر این‌ها مترتب شود.
۲- اگر فرزندیِ کسی را که در فراش او متولّد شده نفی نماید، پس اگر می‌داند که به مادر او به‌طوری دخول کرده که امکان دارد فرزند با آن دخول، به او ملحق شود، یا به چنین چیزی اقرار کند و بااین‌حال او را نفی کند از او مسموع نیست و منتفی نمی‌شود؛ نه با لعان و نه با غیر آن. و اما اگر چنین دخولی را نداند و اقرار به آن هم ننماید اما او را نفی کند، خواه بدون ذکر سبب، به اینکه بگوید: «این فرزند من نیست» یا سبب آن را ذکر کند به اینکه بگوید: «چون من به مادر او اصلاً دخول ننمودم» یا منکر دخولی شود که تکوّن او از آن ممکن است، پس در این صورت اگرچه به‌مجرد نفی او، فرزند از او منتفی نمی‌شود، لیکن با لعان از او منتفی می‌شود به شرطی که دخول ثابت باشد؛ و با عدم ثبوت آن لعان مطلقاً مشروع نیست.
۳- لعان برای نفی فرزند فقط در صورتی مشروعیت دارد که زن با عقد دائم به نکاح درآمده باشد. و اما فرزند زن متعه با نفی مرد بدون لعان منتفی می‌شود؛ اگرچه در صورت عدم علم او به انتفای آن، نفی او برایش جایز نمی‌باشد. و اگر بداند که به او دخول نموده یا در فرج او یا اطراف فرج او منی ریخته به‌طوری که امکان دارد که فرزند از او باشد، یا اقرار به چنین چیزی نماید و بااین‌حال، او را نفی کند، با نفی او، فرزند از او منتفی نمی‌شود و از او مسموع نمی‌باشد مانند زن دائمی.
۴- در مشروعیت لعان برای نفی فرزند بین اینکه حمل باشد یا متولد شده باشد فرقی نیست.
۵- معلوم است که انتفای فرزند از زوج لازمه‌اش این نیست که از زنا باشد؛ زیرا احتمال دارد که از وطی شبهه یا غیر آن باشد، پس اگر مرد بداند که فرزند به او ملحق نمی‌باشد اگرچه برایش جایز بلکه واجب است که او را از خودش نفی نماید، لیکن برای او جایز نیست که زن را [[[متّهم]] به زنا نماید و به فرزند زن نسبت زنازاده بودن بدهد.
۶- اگر بعد از آنکه برای نفی فرزند لعان نمود، خود را تکذیب کند، در آنچه که به ضرر او است، فرزند به او ملحق می‌شود؛ نه در آنچه که به نفع او است؛ بنابراین فرزند از او ارث می‌برد ولی پدر از او و از کسی که به‌واسطه او قرابت دارد، ارث نمی‌برد. و این فرزند از اقارب پدرش با اقرار پدر ارث نمی‌برد.
۷- اگر اقرار به فرزند نماید، انکار او بعد از آن، مسموع نمی‌باشد؛ چه اقرارش صریح باشد یا به طور کنایه؛ مثل اینکه به او بشارت داده و گفته شود: «بارک اللَّه فی مولودک» پس بگوید: «آمین» یا بگوید: «ان شاء اللَّه تعالی» بلکه گفته شده اگر زوج وقت تولد او حاضر باشد و فرزند را با نبود عذر انکار ننماید بعد از آن حق انکار او را ندارد، بلکه این قول به مشهور فقها نسبت ‌داده ‌شده است لیکن اقوی خلاف آن است.


۱. سیوری، مقداد بن عبدالله، کنز العرفان فی فقه القرآن، ج ۲، ص ۲۹۳.    
۲. نور/سوره۲۴، آیه۶ - ۸.    
۳. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۴. نور/سوره۲۴، آیه۸.    
۵. جواهری، محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۳۴، ص۶۳ - ۶۵.    
۶. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۷. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۸. نور/سوره۲۴، آیه۷.    
۹. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۱۰. نور/سوره۲۴، آیه۹.    
۱۱. نور/سوره۲۴، آیه۸.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۳۸۱.    
۱۳. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۱۴. نور/سوره۲۴، آیه۷.    
۱۵. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۱۶. نور/سوره۲۴، آیه۸.    
۱۷. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۱۸. طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۱۱۸.    
۱۹. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۲۰. نور/سوره۲۴، آیه۸.    
۲۱. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۲۲. نور/سوره۲۴، آیه۸.    
۲۳. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۶، کتاب اللعان، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۲۴. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۸، کتاب اللعان، مسالة۱۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۲۵. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۹، کتاب اللعان، مسالة۱۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۲۶. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۹، کتاب اللعان، مسالة۱۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۲۷. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۹، کتاب اللعان، مسالة۱۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۲۸. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۹، کتاب اللعان، مسالة۱۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۲۹. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۹، کتاب اللعان، مسالة۱۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۰. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۶، کتاب اللعان، مسالة۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۱. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۶، کتاب اللعان، مسالة۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۲. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۶، کتاب اللعان، مسالة۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۳. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۶، کتاب اللعان، مسالة۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۴. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۷، کتاب اللعان، مسالة۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۵. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۷، کتاب اللعان، مسالة۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۶. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۷، کتاب اللعان، مسالة۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۷. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۸، کتاب اللعان، مسالة۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۸. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۸، کتاب اللعان، مسالة۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۹. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۹۰، کتاب اللعان، مسالة۱۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۰. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۸۸، کتاب اللعان، مسالة۱۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۱، ص۵۴۳، برگرفته از مقاله «حکم لعان».    
ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)    ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    






جعبه ابزار