• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حکم تعلیم و تربیت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تعلیم به معنای آموختن و آموزش دادن است. تربیت نیز عبارت است از ایجاد شرایط و عوامل لازم و کمک به‌شخص مورد تربیت، تا بتواند استعدادهای نهفته‌اش را در تمام ابعاد وجودی خویش به‌طور هماهنگ پرورش دهد.
از عبارات فقها در ابواب مختلف فقه استفاده می‌شود تعلیم و تربیت کودکان بر اولیا واجب است. فقها از طریق آیات، روایات و ادله دیگر وجوب تعلیم و تربیت را استنباط کرده‌اند.
علاوه بر وجوب تعلیم و تربیت در اموری که شارع امر نموده، همچنین مستحب است والدین فرزندان را در اموری که دارای مصلحت کمتری است، تربیت کنند، دلیل این حکم آیات و روایات این باب است.



تربیت در لغت از ماده «ربا» به معنی «زاد و نما»؛ افزایش یافت، نمّو کرد، گرفته شده است. در لسان العرب، می‌نویسد: «ربا الشیئ یربو ربواً و رباءً: ‌ای زاد و نما».

هم‌چنین تربیت از کلمه «ربّ» به معنی مالک، سید و مربّی اشتقاق می‌یابد و این‌گونه معنی می‌شود: انجام وظیفه کردن به شیوه نیکو و پسندیده.
«ربّ ولده و الصبی یربّه ربًا»، یعنی کودکِ خود را نیکو تربیت کرد و برای او به نحو شایسته انجام وظیفه نمود.

۱.۱ - تعریف

با درنظر گرفتن مفهوم لغوی، می‌توان تربیت را این‌گونه تعریف کرد: تربیت عبارت است از انتخاب رفتار و گفتار مناسب، ایجاد شرایط و عوامل لازم و کمک به شخص مورد تربیت، تا بتواند استعدادهای نهفته‌اش را در تمام ابعاد وجودی خویش به‌طور هماهنگ پرورش داده و شکوفا سازد و به‌سوی هدف و کمال مطلوب، به تدریج حرکت کند.

مقصود از تربیت کودک به طور خاص آن است که مربّی، اعم از پدر، مادر، معلّم و ...، طفل را در بُعد روحی و اخلاقی پرورش دهد، به‌گونه‌ای که جسم و جان و عقل و علم او افزایش یابد و در این‌باره به‌طوری انجام وظیفه نماید که آن‌چه به‌مصلحت اوست از امور مربوط به دین و دنیای وی، انجام پذیرد.

این معنی را می‌توان از بعضی آیات قرآن استفاده کرد، مانند آن‌که می‌فرماید: «وَ قُل رَّبَّ ارحَمهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا» یعنی برای پدر و مادر خویش از درگاه خداوند در زمان حیاتشان طلب مغفرت و رحمت بنما، پاداش آن‌چه تو را در کودکی تربیت نموده‌اند.
لفظ «رحمت» در آیه شریفه در برگیرنده همه کارهای پسندیده مربوط به دین و دنیاست و شخص از پروردگار خویش درخواست می‌نماید، آن‌گونه که پدر و مادر نسبت به کارهای پسندیده مرا تربیت کرده و به من احسان نمودند، آن‌ها را مشمول رحمت و مغفرت خویش قرار ده.

از کلمه «اِرحَمهُمَا» استفاده می‌شود پدر و مادر باید بر اساس محبّت، فرزندان خود را تربیت نمایند. هم‌چنین از کلمه «رَبَّیانی» استفاده می‌شود انسان باید از مربیان خود تشکّر و قدردانی کند.

۱.۲ - در فقه و حقوق

در عبارات فقها اصطلاح خاصّی در تعریف تربیت یافت نشد و مقصود آن‌ها از این واژه همان معنی لغوی است، بدان‌جهت به زنی که طفل را شیر می‌دهد و او را نظافت و نگهداری و در جهت مصلحت او انجام وظیفه می‌نماید «مربیّه» می‌گویند.
[۹] محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۱، ص۵۴.


آنان حضانت را هم به‌معنی تربیت دانسته و در تعریف آن گفته‌اند: «حضانت: ولایت و اقتداری است برای تربیت نمودن طفل». البته برخی دیگر فائده حضانت را تربیت طفل دانسته‌اند.

در اصطلاح حقوقی نیز تربیت به معنای پرورش روحی و اخلاقی اطفال به‌کار رفته است.
[۱۵] صفایی، سیدحسین، امامی، اسدالله، حقوق خانواده، ج۲، ص۱۴۹.
یکی از صاحب‌نظران در حقوق مدنی آن‌را این‌گونه تعریف می‌نماید: «تربیت طفل عبارت است از آموختن آداب اجتماعی و اخلاق متناسب با محیط خانوادگی او و هم‌چنین کوشش در فراگرفتن علم یا صنعت یا حرفه متناسب با زمان و وضعیت اجتماعی خانوادگی که بعداً بتواند به‌وسیله به‌دست آوردن عایدات کافی، زندگانی خود را به رفاه بگذارند».
[۱۶] امامی، سیدحسن، حقوق مدنی، ج۵، ص۱۹۰.
این تعریف شامل تعلیم نیز می‌باشد.


تعلیم از واژه «علم» اشتقاق یافته که به معنی ضدّ جهل است و به معنی معرفت و آگاهی نیز به‌کار رفته است.

راغب اصفهانی در مفردات می‌نویسد: «اعلام و تعلیم در اصل به یک معنی است، اعلام در موردی به‌کار می‌رود که خبری سریعاً ذکر شود، و تعلیم مربوط به جایی است که چیزی تکرار گردد، به‌صورتی که اثر آن در نفس متعلّم باقی بماند».

۱.۱ - تعریف

بنابراین تعلیم عبارت است از آموختن معلّم آن‌چه را که می‌داند و می‌شناسد، با تکرار و تکثیر به متعلّم، به‌طوری که اثر آن در نفس او باقی بماند.
به عبارت دیگر، تعلیم عبارت است از انتقال علوم و فنون و به‌طور کلّی انتقال دانسته‌ها به فراگیر (متعلّم).

معلّم به‌وسیله زبان و مناظر قابل رؤیت، کلمات و جمله‌هایی را با تکرار به متعلّم القا می‌کند، این الفاظ و مناظر از طریق گوش و چشم در اعصاب و مغز متعلّم اثر می‌گذارد، و چون متعلّم با معانی این الفاظ آشنا است، معانی و مفاهیم مزبور وارد ذهنش می‌شود و به این وسیله به مقصود متکلم پی می‌برد و به مطالب آگاه می‌گردد و به اصطلاح، عالم می‌شود و استعداد آگاهی خود را به فعلیت آگاهی تبدیل می‌سازد و نفس خویش را به کمال می‌رساند. پس معلّم، مفاهیم و معانی علمی را از ذهن خودش به ذهن متعلّم منتقل نمی‌سازد، بلکه در این مورد نقشی جز سخن گفتن و القای الفاظ ندارد.

به عبارت دیگر، معلّم با ادای کلمات، زمینه را برای فهم و درک فراگیر فراهم می‌کند. بدین‌ترتیب از آن‌چه گفته شد، روشن گردید تعلیم نیز نوعی تربیت به‌شمار می‌آید.
[۲۱] حجّتی، سیدمحمدباقر، اسلام و تعلیم و تربیت، ص۱۱، به بعد.


۲.۲ - معنای اصطلاحی

فقیهان در معنای تعلیم نیز همانند تربیت، اصطلاح خاصّی ندارند و مقصودشان از تعلیم همان معنای لغوی است. دقّت در عبارات آنان که در خصوص تعلیم ذکر نموده‌اند، این مدّعا اثبات می‌گردد.
[۲۴] محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۱۰.



بشر با این‌که یکی از موجودات زنده‌ی این عالم است و از همان عناصری که سازنده‌ی سایر موجودات است، ساخته شده است ولی ویژگی‌ها و تمایزاتی دارد که او را از تمام موجودات زنده جهان جدا می‌سازد.

حساب انسان با درختان، و گیاهان و با حشرات و حیوانات از جهات متعدّد فرق دارد، از آن‌جمله این‌که، حیوانات برای وصول به کمال لایقِ نوعی خود، احتیاج به تعلیم و تربیت ندارند، بلکه غرائزی که خداوند به هریک از آنان عطا فرموده است، به‌طور منظّم و خودکار در تمام مراحل زندگی، آن‌ها را رهبری می‌کند و هر کدام مسیر تکامل خود را به‌درستی می‌پیمایند، ولی بشر به آموزش و پرورش و فراگرفتن بسیاری از مطالب نیازمند است و اگر با روش‌های علمی و عملی، تربیت نشود، به کمال لایق انسانیت نمی‌رسد و هرگز استعدادهای درونیش از قوّه به فعلیت نمی‌رسد.

موسی و‌ هارون به امر الهی نزد فرعون آمدند تا او را به خدای یگانه دعوت کنند، فرعون از آنان سؤال کرد، خدای شما دو نفر کیست؟ «قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَی» موسی گفت: خدای ما آن کسی است که به هر موجودی آن‌چه شایسته آن بوده است، عطا فرموده، به‌علاوه او را هدایت و راهنمایی نموده است، «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی اَعطَی کُلَّ شَیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَی».

ساختمان طبیعی حیوانات و نوع غذاهایی که احتیاج دارند، متفاوت است و خداوند حکیم برای ادامه حیات به هر حیوانی، ابزارهای لازم را به تناسب شرایط زندگی عنایت فرموده است.
البته قسمتی از برنامه‌های زندگی و قوانین تکاملی بشر با هدایت تکوینی خداوند اداره می‌شود و در آن موارد مانند حیوانات و حشرات، احتیاج به معلّم و مربّی ندارند، معده در هضم غذا و کبد در جذب مواد غذایی، معلّم لازم ندارند و وظیفه خود را به خوبی می‌شناسند.

ولی استعدادها و قابلیت‌های مخصوصی نیز در انسان نهفته است که در هیچ حیوانی وجود ندارد، این قابلیت‌ها می‌تواند آدمی را در مدارج ایمانی و مراحل اخلاقی به اوج اعلای انسانیت برساند و او را از هر پلیدی و ناپاکی محفوظ نگاه دارد و در مجاری علمی و درک نوامیس خلقتِ حاکم بر جهان طبیعت سازد و کلیه نیروهای ارضی و موالید زمین را مطیع و فرمانبردار او قرار دهد و به اجرام سماوی دست‌یازی کند و آن‌ها را نیز مسخّر نماید.


این سرمایه منحصر به انسان می‌باشد و در باطن وی به صورت قابلیت و استعداد نهفته است و این ذخایر عظیم از قوّه به فعلیت می‌آید و قابل بهره‌برداری می‌شود. صداها و آهنگ‌های حیوانات که هریک به منزله علامتی است، احتیاج به تعلیم و تربیت ندارند، ولی سخن گفتن که اوّلین و ساده‌ترین ظهور انسانیت است، بدون مربّی نمی‌شود. اگر کودکی را از روز ولادت در تنهایی نگاه بدارند و با او حرف نزنند، قطعاً قابلیت تکلّم در او می‌میرد و به فعلیت نمی‌رسد، سایر استعدادهای علمی انسان نیز فقط از راه تعلیم و تربیت بروز می‌کند.
[۲۸] گفتار فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۰.

از آن‌چه ذکر شد اهمیت تربیت در ظاهر ساختن کمالات باطنی بشر و به فعلیت آوردن استعدادهای درونی وی، واضح گردید.


فقها به‌دلیل بدیهی و روشن بودن مساله، تعلیم و تربیت کودکان را به‌طور مستقل مطرح ننموده‌اند ولی از عباراتشان در ابواب مختلف مثل باب حضانت ابواب عبادات و غیر آن چنین استفاده می‌شود که بر اولیا واجب است اطفال خود را نسبت به پذیرش اصول اعتقادی تربیت نمایند و احکام واجبات و آن‌چه شارع مقدّس به انجام آن اهتمام دارد را به‌آنان بیاموزند، هم‌چنین بر اولیا واجب است که کودکان را از آن‌چه برای آن‌ها مضّر می‌باشد و شارع تحقّق نیافتن آن‌را در خارج مهم دانسته، منع نمایند
[۴۱] خوئی، سیدابوالقاسم، موسوعة الامام الخویی، ج۳، ص۳۱۱-۳۱۲.
و به ترک آن عادت دهند، هم‌چنین مستحب است کودکان را در جهت کسب ارزش‌ها و فضائل اخلاقی تربیت نمایند و علوم و فنون مفید را آموزش دهند.

امام خمینی (قدّس‌سرّه) در این‌باره می‌نویسد: «بر ولی کودک لازم است که او را از آن‌چه موجب فساد اخلاق می‌شود، محافظت نماید، تا چه رسد به آن‌چه مضّر به اعتقادات وی می‌باشد».
آیت‌الله گلپایگانی نیز در این‌باره می‌گوید: «والدین موظّف‌اند کودکان خود را در جهت کسب اخلاق کریمه و آداب پسندیده تربیت نمایند و بر انجام کردار نیک و صفات مردانگی و کرامت عادت دهند و از آن‌چه به‌حال خود و دیگران مضّر است، منع نمایند و به‌طور کلّی ولی کودک وظیفه دارد او را به انجام آن‌چه صلاح و خیر است، ترغیب و تشویق نماید. تنبیه و تادیب اطفال در این‌گونه موارد ظلم نیست، بلکه احسان به آن‌ها است تا در زندگی دنیا سعادتمند و به نعمت‌های الهی در آخرت دسترسی پیدا کنند.


وجوب تعلیم و تربیت از آیات قرآن و روایات و ادله دیگر ثابت می‌شود:

۵.۱ - آیات قرآن

برخی از آیات بر وجوب تعلیم و تربیت کودک دلالت دارد:

۵.۱.۱ - آیه اول

برخی از آیات بر وجوب تعلیم و تربیت کودک دلالت دارد:
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن، انسان‌ها و سنگ‌ها هستند، محافظت نمایید. «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا قُوا اَنفُسَکُم وَ اَهلِیکُم نارًا وَقُودُهَا النَّاسُ والحِجَارَةُ».
کلمه «قوا» از ماده وقایه، به معنی منع نمودن و محافظت کردن است. و مقصود از اهل، اهل بیت (خانواده انسان) و اقربا می‌باشد و اولاد را نیز شامل می‌شود.

از این آیه شریفه، به قرینه وعید به عذاب شدید «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجَارَةُ» استفاده می‌شود بر مؤمنین واجب است اولاد خود را از ارتکاب هرچه خداوند نسبت به آن وعید عذاب داده، منع و محافظت نمایند، هم‌چنان‌که واجب است نفس خود را نیز از انجام آن باز دارند، هم‌چنین بر آن‌ها واجب است فرزندان را به اطاعت از خداوند و آن‌چه در ترکش عذاب است، امر نمایند.

تحقّق این امر متوقّف بر تربیت صحیح فرزندان است به‌گونه‌ای که اصول و مبانی اعتقادی را بپذیرند و ضمن آگاهی نسبت به احکام الهی، به انجام واجبات و ترک محرّمات ترغیب و تشویق گردند، تا بعد از آن‌که به سن تکلیف رسیدند، به‌اطاعت از پروردگار عادت نمایند و او را عصیان ننمایند، مفسّرین در ذیل این آیه، به این معنی اشاره نموده‌اند.

۵.۱.۲ - آیه دوم

درباره فرزندان، کار را با مشاوره شایسته انجام دهید. «وَاتَمِرُوا بَینَکُم بِمَعرُوفٍ».
«واتمروا» از ماده «ایتمار» گاه به معنی پذیرا شدن دستور و گاه به‌معنی مشاوره می‌باشد، و در این‌جا معنی دوّم مناسب‌تر است. تعبیر به «معروف» هم تعبیر جامعی است که هرگونه مشاوره‌ای که خیر و صلاح در آن باشد را شامل می‌گردد.
به هر صورت، این جمله خطاب به زوجین (پدر و مادرِ طفل) است، آیه در مقام بیان حکم طلاق و اجرت شیردادن فرزند به همسر است و از آن استفاده می‌شود بر زوجین واجب است در مورد فرزند مشاوره شایسته و نیکو داشته باشند و از آن‌جا که امر به مشاوره، مطلق است، اختصاص به مورد، یعنی مساله شیردادن طفل ندارد. بنابراین تربیت اطفال به مفهومی که در این بحث مقصود است را نیز شامل می‌گردد و بر پدر و مادر واجب است در این‌باره با یکدیگر مشورت نمایند. این معنی از کلمات مفسّرین در ذیل آیه به‌دست می‌آید.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، می‌نویسد: «در آیه مورد بحث، ائتمار به صیغه امر آمده و خطابش به زن و مرد است و می‌فرماید درباره فرزند خود مشورت کنید تا به‌طور پسندیده به توافق برسید به‌گونه‌ای که هیچ‌یک از شما و فرزندتان متضرّر نشوید».

۵.۱.۳ - آیه سوم

هیچ‌کدام از پدر و مادر حق ندارند به فرزند ضرر بزنند. «لاتُضَارَّ والِدَةُ بِوَلَدِهَا وَ لا مَولُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ».

شیخ طوسی در تفسیر این آیه می‌نویسد: مادر نباید نسبت به آن‌چه بر او واجب است، مانند شیردادن و غذادادن و ... به کودک ضرر بزند، هم‌چنین پدر نباید در آن‌چه مربوط به اوست، مانند نفقه طفل و مادرش و محافظت از او و دیگر تعهّداتی که نسبت به‌کودک دارد، به او ضرر برساند. عبارت برخی از مفسّرین دیگر نیز این‌گونه می‌باشد.

نتیجه آن‌که، نهی از اضرار در آیه، عام است و شامل اضرار هریک از والدین به کودک می‌شود، بنابراین از آن استفاده می‌شود جایز نیست پدر و مادر موجب ضرر بر فرزند شوند، اعمّ از این‌که ضرر از ناحیه ترک حضانت باشد و یا ترک نفقه و یا غیر این دو. بدیهی است ترک تعلیم و تربیت طفل به‌معنایی که در این بحث مقصود است، ضرر بر طفل است و از آن نهی شده است، بنابراین انجام آن واجب و متولّی آن پدر و مادر می‌باشند.

۵.۱.۴ - آیه چهارم

خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شکیبا باش. «وَامُر اَهلَکَ بِالصَّلاةِ وَاصطَبِر عَلَیهَا».
خطاب در این آیه به شخص پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد به‌ویژه آن‌که در وقت نزول این آیه در مکّه، غیر از اهل‌بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، یعنی حضرت خدیجه و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نمازخوان نبوده ولیکن موردی که آیه مربوط به آن است، موجب تخصیص حکم آن نمی‌شود. از این‌رو برخی از مفسّرین گفته‌اند که عموم آن امّت اسلامی را شامل می‌شود،

به‌ویژه به قرینه ذیل آیه «وَ العَاقِبَةُ لِلتَّقوَی» یعنی آن‌چه باقی می‌ماند و سرانجامش مفید و سازنده و حیات‌بخش است، همان تقوی و پرهیزگاری است که همه مؤمنین خواستار آن می‌باشند و «اهل» در این آیه شامل اقارب و اولاد بالغ و ممیّز غیربالغ می‌باشد، بدان‌جهت به‌دستور این آیه بر پدر و مادر و دیگر اولیا واجب است فرزندان و بستگان خود را به‌نماز امر نمایند. هم‌چنین واجب است احکام نماز را به آن‌ها آموزش دهند، زیرا امر به‌نماز اختصاص به اقامه آن ندارد، دلیل بر این مدّعا جمله «وَاصطَبِر عَلَیهَا» می‌باشد، یعنی در ادای این تکلیف و مشکلاتی که در انجام آن وجود دارد شکیبا باش. مشکلات احتمالی، مربوط به ادای نماز و تعلیم احکام آن، هر دو می‌باشد، نتیجه آن‌که، این آیه دلیل است بر وجوب تربیت کودکان به اقامه نماز و آموزش احکام آن، البتّه این دلیل اختصاص به مورد نماز دارد و دیگر موارد را شامل نمی‌گردد.

۵.۱.۵ - آیه پنجم

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، باید بردگان شما و هم‌چنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیده‌اند در سه وقت(برای ورود به محل استراحت شما) از شما اجازه بگیرند، قبل از نماز فجر، و در نیم روز هنگامی که لباس‌های معمولی خود را بیرون می‌آورید، و بعد از نماز عشاء؛ این سه وقت، وقت خصوصی برای شماست. «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لِیَستَاذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَت اَیمَانُکُم وَ الَّذِینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم ثَلَاثَ مِرَّاتٍ مِن قَبلِ صَلَاةِ الفَجرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُم مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعدَ صَلَاةِ العِشَاءِ».

بسیاری از مفسّرین فرموده‌اند: خطاب در آیه متوجّه پدر و مادر است که باید اولاد خود را به آن‌چه در آیه دستور داده شده، امر نمایند. بنابراین از آن استفاده می‌شود، بر اولیای اطفال ممیّز واجب است آن‌ها را امر نمایند در وقت ورود بر پدر و مادر در ایام خلوت اجازه بگیرند و یا به تعبیری دیگر، آن‌ها را به این روش تربیت نمایند. البته بعید نیست از آیه استفاده عموم شود، زیرا مناط حکم یعنی لزوم تربیت کودک به آن‌چه از شرع و اخلاق است، در موارد دیگر نیز موجود است.

بدین‌ترتیب از آیه استفاده می‌شود لازم است کودکان به آداب و اخلاق اسلامی و آن‌چه شرع مقدّس رعایت آن‌را لازم می‌داند تربیت شوند تا به انجام آن عادت نمایند، مگر این‌که گفته شود ظاهر آیه اختصاص به مورد خودش دارد و نمی‌توان به‌دیگر موارد تعمیم داد، زیرا ما علم به ملاکات احکام نداریم.

۵.۲ - روایات

روایات در این‌باره بسیار است و می‌توان آن‌ها را به چند دسته تقسیم نمود:

۵.۲.۱ - دسته اوّل

روایات در این‌باره بسیار است و می‌توان آن‌ها را به چند دسته تقسیم نمود:
روایاتی که به‌طور مطلق دلالت بر تربیت کودکان دارد، مانند آن‌که امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: فرزندت را بگذار تا سن هفت سالگی به بازی مشغول باشد، در هفت سال دوّم او را ادب و تربیت، کن، در هفت سال سوّم او را ملازم خود قرار ده اگر رستگار شد که چه بهتر وگرنه خیری در او نیست. «دَعِ ابنَکَ یلعَب سَبعَ سِنینَ وَ یُؤَدَّبُ سَبعَ سِنینَ وَ الزَمهُ نَفسُکَ سَبعَ سِنینَ فَاِن اَفلَحَ وَ اِلاّ فَلا خَیرَ فِیهِ).

این مضمون با کمی تفاوت به طریق دیگر نیز روایت شده است که دوره بازی کودک را شش سال بیان کرده است، به هر صورت آغاز تربیت به استناد این روایت از هفت سالگی شروع می‌شود و باید پیوسته ادامه داشته و کنترل شود، چنان‌چه مفاد جمله «اِلزَمهُ نَفسُکَ» چنین است.

۵.۲.۲ - دسته دوّم

روایاتی است که تربیت را حق اولاد می‌داند. مرحوم کلینی در اصول کافی با سند معتبر نقل نموده است، مردی دست فرزندش را گرفته به حضور پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید و عرض کرد: ‌ای پیامبر خدا، حق این فرزند بر من چیست؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: نامی نیک برای او انتخاب کن، به‌طور صحیح و شایسته او را تربیت کن و او را در جایگاه خوبی قرار بده. «قالَ: تُحَسَّنُ اسمَهُ وَ اَدَبَهُ وَ ضَعهُ مَوضِعًا حَسَنًا».

همین مضمون با‌اندکی تفاوت از امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و امام سجاد (علیه‌السّلام) و امام صادق (علیه‌السّلام) نیز نقل شده است. این روایات به‌صراحت بر وجوب تربیت اطفال در هر موردی که مصلحت و خیر برای آنان باشد، دلالت دارد.

۵.۲.۳ - دسته سوّم

روایاتی است که در تفسیر نخستین آیه از آیاتی که در این بخش ذکر شد، «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا قُوا اَنفُسَکُم وَ اَهلِیکُم نارًا...» وارد شده و مقصود از آن را بیان می‌نماید، از جمله ابوبصیر، می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السّلام) سؤال کردم، چگونه اولاد و خانواده‌ام را محافظت نمایم تا به عذابی که در آیه ذکر شده گرفتار نشوند؟ فرمود: آن‌ها را به آن‌چه خداوند امر نموده، امر نما و به آن‌چه نهی فرموده، نهی کن، اگر تو را اطاعت کردند آن‌ها را از عذاب محافظت نموده‌ای و اگر تو را مخالفت کردند به‌وظیفه خود عمل نموده و بر تو چیزی نیست. «تَامُرُهُم بِما اَمَرَاللهُ وَ تَنهَاهُم عَمّانَهَاهُمُ اللهُ فَاِن اَطَاعُوکَ کُنتَ قَد وَقَیتَهُم وَ اِن عَصَوکَ کُنتَ قَد قَضَیتَ مَا عَلَیکَ».

در روایت دیگری وارد شده: آن‌ها را امر کن به آن‌چه بر خود امر می‌کنی و انجام آن را لازم می‌دانی و نهی کن از آن‌چه خود را از آن نهی می‌کنی.
از این روایت استفاده می‌شود، مربّی باید الگوی عملی باشد برای افرادی که می‌خواهد آن‌ها را تربیت کند.

۵.۲.۴ - دسته چهارم

روایاتی است که دلالت دارد بعضی از والدین به‌دلیل این‌که به وظایف شرعی و اخلاقی و انسانی خود در قبال فرزندان عمل نمی‌کنند، عاق (کلمه‌ی عاق عقوق از ماده عقّ به معنی قطع است. و مقصود از آن در احادیث، قطع رحم از جانب اولاد و یا از جانب والدین می‌باشد.) آن‌ها قرار می‌گیرند، مانند این‌که پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: بر پدر و مادر لازم است نسبت به فرزندان به‌وظیفه خویش عمل نموده و عاق آن‌ها قرار نگیرند، چنان‌چه بر فرزندان نیز واجب است عاق پدر و مادر خویش نگردند. «یلزَمُ الوالِدَینَ مِنَ العُقُوقِ لوَلَدِهِما ما یلزَمُ الوَلَدَ لَهُما مِن عُقُوقِهِما» و دیگر روایات.

۵.۲.۵ - دسته پنجم

روایاتی است که دلالت دارند تنبیه و تادیب اطفال ممیز در صورتی‌که مرتکب گناه و کردار ناپسند شوند، جایز است.
وجوب تربیت اطفال از این دسته از روایات نیز استفاده می‌گردد، زیرا تادیب و تربیت لازم و ملزوم یکدیگرند، به‌این معنی که تادیب طفل به‌جهت ارتکاب سرقت یا ترک اصول اخلاقی، موجب می‌شود سرقت را ترک و فضایل اخلاقی را کسب نماید.

۵.۲.۶ - دسته ششم

روایاتی است که در مذمّت و نکوهش بعضی از پدران وارد شده است، از جمله نقل شده که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سوی بعضی از کودکان توجّه نموده فرمودند: بدا به‌حال کودکانی که در آخر زمان خواهند آمد از ناحیه پدرانشان، شخصی از آن حضرت سؤال کرد آیا پدرانشان مشرکند؟ حضرت جواب فرمود: خیر! پدرانشان مؤمن‌اند، ولی احکام واجبات را به فرزندان خود نمی‌آموزند و اگر فرزندان، خود به آموختن اقدام نمایند آن‌ها را منع می‌نمایند، در مقابل، به این‌که مقدار ناچیزی از اموال دنیا به‌دست آورند خشنود می‌گردند، من از چنین پدرانی دور و آن‌ها نیز از من دورند.«فَاَنَا مِنهُم بَرِیءٌ وَ هُم مِنِّی بِرَاءٌ».

این روایت دلالت دارد که بر پدران واجب است نسبت به تعلیم و تربیت و آموزش احکام شرعی به کودکان خویش سعی وافر داشته باشند، زیرا عدم انجام وظیفه در این امور موجب جدایی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که عذاب الیم است، می‌باشد.

۵.۳ - سیره متشرعه

سیره مستمره مسلمانان (متشرعه) این است که اولیا، اطفال خود را ملزم به‌تربیت آن‌ها می‌بینند و سعی می‌کنند آن‌ها را از انجام آن‌چه موجب فساد اخلاق است محافظت نمایند. بعضی از فقها فرموده‌اند: سیره بر تادیب و تعزیر اطفال نیز وجود دارد.

۵.۴ - عقل

عقل حکم می‌کند به این‌که واجب است بر ولیّ کودک، تعلیم و تربیت به آن‌چه موجب سعادت وی می‌گردد، مانند تعلیم اعتقادات صحیح دینی و نیز واجب است او را از انجام آن‌چه موجب فساد اخلاق یا ضرر و زیان بر وی خواهد شد، منع نماید.
این حکم بدیهی و روشن است و نیاز به اثبات ندارد، زیرا همان‌گونه که انسان، سعادت و رستگاری خویش را خواهان است، سعادت و رستگاری فرزندان خویش را نیز می‌خواهد و این خواسته فقط با تربیت صحیح فرزندان بدست خواهد آمد.
[۹۶] جمعی از نویسندگان، موسوعة احکام الاطفال و ادلتها، ج۳، ص۳۱۵.


۵.۵ - اولویت قطعیه

اولویت قطعیه، با این توضیح که گفته شود، وجوب حضانت اطفال و نفقه آن‌ها اقتضا دارد تربیت آنان به‌طریق اولی واجب باشد، زیرا نفقه اطفال و امور مربوط به حضانت آن‌ها در ارتباط با مسائل جسمانی است و از اهمیت کمتری برخوردار است، در حالی‌که تربیت صحیح آن‌ها موجب می‌شود به فضایل اخلاقی و کردار نیک و پسندیده روی آورند و به زندگی سعادتمندانه در دنیا و آخرت دست یابند، چنان‌که کوتاهی در تربیت آن‌ها چه‌بسا موجب بدبختی و هلاکت و شقاوت دائمی آن‌ها خواهد شد، بدیهی است آن‌چه مربوط به‌تربیت و جنبه روحی است، بسیار با اهمیت‌تر از امور جسمانی است، پس باید به طریق اولی واجب باشد.
[۹۷] جمعی از نویسندگان، موسوعة احکام الاطفال و ادلتها، ج۳، ص۳۱۶-۳۱۷.



ادّله‌ای که تاکنون ذکر شد دلیل است بر وجوب تربیت فرزندان نسبت به آن‌چه دارای مصلحت می‌باشد و شارع نسبت به آن اهتمام دارد و در اصطلاح فقها «مصلحت ملزمه» نامیده می‌شود، مانند تعلیم اعتقادات مذهبی و معرفت نسبت به خداوند متعال و پیامبران و ائمّه معصومین (علیهم‌السّلام) و یا تربیت بر ترک زشتی‌ها و اعمال ناپسند، مثل سرقت، زنا و ...، زیرا عدم انجام وظیفه در این‌گونه موارد موجب ضرر بسیار بر طفل است.

علاوه بر این، مستحب است والدین فرزندان را در اموری که دارای مصلحت کمتری نسبت به مورد اوّل می‌باشد (مصلحت غیرملزمه) تعلیم و تربیت نمایند، مانند وادار نمودن آن‌ها به آداب ملّی و آن‌چه در نزد عقلا پسندیده است و نیز ملزم ساختن آن‌ها به تمرین عبادات و تعلیم علوم و فنونی که برای آن‌ها مفید است و در آینده می‌توانند از آن استفاده کنند، دلیل این حکم، برخی از آیات و روایات است، مانند آن‌که خداوند می‌فرماید: بر نیکی و تقوی تعاون و همکاری داشته باشید، «تَعاوَنُوا عَلَی البَرَّ وَ التَّقوَی».

آیت‌الله فاضل لنکرانی در تقریر استدلال به این آیه می‌نویسد: «ظاهر آیه شریفه هرچند دلالت بر وجوب تعاون و همکاری بر نیکی و تقوی دارد، لیکن چون می‌دانیم همکاری در این‌باره به‌طور مطلق واجب نیست، به‌ناچار باید از ظاهر آیه رفع ید نموده و حمل بر استحباب نماییم.
باید یادآور شد که عموم آیه شامل همکاری و تعاون والدین نسبت به فرزندانشان و تعلیم و تربیت آن‌ها بر نیکی و تقوای الهی می‌شود.

هم‌چنین در روایات بسیاری بر این مساله تاکید شده، مانند آن‌که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: فرزندان خود را اکرام و احترام کنید و با تربیت آن‌ها به رعایت آداب نیک اجتماعی، به آنان احسان نمایید، در قبال این انجام وظیفه، خداوند شما را خواهد بخشید. «اَکرِمُوا اَولادَکُم وَ اَحسِنُوا آدَابَهُم یُغفَر لَکُم».


به این معنی که تربیت کودک در زمانی که مستعد قبول آن می‌باشد و در ساختن شخصیت وی مؤثر است، نباید مهمل گذاشته شود، زیرا عدم تربیت صحیح او در چنین موقعیتی ضرر بر اوست و بی‌تردید موجب فساد عقیده و عمل وی در آینده و انحراف او از صراط مستقیم خواهد شد و به‌طور قطع مبغوض شارع مقدّس است و بدان راضی نیست.
بنابراین، در صورتی که پدر و مادر هر دو زنده و واجد شرایط لازم برای تربیت کودک باشند، تعلیم و تربیت بر هر دو واجب است و اگر یکی از آن‌ها به انجام آن مبادرت نمود، از دیگری ساقط می‌شود و اگر هیچ‌کدام به‌مسئولیت خود عمل ننمودند، هر دو گناه‌کار می‌باشند، البتّه نسبت به حضانت و نگهداری کودک مادر اولویت دارد.
و در صورتی‌که کودک پدر و مادر ندارد یا شرایط لازم برای تربیت وی را ندارند وجوب تربیت بر خویشاوندان کودک، یعنی جدّ و جدّه پدری یا مادری و عموها و دایی‌ها و خاله‌ها به ترتیب طبقات ارث (الاقرب فالاقرب)، فعلی می‌شود و باید به انجام آن همّت گمارند.

مرحوم علامه حلی در خصوص مساله حضانت کودک می‌نویسد: «اگر پدر و مادر نباشند، جدّ اولویت دارد و اگر جدّ هم نباشد دیگر اقارب به ترتیب ارث اولویت دارند، و خواهری که از پدر و مادر هر دو منتسب به طفل می‌باشد یا از طرف پدر منتسب است، نسبت به خواهری که فقط از طرف مادر منتسب است اولویت دارد، به‌دلیل این‌که قرابت او بیش‌تر است یا در ارث نصیب بیشتری دارد، هم‌چنین مادرِ پدر نسبت به مادرِ مادر اولویت دارد و جدّه نسبت به خواهر، به دلیل این‌که جدّه به منزله مادر است. و عمه و خاله هر دو مساوی می‌باشند و اگر در طبقه‌ای چند مساوی باشند به حکم قرعه مشخص می‌شود».

برخی دیگر از فقها نیز عباراتشان این‌گونه است.

از آن‌چه ذکر شد روشن گردید، ولایت بر تربیت کودک، حکم است و از طرف والدین قابل اسقاط نیست، بلکه اگر در این‌باره به وظیفه خود عمل ننمودند، حاکم شرع می‌تواند آن‌ها را به انجام آن مجبور نماید و اگر نیاز باشد تعزیر نماید.


۱. فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص۲۱۷.    
۲. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۸-۱۳۹.    
۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۴، ص۳۰۴.    
۴. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۳۹۹.    
۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۴.    
۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۲۴۱.    
۷. رازی، فخرالدین، تفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۳۲۷.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۷۱.    
۹. محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۱، ص۵۴.
۱۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۶، ص۲۳۱.    
۱۱. خوانساری، سیداحمد، جامع المدارک، ج۱، ص۲۲۲.    
۱۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۱۰۱.    
۱۳. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۸، ص۴۲۱.    
۱۴. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۱۲، ص۱۴۴.    
۱۵. صفایی، سیدحسین، امامی، اسدالله، حقوق خانواده، ج۲، ص۱۴۹.
۱۶. امامی، سیدحسن، حقوق مدنی، ج۵، ص۱۹۰.
۱۷. فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ج۲، ص۴۲۷.    
۱۸. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۳۶.    
۱۹. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۱۷.    
۲۰. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۸۰-۵۸۱.    
۲۱. حجّتی، سیدمحمدباقر، اسلام و تعلیم و تربیت، ص۱۱، به بعد.
۲۲. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۳۰۵، مساله۵۲.    
۲۳. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقها، ج۴، ص۳۳۵، مسالة ۵۹۹.    
۲۴. محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۱۰.
۲۵. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۳، ص۱۲۸.    
۲۶. طه/سوره۲۰، آیه۴۹.    
۲۷. طه/سوره۲۰، آیه۵۰.    
۲۸. گفتار فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۰.
۲۹. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۱۲، ص۱۴۴.    
۳۰. علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۷، ص۳۱۴.    
۳۱. شهید اول، محمد بن جمال‌الدین، الدروس الشرعیة، ج۳، ص۷۶.    
۳۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۷۴.    
۳۳. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۳۰۵، مسالة ۵۲.    
۳۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۳۶۰۳۶۱.    
۳۵. علامه حلی، حسن بن یوسف، نهایة الاحکام، ج۱، ص۳۱۸.    
۳۶. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقها، ج۴، ص۳۳۵، مسالة ۵۹۹.    
۳۷. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۵، ص۲۴۳.    
۳۸. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۷، ص۴۹.    
۳۹. شیخ انصاری، مرتضی، تراث شیخ الاعظم، کتاب النکاح، ص۶۱.    
۴۰. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، عروة الوثقی، (احکام صلاة القضاء)، ج۳، ص۷۴-۷۵، مسالة ۳۶.    
۴۱. خوئی، سیدابوالقاسم، موسوعة الامام الخویی، ج۳، ص۳۱۱-۳۱۲.
۴۲. حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروة الوثقی، ج۷، ص۱۰۲.    
۴۳. امام خمینی، سیدروح‌الله، تحریر الوسیلة، ج۲، ص۱۳، (کتاب الحجر) مسالة ۱۱.    
۴۴. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، الدر المنضود، ج۲، ص۲۸۲-۲۸۳.    
۴۵. تحریم/سوره۶۶، آیه۶.    
۴۶. ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۵، ص۲۱۷.    
۴۷. فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ج۲، ص۶۶۹.    
۴۸. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۲۸.    
۴۹. طوسی، محمد بن حسن، تفسیر التبیان، ج۱۰، ص۵۰.    
۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۲.    
۵۱. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، زبدة البیان، ص۵۷۱-۵۷۲.    
۵۲. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر القرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، ج۱۸، ص۱۹۵.    
۵۳. آلوسی، سیدمحمود، تفسیر روح المعانی، ج۲۸، ص۱۵۶.    
۵۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۸۶.    
۵۵. طلاق/سوره۶۵، آیه۶.    
۵۶. طوسی، محمد بن حسن، تفسیر التبیان، ج۱۰، ص۳۷.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۸.    
۵۸. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر القرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، ج۱۸، ص۱۶۹.    
۵۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۱۷.    
۶۰. بقره/سوره۲، آیه۲۳۳.    
۶۱. طوسی، محمد بن حسن، تفسیر التبیان، ج۲، ص۲۸۵.    
۶۲. رازی، فخرالدین، تفسیر الکبیر، ج۶، ص۴۶۲.    
۶۳. تفسیر طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۱۱۴.    
۶۴. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، ج۲، ص۳۴۶.    
۶۵. طه/سوره۲۰، آیه۱۳۲.    
۶۶. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر القرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، ج۱۱، ص۲۶۳.    
۶۷. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر القرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، ج۱۱، ص۲۶۳.    
۶۸. طوسی، محمد بن حسن، تفسیر التبیان، ج۷، ص۱۹۹.    
۶۹. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، ج۴، ص۴۳.    
۷۰. قاسمی، محمد بن محمد، محاسن التاویل، ج۷، ص۱۶۷.    
۷۱. نور/سوره۲۴، آیه۵۸.    
۷۲. طوسی، محمد بن حسن، تفسیر التبیان، ج۷، ص۴۶۰.    
۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۶۹-۲۷۰.    
۷۴. راوندی، قطب‌الدین، فقه القرآن، ج۲، ص۱۳۰-۱۳۱.    
۷۵. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، زبدة البیان، ص۵۴۹.    
۷۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۱۶۳.    
۷۷. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۷۵، باب ۸۳من ابواب احکام الاولاد، ح۴.    
۷۸. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۷۵-۴۷۶، باب ۸۳من ابواب احکام الاولاد، ح۶.    
۷۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۴۸، باب حق الاولاد، ح۱.    
۸۰. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۷۹، باب ۸۶ من ابواب احکام الاولاد، ح۱.    
۸۱. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغة، ص۳۷۷، حکمت۳۹۹، ترجمه دشتی.    
۸۲. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ص۲۶۳.    
۸۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۵۶۸.    
۸۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۴۹، باب حق الاولاد، بخشی از حدیث۶.    
۸۵. تحریم/سوره۶۶، آیه۶.    
۸۶. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۴۸، باب۹من ابواب الامر و النهی، ح۲.    
۸۷. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۴۷-۱۴۸، باب۹من ابواب الامر و النهی، ح۱.    
۸۸. ابن اثیر، مبارک بن محمد النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۳، ص۲۷۶.    
۸۹. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۸۰، باب۸۶، من ابواب احکام الاولاد، ح۵.    
۹۰. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۸۰-۴۸۱، باب۸۶، من ابواب احکام الاولاد، ح۶.    
۹۱. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۸۰-۴۸۱، باب۸۶، من ابواب احکام الاولاد، ح۸.    
۹۲. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۶۴، باب ۵۹من ابواب احکام الاولاد، ح۱.    
۹۳. سبزاری، سیدعبدالعلی، مهذّب الاحکام، ج۲۱، ص۱۳۰.    
۹۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۸۸-۳۸۹.    
۹۵. شیخ انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، ج۱، ص۲۵۶.    
۹۶. جمعی از نویسندگان، موسوعة احکام الاطفال و ادلتها، ج۳، ص۳۱۵.
۹۷. جمعی از نویسندگان، موسوعة احکام الاطفال و ادلتها، ج۳، ص۳۱۶-۳۱۷.
۹۸. مائده/سوره۵، آیه۲.    
۹۹. فاضل لنکرانی، محمد، القواعد الفقهیة، ص۴۶۱-۴۶۲.    
۱۰۰. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۷۶، باب۸۳ من ابواب احکام الاولاد، ح۸.    
۱۰۱. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۶۹، باب۶۳من ابواب احکام الاولاد، ح۹.    
۱۰۲. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۶۹، باب۶۳، ح۱۲.    
۱۰۳. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۷۶، باب۸۳، من ابواب احکام الاولاد، ح۹.    
۱۰۴. علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۱۰۲.    
۱۰۵. طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۶، ص۴۲۴۳.    
۱۰۶. قاضی ابن براج، عبدالعزیز، المهذّب، ج۲، ص۳۵۳.    
۱۰۷. ابن حمزه، محمد بن علی، الوسیلة الی نیل الفضیلة، ص۲۸۸.    
۱۰۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۵۳۱.    
۱۰۹. فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۷، ص۵۵۴-۵۵۵.    



انصاری، قدرت‌الله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۱، ص۴۷۸-۴۸۹، برگرفته از بخش «گفتار دوّم:حق تعلیم و تربیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۱۰/۲۸.    






جعبه ابزار