• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مذهب حنفیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حنفیّه، مکتب فقهی و کلامی منسوب به ابوحنیفه نعمان بن ثابت (متوفی ۱۵۰) است.



وى در کوفه متولّد شده و در همان جا رشد و پرورش یافت. معروف آن است که تولّد وى در سال ۸۰ هجرى و وفاتش در سال ۱۵۰ هجرى در بغداد بود. ابوحنیفه، شاگرد حماد بن ابی سلیمان کوفی(م۱۲۰) بود.
ابوحنیفه از نظر سِنّی جزو اتباع تابعین است ولی چون چند تن از صحابه ، از جمله انس بن مالک را دیده و از آن‌ها روایتِ حدیث کرده، او را از تابعین شمرده اند.
[۱] خطیب بغدادی، ج۱۵، ص۴۴۵.
[۲] موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۲۷ـ ۳۷، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
[۳] محمد بن محمد کَردَری، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۵ـ۹، در موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج ۲، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.

بسیاری از فقیهان بزرگ اهل سنّت تسلط ابوحنیفه بر فقه را ستوده اند.
محمد بن ادریس شافعی (پیشوای شافعیان ) مردم را در فقه ریزه خوار (عیال) ابوحنیفه شمرده است.
[۴] ابن عبدالبرّ، الانتقاء فی فضائل الائمة الثلاثة الفقهاء: مالک بن انس الاصبحی المدنی و محمد بن ادریس الشافعی المطلبی و ابی حنیفة النعمان بن ثابت الکوفی، ج۱، ص۱۹۳ـ۲۱۲، چاپ عبدالفتاح ابوغده، حلب ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
[۵] خطیب بغدادی، ج۱۵، ص۴۶۳ـ۴۸۱.

تبحر او در فقه، در زبان ادیبان عرب به شکل مثل درآمده است.
[۶] عبدالملک بن محمدثعالبی، ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب، ج۱، ص۱۶۹ـ۱۷۰، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۹۸۵).



پساز درگذشت حماد بن ابی سلیمان در سال ۱۲۰، ابوحنیفه که از برجسته ترین شاگردان او بود، تدریس فقه را در کوفه آغاز کرد
[۷] حسن بن علی صیمری، اخبار ابی حنیفة و اصحابه، ج۱، ص۲۱ـ۲۲، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
[۸] موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۶۳ـ۶۶، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
و حضور شاگردانی از سرزمین‌های مختلف در جلسه درس او ــکه سی سال دوام یافت ــ موجب انتقال آرای او به نقاط مختلف جهان اسلام شد.
پس از وفات ابوحنیفه ، ابویوسف یعقوب انصاری در زمان خلافت مهدی (حک: ۱۵۸ـ۱۶۹) و هادی عباسی (حک: ۱۶۹ـ ۱۷۰) قاضی بغداد و در زمان هارون الرشید (حک: ۱۷۰ـ۱۹۳) قاضیالقضات شد.
او نخستین کسی بود که در دستگاه خلافت عهده دار این منصب گردید.
[۹] محمد بن خلف وکیع، اخبارالقضاة، ج۳، ص۲۵۶، بیروت: عالمالکتب، (بیتا).
[۱۰] خطیب بغدادی، ج۱۶، ص۳۵۹.

از آن‌جا که عزل و نصب قاضیان از وظایف قاضی القضات بود، با انتصاب ابویوسف، در بیش‌تر مناطق جهان اسلام حنفیان بر مسند قضا نشستند و احکام قضایی را طبق مذهب خود صادر می کردند.
این امر از یک سو سبب انتشار آرای حنفیان شد و از سوی دیگر، فقه حنفی را وارد مرحل‌های جدید ساخت و آن را با واقعیت‌های موجود در جامعه روبه رو کرد.
به علاوه، ضرورت پاسخگویی به مسائل جدید که در عرصه قضا و افتا مطرح می شد، به توسعه فقه حنفی انجامید.
[۱۱] محمد وفاریشی، «المذهب الحنفی»، ج۱، ص۳۱۳ـ۳۱۴، در المذاهب الاسلامیة الخمسة: تاریخ و توثیق، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.

چگونگیِ توسعه و انتشار مذهب حنفی در نقاط گوناگون جهان اسلام یکسان نبوده و تحت تأثیر عوامل مختلفی صورت گرفته است.
در سطور آینده، این مسئله را بر پایه تفکیک مناطق مختلف که پایگاه مذهبی حنفیان بوده اند، بررسی می کنیم :

۲.۱ - در عراق

کوفه خاستگاه مذهب حنفی بود و به طور طبیعی، حنفیان در این شهر اقتدار داشتند.
بر پایه گزارش کَردَری که فهرستی از شاگردان ابوحنیفه را براساس انتساب به شهر‌های مختلف گردآورده،
[۱۲] محمد بن محمد کَردَری، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۴۹۷ـ۵۱۷، در موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج ۲، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
شمار شاگردان کوفی او بیش از همه مناطق است.
[۱۳] محمد بن محمد کَردَری، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۴۹۸ـ۵۰۴، در موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج ۲، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.

همچنین به کوشش دو تن از شاگردان ابوحنیفه، یوسف بن خالد سمتی و زفر بن هذیل، این مذهب به بصره وارد شد و در آن‌جا رواج یافت.
[۱۴] حسن بن علی صیمری، اخبار ابی حنیفة و اصحابه، ج۱، ص۱۱۰، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
[۱۵] موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۳۶۰ـ۳۶۸، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.

پس از تأسیس و انتخاب بغداد به عنوان مرکز خلافت عباسیان در سال ۱۴۶، برخی اصحاب ابوحنیفه از جمله ابویوسف و شیبانی در این شهر سکونت گزیدند.
ابویوسف عهده دار منصب قضا شد و شیبانی حلقه درس پررونقی یافت.
[۱۶] صفدی، ج۲، ص۳۳۴.

این عوامل تأثیری انکارناپذیر در گسترش مذهب حنفی در بغداد داشتند؛ با این همه بر پایه گزارش مقدسی در قرن چهارم ، غالب فقها و قضات اقلیم عراق حنفی و بیش‌تر فقیهان بغداد حنبلی بوده اند.
این را نیز می دانیم که در ۴۵۹، هنگام تأسیس مدرسه نظامیه برای شافعیان بغداد، مدرسه ابوحنیفه در کنار مزار او افتتاح شد.
[۱۹] عماد عبدالسلام رئوف، مدارس بغداد فیالعصرالعباسی، ج۱، ص۳۲ـ۷۵، بغداد ۱۳۸۶/۱۹۶۶.


۲.۲ - در شام

مذهب حنفی در دمشق پایگاه استواری نداشت.
[۲۰] ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۶۶، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.

نخستین مدرسه حنفیان دمشق در ۴۹۱ تأسیس شد.
[۲۱] عبدالقادر بن محمد نعیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، ج۱، ص۴۱۳، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.

این مدرسه و نیز مدارس دیگری که بعدابنا شدند، در تثبیت و گسترش مذهب حنفی در منطقه شام سهم جدّی داشتند.
نعیمی دمشقی (متوفی ۹۷۸؛
[۲۲] عبدالقادر بن محمد نعیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، ج۱، ص۳۶۲ـ۵۰۰، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
از حدود پنجاه مدرسه حنفیان در دمشق و مدرّسان آن به تفصیل گزارش داده است.
حاکم حلب ، نورالدین محمود زنگی (حک: ۵۴۱ـ۵۶۹) که سیاست او تقویت همه مذاهب اهل سنّت بود، مدرسه بزرگ حلاویه را در این ولایت برای حنفیان ساخت که کسانی چون ابوبکر بن مسعود کاسانی در آن تدریس می کردند.
از ۵۷۹ که حلب تحت سلطه صلاحالدین ایوبی درآمد، اوضاع به نفع شافعیان تغییر کرد.
[۲۳] ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۷۲ـ۸۱، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.


۲.۳ - در مصر

نخستین قاضی حنفی مصر اسماعیل بن یَسَع، از اهالی کوفه، بود که در سال ۱۶۴ به این سمت منصوب شد، اما چون آرای او ــکه مطابق با آرای ابوحنیفه بودــ برای مردم مصر ناشناخته بود، آنان خواستار عزل وی شدند و او در ۱۶۷ به فرمان مهدی عباسی برکنار شد.
[۲۴] ابن ابی الوفاء، الجواهر المضّیة فی طبقات الحنفیة، ج۱، ص۴۳۸ـ۴۳۹، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
[۲۵] قسم ۱، ص ۱۲۶ـ ۱۲۸، ابن حجر عسقلانی، رفع الإصْرعن قضاة مصر، چاپ حامد عبدالمجید، محمدمهدی ابوسنه، و محمد اسماعیل صاوی، (قاهره ۱۹۵۶).

در آن زمان، مصر به سبب حضور شاگردان مالک بن انس پایگاه مالکیان بود و بعدها به سبب حضور محمد بن ادریس شافعی (پیشوای شافعیان) در مصر، مذهب شافعی در آن‌جا گسترش یافت.
با این همه، مذهب حنفی تا نیمه سده چهارم در کنار این دو مذهب، هرچند با پیروانی کمتر، یکی از مذاهب رایج در مصر بود.
[۲۶] احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۴۵ـ۱۴۶، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.

در زمان حکومت فاطمیان ، مذهب حنفی در مصر تقریبآ رو به افول گذاشت.
[۲۷] احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۶۰، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.

ایوبیان که پس از فاطمیان بر مصر حاکم شدند، شافعیان را گرامیتر می داشتند و گرچه چند مدرسه حنفی در مصر تأسیس کردند اما شمار آن‌ها به عدد مدارس شافعی نمی رسید.
نخستین مدرسه حنفیان مصر، مدرسه سیوفیه بود که صلاح الدین ایوبی در ۵۷۲ آن را وقف حنفیان کرد.
در این دوره، عده حنفیان در مصر افزایش یافته بود.
گروهی از آن‌ها از شام آمده بودند و برخی دیگر علمای حنفیِ مشرق بودند که در قاهره سکونت گزیده بودند.
در دوره ایوبیان، ساخت مدارس مشترک برای حنفیان و شافعیان نیز رواج یافت.
در دوران ممالیک (حک: ۶۴۸ـ۹۲۲)، در قاهره و حلب که به قلمرو آنان پیوسته بود، چهار قاضی از هر چهار مذهب اهل سنّت منصوب شدند و مدارس متعددی در قاهره تأسیس شد که تمام مذاهب چهارگانه در آن تدریس می گردید.
[۲۸] علی بن احمد سخاوی، تحفةالاحباب و بغیة الطلاب فی الخطط و المزارات، ج۱، ص۷۵، و التراجم و البقاع المبارکات، چاپ محمود ربیع و حسن قاسم، قاهره ۱۳۵۶/۱۹۳۷.
[۲۹] احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۶۱، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
[۳۰] احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۹۲ـ۲۵۸، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
[۳۱] ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۷۷ـ۸۵، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.


۲.۴ - در افریقیه

شماری از طالبان علم اهل افریقیه ، مانند ابومحمد عبداللّه بن فروخ (متوفی ۱۷۶؛ ابن فروخ ) و اسد بن فرات (متوفی ۲۱۳ یا ۲۱۴)، در عراق نزد ابوحنیفه و اصحاب او درس خواندند و تعالیم آنان را به آن دیار منتقل کردند، هرچند خود بر مذهب مالک بن انس بودند
[۳۲] عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۶۵ـ ۶۷، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
[۳۳] عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۱۰۲، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۱۰۹.
[۳۴] عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۲۹۱ـ۳۰۰، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.

گفتنی است اسد بن فرات نزد مالک و اصحاب او و نیز شیبانی درس خوانده بود و نقش مهمی در تدوین فقه مالکی داشت.
وی در ۱۸۱ به قَیْروان بازگشت و در ۲۰۳ یا ۲۰۴ قاضی آن شهر شد.
شاید علت این‌که در برخی منابع رواج مذهب حنفی در افریقیه به وی نسبت داده شده است،
[۳۵] مقدسی، ج۱، ص۲۳۷.
[۳۶] احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۴۴، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
آن باشد که او پس از رنجش از برخی یاران مالکی مذهب خود، به آثار ابوحنیفه روی آورد و به روایت آن‌ها پرداخت.
[۳۷] عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۲۹۶ـ۳۰۱، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
[۳۸] مقدسی، ج۱، ص۲۳۷.

به نقلِ مَقریزی،
[۳۹] عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۲۹۶ـ۳۰۱، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
پس از اسد بن فرات منصب قضا در افریقیه منحصر به مالکیان شد.
با این حال، ابن فرحون (متوفی ۷۹۹)
[۴۰] ابن فرحون، الدیباج المُذهَب فی معرفة اعیان علماء المَذهَب، ج۱، ص۴۷، چاپ مأمون بن محیی الدین جنان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
تا حدود سال ۴۰۰ مذهب حنفی را مذهب غالب در افریقیه دانسته است.
پس از آن‌که معز بن بادیس (حاکم افریقیه، متوفی ۴۵۴) حنفیان را برای ترک مذهبشان زیر فشار قرارداد و مردم را به گرویدن به مذهب مالکی واداشت، قریب به اتفاق مردم افریقیه مالکی مذهب شدند و از آن پس قضا و افتاء تنها بر پایه مذهب مالکی بود.
[۴۱] ابن خلکان، ج۵، ص۲۳۳ـ۲۳۴.
[۴۲] احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۴۴، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.

مقدسی در احسن التقاسیم
[۴۳] مقدسی، ج۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷.
از همبستگی و اتحاد حنفیان با مالکیانِ شمال افریقا گزارش داده و با شگفتی گفته که در دور‌های حاکم آنان یک سال از حنفیان و سال دیگر از مالکیان انتخاب می شده است.
مذهب حنفی به اندلس نیز رفت اما نضج نگرفت.
مقدسی
[۴۴] مقدسی، ج۱، ص۲۳۷.
به نقل از مردم مغرب ، سبب آن را این دانسته که روزی در هنگام مناظره حنفیان و مالکیان در نزد حاکم اندلس، وی از خاستگاه ابوحنیفه و مالک پرسید و پاسخ شنید که ابوحنیفه از کوفه و مالک از مدینه است.
حاکم گفت که دارالهجرة ما را بس است و به اخراج حنفیان از اندلس فرمان داد.

۲.۵ - در ناطولی

مذهب حنفی در آناطولی هم رواج داشت.
مادلونگ
[۴۵] ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۸۶ـ۸۸، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
درباره عالمان حنفی این دیار و مدارس آنان در قرن ششم و هفتم گزارش مختصری داده است.
پس از تأسیس حکومت عثمانی (در پایان قرن هفتم) در آناطولی ــکه حدود شش قرن برقرار بودــ حنفیه مذهب رسمی قلمرو این حکومت (با همه گستردگیاش) شد.
ابن بطوطه ، جهانگرد مسلمان قرن هشتم، همه ساکنان منطقه آناطولی (بلادالروم) را حنفیمذهب دانسته است.
[۴۶] ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، ج۱، ص۲۸۳ـ۲۸۴، بیروت ۱۳۸۴/۱۹۶۴.


۲.۶ - در خراسان و ماوراءالنهر

منسوب بودن بسیاری از عالمان حنفی به منطقه ماوراءالنهر و خراسان ، حضور فعال بسیاری از آنان در مدارس بغداد ، دمشق ، حلب و آناطولی به عنوان مدرّس فقه حنفی (به ویژه در قرن ششم و هفتم) و محول شدن مناصب مهم قضایی و سیاسی به آنان (مثلا در بغداد و اصفهان ) بیانگر آن است که این منطقه یکی از ریشه دارترین پایگاه‌های فقه حنفی بوده است.
[۴۷] ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۶۰ـ۷۰، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
[۴۸] ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۷۲ـ۷۵، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
[۴۹] ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۸۶ـ۸۸، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.

فقه حنفی در منطقه وسیع ماوراءالنهر و خراسان و شهر‌هایی چون مرو ، بلخ ، سمرقند و بخارا ، در قرون نخستین هجری، عمدتاً با حمایت حاکمان محلی توسعه و استقرار یافت.
بلخ بزرگترین مرکز تعالیم حنفیان در مشرق بود و مردم آن در زمان حیات ابوحنیفه و پس از آن، از مهمترین پیروان وی بودند.
به گفته صفی الدین بلخی ،
[۵۰] عبداللّه بن عمر صفیالدین بلخی، فضائل بلخ، ج۱، ص۲۸ـ۲۹، ترجمه عبداللّه بن محمد حسینی بلخی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۵۰ش.
علم آموزان بلخ جز در حلقه درس ابوحنیفه حاضر نمی شدند و مردم بلخ جملگی بر مذهب او بودند.
این ارتباط به انداز‌های محکم بود که بلخ را مُرجی آباد می خواندند (منسوب به مرجئه، یکی از فرق کلامی که پیروان آن غالبآ در فقه پیرو ابوحنیفه بودند)، همچنان که گفته شده ابوحنیفه نیز قائل به ارجاء بود.
[۵۱] محمد محروس مدرس، مشایخ بلخ من الحنفیة و ما انفردوا به منالمسائل الفقهیة، ج۱، ص۱۴۴ـ۱۵۰، بغداد ۱۳۶۷/۱۹۷۷.
[۵۲] محمد محروس مدرس، مشایخ بلخ من الحنفیة و ما انفردوا به منالمسائل الفقهیة، ج۱، ص۱۲۸ـ۱۳۲، بغداد ۱۳۶۷/۱۹۷۷.
[۵۳] محمد محروس مدرس، مشایخ بلخ من الحنفیة و ما انفردوا به منالمسائل الفقهیة، ج۱، ص۱۴۰ـ۱۴۳، بغداد ۱۳۶۷/۱۹۷۷.

دو تن از شاگردان خراسانی ابوحنیفه در زمان حیات او منصب قضا یافتند.
یکی، ابن رمّاح عَمرو بن می مون (متوفی ۱۷۱)، اهل بلخ که بیش از دو دهه قاضی آن‌جا بود و دیگری، ن وح بن ابی مریم (متوفی ۱۷۳)، اهل مرو که قاضی این شهر شد.
نوح پس از عهده دار شدن این سمت، با ابوحنیفه مکاتبات علمی داشت.
[۵۴] موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۳۶۸ـ۳۶۹، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
[۵۵] ابن ابی الوفاء، الجواهر المضّیة فی طبقات الحنفیة، ج۲، ص۷ـ۸، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
[۵۶] ابن ابی الوفاء، الجواهر المضّیة فی طبقات الحنفیة، ج۲، ص۶۷۲ـ۶۷۳، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
[۵۷] محمد بن محمد کَردَری، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۵۱۱ـ ۵۱۲، در موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج ۲، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.

بر پایه گزارش‌های مقدسی در زمان او، بیشتر مردم صنعا و صَعده ، شماری از ساکنان اقلیم سِند ، بیشتر مردمِ ری، اقلیم فارس، برخی از مردم اهواز ( خوزستان ) و بیش‌تر مردم قومس، جرجانو طبرستان حنفی مذهب بوده اند.
ابن خلدون (متوفی ۸۰۸)
[۶۴] ابن خلدون، ج۱، ص۵۶۶ـ۵۶۷.
پیروان ابوحنیفه در روزگار خود را از اهالی عراق و مسلمانانِ چین، هندوستان، ماوراءالنهر و مردم عجم دانسته است.


حکومت ها در تثبیت و گسترش مذاهب، از جمله مذهب حنفی، نقش مؤثری داشته اند.

۳.۱ - غزنویان

مثلا سلسله‌های تُرکِ غزنوی و سلجوقی از حنفیان حمایت می کردند.
سلاطین غزنوی غالبآ مناصب مهم سیاسی و اداری را به خاندان‌های بزرگ حنفی (مثلا تَبّانیان) می سپردند.
سلجوقیان ، به ویژه طغرلبیگ ، نیز برای استقرار مذهب حنفی به عنوان مذهب رسمی اقدامات زیادی انجام دادند که به دشمنی‌های فرقهای، به ویژه میان حنفیان و شافعیان انجامید و سبب پدید آمدن آشوبها و ویرانی‌های وسیعی در شهر‌های ایران ، مانند ری و اصفهان و نیشابور ، شد.
[۶۵] برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۱، ص۲۸۴، ج ۱، ترجمه جواد فلاطوری، تهران ۱۳۶۴ش.
[۶۶] کلیفورد ادموند باسورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۱۷۶ـ۱۸۰، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۵۶ـ۱۳۶۴ش.
[۶۷] ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۴۷ـ۶۰، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.


۳.۲ - سلجوقیان

خواجه نظام الملک ، وزیر مشهور سلجوقیان، فقط دو مذهب شافعی و حنفی را به رسمیت می شناخت و مذاهب دیگر را بدعت می دانست.
وی حنفی یا شافعی بودن وزرا و صاحب منصبان را ضروری می دانست.
[۶۸] حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، ج۱، ص۸۸، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۷۲ش.
[۶۹] حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، ج۱، ص۲۱۵ـ۲۱۶، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۷۲ش.
[۷۰] حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، ج۱، ص۲۳۴، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۷۲ش.



امروزه، عده حنفیان در مغرب ، الجزایر ، تونس ، لیبی و نیز در حجاز و یمن و کشور‌های عربی حاشیه خلیج فارس اندک است.
در مصر ، جمعیت زیادی حنفیاند و هر چند اکثریت با آنان نیست ولی مذهب رسمی مصر مذهب حنفی است.
در منطقه شام ، جز در فلسطین ، بیش از نیمی از جمعیت حنفیاند.
در عراق ، ترکیه ، قفقاز ، کشور‌های حوزه بالکان ، افغانستان ، هند ، چین ، برزیل و بسیاری از کشور‌های آسیای مرکزی حنفیان بسیاری هستند.
ازاین رو، تخمین زده می شود که بیش از یکسوم مسلمانان جهان حنفی باشند.
[۷۱] محمد وفاریشی، «المذهب الحنفی»، ج۱، ص۳۴۱، در المذاهب الاسلامیة الخمسة: تاریخ و توثیق، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.



در مجموع، برخی مؤلفان اسباب انتشار مذهب حنفی در جهان اسلام را چنین برشمرده اند: کثرت شاگردان ابوحنیفه و اهتمام آنان به نشر آرای او، استخراج مبانی استنباط احکام از جانب برخی جانشینان ابوحنیفه و تفریع فروع بر پایه آن، سپردن منصب قضا به حنفیان در دوره‌های مختلف، نداشتن رقیب جدّی در برخی مقاطع تاریخی، وقوع مناظرات زیاد میان فقهای حنفی و فقهای دیگر مذاهب و حمایت حکومت‌های مختلف از جمله عباسیان و عثمانیان از این مذهب.
[۷۲] محمد وفاریشی، «المذهب الحنفی»، ج۱، ص۳۳۷ـ۳۴۱، در المذاهب الاسلامیة الخمسة: تاریخ و توثیق، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
[۷۳] علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاریخالتشریع الاسلامی: دراسات فیالتشریع و تطوره و رجاله، ج۲، ص۷۸ـ۷۹، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.

در سده‌های اخیر، عامل گسترش فقه حنفی در بسیاری از کشور‌های اسلامی، حمایت رسمی حکومت عثمانی و ترویج آن در کشور‌های زیر سلطه اش بود.
در ۱۲۹۳، حکومت عثمانی مجموعه مقررات مجلةالاحکام العدلیة را منتشر کرد که نخستین مجموعه مدون قانونی در حوزه حقوق مدنی در کشور‌های اسلامی به شمار می رفت و براساس فقه حنفی تدوین شده بود.
مقررات این مجموعه حتی تا مدتی پس از انحلال دولت عثمانی، در کشور‌های استقلال یافته از آن اجرا شد.
در ۱۳۳۵، حکومت عثمانی نخستین قانونِ حقوق خانواده را بر پایه مذاهب چهارگانه اهل سنّت ، به ویژه فقه حنفی، تدوین و تصویب کرد.
در حقیقت مقررات فقه حنفی، این بار در قالب قانون در بیش‌تر کشور‌های اسلامی لازم الاجرا شد و در بسیاری از آن‌ها حاکمیت فقه حنفی در برخی عرصه ها همچنان ادامه دارد.
[۷۴] محمد وفاریشی، «المذهب الحنفی»، ج۱، ص۳۲۷ـ۳۲۸، در المذاهب الاسلامیة الخمسة: تاریخ و توثیق، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
[۷۵] احمد نقیب، المذهب الحنفی: مراحله و طبقاته، ج۱، ص۱۵۵ـ۱۵۶، ضوابطه و مصطلحاته، خصائصه و مؤلفاته، ریاض ۱۴۲۲/۲۰۰۱.



خطیب بغدادی از شخصى به نام ابومطیع نقل مى کند که ابوحنیفه گفت: به نزد ابوجعفر منصور عباسی رفتم; به من گفت: علم را از چه کسى فرا گرفته اى؟ گفتم: از حماد و او نیز از ابراهیم نخعی(م۹۶) و ابراهیم نیز از عمر بن خطاب، علی بن ابی طالب، عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس فرا گرفت.
[۷۶] تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۳۴.

همچنین وى از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) و زید بن علی(علیه السلام) بهره فراوانى برد. دو تن از شاگردان ابوحنیفه، یعنى ابویوسف و محمّد بن حسن شیبانی در مسند خویش، براى فتاوا ى ابوحنیفه روایات زیادى را به عنوان مستند، نقل کرده اند.
[۷۷] ادوار علم الفقه، ص ۱۴۲.



مشهورترین شاگردان وى، ابویوسف، یعقوب بن ابراهیم کوفی (م ۱۸۲) قاضى القضاة زمان هارون الرشید، محمد بن حسن شیبانی (م ۱۸۹)، ابوالهذیل، زفر بن هذیل بن قیس کوفی (م ۱۵۸) و حسن بن زیاد (م ۲۰۴) هستند.
[۷۸] الفقه الاسلامى و ادلّته، ج ۱، ص ۴۴.



مذهب وى در حکومت عثمانی مورد عنایت فراوان قرار گرفت و به عنوان مذهب رسمی شناخته شد; از این رو، مذهب حنفى در ترکیه، آسیای میانه، شام، مصر، تونس، یمن، عراق و بسیارى دیگر از بلاد نفوذ کرد.


وى در فتوا دادن از کتاب خدا و سنت رسول خدا ـ به شرطى که متواتر باشد یا همه علما در همه شهرها بدان عمل کرده باشند و یا آن سنت را یکى از صحابه میان گروهى دیگر از صحابه نقل کند و کسى نیز با وى مخالفت نکند ـ بهره مى جست. اگر سنّتى نمى یافت به اجماع صحابه عمل مى کرد و در صورت نبودن آن، به اجتهاد و قیاس و پس از آن به استحسان تمسّک مى جست.
ابوحنیفه چون در عمل به سنت سخت گیر بود، و در نتیجه روایات اندکى به عنوان سنت در نزد وى ثابت شده بود، به گونه اى گسترده به قیاس و استحسان روى آورد.
[۷۹] تاریخ الفقه الاسلامى، ص ۱۲۱-۱۲۰ .
[۸۰] الفقه الاسلامى و ادلّته، ج ۱، ص ۴۳.
عمل گسترده او به قیاس و مانند آن، سبب منازعاتى میان وى و فقها ى عصرش گردید. از جمله میان وى و سفیان بن سعید ثوری (م۱۶۱) که از علمای کوفه به شمار مى رفت، درگیرى و نفرتى حاکم بود; زیرا سفیان از طرفداران حدیث به شمار مى رفت، ولى ابوحنیفه اهل رأى و قیاس بود. همچنین میان او و شریک بن عبدالله نخعی، قاضى کوفه (م ۱۷۷) و محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلی (م ۱۴۸) نیز مخالفتهایى وجود داشت.
ابن حزم گفته هاى ابوحنیفه و پیروانش را کذب دانسته و خطیب بغدادی نیز در تاریخش با عبارات تند و زننده اى، به ابوحنیفه و پیروانش تاخته است.
[۸۱] ادوار علم الفقه، ص ۱۴۷-۱۴۶.
معروف است که ابوحنیفه ـ جز در موارد اندک ـ به سنت اعتماد نکرد; زیرا پذیرفتن سنّت نزد او، داراى شرایطى خاص و مشکل بود.
[۸۲] تاریخ التشریع الاسلامى، ج ۲، ص ۸۱.

دانشمند معروف، ابن خلدون مى نویسد: «ابوحنیفه فقط هفده حدیث! از رسول خدا را صحیح شمرده و به آنها اعتماد کرده است; زیرا در پذیرش احادیث، سخت گیر بود» تاریخ ابن خلدون ،درباره عالمان حنفی این دیار و مدارس آنان در قرن ششم و هفتم گزارش مختصری داده است
[۸۳] تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۷۹۶ (فصل ششم، علوم حدیث).)



(۱) علی بن محمد آمدی، الاحکام فی اصول الاحکام، ج ۱، چاپ سید جمیلی، بیروت ۱۴۰۴/gt;span class=۱۹۸۴.
(۲) ابن ابی الوفاء، الجواهر المضّیة فی طبقات الحنفیة، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۳) ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۴) ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، بیروت ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
(۵) ابن حِبّان، کتاب المجروحین منال محدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/۱۹۷۵ـ۱۹۷۶.
(۶) ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، چاپ محمد سید جادالحق، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۶.
(۷) ابن حجر عسقلانی، رفع الإصْرعن قضاة مصر، چاپ حامد عبدالمجید، محمدمهدی ابوسنه، و محمد اسماعیل صاوی، (قاهره ۱۹۵۶).
(۸) ابن خلدون.
(۹) ابن خلّکان.
(۱۰) ابن عابدین، حاشیة ردّالمحتار علی الدرّالمختار: شرح تنویر الابصار، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۱۱) ابن عابدین، مجموعة رسائل ابن عابدین، لاهور ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۱۲) ابن عبدالبرّ، الانتقاء فی فضائل الائمة الثلاثة الفقهاء: مالک بن انس الاصبحی المدنی و محمد بن ادریس الشافعی المطلبی و ابی حنیفة النعمان بن ثابت الکوفی، چاپ عبدالفتاح ابوغده، حلب ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
(۱۳) ابن عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، چاپ یحیی مختار غزّاوی، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۱۴) ابن فرحون، الدیباج المُذهَب فی معرفة اعیان علماء المَذهَب، چاپ مأمون بن محیی الدین جنان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
(۱۵) ابن قُطلوبُغا، تاج التراجم فی من صنّف منالحنفیة، چاپ ابراهیم صالح، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۶) ابن نجیم، الاشباه و النظائر علی مذهب ابی حنیفة النعمان، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۱۷) ابن ندیم (تهران).
(۱۸) محمد ابوزهره، ابوحنیفة: حیاته و عصره، آراؤه و فقهه، (قاهره ۱۳۶۹/ ۱۹۴۷).
(۱۹) یعقوب بن ابراهیم ابویوسف، کتاب الخراج، قاهره ۱۳۵۲.
(۲۰) موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۲۱) محمد بن عبدالحمید اُسمندی سمرقندی، تحقیق و دراسة ابواب العبادات من کتاب مختلفالروایة، چاپ عیسی زکی عیسی، کویت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۲۲) برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج ۱، ترجمه جواد فلاطوری، تهران ۱۳۶۴ش.
(۲۳) کلیفورد ادموند باسورث، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۵۶ـ۱۳۶۴ش.
(۲۴) عبدالعزیز بن احمد بخاری، کشفالاسرار عن اصول فخرالاسلام البزودی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۲۵) اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج ۲، در حاجی خلیفه، ج ۴.
(۲۶) اسماعیل بغدادی، هدیةالعارفین، ج ۲، در حاجی خلیفه، ج ۶.
(۲۷) عبدالملک بن محمدثعالبی، ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۹۸۵).
(۲۸) احمد بن علی جَصّاص، اصول الجَصّاص، المسمی الفصول فی الاصول، چاپ محمد محمد تامر، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۲۹) حاجی خلیفه.
(۳۰) فیلیپ خوری حتی، ادوارد جرجی، و جبرائیل جبّور، تاریخالعرب، (بیروت) ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳.
(۳۱) محمد بن حسن حجوی ثعالبی، الفکرالسامی فی تاریخ الفقه الاسلامی، چاپ ایمن صالح شعبان، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۳۲) محمدامین حسینی حنفی، تیسیرالتحریر، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۳۳) احمد حَوّی، المدخل الی المذهب الامام ابی حنیفة النعمان رحمهاللّه تعالی، جده ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۳۴) خطیب بغدادی.
(۳۵) مصطفی سعید خِنّ، اثر الاختلاف فی القواعد الاصولیة فی اختلاف الفقهاء، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۳۶) محمد بن احمد خوارزمی، مفاتیحالعلوم، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۳۷) محمد دسوقی، الامام محمد بن الحسن الشیبانی و اثره فیالفقه الاسلامی، دوحه ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۳۸) مصطفی ابراهیم زلمی، خاستگاه‌های اختلاف در فقه مذاهب، ترجمه حسین صابری، مشهد ۱۳۷۵ش.
(۳۹) محمدعلی سایس، تاریخ الفقه الاسلامی: کلمات فی تاریخالتشریع الاسلامی، دمشق ۱۴۲۵/۲۰۰۴.
(۴۰) علی بن احمد سخاوی، تحفةالاحباب و بغیة الطلاب فی الخطط و المزارات، و التراجم و البقاع المبارکات، چاپ محمود ربیع و حسن قاسم، قاهره ۱۳۵۶/۱۹۳۷.
(۴۱) یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة و المعربة، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
(۴۲) محمد بن ادریس شافعی، الاُمّ، چاپ محمدزهری نجار، بیروت (بیتا).
(۴۳) شامل شاهین، الدلیل الجامع الی کتب اصول الفقه، دمشق ۱۴۲۴/۲۰۰۴.
(۴۴) محمد بن احمد شمس الائمه سرخسی، اصول السرخسی، چاپ ابوالوفا افغانی، حیدرآباد، دکن (۱۳۷۲)، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۴۵) محمد شوکانی، ارشادالفحول الی تحقیق الحق من علمالاصول، (قاهره) ۱۳۴۷، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۴۶) صفدی.
(۴۷) عبداللّه بن عمر صفیالدین بلخی، فضائل بلخ، ترجمه عبداللّه بن محمد حسینی بلخی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۵۰ش.
(۴۸) حسن بن علی صیمری، اخبار ابی حنیفة و اصحابه، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۴۹) عبدالستار حامد، الامام زفر بن الهذیل: اصوله و فقهه، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۵۰) عبداللّه نذیر احمد، ابوجعفر الطحاوی: الامام المحدث الفقیه (۲۳۹ه ـ۳۲۱ه)، دمشق ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۵۱) علی حسن عبدالقادر، نظرة عامة فی تاریخ الفقهالاسلامی، قاهره ۱۹۶۵.
(۵۲) عماد عبدالسلام رئوف، مدارس بغداد فیالعصرالعباسی، بغداد ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
(۵۳) حسین غیب غلامی هرساوی، الامام البخاری و فقه اهل العراق: دراسة فی موقف البخاری من ابی حنیفة، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۵۴) فهرس الفقه الحنفی، اعداد قسم الفهرسة و قسم الحاسب الآلی بمعهدالبحوث العلمیة و احیاء التراث الاسلامی، جامعة امالقری، مکه ۱۴۱۷.
(۵۵) عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۵۶) محمد بن محمد کَردَری، مناقب ابی حنیفة، در موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج ۲، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۵۷) محمد زاهد کوثری، الحاوی فی سیرة الامام ابی جعفر الطحاوی رضیاللّه عنه، (قاهره) ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۵۸) ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
(۵۹) زین العابدین محمد نور، رأی الاصولیین فی المصالح المرسلة و الاستحسان من حیث الحجیّة، دبی ۱۴۲۵/۲۰۰۴.
(۶۰) محمد محروس مدرس، مشایخ بلخ من الحنفیة و ما انفردوا به منالمسائل الفقهیة، بغداد ۱۳۶۷/۱۹۷۷.
(۶۱) علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاریخالتشریع الاسلامی: دراسات فیالتشریع و تطوره و رجاله، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۶۲) مقدسی.
(۶۳) احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
(۶۴) حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۷۲ش.
(۶۵) عبدالقادر بن محمد نعیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۶۶) احمد نقیب، المذهب الحنفی: مراحله و طبقاته، ضوابطه و مصطلحاته، خصائصه و مؤلفاته، ریاض ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
(۶۷) یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، بیروت: دارالفکر، (بیتا).
(۶۸) محمد وفاریشی، «المذهب الحنفی»، در المذاهب الاسلامیة الخمسة: تاریخ و توثیق، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
(۶۹) محمد بن خلف وکیع، اخبارالقضاة، بیروت: عالمالکتب، (بیتا).
(۷۰) کالدر.


۱. خطیب بغدادی، ج۱۵، ص۴۴۵.
۲. موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۲۷ـ ۳۷، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۳. محمد بن محمد کَردَری، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۵ـ۹، در موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج ۲، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۴. ابن عبدالبرّ، الانتقاء فی فضائل الائمة الثلاثة الفقهاء: مالک بن انس الاصبحی المدنی و محمد بن ادریس الشافعی المطلبی و ابی حنیفة النعمان بن ثابت الکوفی، ج۱، ص۱۹۳ـ۲۱۲، چاپ عبدالفتاح ابوغده، حلب ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
۵. خطیب بغدادی، ج۱۵، ص۴۶۳ـ۴۸۱.
۶. عبدالملک بن محمدثعالبی، ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب، ج۱، ص۱۶۹ـ۱۷۰، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۹۸۵).
۷. حسن بن علی صیمری، اخبار ابی حنیفة و اصحابه، ج۱، ص۲۱ـ۲۲، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۸. موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۶۳ـ۶۶، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۹. محمد بن خلف وکیع، اخبارالقضاة، ج۳، ص۲۵۶، بیروت: عالمالکتب، (بیتا).
۱۰. خطیب بغدادی، ج۱۶، ص۳۵۹.
۱۱. محمد وفاریشی، «المذهب الحنفی»، ج۱، ص۳۱۳ـ۳۱۴، در المذاهب الاسلامیة الخمسة: تاریخ و توثیق، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
۱۲. محمد بن محمد کَردَری، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۴۹۷ـ۵۱۷، در موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج ۲، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۱۳. محمد بن محمد کَردَری، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۴۹۸ـ۵۰۴، در موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج ۲، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۱۴. حسن بن علی صیمری، اخبار ابی حنیفة و اصحابه، ج۱، ص۱۱۰، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۱۵. موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۳۶۰ـ۳۶۸، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۱۶. صفدی، ج۲، ص۳۳۴.
۱۷. مقدسی، ج۱، ص۱۲۶۱۲۷.    
۱۸. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۵۴۵۵.    
۱۹. عماد عبدالسلام رئوف، مدارس بغداد فیالعصرالعباسی، ج۱، ص۳۲ـ۷۵، بغداد ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
۲۰. ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۶۶، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
۲۱. عبدالقادر بن محمد نعیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، ج۱، ص۴۱۳، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۲۲. عبدالقادر بن محمد نعیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، ج۱، ص۳۶۲ـ۵۰۰، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۲۳. ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۷۲ـ۸۱، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
۲۴. ابن ابی الوفاء، الجواهر المضّیة فی طبقات الحنفیة، ج۱، ص۴۳۸ـ۴۳۹، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
۲۵. قسم ۱، ص ۱۲۶ـ ۱۲۸، ابن حجر عسقلانی، رفع الإصْرعن قضاة مصر، چاپ حامد عبدالمجید، محمدمهدی ابوسنه، و محمد اسماعیل صاوی، (قاهره ۱۹۵۶).
۲۶. احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۴۵ـ۱۴۶، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
۲۷. احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۶۰، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
۲۸. علی بن احمد سخاوی، تحفةالاحباب و بغیة الطلاب فی الخطط و المزارات، ج۱، ص۷۵، و التراجم و البقاع المبارکات، چاپ محمود ربیع و حسن قاسم، قاهره ۱۳۵۶/۱۹۳۷.
۲۹. احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۶۱، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
۳۰. احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۹۲ـ۲۵۸، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
۳۱. ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۷۷ـ۸۵، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
۳۲. عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۶۵ـ ۶۷، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۳۳. عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۱۰۲، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۳۴. عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۲۹۱ـ۳۰۰، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۳۵. مقدسی، ج۱، ص۲۳۷.
۳۶. احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۴۴، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
۳۷. عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۲۹۶ـ۳۰۱، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۳۸. مقدسی، ج۱، ص۲۳۷.
۳۹. عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، ج۳، ص۲۹۶ـ۳۰۱، ج ۳، چاپ عبدالقادر صحراوی، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۴۰. ابن فرحون، الدیباج المُذهَب فی معرفة اعیان علماء المَذهَب، ج۱، ص۴۷، چاپ مأمون بن محیی الدین جنان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۴۱. ابن خلکان، ج۵، ص۲۳۳ـ۲۳۴.
۴۲. احمد بن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج۴، ص۱۴۴، ج ۴، مصر ۱۳۲۶.
۴۳. مقدسی، ج۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷.
۴۴. مقدسی، ج۱، ص۲۳۷.
۴۵. ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۸۶ـ۸۸، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
۴۶. ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، ج۱، ص۲۸۳ـ۲۸۴، بیروت ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
۴۷. ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۶۰ـ۷۰، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
۴۸. ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۷۲ـ۷۵، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
۴۹. ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۸۶ـ۸۸، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
۵۰. عبداللّه بن عمر صفیالدین بلخی، فضائل بلخ، ج۱، ص۲۸ـ۲۹، ترجمه عبداللّه بن محمد حسینی بلخی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۵۰ش.
۵۱. محمد محروس مدرس، مشایخ بلخ من الحنفیة و ما انفردوا به منالمسائل الفقهیة، ج۱، ص۱۴۴ـ۱۵۰، بغداد ۱۳۶۷/۱۹۷۷.
۵۲. محمد محروس مدرس، مشایخ بلخ من الحنفیة و ما انفردوا به منالمسائل الفقهیة، ج۱، ص۱۲۸ـ۱۳۲، بغداد ۱۳۶۷/۱۹۷۷.
۵۳. محمد محروس مدرس، مشایخ بلخ من الحنفیة و ما انفردوا به منالمسائل الفقهیة، ج۱، ص۱۴۰ـ۱۴۳، بغداد ۱۳۶۷/۱۹۷۷.
۵۴. موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۳۶۸ـ۳۶۹، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۵۵. ابن ابی الوفاء، الجواهر المضّیة فی طبقات الحنفیة، ج۲، ص۷ـ۸، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
۵۶. ابن ابی الوفاء، الجواهر المضّیة فی طبقات الحنفیة، ج۲، ص۶۷۲ـ۶۷۳، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
۵۷. محمد بن محمد کَردَری، مناقب ابی حنیفة، ج۱، ص۵۱۱ـ ۵۱۲، در موفق بن احمد اخطب خوارزم، مناقب ابی حنیفة، ج ۲، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۵۸. مقدسی، ج۱، ص۹۶.    
۵۹. مقدسی، ج۱، ص۴۸۱.    
۶۰. مقدسی، ج۱، ص۳۹۵.    
۶۱. مقدسی، ج۱، ص۴۳۹.    
۶۲. مقدسی، ج۱، ص۴۱۵.    
۶۳. مقدسی، ج۱، ص۳۶۵.    
۶۴. ابن خلدون، ج۱، ص۵۶۶ـ۵۶۷.
۶۵. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۱، ص۲۸۴، ج ۱، ترجمه جواد فلاطوری، تهران ۱۳۶۴ش.
۶۶. کلیفورد ادموند باسورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۱۷۶ـ۱۸۰، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۵۶ـ۱۳۶۴ش.
۶۷. ویلفرد مادلونگ، مکتب‌ها و فرقه ‌های اسلامی در سده ‌های میانه، ج۱، ص۴۷ـ۶۰، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ش.
۶۸. حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، ج۱، ص۸۸، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۷۲ش.
۶۹. حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، ج۱، ص۲۱۵ـ۲۱۶، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۷۲ش.
۷۰. حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، ج۱، ص۲۳۴، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۷۲ش.
۷۱. محمد وفاریشی، «المذهب الحنفی»، ج۱، ص۳۴۱، در المذاهب الاسلامیة الخمسة: تاریخ و توثیق، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
۷۲. محمد وفاریشی، «المذهب الحنفی»، ج۱، ص۳۳۷ـ۳۴۱، در المذاهب الاسلامیة الخمسة: تاریخ و توثیق، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
۷۳. علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاریخالتشریع الاسلامی: دراسات فیالتشریع و تطوره و رجاله، ج۲، ص۷۸ـ۷۹، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
۷۴. محمد وفاریشی، «المذهب الحنفی»، ج۱، ص۳۲۷ـ۳۲۸، در المذاهب الاسلامیة الخمسة: تاریخ و توثیق، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
۷۵. احمد نقیب، المذهب الحنفی: مراحله و طبقاته، ج۱، ص۱۵۵ـ۱۵۶، ضوابطه و مصطلحاته، خصائصه و مؤلفاته، ریاض ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۷۶. تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۳۴.
۷۷. ادوار علم الفقه، ص ۱۴۲.
۷۸. الفقه الاسلامى و ادلّته، ج ۱، ص ۴۴.
۷۹. تاریخ الفقه الاسلامى، ص ۱۲۱-۱۲۰ .
۸۰. الفقه الاسلامى و ادلّته، ج ۱، ص ۴۳.
۸۱. ادوار علم الفقه، ص ۱۴۷-۱۴۶.
۸۲. تاریخ التشریع الاسلامى، ج ۲، ص ۸۱.
۸۳. تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۷۹۶ (فصل ششم، علوم حدیث).)



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حنفیه»، شماره۶۶۰۹.    
آیة الله مکارم شیرازی،دائرة المعارف فقه مقارن،ج۱.    






جعبه ابزار