• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حدیث وصیت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ازجمله روایاتی که درباره ماجرای وصیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گزارش‌شده، روایتی از کتاب الغیبه شیخ طوسی می‌باشد با این مضمون که پس از دوازده امام دوازده مهدی امر امامت امت را به عهده می‌گیرند. بر اساس این روایت، تعداد اوصیاء در مجموع به ۲۴ امام خواهد رسید. این حدیث با مضمون خطبه غدیر و سایر روایات مربوط به ماجرای وصیت و همچنین با هیچ‌کدام از روایات متواتر در خصوص عدد و اسامی اوصیاء سازگاری ندارد.
علی‌رغم اینکه حدیث وصیت کتاب الغیبه شیخ طوسی با آیات قرآن سازگاری نداشته و به لحاظ سندی و دلالی فاقد صحت و اتقان بوده و مورد پذیرش علمای شیعه در طول تاریخ نبوده است، اما اخیرا فردی با نام احمدالحسن البصری در کشور عراق با استناد به این حدیث و با استفاده از مشابهت اسمی، خود را نائب و فرزند با واسطه امام زمان دانسته و مدعی شده که او، مهدی اول از دوازده مهدی و احمد مذکور قسمت پایانی حدیث است. این در حالی است به صرف مشابهت اسمی، وصایت و نیابت از معصوم ثابت نمی‌گردد و ثانیا این روایت از حیث صدور، صحت و دلالت حاوی ایرادات متعدّدی است که در ادامه به آن پرداخته می‌شود.

فهرست مندرجات

۱ - متن حدیث
۲ - دیدگاه علماء شیعه
       ۲.۱ - فضل بن حسن طبرسی
       ۲.۲ - علی بن عیسی اربلی
       ۲.۳ - علی بن یونس عاملی
       ۲.۴ - علامه مجلسی
       ۲.۵ - حر عاملی
       ۲.۶ - نتیجه‌گیری
۳ - شبهه قطعی‌الصدور بودن حدیث
       ۳.۱ - ادله احمد بصری
              ۳.۱.۱ - موافقت حدیث وصیت با قرآن
              ۳.۱.۲ - تواتر معنوی حدیث وصیت
       ۳.۲ - نقد و بررسی
              ۳.۲.۱ - پاسخ از موافقت با قرآن
              ۳.۲.۲ - پاسخ از شبهه تواتر معنوی
                     ۳.۲.۲.۱ - اثناعشر اماما
                     ۳.۲.۲.۲ - اثناعشر مهدیا
                     ۳.۲.۲.۳ - فاذا حضرته الوفاة
                     ۳.۲.۲.۴ - فلیسلمها الی ابنه
                     ۳.۲.۲.۵ - و هو عبدالله و احمد
              ۳.۲.۳ - جمع بندی
۴ - شبهه صحت روایت
       ۴.۱ - ادله احمد بصری
              ۴.۱.۱ - عبارت شیخ طوسی
              ۴.۱.۲ - اصالت عدالت راوی
              ۴.۱.۳ - شیعه دانستن راویان
       ۴.۲ - نقد و بررسی
              ۴.۲.۱ - پاسخ از اصاله العداله
              ۴.۲.۲ - پاسخ از عبارت شیخ طوسی
              ۴.۲.۳ - بررسی سلسله سند
                     ۴.۲.۳.۱ - اخبرنا جماعة
                     ۴.۲.۳.۲ - علی بن سفیان بزوفری
                     ۴.۲.۳.۳ - علی بن سنان موصلی
                     ۴.۲.۳.۴ - علی بن حسین قمی
                     ۴.۲.۳.۵ - احمد بن محمد بن خلیل
                     ۴.۲.۳.۶ - جعفر بن احمد مصری
                     ۴.۲.۳.۷ - حسن بن علی مصری
                     ۴.۲.۳.۸ - علی بن بیان
       ۴.۳ - نتیجه بررسی
۵ - شبهه مشابهت اسمی
       ۵.۱ - ادله احمد بصری
              ۵.۱.۱ - عاصم از ظلالت
              ۵.۱.۲ - اولین مدعی
       ۵.۲ - نقد و بررسی
              ۵.۲.۱ - رد سیادت احمد
              ۵.۲.۲ - نفی عاصم بودن حدیث
              ۵.۲.۳ - مغالطه در معنای بترالله
              ۵.۲.۴ - پاسخ از هم‌نامی با اسم احمد
              ۵.۲.۵ - پاسخ از اولین مدعی
۶ - اشکالات در دلالت روایت
       ۶.۱ - مخالفت با مسلمات شیعه
       ۶.۲ - عدم ذکر مهدیین در روایات وصایت
       ۶.۳ - تعارض با روایت دیگر مهدیین
       ۶.۴ - مخالفت با روایات رجعت
       ۶.۵ - ابهام در معنا
              ۶.۵.۱ - اختصاص نام مهدی
              ۶.۵.۲ - ابهام در مرجع ضمیر
۷ - پانویس
۸ - منبع


از جمله روایاتی که درباره ماجرای وصیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گزارش داده است، روایتی از کتاب غیبت طوسی می‌باشد که با مضمون خطبه غدیر و سایر روایات مربوط به ماجرای وصیت و همچنین با هیچکدام از روایات متواتر در خصوص عدد و اسامی اوصیاء (علیهم‌السّلام) سازگاری نداشته و عدد اوصیاء را ۲۴ تن معرفی کرده است. این روایت؛ مستمسک احمد بصری برای اثبات وصایت برای مهدیین است. در این روایت آمده است:
«خبر داد به ما جماعتی از ابی عبدالله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری از علی بن سنان الموصلی العدل از علی بن الحسین از احمد بن محمد بن الخلیل از جعفر بن احمد المصری عمویش حسن بن علی از پدرش از امام صادق (علیه‌السّلام) از پدرش امام باقر (علیه‌السّلام) از پدرش امام زین العابدین (علیه‌السّلام) از پدرش امام حسین (علیه‌السّلام) از پدرش امیرالمومنین (علیه‌السّلام) که فرمود: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شبی که وفاتش در آن واقع شد، به علی (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای اباالحسن، کاغذ و دواتی بیاور و رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وصیت خود را املاء فرمود تا این که بدین جا رسید که فرمود: یا علی! بعد از من دوازده امام می‌باشند و بعد از آنها دوازده مهدی هستند. پس تو یا علی اوّلین از دوازده امام می‌باشی.... و تو پس از من خلیفه من بر امتم هستی، هر گاه وفاتت رسید، به پسرم حسن که بخشنده است واگذار کن، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین شهید زکی مقتول واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ذی الثفنات (فردی که اعضای سجده او در اثر کثرت سجود پینه بسته) واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد باقر واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفر صادق واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی کاظم واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی رضا واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد تقی که ثقه است واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ناصح واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن فاضل واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد مستحفظ از آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) واگذار نماید، پس آنها دوازده امام هستند. سپس بعد از او دوازده مهدی می‌باشند. هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش مهدی اول واگذار کند، برای او سه اسم است. یک اسمش مانند اسم من، و اسم دیگرش اسم پدر من است، و آنها عبدالله و احمد هستند، و نام سوم مهدی است. و او اولین مومنان است».


اکثریت قریب به اتفاق در بین علمای شیعه همچون؛ طبرسی (۵۴۸ هـ. ق)، علی بن عیسی الاربلی (۶۳۹ هـ. ق)، علی بن یونس عاملی بیاضی (۸۷۷هـ. ق)، شیخ حر عاملی (۱۱۰۴هـ.ق)، علامه مجلسی (۱۱۱۰هـ. ق)، علی‌اکبر نهاوندی (۱۲۷۸هـ. ق)، سیدعبدالله شُبّر (۱۳۴۲هـ. ق)، در مواجهه با این روایت مذکور در کتاب غیبت طوسی، دلالت یا مفاد آن را مقطوع ندانسته‌ و آن را مخالف مشهور معرفی کرده‌اند. به برخی از آراء و نظریات مورد نظر اشاره می‌ گردد:

۲.۱ - فضل بن حسن طبرسی

ابوعلی فضل بن حسن طبرسی گفته است: روایات صحیحه‌ای در دست است که پس از دولت امام مهدی (علیه‌السّلام) دولت دیگری نخواهد بود، مگر روایتی که در خصوص جانشینی فرزند ایشان است؛ در حالی که این روایت قطعی الصدور و الاثبات نیست.

۲.۲ - علی بن عیسی اربلی

علی بن عیسی الاربلی، اورده است: «بعد از دولت قائم (علیه‌السّلام) هیچ دولتی نیست مگر در روایتی که در خصوص حکومت فرزند آن حضرت آمده است و حال آنکه این روایت قطعی الصدور و الاثبات نیست.

۲.۳ - علی بن یونس عاملی

علی بن یونس بیاضی عاملی، گفته است: «روایت دوازده مهدی بعد از دوازده امام جزو روایات شاذه است و این روایت با تمامی روایات صحیح السند و متواتر مشهور مخالفت دارد. زیرا طبق این روایات، بعد از دولت قائم (علیه‌السّلام) دولت دیگری نخواهد بود. ایشان در ادامه آورده است: «هَذِهِ الرِّوَایَةُ آحادیةُ تُوجِبُ ظَنًّا وَ مَسْاَلَةُ الْاِمَامَةُ عِلْمِیَّةً؛ این روایت جزو اخبار واحد بوده و افاده ظنّ می‌کند در حالی که مساله امامت باید با احادیث قطع آور و مفید علم به اثبات برسد».

۲.۴ - علامه مجلسی

علامه مجلسی، پس از ذکر چند خبر در خصوص مهدیین بعد از ائمه اثنی عشر (علیه‌السّلام) و همچنین حدیث موسوم به وصیت در کتاب شیخ طوسی، می‌فرماید: «این خبر مخالف با مشهور هستند.

۲.۵ - حر عاملی

شیخ حر عاملی، درتوضیح این روایت آورده است: «واضح است که احادیث دوازده مهدی پس از دوازده امام (علیه‌السّلام) به جهت نادر و شاذ بودنشان موجب قطع و یقین نشده و با سایر روایات متواتر تعارض آشکاری داشته و بالجمله محل توقف می‌باشد.

۲.۶ - نتیجه‌گیری

همانطور که اشاره شد؛ بسیاری از علمای شیعه، این روایت را مخالف مشهور دانسته و آن را به عنوان خبر شاذ و نادر معرفی کرده‌اند. با این حال حکم خبر شاذ و نادر از منظر اهل بیت (علیهم‌السّلام) حائز اهمیت است که به یک نمونه اشاره می‌ گردد: امام صادق (علیه‌السّلام) به عمر بن حنظله فرمودند: «حکم ما را از آنکه مورد اتفاق است دریاب و آنچه را که شاذ و نایاب بوده و در بین اصحابت مشهور نیست، ترک کن. پس آنچه مورد اتفاق و مشهور باشد شکی در آن نیست.


احمد بصری با متواتر دانستن مضمون روایت وصیت و قطعی‌الصدور نامیدن آن، و تطبیق محتوای روایت بر خود؛ ادعای نیابت و یمانیت نموده است. در حقیقت او با استناد به دو دلیل این حدیث را قطعی‌الصدور دانسته است:
۱. موافقت حدیث وصیت با قرآن؛
۲. تواتر معنوی حدیث؛
در ادامه به نقد و بررسی ادله او در این زمینه می پردازیم.

۳.۱ - ادله احمد بصری

احمد بصری با استناد به دو قرینه حدیث موسوم به وصیت در کتاب الغیبه شیخ طوسی را قطعی‌الصدور دانسته است:

۳.۱.۱ - موافقت حدیث وصیت با قرآن

مهم‌ترین قرینه‌ای که احمد بصری به‌عنوان معیار تشخیص قطعی‌الصدور بودن حدیث موسوم به وصیت از آن یادکرده است، موافقت حدیث با قرآن کریم است. مراد وی از مطابقت با قرآن، سازگاری و تاکید آیه ۱۸۰ سوره بقره بر وصیت نمودن است. ناظم العقیلی یکی از مریدان احمد بصری، در کتاب دفاعا عن الوصیة آورده است: «روایت وصیت با قرآن موافقت دارد... و شاهد سخن اینکه قرآن کریم می‌فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ اِذَا حَضَرَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ اِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» بر شما مقررشده است که چون یکی از شمارا مرگ فرارسد، ا گر مالی بر جای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان خود به‌طور پسندیده وصیت کند؛ این کار حقی است بر پرهیزگاران.
این آیه تصریح به وجوب وصیت در هنگام مرگ دارد. لذا با توجه به اینکه هیچ روایتی غیر روایت مذکور در کتاب الغیبة طوسی برای وصیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شب وفاتش نیست، ... بنابراین هر آن‌کس که این حدیث را رد کرده یا درباره آن شک کند، پس به تحقیق حکم به این داده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با دستور خداوند برای وصیت مخالفت کرده است.»!
[۱۲] العقیلی، ناظم، دفاعا عن الوصیة، ص۱۵.


۳.۱.۲ - تواتر معنوی حدیث وصیت

دومین مستند احمد بصری در اثبات قطعی‌الصدور بودن حدیث وصیت، متواتر معنوی دانستن آن است. او در کتاب الوصیة المقدسة چنین نوشته است: «در باور شیعیان، اثبات صحت سند روایت؛ به معنای قطعی بودن صدور آن از معصوم (علیه‌السّلام) نیست، بلکه نهایت چیزی که از سند روایت به دست می‌آید، گمانه‌زنی در خصوص صدور روایت است که آن‌هم در فقه معمول بوده و در عقاید چنین نیست. لذا مسئله صحت سند در مباحث اعتقادی اصالت ندارد و آنچه در آن شرط می‌شود، علم و یقین به محتوای روایت است که از معصوم صادر گردیده باشد. و این یقین با صحت سند حاصل نمی‌شود، بلکه یقین با دو طریق «تواتر و قرائن صحت» حاصل می‌شود و موضوع روایت وصیت نیز اعتقادی است و باید با این دو روش موردبررسی قرار گیرد. روایت وصیت متواتر معنوی است و با قرائن نیز تائید می‌شود. نتیجه اینکه همانا روایت وصیت قطعی الصدور از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است زیرا دارای تواتر معنوی بوده و با قرائن تقویت‌شده است. مهم‌ترین قرائن عبارت‌اند از: موافقت با قرآن، موافقت با سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل‌بیت او. این روایت با تائید خداوند و رسول و ائمه از تائید علم رجال بی‌نیاز می‌گردد.»
[۱۳] اسماعیل، احمد الحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴.


۳.۲ - نقد و بررسی

در نقد و پاسخ اجمالی به ادله قطعی‌الصدور بودن حدیث وصیت، باید گفت:
اولا: محتوای این حدیث وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره اوصیاء (علیه‌السّلام) نه تنها با این آیه موافقت نداشته، بلکه در مخالف صریح با آیاتی دیگر از قرآن همچون؛ «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثناعشر شَهْرا» می‌باشد.
ثانیا: تواتر ادعایی احمد بصری در خصوص حدیث موسوم به وصیت قابل پذیرش نیست و تواتر معنوی این روایت به نحو کلی و حتی به نحو جزئی موردقبول نبوده و ادعای احمد بصری خلاف واقع است.

۳.۲.۱ - پاسخ از موافقت با قرآن

در پاسخ به موافقت حدیث با قرآن کریم چند جواب داد می‌شود:

اولاً؛ آیه مورد استناد در خصوص وصیت به مال و میراث دنیوی بوده و شامل سایر امورات نمی‌شود. چنانچه در روایت آمده است: «امام باقر و امام صادق (علیه‌السّلام) فرمودند: منظور از "خیر" در این آیه مال و ثروت است. لذا معنی آیه این است که اگر مالی داشته باشد وصیت کند و چنانچه از کسانی است که استطاعت کسب و تصرف در اموال داشته است، او همان کسی است که در او خیر و مالی است.» لذا نهایت چیزی که بر اساس این آیه از قرآن کریم اثبات می‌شود، وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به اموال و لوازم شخصی است که بر اساس روایات معصومین مسئله‌ای پذیرفته‌شده است.

ثانیاً؛ بر اساس باور مسلم شیعه، وصیت محتضر واجب نبوده و چنانچه وصیتی از خود نداشته باشد، مورد عقاب الهی قرار نمی‌گیرد. ضمن اینکه این آیه از قرآن کریم، وصیت را مقید به متقین کرده و دلالت بر وجوب را سست نموده است، زیرا ا گر وصیت واجب بود، مناسب‌تر آن بود که بفرماید: «حقا علی المومنین» و چون فرموده: «علی المتقین» معلوم می‌شود که این تکلیف، امری است که تنها تقوی باعث رعایت آن می‌شود و درنتیجه برای عموم مؤمنین واجب نبوده، بلکه آن‌هایی که متقی هستند به رعایت آن اهتمام می‌ورزند.

ثالثاً؛ محل بحث در این آیه از قرآن کریم، اصل وصیت کردن برای متقین است و هیچ دلالتی بر محتوای وصیت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره مسئله امامت وصایت ندارد. به‌عبارت دیگر؛ با این آیه از قرآن کریم فقط اصل وصیت کردن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثابت‌شده و دلالتی بر محتوای آن ندارد.

رابعاً؛ سخن ناظم العقیلی در خصوص اینکه هیچ روایتی درباره وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وجود ندارد، نادرست بوده و زیرا حدیث وصیت مذکور در کتاب سلیم بن قیس هلالی به‌عنوان قدیمی‌ترین سند وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نگه‌دارنده از گمراهی خواهد بود.

علاوه بر این، قرآن کریم در خصوص وصیت محتضر، توصیه به اخذ دو شاهد عادل کرده است، این در حالی است که در وصیت موردنظر احمد بصری، سخنی از دو شاهد عادل به میان نیامده، ولی در مقابل در وصیت نقل‌شده در کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلمان و مقداد و ابوذر را به‌عنوان سه شاهد عادل معرفی کرده است.

بنابراین؛ اصل و محتوای وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره اوصیاء (علیه‌السّلام) با این آیه موافقت نداشته، بلکه بر اساس آیاتی همچون؛ «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثناعشر شَهْرا» محتوای حدیث موسوم به وصیت برخلاف قرآن کریم می‌باشد.
چنانچه در ذیل این آیه روایتی با این مضمون آمده است: داود بن کثیر می‌گوید: به‌محضر امام صادق (علیه‌السّلام) رسیدم. ایشان به من فرمود... مراد از آیه «همانا تعداد ماه‌ها در نزد خداوند دوازده ماه است، » امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام)، حسن (علیه‌السّلام)، حسین (علیه‌السّلام)، علی (علیه‌السّلام)، محمد (علیه‌السّلام)، جعفر (علیه‌السّلام)، موسی (علیه‌السّلام)، علی (علیه‌السّلام)، محمد (علیه‌السّلام)، علی (علیه‌السّلام)، حسن (علیه‌السّلام) و فرزندش حجت (علیه‌السّلام) است.
همچنین در روایتی دیگر اصبغ بن نباته می‌گوید: «یکی از روزها امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) درحالی‌که دست پسرش حسن (علیه‌السّلام) را گرفته بود فرمود: روزی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست مرا این‌چنین گرفته بود و می‌فرمود: همانا تعداد اوصیاء من به تعداد ماه‌های سال است. ر این هنگام سائلی پرسید: آنان چه کسانی هستند؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستش را بر روی سر من نهاد و فرمود: اولین آنان این است و آخرینشان مهدی (علیه‌السّلام) می‌باشد. اینان اوصیاء و خلفای من و ائمه مسلمین و سرپرست مؤمنین هستند.»

۳.۲.۲ - پاسخ از شبهه تواتر معنوی

برای روشن شدن مطلب محتوای حدیث موسوم به وصیت را به پنج بخش تقسیم کرده و تواتر معنوی هرکدام موردبررسی قرار می‌گیرد:

۳.۲.۲.۱ - اثناعشر اماما

• «یا علی انه سیکون بعدی اثناعشر اماما»:
تنهاترین بخش حدیث که دارای تواتر لفظی و معنوی می‌باشد، بخش آغازین حدیث است که اشاره به عدد ائمه معصومین بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کرده است. لذا روایات متعددی در دست هستند که هر دو نو ع تواتر را برای عدد ائمه ثابت می‌کنند که به دو نمونه اشاره می‌گردد:

• پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: «همانا‌این‌امر را پس از من؛ دوازده امام به عهده می‌گیرد، ُنه تن از نسل حسین (علیه‌السّلام) که خداوند علم و فهم مرا به آنان عطا کرده است.»

• امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «تعداد امامان بعد از نبی ما (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دوازده تن است که همگی آنان نجیب و تفهیم شده هستند، هر کس که یکی از آنان را کم و یا زیاد کند، از دین خدا خارج‌شده و از ولایت ما چیزی را بهره نبرده است.»

۳.۲.۲.۲ - اثناعشر مهدیا

• «و من بعدهم اثناعشر مهدیا»:
مسئله مهدیین پس از امام دوازدهم (علیه‌السّلام)، هیچ‌گاه به‌عنوان اعتقاد شیعه مطرح نبوده است. البته لفظ و مضمون این عبارت با پنج روایت دیگر مطابقت دارد که موردبررسی قرار می‌گیرند:
۱. در کتاب الغیبة شیخ طوسی آمده است: «عن محمد بن عبدالحمید و محمد بن عیسی، عن محمد بن الفضیل، عن ابی حمزة، عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام) انه قال: یا ابا حمزة ان منا بعد القائم احد عشر مهدیا من ولد الحسین علیه السلام؛ ای ابا حمزه! همانا از میان ما، بعد از قائم (علیه‌السّلام) دوازده مهدی از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) خواهد بود.»
این روایت از یازده مهدی پس از قائم (علیه‌السّلام) سخن به میان آورده که همگی از نسل امام حسین (علیه‌السّلام) بوده و دلالتی بر این ندارد که آنان از نسل امام مهدی (علیه‌السّلام) بوده باشند، چنانچه مهدیین مذکور از نسل امام دوازدهم (علیه‌السّلام) باشند، دلالتی بر این ندارد که آنان را از اولاد امام حسین (علیه‌السّلام) معرفی فرماید و بایستی حدیث مذکور با عبارت «من ولده» ثبت می‌گردید. لذا ممکن است این مهدیین از سادات حسینی و از اولاد امام حسین (علیه‌السّلام) باشند.

۲. در کتاب مختصر البصائر به نقل از نویسنده کتاب منتخب الانوار المضیئة فی ذکر القائم الحجة آورده است: «و مما رواه لی و رویته عن اسی الخلیل الموفق السعید بهاء الدین علی بن عبدالحمید الحسینی اسعد الله بتقواه و اصلح امر دنیاه و اخراه رواه بطریقه عن احمد بن نحمد ایادی یرفعه الی احمد بن عقبه عن ابیه عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام): ان ّ منا بعد القائم ّ (علیه‌السّلام) اثناعشر مهدیا من ولد الحسین علیه السلام؛ همانا از میان ما، بعد از قائم (علیه‌السّلام) دوازده مهدی از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) خواهد بود.»
[۳۰] حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، ص۱۶۵.
در این روایت نیز، مهدیین را از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) معرفی کرده است که توضیح آن در روایت قبلی گذشت.

۳. در کتاب الاصول الستة عشر آمده است: «همانا از میان ما بعد از رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هفت وصی است که تمامی آنان امام واجب الطاعه هستند، هفتمین آنان قائم آنان است، سپس بعد از قائم (علیه‌السّلام) یازده مهدی از فرزندان حسین (علیه‌السّلام) خواهد بود.
این روایت بدون ذکر سند در کتاب مذکور ثبت‌شده است. اشکال اصلی این روایت این است که به‌تصریح این روایت، مراد از قائم، امام کاظم (علیه‌السّلام) بوده و پس از ایشان یازده مهدی از فرزندان امام کاظم (علیه‌السّلام) را معرفی کرده است. لذا بر اساس باور مسلم ما این روایت اساساً برخلاف اعتقادات شیعه است. لذا احمد بصری نمی‌تواند به این روایت استناد کرده و خود را اولین مهدی بداند، چراکه در این صورت بایستی هم‌زمان با امام رضا (علیه‌السّلام) می‌آمد نه الان!

۴. در کتاب شرح الاخبار آمده است: علی بن حسین (علیه‌السّلام) فرمودند: «امام قائم از ما قیام می‌کند، پس از او دوازده مهدی خواهد بود.»
این روایت بدون ذکر سند، در کتاب قاضی نعمان مغربی آمده است که در آن از دوازده مهدی پس از قائم (علیه‌السّلام) سخن گفته‌شده و در خصوص نسب آنان مطلبی ذکر نشده است.

۵. ابی بصیر می‌گوید به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم، ‌ای پسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ! همانا من از پدرت شنیدم که فرمود: بعد از قائم دوازده مهدی خواهد بود. امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: بله پدرم فرمود دوازده مهدی و نفرمود دوازده امام، لکن آنان قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به پیروی و معرفت حق ما دعوت می‌کنند.» در این روایت از دوازده مهدی پس از دوازده امام (علیه‌السّلام) سخن به میان آمده و علاوه بر آن به امام نبودن آنان تصریح‌شده و سخنی از نسب ایشان نیز به میان نیامده است.
قابل‌توجه اینکه باوجود پنج حدیث که حتی در عدد و نسب و جایگاه مهدیین با یکدیگر متفاوت هستند، چگونه می‌توان ادعای تواتر معنوی برای بخش دوم حدیث موسوم به وصیت کرد و حال‌آنکه در تواتر معنوی بایستی یک مطلب با الفاظ گوناگون تا حدی نقل‌شده و موجب یقین شود که احتمال کذب در آن راه نداشته باشد؛ مانند شجاعت علی (علیه‌السّلام) که تمامی راویان، شجاعت او را با الفاظ و عبارات مختلف نقل کرده‌اند. البته ناظم العقیلی در کتاب «الاربعون حدیثا فی المهدیین و ذریة القائم» سعی بر آن دارد تا با گردآوری روایات و ادعیه مربوط به ذریه امام دوازدهم (علیه‌السّلام) در کنار این چهار حدیث مهدیین، تواتر روایات مهدیین پس از قائم (علیه‌السّلام) را اثبات کند، غافل از اینکه؛ با هیچ‌کدام از روایات چهارگانه مهدیین فرزندی آنان برای امام دوازدهم (علیه‌السّلام) ثابت نمی‌شود. همچنین روایات مربوط به ذریه حضرت هیچ ارتباطی با مهدیین ندارد و در هیچ روایتی ذریه حضرت به‌عنوان مهدیین معرفی نشده‌اند تا از این رهگذر بتوان به یک قدر متیقنی دست‌یافت. ثالثاً ادعیه و روایات مربوط به ذریه حضرت، نفیا و اثباتا چیزی را به‌عنوان فرزند داشتن حضرت در حال حاضر ثابت نمی‌کند و بر اساس آن ادعیه حکم به فرزند داشتن ایشان در حال حاضر و همچنین حکم به فرزند نداشتن آن حضرت داده نمی‌شود. البته روایاتی در دست می‌باشد که فرزند داشتن امام (علیه‌السّلام) را نفی کرده‌اند.
بنابراین احمد بصری باید بتواند به روایاتی استناد کند که توانایی اثبات متواتر (معنوی) بودن مهدیین بعد از قائم (علیه‌السّلام) را داشته باشد و حال اینکه چنین روایتی وجود ندارد.

۳.۲.۲.۳ - فاذا حضرته الوفاة

• «فاذا حضرته الوفاة»:
بخش سوم حدیث موسوم به وصیت، مربوط به تسلیم خلافت، امامت و حکومت به فرزند امام دوازدهم (علیه‌السّلام) است که باید توسط احمد بصری تواتر معنوی آن به اثبات برسد و حال‌آنکه در هیچ روایتی به این مسئله اشاره نشده و علاوه بر آن توسط علمای شیعه چنین چیزی را شاذ و مخالف مشهور دانسته‌اند. ضمن اینکه شیخ طوسی در کتاب الغیبة نیز چنین باوری را مردود دانسته و مخالفت با آن را واجب دانسته است:
«فاما من قال ان للخلف ولدا و ان الائمة ثلاثة عشر. فقولهم یفسد بما دللنا علیه من ان الائمة (علیه‌السّلام) اثناعشر فهذا القول یجب اطراحه. علی ان هذه الفرق کلها قد انقرضت بحمد الله و لم یبق قائل یقول بقولها؛ اما چنانچه کسی گفته بود که امام دوازدهم (علیه‌السّلام) فرزند داشته و تعداد ائمه به سیزده رسیده است، سخن باطل و فاسدی به زبان آورده است، چراکه قبلاً استدلال کردیم که ائمه دوازده تن هستند. لذا رد این سخن باطل از واجبات است. بنابراین، تمامی این فرقه‌ها منقرض‌شده و هیچ قائلی باقی نمانده است که به این سخنان معتقد باشد.»

ضمن اینکه برخی از روایات، مسئله جانشینی فرزند حضرت را نفی کرده و معتقدین به این باور را مورد لعن قرار داده‌اند. به‌عنوان نمونه: «وَ عَنهُ عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ، عَن مُحَمَّدِ بنِ اَحمَدَ بنِ عِیسَی بنِ عَبدِ اللَّهِ بنِ اَبِی خَدَّانٍ، عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعتُ اَبَا عَبدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) یَقُولُ یَا مُفَضَّلُ تَرَی هَذِهِ الشَّمسَ قُلتُ: نَعَم، قَالَ وَ اللَّهِ اَمرُنَا اَنوَرُ وَ اَبیَنُ مِنهَا وَ لَیُقَالُ المَهدِیُّ فِی غَیبَتِهِ مَاتَ وَ یَقُولُونَ بِالوَلَدِ مِنهُ وَ اَکثَرُهُم یَجحَدُ وِلَادَتَهُ وَ کَونَهُ وَ ظُهُورَهُ اُولَئِکَ عَلَیهِم لَعنَةُ اللَّهِ وَ المَلَائِکَةِ وَ الرُّسُلِ وَ النَّاسِ اَجمَعِینَ؛ مفضل بن عمر می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السّلام) شنیدم که فرمود: ‌ای مفضل! آیا این خورشید را می‌بینی؟ عرض کردم بله! فرمود: به خدا قسم امر ما روشن‌تر و آشکارتر از آن است. اما برخی خواهند گفت: مهدی در هنگام غیبتش وفات کرده و برخی می‌گویند: امامت با فرزندی از او است و بسیاری از آنان (عامه) تولد و بودن و ظهور او را انکار می‌کنند. بر تمامی آنان لعنة خدا و ملائکه و رسولان و مردم باد.»

۳.۲.۲.۴ - فلیسلمها الی ابنه

• «فلیسلمها الی ابنه»:
در بخش چهارم از حدیث، اولین مهدی از دوازده مهدی را همان فرزند امام دوازدهم (علیه‌السّلام) دانسته است. این درحالی است که در هیچ روایتی از پنج روایت مربوط به مهدیین بعد از قائم (علیه‌السّلام)، به فرزندی مهدی اول یا سایر مهدیین برای امام دوازدهم (علیه‌السّلام) تصریح یا اشاره نشده است. لذا احمد بصری به جهت اینکه بتواند تواتر معنوی این بخش از روایت را اثبات کند، باید به روایاتی که به فرزند بودن مهدی اول اشاره دارند، اشاره کند، درحالی‌که چنین روایتی وجود ندارد.

۳.۲.۲.۵ - و هو عبدالله و احمد

• «و هو عبدالله و احمد، و الاسم الثالث: المهدی»:
بخش پایانی حدیث موسوم به وصیت، اختصاص به نام‌های فرزند امام مهدی (علیه‌السّلام) دارد. در این عبارت؛ برای فرزند آن حضرت سه نام: عبدالله، احمد و مهدی معرفی‌شده است. احمد بصری برای اثبات اینکه این حدیث دارای تواتر معنوی است، بایستی تواتر معنوی یا لفظی اسامی فرزندان حضرت را نیز اثبات کند درحالی‌که هیچ روایتی مبنی بر معرفی فرزندان ایشان با این سه اسم وجود ندارد. ضمن اینکه ظاهر این روایت اشاره به آن دارد که این اسامی به‌عنوان اسم برای فرزند امام (علیه‌السّلام) بوده و قابل تأویل نمی‌باشند. لذا درصورتی‌که احمد بصری بخواهد یکی از آن‌ها را به تأویل ببرد، اولاً مرتکب خلاف ظاهر روایت‌شده و ثانیاً بایستی هر سه اسم را به تأویل ببرد که در این صورت چیزی برای او باقی نخواهد ماند.
نتیجه بحث اینکه؛ تواتر معنوی این روایت به نحو کلی و حتی به نحو جزئی موردقبول نبوده و ادعای احمد بصری خلاف واقع است.

۳.۲.۳ - جمع بندی

اولاً؛ احمد بصری با فرار از «علم رجال» به آغوش «علم درایه» افتاده و سعی بر آن دارد تا با استفاده از اصطلاحات علم درایة، همچون؛ متواتر و قرائن صحت و... مشکل حدیث وصیت را حل کند. این درحالی است که؛ ادله احمد بصری برای بدعت بودن علم رجال،
[۳۷] اسماعیل، احمد الحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۷.
به‌طریق‌اولی به علم درایة نیز وارد است، زیرا این علم از ابداعات علمای شیعه بوده و ظاهراً اولین کتاب تألیف شده دراین‌باره، کتاب «الدرایة» نوشته زین‌الدین عاملی(م ۹۱۱ه. ق) معروف به شهید ثانی است. لذا قبل از استفاده از علم درایة برای اثبات قطعی الصدور بودن حدیث وصیت، باید این مسئله را حل کند که چرا علم رجال را به بهانه اینکه علم اهل‌بیت نیست کنار گذاشته است اما از علم درایة که یقیناً از ابداعات علمای اسلام است استفاده می‌کند!

ثانیاً؛ قاعده پیشنهادی احمد بصری با اخبار آحاد
[۳۸] مؤدب، سیدرضا، علم الدرایة المقارن، ص۴۰.
اعتقادی سازگاری نداشته و قرائن صحت و تواتر معنوی نیز درباره اخبار آحاد اعتقادی راهی ندارند. به‌عنوان نمونه: روایاتی که درباره عذاب فلان عمل در جهنم، ثواب فلان عمل در بهشت، اولین گروهی که وارد بهشت می‌شوند و... صادرشده‌اند، که اغلب آن‌ها خبر واحد بوده و با قاعده احمد بصری قابلیت کسب یقین ندارند. لذا می‌توان در این موارد قائل به حجیت خبر واحد باشیم که در این صورت ناچار به بررسی سندی خواهیم بود. بنابراین قاعده احمد بصری در خصوص روایات اعتقادی کلیت ندارد.

ثالثاً؛ بررسی و اطمینان از صحت سند احادیث در تمامی ابواب و موضوعات، اعم از فقهی و اعتقادی، مسئله‌ای معقول و مقبول است. لذا با توجه به حساسیت و اهمیت روایات اعتقادی نسبت به روایات فقهی، بایستی سند این دسته از روایات با دقت بیشتری موردبررسی قرارگرفته و از این رهگذر، راه انحراف در اعتقادات را مسدود نمود. بنابراین، بررسی سندی احادیث اعتقادی شرط لازم است، اما هرگز به‌عنوان شرط کافی برای تشخیص صحت روایت لحاظ نمی‌گردد.

رابعاً؛ اصول اعتقادی در اسلام صرفاً بر اساس تواتر لفظی به‌دست‌آمده و تواتر معنوی در مقام اثبات این اصول نیست. زیرا اصل اعتقادی در صورتی محقق به لفظ، تا حدی باشد که بتواند آن را در ردیف ضروریات دین می‌شود که تکرار قرار دهد. لذا درصورتی‌که این تکرار به لفظ تا حدی کم باشد که برای اثبات آن به تواتر معنوی نیاز داشته باشیم، نمی‌توان آن را یک اصل اعتقادی دانست.

خامسا؛ تواتر ادعایی احمد بصری در خصوص حدیث موسوم به وصیت قابل دفاع نیست. زیرا هیچ سندی در دست نیست که در یک روایت به‌تمامی محتوای حدیث مذکور اشاره‌کرده و یا اینکه چند روایت متفاوت با بخش‌های مختلف حدیث موسوم به وصیت مطابقت داشته باشد. لذا با این حساب تواتر معنوی آن موردپذیرش نبوده و نهایت چیزی که می‌توان برای آن اثبات کرد، تواتر معنوی برای بخشی از حدیث است و باقی آن در حد تواتر نیست.
نتیجه اینکه روایت موسوم به وصیت در کتاب الغیبة طوسی دارای تواتر معنوی نبوده و قرائن مذکور نیز با مدعای اصلی مطابقتی ندارند. بااین‌وجود دفاع احمد بصری از قطعی الصدور بودن روایت با دو روش «تواتر معنوی و قرائن صحت» ناکارآمد واضح‌البطلان می‌باشد.



مهمترین دلیل احمد بصری، در جهت اثبات حقانیت خود به عنوان فرزند و وصی حضرت امام مهدی (عج)، از جهت روایی حدیث «وصیت» کتاب «الغیبه» شیخ طوسی است. وی بر خلاف ادعای خود، مبنی بر عدم نیاز به بررسی سندی روایات اعتقادی و مردود دانستن علم رجال؛ ادعای صحیح بودن سند حدیث موسوم به وصیت را داشته و در همین راستا ۳ دلیل اقامه نموده است.

۳.۱ - ادله احمد بصری

احمد بصری بر خلاف ادعای خود، مبنی بر عدم نیاز به بررسی سندی روایات اعتقادی،
[۳۹] بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴.
ادعای صحیح بودن سند حدیث موسوم به وصیت را داشته و گفته است: «فَقَدْ بَیَّنَّا لَهُمْ اَنْ الْوَصِیَّةَ سَنَدُهَا صَحِیحٌ وَ اَنَّهُ یکفی شَهَادَةُ الشَّیْخُ الطُّوسِیُّ لِرُوَاتِهَا بِاَنَّهُمْ مِنْ الْخَاصَّةِ اَیْ مِنْ الشِّیعَةِ...اذْنٍ فَالصَّحِیحُ اَنَّ نحکمَ بِصِدْقِ الْمُؤْمِنِ حتی یَاْتِی دَلِیلَ قَطْعِیَّ عَلِیِّ کذبِهِ؛ پس تبیین کردیم برای آنان که همانا سند روایت وصیت صحیح است و در صحت آن، سخن شیخ طوسی که فرمود: «فاما ما روی من جهت الخاصة» کفایت کرده و به شیعه بودن راویان این حدیث شهادت می‌دهد...نتیجه اینکه؛ روش درست این است که حکم به راستگویی مؤمن بدهیم تا اینکه دلیلی قطعی بر کذب وی به دست آمده باشد.»
[۴۰] بصری، احمدالحسن، دلائل الصدق، ص۲۵.

بنابراین او در کتاب دلائل الصدق روایت موسوم به وصیت را با استناد به ۳ شاهد صحیح دانسته است که عبارتنداز:
۱.عبارت شیخ طوسی درباره روایان حدیث.
۲.جریان اصالت عدالت راوی درباره حدیث.
۳.شیعه دانستن همه راویان حدیث.

۴.۱.۱ - عبارت شیخ طوسی

شیخ طوسی در کتاب الغیبة، چند حدیث پیش از حدیث موسوم به وصیت و در ابتدای روایات مربوط به ائمه اثنی عشر، گفته است: «فاما ما روی من جهت الخاصة ...؛ اما روایاتی که از طریق خاصه (شیعه) صادر شده است بیش از آن است که به شمارش بیاید»؛ بنابراین به استناد و شهادت شیخ طوسی تمامی راویان این حدیث شیعه هستند.

۴.۱.۲ - اصالت عدالت راوی

بخش دوم شبهه احمد بصری مبتنی بر این اصل است که تا زمانی که فسق و کذب راوی ثابت نشده باشد، اصل بر راستگویی و عدالت (اصالة العدالة) است، لذا مجهول بودن راویان حدیث خدشه‌ای به روایت وارد نمی‌ کند، چراکه بر اساس قواعد حدیثی، در صورت مواجه با روات مجهول، بایستی به اصالة العدالة مراجعه کنیم تا به این وسیله حکم به عدالت راویان مجهول داده و روایت را پذیریم.
[۴۲] بصری، احمدالحسن، دلائل الصدق، ص۲۷.


۴.۱.۳ - شیعه دانستن راویان

بخش سوم شبهه احمد بصری بر این اصل استوار است که او علی‌رغم اینکه علم رجال را به صورت کلی مردود دانسته و معتقد است که در خصوص روایات اعتقادی، نیازی به بررسی سندی نیست
[۴۳] بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴.
اما درباره سند حدیث وصیت ادعای صحت نموده است.

۳.۲ - نقد و بررسی

بر خلاف ادعای احمد بصری مبنی بر صحیح بودن حدیث وصیت، اکثر راویان حدیث موسوم به وصیت ناشناخته و مجهول هستند و هیچ سندی بر شیعه یا سنی بودن آنان در دست نیست. علاوه بر این صرف نقل یک حدیث در ذیل عبارت شیخ طوسی، دلالت بر شهادت مؤلف کتاب الغیبة بر شیعه یا سنی بودن آنان ندارد. ازطرف دیگر اصالة العدالة، به معنای شهادت به شیعه بودن راویان نمی‌باشد.

۴.۲.۱ - پاسخ از اصاله العداله

در پاسخ به این شبهه باید به نکات ذیل توجه نمود:
اولاً؛ صدق و کذب و همچنین عدل و فسق از امور وجودیه هستند و امور وجودیه بعد از نبودن ضلع مقابل و ضد خود بروز می‌کنند. لذا زمانی صدق می‌آید که کذب نباشد و زمانی عدل می‌آید که فسق نباشد. بنابراین قاعده، اصالة با هیچ کدام از صدق و کذب و یا عدل و فسق نبوده و هر کدام در موضع خود و با نبود دیگری تحقق می‌یابد.
[۴۴] القطیفی، سیدضیاء الخباز، المهدویة الخاتمة، ج۲، ص۲۳.


ثانیاً؛ معنای اصالة العدالة، شهادت به شیعه بودن راوی نبوده و به معنای این است که اگر به شیعه بودن یک راوی اعتماد داشته و همزمان به عدالت آن شک شد، می‌ توان به اصالة العدالة یا اصالة الصدق تمسک کرده و حکم به عادل و راستگو بودن وی نمود.
[۴۵] شبیری زنجانی، سیدموسی، کتاب نکاح، ج۱۵، ۵۰۷۴.
این درحالی است که اغلب راویان حدیث موسوم به وصیت را ناشناخته‌ها و مجاهیل روایی تشکیل داده‌اند که هیچ سندی بر شیعه یا سنی بودن آنان در دست نیست.

ثالثاً؛ درباره راویانی که آنان را شیخ طوسی و سایر علماء درک نکرده‌اند و یا اینکه حتی درباره راویانی که نام آنان در اسناد روایت موجود بوده و هیچ درکی از تشیع و حسن ظاهر رفتاری آنان در دست نیست، اصالة العدالة معنایی نداشته و سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. لذا در عصر حاضر به محض مواجهه با مجاهیل روایی، مجاز به اجرای اصالة العدالة نخواهیم بود.
[۴۶] شهبازیان، محمد، مقاله تحلیلی بر وصیت نقل شده در کتاب غیبت طوسی و...، پژوهش نامه کلام تطبیقی، ۱۳۹۵، ص۵۳.
بنابراین؛ حکم به اجرای اصالة العدالة در خصوص راویان مجهول، که هیچ مدح و قدحی پیرامون آنان در دست نمی‌باشد، غیر معقول بوده و اساسا مردود و باطل است.

۴.۲.۲ - پاسخ از عبارت شیخ طوسی

در پاسخ از عبارت «فاما ما روی من جهت الخاصة» نکات زیر حائز اهمیت هستند:
اولاً؛ چنانچه عبارت «فاما ما روی من جهت الخاصة» در کتاب شیخ طوسی به معنای شهادت به شیعه بودن تمامی روات است، پس با این حساب بایستی با عبارت «فَمِمَّا رُوِیَ فِی ذَلِکَ مِنْ جِهَةِ مُخَالِفِی الشِّیعَةِ؛ اما روایاتی که از جهت مخالفین شیعه نقل شده است.» که شیخ ۱۰ صفحه قبل از ذکر روایات از جهت خاصه و در ابتدای روایاتی که از جهت عامه و مخالفین شیعه صادر شده گفته است؛ نیز شهادت به شیعه نبودن تمامی روات در روایات پیشین داده باشد و حال آنکه یقیناً تعداد قابل توجهی از راویان آن احادیث شیعه اثنی عشری می‌باشند. به عنوان نمونه؛ سند اولین روایت، در ذیل عبارت «فَمِمَّا رُوِیَ فِی ذَلِکَ مِنْ جِهَةِ مُخَالِفِی الشِّیعَةِ» مورد بررسی قرار می‌ گیرد: مَا اَخْبَرَنِی بِهِ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ اَحْمَدُ بْنُ عُبْدُونٍ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الْحَاشِرِ قَالَ حَدَّثَنِی اَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الشُّجَاعِیُّ الْکَاتِبُ قَالَ اَخْبَرَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ اَبِی زَیْنَبَ النُّعْمَانِیِّ الْکَاتِبِ‌ قَالَ اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ عَلَّانَ الذَّهَبِیُ‌ الْبَغْدَادِیُّ بِدِمَشْقَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو بَکْرِ بْنُ اَبِی خَیْثَمَةَ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْجَعْدِ قَالَ حَدَّثَنِی زُهَیْرُ بْنُ مُعَاوِیَةَ عَنْ زِیَادِ بْنِ خَیْثَمَةَ عَنِ الْاَسْوَدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَقُول یَکُونُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ...» . در سلسله سند این حدیث «ابوعبدالله احمد بن عبدون المعروف بابن الحاشر»، «ابوحسین محمد بن علی شجاعی کاتب» و «ابوعبدالله محمد بن ابراهیم المعروف بابن ابی زینب نعمانی» هستند که هر سه راوی، شیعه اثنی عشری و عادل بوده اما با این وجود، شیخ طوسی آن را در ردیف روایات مخالفین شیعه آورده است. بنابراین، صرف نقل یک حدیث در ذیل عبارت من جهت الخاصه یا من جهت العامه، دلالت بر شهادت مؤلف کتاب الغیبة بر شیعه یا سنی بودن آنان ندارد.

ثانیاً؛ نهایت چیزی که از عبارت شیخ طوسی استفاده می‌شود این است که این روایت از طریق عامه (اهل سنت) نقل نشده و تمامی راویان آن را عامه تشکیل نمی‌دهند. لذا اگر یک یا دو راوی از اهل سنت در سلسه سند روایتی وجود داشته باشد، نمی‌توان آن را روایت اهل سنت نامید. چنانچه در برخی از روایات موجود در منابع شیعه، راویانی از اهل تسنن و حتی راویانی از نواصب هستند، اما با این وجود، آن روایات را روایات عامه (اهل تسنن) نمی‌ نامیم. به عنوان نمونه: در سند روایت «الْحُسَیْنُ بْنُ اَحْمَدَ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِیسَی عَنْ خَالِدِ بْنِ‌ نَجِیحٍ‌ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ اَعْیَنَ» فردی با نام «احمد بن هلال» وجود دارد که به شهادت شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه ناصبی می‌باشد، اما با این وجود در سند روایت شیعی قرار گرفته است.
یا در سند روایت «الصَّدُوقُ فِی الْخِصَالِ، وَ الْعِلَلِ، وَ الْاَمَالِی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‌ مُوسَی‌ بن الْمُتَوَکِّلِ‌ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْاَزْدِیِّ عَنْ مَالِکِ بْنِ اَنَس» که از طریق شیعه نقل شده، «مالک بن انس»، امام مذهب مالکی در اهل سنت قرار گرفته است.


۴.۲.۳ - بررسی سلسله سند

سلسله سند حدیث وصیت در کتاب الغیبة چنین آمده است:
«اَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُفْیَانَ الْبَزَوْفَرِیِ‌ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ الْمَوْصِلِیِّ الْعَدْلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْخَلِیلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ اَحْمَدَ الْمِصْرِیِ‌ عَنْ عَمِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ الْبَاقِرِ عَنْ اَبِیهِ ذِی الثَّفِنَاتِ‌ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ عَنْ اَبِیهِ الْحُسَیْنِ الزَّکِیِّ الشَّهِیدِ عَنْ اَبِیهِ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ...».

۴.۲.۳.۱ - اخبرنا جماعة

«اَخْبَرَنا جَمَاعَةٌ:»
سند حدیث با عبارت «اَخْبَرَنا جَمَاعَةٌ» آغاز شده است که در بیان شیخ طوسی افرادی همچون؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عُبدون، ابوطالب ابن عرفه، ابوالحسن صفار و حسن ابن اسماعیل ابن اشناس که تماما در یک طبقه هستند این جماعت را تشکیل داده و مورد اعتماد شیخ هستند.

۴.۲.۳.۲ - علی بن سفیان بزوفری

«اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُفْیَانَ الْبَزَوْفَرِی»؛ بر اساس گواهی شیخ طوسی در کتاب رجال؛ علی بن سفیان بزوفری از علمای بزرگوار و مورد اعتماد شیعه است که دارای تالیفاتی همچون: کتاب الحج، ثواب الاعمال، احکام العبید، الرد علی الواقفة، سیرة النبی و الائمة (علیهم‌السّلام) فی المشرکین می‌باشد.
در بین انبوه روایاتی که از جناب بزوفری نقل شده است، تنها دو روایت از علی بن سنان موصلی العدل وجود دارد که شیخ طوسی آن را در روایت حاضر با دو واسطه و در روایتی دیگر با چهار واسطه از موصلی العدل نقل روایت کرده است. لذا چنانچه این دو واسطه در روایت موسوم به وصیت حذف شده باشند، سند روایت مخدوش شده و روایت مرسله
[۵۷] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج۱، ص۳۳۸.
خواهد شد. این در حالی است که حتی اتباع احمد الحسن نیز احادیث مرسله را فاقد اعتبار و اعتماد می‌ دانند. به عنوان نمونه گفته‌اند: «الرِّوَایَةُ الْمُرْسَلَةُ لاَ یُعْمَلُ بِهَا بِاَیِّ حَالٍ مِنْ الْاَحْوَالِ؛ روایت مرسله در هر صورت مورد عمل قرار نمی‌ گیرد.»
[۵۸] قراءة جدیدة فی روایة السمری، ص۱۷.


۴.۲.۳.۳ - علی بن سنان موصلی

«عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ الْمَوْصِلِیِّ الْعَدْل»؛ درباره این شخص، هیچ شناختی غیر از نام و نام پدر و یک لقب اختلافی در دست نبوده و در ردیف مجهولین به حساب آمده است. البته با توجه به لقب «العدل» احتمالاتی در خصوص سنی بودن وی داده شده است که به موجب این امر، از درجه اعتبار روایت کاسته می‌شود. آیت‌الله خوئی در خصوص لقب این فرد می‌آورد: «بعید نیست که وی از اهل تسنن بوده و کلمه (العدل) نیز از القاب شُغلی این شخص بوده باشد، زیرا کلمه عدل به کُتّاب در محکمه قضاوت اطلاق می‌شده است. همچنین کلمه (العدل) در مشایخ شیخ صدوق به به عنوان لقب عامه و اهل سنت اطلاق شده است».
برخی از اتباع احمد بصری در صدد آن هستند تا با وصف «العدل»، صحیح العقیده بودن این راوی را اثبات کرده و شبهه سنی بودن وی را رفع کنند؛ این درحالی است که بسیاری از مخالفین مذهب تشیع در کتب رجالی یا حتی در سند روایات با عبارت «العدول» توصیف شده‌اند، درحالی که صحیح العقیده نیز نبوده و در گروه منحرفین هستند. به عنوان نمونه؛ کشّی در کتاب رجالی خود نام محمد بن الولید الخزاز، معاویة بن حکیم، مصدق بن صدقة و محمد بن سالم بن عبدالحمید را نام برده و سپس گفته است: «هَؤُلَاءِ کُلُّهُمْ فَطَحِیَّةٌ، وَ هُمْ مِنْ اَجِلَّةِ الْعُلَمَاءِ وَ الْفُقَهَاءِ وَ الْعُدُولِ‌؛ تمامی آنان فطحی مذهب و از بزرگان علماء و فقهاء و عادلان آن مذهب بوده ‌اند».
این راوی در سند برخی از روایات با عنوان «المعدل» آمده است که می‌تواند به عنوان کنیه برای وی بوده باشد. چنانچه در کتاب مقتصب الاثر، در سند روایتی می‌ گوید: «حَدَّثَنَا اَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ سِنَانٍ الْمَوْصِلِیُّ الْمُعَدِّلُ، قَالَ: اَخْبَرَنِی اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخَلِیلِیُّ الْآمُلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ الْهَمْدَانِی‌...».
در تمامی روایاتی که از علی بن سنان الموصلی العدل نقل شده است، وی روایات خود را بدون واسطه از احمد بن محمد بن خلیل نقل کرده است، در حالیکه در روایت موسوم به وصیت، با وساطت علی بن الحسین‌ نقل روایت کرده و این برخلاف مسلک روایی این راوی است. به عنوان نمونه: «وَ اَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنِ التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ اَبِی عَلِیٍّ اَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الرَّازِیِّ الْاِیَادِیِّ قَالَ اَخْبَرَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ الْمَوْصِلِیِّ الْعَدْلِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَلِیلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ الْهَمْدَانِی‌». ضمن اینکه علی بن سنان الموصلی العدل در هیچ روایتی از علی بن الحسین (غیر از روایت موسوم به وصیت) نقل روایت نکرده است.
[۶۵] القطیفی، سیدضیاء الخباز، المهدویة الخاتمة، ج۲، ص۱۵.


۴.۲.۳.۴ - علی بن حسین قمی

«عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن»؛ وی یکی دیگر از مجهولین و ناشناخته‌ها در سند این روایت است. ناظم العقیلی در کتاب انتصاراً للوصیة گفته است: «او عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ»، پدر شیخ صدوق است و در اکثر مواقع از ایشان با عنوان علی بن حسین تعبیر شده و میرزای نوری در خاتمه المستدرک نام پدر شیخ صدوق را با این عنوان آورده و گفته است: «اَنَّ الْمَوْجُودَ فِی الکُتُبِ الْاَحَادِیثِ وَ الرِّجَالِ التَّعْبِیرُ عَنْ وَالِدِ الصَّدُوقُ بِقَوْلِهِمْ: عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیْهِ».
[۶۶] العقیلی، ناظم، انتصارا للوصیة، ص۵۷.

در پاسخ گفته می‌شود:
اولاً؛ این شخص غیر از علی بن الحسین بن بابویه (پدر شیخ صدوق) است، چراکه هیچگاه پدر شیخ صدوق از احمد بن خلیل و علی بن سنان موصلی عدل روایت نکرده و مضاف بر آن؛ شیخ طوسی همواره با دو واسطه (شیخ مفید و شیخ صدوق) از پدر شیخ صدوق نقل روایت کرده است نه بیشتر.
ثانیاً؛ محدث نوری این سخن را در مقام ارائه یک قاعده رجالی مطرح نکرده است که هر جا نام «علی بن الحسین» آمده باشد، مراد پدر شیخ صدوق باشد! بلکه میرزای نوری این مطلب را در ردّ کسانی که علی بن موسی، مؤلف کتاب «فقه الرضا (علیه‌السّلام)» را همان پدر شیخ صدوق می‌ دانند گفته است: «انَّهُ لَم یُعَبِّر عَنْ وَالِدِ الصَّدُوقُ بِهَذا الاسِم، بَل عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ او عَلِیِّ بْنِ بَابَوَیْهِ».
ثالثاً؛ علی بن حسین مذکور در این سند، به هیچ وجه نمی‌تواند با پدر شیخ صدوق در یک طبقه باشد، زیرا جناب بزوفری که با یک واسطه مجهول (علی بن سنان موصلی عدل) از علی بن حسین نقل روایت کرده، با پدر شیخ صدوق معاصر بوده و این مساله (نقل با واسطه مجهول) با وجود معاصر بودن بزوفری و پدر شیخ صدوق طبیعی به نظر نمی‌ رسد.
[۶۸] سلمان، احمد، الشُهب الاحمدیة، ص۲۵.


۴.۲.۳.۵ - احمد بن محمد بن خلیل

«اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْخَلِیل»؛ این شخص همان «احمد بن محمد ابو عبدالله الخلیلی» است که در کتب رجالی تفسیق و تضعیف شده است، به عنوان نمونه:
۱. ابن الغضائری در کتاب خود آورده است: «اَبُو عَبدِالله الْخَلِیلِیُّ (الَّذِی یُقَالُ لَهُ غُلَامٌ خَلِیلٌ الْآمُلِیِّ) کَذّابٌ، وَضّاعٌ للحدیث‌، فَاسِدٌ الْمَذْهَبُ لاَ یُلْتَفَتُ الَیْهِ».
۲. علامه حلی آورده است: «اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ اَبُو عَبدِالله الْخَلِیلِیُّ الَّذِی یُقَالُ لَهُ غُلَامٌ خَلِیلٌ الْآمُلِیِّ الطَبَرِی؛ ضَعِیفً جداً لاَ یُلْتَفَتُ الَیْهِ، کَذّابٌ، وَضّاعٌ للحدیث‌، فَاسِدٌ الْمَذْهَبُ».
۳.نجاشی آورده است: «اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ اَبُو عَبدِالله الْآمُلِیِّ الطَبَرِی؛ ضَعِیفً جداً لاَ یُلْتَفَتُ الَیْهِ».
با این وجود ناظم العقیلی به جهت فرار از ضعف و فسق این راوی، وی را مجهول دانسته و می‌گوید: «وَ لَمْ یَبْقِ اَحَدٌ مِنْ رُوَاةِ الوُصِیّه لَمْ یَعْلَمْ تُشَیِّعُهُ الَّا َحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْخَلِیل».
[۷۲] العقیلی، ناظم، انتصارا للوصیة، ص۲۷.
یعنی غیر از احمد بن محمد بن الخلیل احدی از راویانی که شیعه بودنشان محرز نشده باشد باقی نمانده است.
قرینه تشخیص اینکه راوی مذکور همان "خلیلی" است، روایت پیشین حدیث موسوم به وصیت در الغیبة طوسی می‌باشد که در سند آن، علی بن سنان موصلی عدل از احمد بن محمد خلیلی نقل روایت کرده است: «وَ اَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنِ التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ اَبِی عَلِیٍّ اَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الرَّازِیِّ الْاِیَادِیِّ قَالَ اَخْبَرَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ الْمَوْصِلِیِّ الْعَدْلِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ الْخَلِیلِیِ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ الْهَمْدَانِیِ».

۴.۲.۳.۶ - جعفر بن احمد مصری

«جَعْفَرِ بْنِ اَحْمَدَ الْمِصْرِی»؛ جعفر بن احمد مصری یکی دیگر از ناشناخته‌های رجالی در نزد شیعه است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارً للوصیة؛ این راوی را شیعه اثنی عشری و ثقه دانسته و گفته است: «با توجه به اینکه اهل سنت این راوی را رافضی دانسته‌اند، نتیجه گرفته می‌شود که وی شیعه ثقه است!».
[۷۴] العقیلی، ناظم، انتصارا للوصیة، ص۶۳.

در پاسخ گفته می‌شود؛ اولاً؛ رافضی دانستن یک راوی توسط اهل سنت، دلیل بر شیعه بودن او نخواهد بود. چنانچه برخی از علمای اهل تسنن، حاکم نیشابوری را رافضی خبیث دانسته ‌اند و حال آن که هیچ دلیلی بر شیعه بودن و برائت او از اهل سنت در دست نیست. به عنوان نمونه؛ شمس‌الدین ذهبی در کتاب تذکرة الحفّاظ آورده است: قال بن طاهر: سَاَلْتُ اَبَا اسْمَاعِیلِ الانصاریّ عَنْ الحاکمِ فَقَالَ: ثِقَةً فِی الْحَدِیثِ رَافِضِیٌّ خَبِیثٌ».
ثانیاً؛ تنها یک مورد در کتاب ابن حجر عسقلانی (از علمای اهل سنت) جعفر بن احمد المصری را با عنوان رافضی و فاسد العقیده معرفی کرده است که آنهم نمی‌تواند شیعه بودن و وثاقت وی را ثابت کند، چراکه فاسد العقیده خواندن شخصی از سوی اهل سنت، به معنای وثاقت وی در نزد تشیع نیست.
ثالثاً؛ اهل سنت به تمامی کسانی که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) را حق دانسته و او را به امامت قبول کند رافضی می‌ گویند، خواه زیدیه، اسماعلیه، واقفیه یا اثنی عشری بوده باشد.بنابراین مفهوم رافضی انصراف به شیعه اثنی عشری نداشته و ممکن است این فرد در زمره یکی از فِرق انحرافی شیعه باشد.
رابعاً؛ علمای اهل سنت، تاریخ وفات جعفر بن محمد مصری را در سال (۳۰۴ هـ.ق) دانسته‌اند که این زمان دقیقا او را معاصر جناب بزوفری قرار می‌دهد و حال آنکه در این سند بین بزوفری و جعفر بن محمد مصری سه واسطه وجود دارد!
[۷۷] سلمان، احمد، الشهب الاحمدیة، ص۲۹.


۴.۲.۳.۷ - حسن بن علی مصری

«حَسَنِ بْنِ عَلِیّ عَمِّ جَعْفَرِ بْنِ اَحْمَدَ الْمِصْرِی»؛ حسن بن علی مصری در کتب رجالی شیعه معرفی نشده و حتی در خصوص او، مدح و قدحی صادر نشده است. ناظم العقیلی در کتاب انتصاراً للوصیة؛ حسن بن علی را تصحیف از حسین بن علی دانسته و او را از ثقات شیعه معرفی کرده است.
[۷۸] العقیلی، ناظم، انتصارا للوصیة، ص۶۴.

این درحالی است که برای این تصحیف دلیلی ذکر نکرده و بر اساس احتمالات نتیجه گرفته است. ضمن اینکه سندی در کتاب «الکامل فی الضعفاء الرجال» درج شده و عم جعفر بن احمد مصری را با اسم "حسن" آورده است: «ثنا جَعْفَرُ ثنا یُوسُفُ بْنِ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ الْاَحْمَرِ حَدَّثَنَا هِشَامِ بْنِ الحکم وَ ثنا جَعْفَرٍ قَالَ وَ حَدَّثَنِی عَمِّی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَیَانٍ...» .

۴.۲.۳.۸ - علی بن بیان

«عَلِیِّ بْنِ بَیَان؛ وَالِد حَسَنِ بْنِ عَلِیّ»؛ این شخص همان علی بن بیان بن زید بن سیابه المصری است که در گروه ناشناخته ‌های رجالی در کتب شیعه بوده و درباره وی مدح و قدحی وجود ندارد.

۴.۳ - نتیجه بررسی

پس از بررسی احوالات راویان حدیث موسوم به وصیت، نتایج حاصل شده با تعریف حدیث صحیح از منظر متقدمین و متاخرین امامیه تطبیق داده می‌شود تا صحت و سقم ادعای احمد بصری به راحتی آشکار گردد. حدیث صحیح از نظر قدمای شیعه، خبری است که صدور آن از معصوم (علیه‌السّلام)، از هر راه ممکن ثابت شود.
[۸۰] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج۱، ص۱۳۹.
بنابراین خبر صحیح، از نظر قدماء امامیه دارای ۳ شاخصه مهم است:
۱..وجود و تکرار آن روایت در یک یا چند اصل از اصول اربعمائة؛

۲.وجود آن روایت در یک اصل (بدون تکرار)، با این لحاظ که صاحب آن اصل از افراد قابل اطمینان و از اصحاب اجماع باشد.

۳. آن روایت در یکی از کتاب‌های مورد اعتماد ائمه (علیه‌السّلام)، همچون کتاب فضل بن شاذان باشد.
[۸۳] طوسی، محمد بن حسن، عده الاصول، ج۱، ص۳۸۴.
[۸۴] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج۱، ص۱۳۹.
با توجه به قرائن صحت حدیث از نظر قدماء امامیه، حدیث موسوم به وصیت در قالب هیچکدام از قرائن مطرح شده نبوده و در ردیف حدیث صحیح قرار نمی‌گیرد.
از منظر علمای متاخر نیز، حدیث صحیح دارای سه مولفه اساسی است:
۱.اینکه سند حدیث متصل به معصوم باشد،
۲.تمامی راویان حدیث عادل باشند،
۳.تمامی راویان حدیث امامی (اثنی عشری) باشند.
[۸۵] شهید ثانی، حسن بن زین‌الدین، معالم الدین فی الاصول، ص۲۱۶.

بنابراین بر اساس دیدگاه متاخرین امامیه نیز نمی‌توان این حدیث را صحیح دانست چون علی بن سنان موصلی العدل از اهل تسنن بوده و با شاخصه امامی بودن راویان سازگاری ندارد و احمد بن محمد بن الخلیل؛ فاسد المذهب و وضاع للحدیث بوده و با شاخصه عدالت راوی سازگاری ندارد.ضمن اینکه سایر راویان حدیث مجهول بوده و احتمال اینکه از اهل تسنن بوده یا عادل نباشند، خالی از وجه نیست.


یکی دیگر از شبهات جریان احمد بصری، هم‌نام بودن او با احمد مذکور در انتهای حدیث وصیت است. او با دستاویز قرار دادن قسمت انتهایی حدیث وصیت و عبارت «و من بعدهم اثناعشر مهدیّاً … له ثلاثة اسامی، اسم کاسمی، و اسم ابی هو عبدالله و احمد و الاسم الثالث المهدی هو اول المؤمنین» خود را همان احمد در حدیث وصیت دانسته است.

۳.۱ - ادله احمد بصری

استدلال او در این باره مبتنی بر این مقدمات است:
۱. حدیث وصیت در کتاب الغیبه شیخ طوسی موجب حفظ امت از ضلالت و گمراهی است و بر اساس آیات و روایات، خداوند باید از آن محافظت کرده و با قطع حیات مدعیان دروغین، اجازه احتجاج و دست‌اندازی به آن را به هیچ کس ندهد.
۲. از آنجا که وی خود را اولین فرد با نام احمد می‌داند که به این حدیث استناد نموده و معتقد است قبل از او، کسی به این روایت احتجاج نکرده است که نامش احمد باشد و خود را فرزند امام دوازدهم بداند؛ و از آنجا که او علی‌رغم ادعای خود در قید حیات است؛ پس او در احتجاج خود باین حدیث صادق است.



۵.۱.۱ - عاصم از ظلالت

اولین مقدمه احمد بصری، در استناد به حدیث وصیت در کتاب الغیبه شیخ طوسی، بر این مبنا استوار است که این حدیث موجب حفظ امت از ضلالت و گمراهی بوده و بر اساس آیات و روایات خداوند باید از آن محافظت کرده و با قطع حیات مدعیان دروغین، اجازه احتجاج و دست‌اندازی به آن را به هیچ کس ندهد.
او در کتاب الوصیة المقدسة می‌گوید: «چون این وصیت، عاصم من الضلال (نگه‌دارنده از گمراهی) است، خداوند باید از آن محافظت کند و اجازه ندهد که مدعی دروغین به آن دست‌اندازی کند. چنانچه قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْاَقاویلِ• لَاَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ• ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ؛ اگر پیامبر حتی یک سخن را به افترا بر ما می‌بست با قدرت او را فرو می‌گرفتیم، سپس رگ دلش را پاره می‌کردیم.»
همچنین امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «ان هذا الامر لایدعیه غیر صاحبه الا بتر الله عمره؛ کسی غیر از صاحبش ادعای این امر (امامت) را نمی‌کند، مگر آنکه خداوند عمرش را می‌برد!»
بنابراین از آنجا که حدیث وصیت موجب حفظ امت از ضلالت و گمراهی است و این آیه و روایت، اهل باطل نمی‌توانند ادعایی را به ناروا به خداوند ببندند و خداوند شخصاً محافظت خواهد کرد.
[۹۱] بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۱-۱۹.


۵.۱.۲ - اولین مدعی

از آنجا که وی خود را اولین فرد با نام احمد می‌داند که به این حدیث استناد نموده و معتقد است قبل از او، کسی به این روایت احتجاج نکرده است که نامش احمد باشد و خود را فرزند امام دوازدهم بداند؛ و از آنجا که او علی‌رغم ادعای خود در قید حیات است؛ پس او در احتجاج خود باین حدیث صادق است.
دومین مقدمه احمد بصری در استناد به حدیث وصیت به به این شرح است:
احمد بصری می‌گوید: «امام رضا (علیه‌السّلام) بعد از بیان نص از تورات و انجیل بر نام رسول ا کرم حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، جاثلیق گفت: «ولی در نزد ما اثبات نشد که این محمد، همان محمد است و بر ما صحیح نیست که اقرار به نبوت او کنیم و ما شک داریم که محمد شما باشد... امام رضا (علیه‌السّلام) فرمودند: با شک، احتجاج کردید. آیا خداوند قبل و بعد از آدم تا به امروز، پیامبری که نامش محمد باشد را مبعوث نمود؟ و آیا نام او را در بعضی از کتب که بر تمام انبیاء نازل کرد غیر از محمد یافتید؟» آن‌ها از جواب دادن بازماندند. آیا تاکنون کسی قبل از من به این روایت احتجاج کرده است که نامش احمد باشد و خود را فرزند امام دوازدهم بداند؟»
[۹۳] بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۳.

احمد بصری می‌گوید: «از هزار سال پیش این حدیث در کتاب‌های متعدد بوده است، اما خداوند آن را از هر مدعی باطلی حفظ کرده تا به آن استناد نکند و اینکه من اولین نفری هستم که به آن استناد می‌کنم دلیل بر حقانیتم است.»
[۹۴] بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۴.


۳.۲ - نقد و بررسی

علاوه بر ضعف سندی و دلالی این حدیث، در پاسخ به این شبهه، چند نکته حائز اهمیت است:
۱. با بررسی اصل و نسب احمد بصری، این نتیجه به دست می‌آید که انتساب او به «الحسن» هیچ ارتباطی به امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) نداشته و به علاوه اصل ادعای سیادت وی از اساس مردود است.
۲. در هیچ بخشی از حدیث موسوم به وصیت، به «عاصم من الضلال» بودن آن اشاره‌ای نشده است، بنابراین، مقدمه اول استدلال احمد بصری؛ یعنی استناد به عاصم من الضلال بودن حدیث وصیت، از بین می‌رود.
۳. استناد او به آیه قرآن کریم در قطع حیات مدعیان دروغین، قیاس مع‌ الفارق است و تهدید در آیه مورد بحث متوجه شخص رسول صادق است. در ضمن عبارت «بتر الله عمره» در روایت لزوماً معنای کشته شدن نبوده و در ترجمه این عبارت چند احتمال وجود دارد. همچنین زنده بودن شخص احمد بصری در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.
۴. هیچ‌گاه نمی‌توان به‌صرف انطباق نام یک مدعی با اسامی ذکر شده در روایات به حقانیت مدعی پی برد، چرا که برای اثبات حقانیت وی در مسئله مهمی همچون امامت و سفارت، نیاز به دلائل و براهین قطعی است.
۵. هر اول بودنی دلیل بر حقانیت نیست و چه بسیار اولین‌هایی که گمراه‌تر بوده‌اند. علاوه بر اینکه پیش از احمد بصری دو مورد از مدعیان دروغین مهدویت، به این روایت استناد کرده و خود را وصی سیزدهم دانسته‌اند.


۵.۲.۱ - رد سیادت احمد

احمد بصری، نسب خود را این‌گونه تشریح کرده است: «احمد، فرزند اسماعیل، فرزند صالح، فرزند حسین، فرزند سلمان فرزند محمد بن حسن عسکری (امام زمان) فرزند حسن عسکری فرزند علی فرزند محمد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی سجاد فرزند حسین فرزند علی بن ابی‌طالب».
این نسب‌نامه ادعایی، در حالی است که بنا بر نظر شیروان الوائل وزیر امنیت دولت عراق و گروهی از طوایف بصره، احمد بصری از طایفه «همبوش» و از قبیله «ابوسویلم» در ناصریه بصره بوده و این طایفه، از سادات محسوب نمی‌شوند. نسب کامل او چنین است: «احمد بن اسماعیل بن صالح بن حسین بن سلمان بن داوود بن هنبوش.»
[۹۵] الصنهاجی، مهدی بن تومرت، ادعیاء المهدویه، ص۱۲۱.
نام پدر احمد بصری، «اسماعیل» و نام مادرش «بثینه نجم» می‌باشند. البته جعل نسب‌نامه و انتساب خود به خاندان اهل‌بیت، از دیرباز در میان مدعیان، مرسوم بوده است.
[۹۶] عرفان، امیرمحسن، قبیله تزویر، ص۱۲۰.

مریدان احمد بصری، علت نام‌گذاری او به «الحسن» را منسوب بودن به امام حسن عسکری (علیه‌السّلام)دانسته‌اند،
[۹۷] بصری، احمدالحسن، الجواب المنیر، ج۱، ص۱۷۳.
اما با توجه به اینکه عشیره «ابوسویلم» در سه منطقه ناصریه و بصره و کربلا مستقر هستند، ساکنین این عشیره در ناصریه و بصره را با عنوان «آل حسن» و ساکنین کربلا را «بنی حسن» نامیده‌اند؛ از این رهگذر، احمد نیز که از عشیره مستقر در بصره است، با عنوان «الحسن» شناخته می‌شود و اساساً عشیره ابوسویلم از سادات نمی‌باشند.
[۹۸] بصری، ناصر مهدی محمد، الطامة الکبری، ص۱۸.
بنابراین استناد به روایت نمی‌تواند دلیل بر نام‌گذاری او به الحسن باشد.
احمد الحسن (بصری) برای اثبات سیادت خود به یک رؤیا متمسک شده و خود را فرزند امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) نامیده است. ‌این در حالی است که برای اثبات سیادت بایستی ادله کافی در دست مدعی باشد تا بتوان سیادت را در حق وی پذیرفت؛ لذا به‌صرف دیدن یک رؤیا نمی‌توان ادعای سیادت کرده و انتظار پذیرش آن را از دیگران داشت.
در گذشته سیادت افراد از راه‌هایی مانند: دیدن شجره‌نامه و شهادت دو نفر عادل به اثبات می‌رسید؛ اما علاوه بر این روش‌ها، از راه‌های دیگری دراین‌باره می‌توان بهره جست:
الف. شهرت محلی به سیادت از قدیم‌الایام (شیوع زیستی.)
ب. بررسی اطلاعاتی که از نسل قبل به نسل بعد راه‌یافته است؛ حال این اطلاعات می‌خواهد کتبی باشد، مانند اسناد: وقف‌نامه، مبایعه‌نامه (خریدوفروش)، مناکحه‌نامه (عقدنامه)، صلح‌نامه و... و یا شفاهی، همچون: یادآوری نام پدر، جد، جد اعلی و بالاتر و محل زندگی آنان.
ج. شهادت اهل خبره (نسب‌شناسان.)
اما احمد بصری بدون ارائه دلیل و سند و تنها بر اساس یک رؤیا ادعای سیادت نموده و خود را فرزند فرزند امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) نامیده است. ‌

۵.۲.۲ - نفی عاصم بودن حدیث

در هیچ بخشی از حدیث موسوم به وصیت، به «عاصم من الضلال» بودن آن اشاره‌ای نشده است، لذا بر این اساس، پایه اول استدلال احمد بصری؛ یعنی استناد به عاصم من الضلال بودن آن حدیث، از بین می‌رود. البته احمد بصری سعی بر این دارد تا کتابت این حدیث را ادامه ماجرای قرطاس بداند،
[۹۹] بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۱۶.
که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن فرمود: «اِیتونی بدواة وکَتِف، اکتُبْ لکم کتاباً لا تَضِلّوا بعده ابداً.»
اما واقعیت این است که ارتباط دادن این روایت به حدیث قرطاس بدون وجه است. زیرا حدیث قرطاس مربوط به روز پنجشنبه (رزیة الخمیس) بوده و حال‌آنکه بنا بر شهادت حدیث موسوم به وصیت، این روایت در شبی که وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن محقق شد نوشته‌ شده است. یعنی بین درخواست لوح و کتف در روز پنجشنبه با وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز دوشنبه که در آن وصیت نوشته شد، پنج روز فاصله است. لذا نمی‌توان گفت؛ حدیثی که در هنگام وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نوشته شد، همان چیزی است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در پنجشنبه می‌خواست بنویسد و آن فرد مانع آن شد!
از طرفی بر اساس روایات، وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در نیمه روز دوشنبه اتفاق افتاده است و حال‌آنکه بر اساس حدیث موسوم به وصیت، وفات را در شب دانسته و همان شب نیز وصیت املاء گردیده است. لذا این تعارض تاریخی است که از سوی احمد بصری باید پاسخ داده شود.

۵.۲.۳ - مغالطه در معنای بترالله

احمد بصری برای اثبات قسمت دوم استدلال خود، به آیه‌ای از قرآن کریم و روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) متمسک شده و می‌گوید: همان‌طور که قرآن کریم و روایات، رسولان و امامان دروغین را تهدید به مرگ کرده است، هرکسی که خود را به‌ دروغ صاحب این وصیت بداند، توسط خداوند کشته می‌شود تا وصیت به دست صاحب اصلی آن برسد. در پاسخ به این شبهه چند نکته حائز اهمیت است:

اولا؛ استناد به آیه قرآن کریم قیاس مع‌ الفارق، است: تهدید در آیه موردبحث متوجه شخص رسول صادق است، چنین رسولی که در ادعای رسالتش صادق است، ا گر چیزی به‌دروغ به خدا نسبت دهد خدا با او چنین معامله‌ای می‌کند، نه تهدید به مطلق مدعیان و مفتریان بر خدا.

ثانیا؛ در روایت امام صادق (علیه‌السّلام) عبارت «بتر الله عمره» لزوماً معنای کشته شدن نبوده و در ترجمه این عبارت چند احتمال وجود دارد:
۱. اینکه آن را به معنای بریده شدن نسل و نداشتن فرزندی که ادامه‌دهنده راه پدر باشد دانست کما اینکه مشرکان درباره پیامبر ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این معنا را اراده کرده و گفتند: «ان محمد قد صار ابتر لا عقب له».
۲. یا اینکه آن را به معنای بریده شدن از ایمان و خیر در زندگی دنیوی بدانیم که خداوند در پاسخ مشرکان فرمود: «فانزل الله فیه ان شائنک هو الابتر یعنی ابتر من الایمان و من کل خیر». که در هر دو صورت عبارت به معنای قتل نفس و کشته شدن توسط خداوند نیست.
۳. اینکه عبارت «بترالله» به معنای هلاکت و مرگ از سوی خدا بوده باشد. البته از ظاهر روایت، دلالتی بر تعجیل یا مهلت برای مرگ ندارد، مگر اینکه قرینه‌ای بر ترجیح یکی از دو صورت دلالت کرده باشد.

ثالثا؛ از طرفی این روایت در خصوص امر امامت بوده و هیچ ارتباطی به ادعای وصیت، سفارت، یمانیت و سایر ادعاهای احمد بصری ندارد چراکه در این صورت بایستی در متن روایت به وصیت اشاره می‌شد و مدعای وصیت را مورد خطاب قرار می‌داد. به علاوه با چه استنادی می‌توان ثابت کرد که احمد بصری پس از ادعای سفارت وصایت به هلاکت نرسیده و هنوز زنده است؟ این درحالی است که تاکنون هیچ نشانه‌ای مبنی بر حیات وی ارائه نشده و همین مسئله مستمسک انصار پرچم قرارگرفته است. در ضمن در طول تاریخ بسیاری از مدعیان دروغین وصایت و امامت دیده‌ شده است که هرکدام دارای عمر طولانی بوده و به‌محض ادعا به هلاکت نرسیده‌اند. به‌عنوان نمونه:

عبدالله هاشم مستندساز معروف در عصر حاضر، بعد از احمد به‌صورت صریح ادعای وصایت کرده و خود را مهدی دوم معرفی نموده و انصار مکتب او را کذاب دانسته اماتاکنون به هلاکت نرسیده است.
ملا عرشی کاشانی در سال (۸۵۰ه ق) ادعای مهدویت کرده و در سال (۸۸۰ه ق) کشته شد. در بعضی از مجامع نوشته‌اند که جسد او را پس از کشته شدن سوزانیدند؛ یعنی ۳۰سال ادعای امامت!!
• در سال (۸۴۰ه ق) رئیس فرقه مشعشعیه، سیدمحمد مشعشع که به تأسیس حکومت مشعشعین موفق شده بود به طریق مکاشفه مدعی مهدویت شد. وی در سال (۸۷۰ه ق) به هلاکت رسید؛ یعنی ۳۰سال ادعای امامت!!!
میرزا احمد قادیانی در سال (۱۸۳۹م) ادعای مهدویت کرده و در سال ۱۹۰۸ با مرض طاعون از دنیارفت؛ یعنی ۵۷ سال ادعای امامت!
همه این موارد دلالت بر این دارند که لزوماً مدعی امر امامت به محض ادعای کذب، توسط خداوند کشته نشده و آنچه مشخص می‌باشد این است که، خداوند فرد مدعی را از دایره الطاف رحمانی خود خارج کرده و برای همیشه چشم و گوش و قلب او را ممهور می‌کند؛ چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلی‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلی‌ اَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» بر این اساس قسمت دوم استدلال احمد بصری و به تبع نتیجه استدلال او نیز ابطال می‌گردد.

۵.۲.۴ - پاسخ از هم‌نامی با اسم احمد

در پاسخ این دلیل نکات ذیل قابل توجه هستند:
۱. هم‌نامی افراد با نام‌های مذکور در روایات و هم اسم بودن با اسامی حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) دلیل بر صداقت و حجیت آنها نیست. هیچ‌گاه نمی‌توان به‌صرف انطباق نام یک مدعی با اسامی ذکرشده در روایات به حقانیت مدعی پی برد؛ چراکه برای اثبات حقانیت وی در مسئله مهمی همچون امامت و سفارت، نیاز به دلائل و براهین قطعی است. چنانچه یزید بن ابی‌حازم می‌گوید: از کوفه بیرون آمدم و چون به مدینه رسیدم بر امام صادق (علیه‌السّلام) وارد شدم و بر او سلام کردم. پس آن حضرت از من پرسید: «آیا کسی با تو هم‌صحبت و همراه بود؟ عرض کردم بله. فرمود: آیا با یکدیگر سخن هم گفتید؟ عرض کردم بله. مردی از مغیریه با من هم‌صحبت شد. حضرت فرمود چه می‌گفت؟ عرض کردم او می‌پنداشت که محمد بن عبدالله بن الحسن همان قائم است و دلیل بر آن این است که اسم او اسم پیامبر و اسم پدرش همنام با پدر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. من در جواب به او گفتم ا گر نام‌ها را ملاک می‌گیری، در فرزندان حسین نیز محمد بن عبدالله بن علی وجود دارد. پس به این مقام اولویت‌دارند. وی به من گفت همانا این فرزند کنیز است ولی این‌یکی فرزند زنی آزاد است. پس امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود تو چه جوابی دادی؟ عرض کردم چیزی در اختیارم نبود که به او پاسخ‌گویم. آن حضرت فرمود: آیا نمی‌دانید که او (قائم) فرزند آن زن اسیرشده است؟»

۲. امام رضا (علیه‌السّلام) در مقام مناظره و در پی پاسخ نقضی به جاثلیق بوده است. لذا این پاسخ نمی‌تواند به‌عنوان ملاک و میزان برای پاسخ به سؤالات مشابه باشد و تاکنون پاسخ حلّی از احمد بصری ارئه نشده تا به عنوان دلیل بر حقانیت ادعای او باشد. از طرفی توصیفات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در کتب آسمانی تا حدی بیان‌شده است که حتی علمای یهود و مسیحیت ایشان را به‌درستی می‌شناختند. به‌طوری‌که هیچ شکی در حقانیت پیامبر آخرالزمان نداشته و حتی از زمان و محل تولد آن حضرت اطلاعات دقیقی در دست داشتند. لذا مقاومت جاثلیق به علت عناد با اسلام بوده و با حقیقت مسئله بیگانه نبوده است. مؤید این سخن، کلام وحی است که می‌فرماید: «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ اَبْناءَهُمْ وَ اِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون‌؛ کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده‌ایم، او (پیامبر) را همچون فرزندان خود می‌شناسند؛ (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می‌کنند!» با حفظ این نکته که هیچ نشانی از حقانیت احمد بصری در روایات شیعی وجود ندارد و حتی برخی روایات حکایت از خروج دجال و فردی فریبکار از بصره دارند، به نظر می رسد که تطبیق احمد بصری بر مدعی کذاب بصری از شواهد بیشتری برخودار است.

۵.۲.۵ - پاسخ از اولین مدعی

در نقد به شبهه اولین مدعی احمد نام، باید به نکات ذیل دقت نمود:

۱. هر اول بودنی دلیل بر حقانیت نبوده و چه بسیار کسانی که جزو اولین‌ها و گمراه‌ترها بوده‌اند. کما اینکه در زیارت عاشورا اولین ظلم کننده به خاندان عصمت و طهارت را لعن کرده و می‌فرماید: «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد

۲. لازمه اثبات این ادعا، استقراء تام از تاریخ است تا بدانیم که آیا از صدر اسلام تاکنون، کسانی بوده‌اند که به این روایت استناد نموده‌اند یا خیر. لذا صرف ادعا نمی‌تواند مثبت مدعا باشد.

۳. دو مورد از مدعیان دروغین مهدویت، پیش از احمد بصری به این روایت استناد کرده و خود را وصی سیزدهم دانسته‌اند، در تاریخ ثبت‌شده است که این دو مورد برای ابطال استدلال احمد بصری کفایت می‌کند که عبارت‌اند از:
• در سال (۱۳۷۲ش) یعنی ۱۰سال پیش از آغاز ادعای احمد بصری، فردی به نام «علیرضا پیغان» در صفحه ۴۱ کتاب القائم، که اتفاقاً برای اولین بار به روایت وصیت مذکور در کتاب شیخ طوسی استناد کرده و خود را جانشین امام دوازدهم (علیه‌السّلام) و مهدی اول معرفی کرد، اما این فرد ۱۵ سال پس از اعلام ادعای وصایت، در دی‌ماه سال (۱۳۸۷ش) در شهر مقدس قم اعدام گردید.
• پیش از سقوط صدام، عده‌ای از متصوفه با شعار زمینه‌سازی نظامی برای ظهور مهدی موعود (علیه‌السّلام) برخاسته و خود را به مولی (ولی امر) منسوب کرده و مردم را برای یاری آن حضرت دعوت کردند. بلافاصله پس از سقوط رژیم بعث، با تشکیل قوای نظامی؛ به بخشی از بابل، کربلا، نجف و دیوانیة تسلط یافته و محافظت آن را به عهده گرفتند. آنان بر این باور بودند که فردی در بین آنان بانام «سید الممهد الیمانی» است که فردی درستکار بوده و زعامت جریان را بر عهده دارد. یکی از مهم‌ترین ادله حقانیت آنان، استناد به روایت وصیت در کتاب الغیبة طوسی جهت اثبات فرزندی وصایت و رسالت و مهدویت فردی به نام وی است
[۱۱۴] الحرکة المولویة، المعلومات الوطنیة، ص۱۲.



بر اساس دیدگاه علمای شیعه، اگر در سند یک روایت؛ افراد ضعیف، فاسد المذهب، کذاب و... بوده باشد، باز در متن و دلالت آن روایت تامل می‌شود، چنانچه محتوای روایت با مسلمات شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت کنار گذاشته می‌شود. لذا شیخ طوسی می‌فرماید: «در صورتی که راوی حدیث مخالفت اعتقادی با اصول مذهب داشته باشد، در این صورت به آنچه روایت کرده است نگریسته می‌شود، در صورتی که با اخبار موثق شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت بایستی طرد گردد».
بر این اساس، در خصوص حدیث موسوم به وصیت نیز، با توجه به وجود افرادی همچون؛ علی بن سنان موصلی العدل و احمد بن محمد الخلیلی و سایر مجاهیل رجالی، دلالت روایت بررسی شده و با مسلمات مذهب مطابقت داده می‌ شود. با بررسی متن حدیث موسوم به وصیت، اشکالات متعددی پیش می‌آید که برخی از آنها عبارتند از:

۶.۱ - مخالفت با مسلمات شیعه

الف. مضمون و محتوای این حدیث بر خلاف تمامی روایاتی است که عدد اوصیاء (علیهم‌السّلام) را منحصر در دوازده تن دانسته ‌اند. لذا با توجه به اینکه باور به ۲۴ وصی برای رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با مسلمات مذهب شیعه مخالفت دارد، این روایت از درجه صحت ساقط شده و نمی‌توان در مساله مهمی مانند امامت به آن استناد کرد.
چنانچه در خصوص حصر عدد اوصیاء (علیهم‌السّلام) و ختم وصایت آمده است:
«حَدَّثَنَا فَضَالَةُ بْنُ اَیُّوبَ عَنْ اَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ اَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ): لِعَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ): یَا عَلِیُّ اَنَا اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ ثُمَّ اَنْتَ یَا عَلِیُّ اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ اَلْحُجَّةُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلَّذِی تَنْتَهِی اِلَیْهِ اَلْخِلاَفَةُ وَ اَلْوِصَایَةُ وَ یَغِیبُ مُدَّةً طَوِیلَةً، ثُمَّ یَظْهَرُ وَ یَمْلَاُ اَلْاَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛ (پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: ‌ای علی! من به مؤمنین سزاوارتر از خودشان هستم، سپس تو سزاوارتر از مومنین به خودشان هستی، ... سپس حجت فرزند حسن سزاوارتر است، همان کسی که خلافت و وصایت با او به پایان می‌رسد و مدت طولانی غایب می‌شود و بعد از آن ظاهر شده و زمین را با عدل و داد پر می‌کند کما اینکه با ظلم و جور پر شده است).

۶.۲ - عدم ذکر مهدیین در روایات وصایت

ب. در هیچ کدام از احادیثی که حاکی از ماجرای وصیت رسول گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند، نامی از مهدیین در میان نبوده و در تمامی آنها نام ۱۲ امام معصوم (علیهم‌السّلام) ذکر شده است که اولین آنها علی (علیه‌السّلام) و آخریین آنان، نهمین فرزند امام حسین (علیه‌السّلام) می‌ باشد. علاوه بر این وجود فرزندی به نام «احمد» و همچنین وجود «وصی» و جانشینی برای امام مهدی (علیه‌السّلام) در هیچ روایتی ذکر نشده است و این روایت بر فرض صحت دلالت متفرد است.

۶.۳ - تعارض با روایت دیگر مهدیین

روایت ۱۲ مهدی پس از ۱۲ امام، با برخی از روایات هم‌ردیف (به لحاظ سندی) خود، در تعارض عددی می‌باشند. به‌عنوان نمونه؛ در روایت منسوب به امام صادق (علیه‌السّلام) عدد مهدیین پس از قائم (علیه‌السّلام) را یازده نفر از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) دانسته است. چنانچه آمده است: «ای ابا حمزه به‌درستی که از ما بعد از قائم (علیه‌السّلام) یازده مهدی از فرزندان حسین (علیه‌السّلام) خواهد بود.»

۶.۴ - مخالفت با روایات رجعت

ج. پذیرش مهدیین بعد از امام دوازدهم (علیه‌السّلام) به عنوان خلفاء الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با روایات متواتر رجعت که به عنوان مسلمات مذهب تشیع می‌باشند، در تعارض می‌باشند.

۶.۵ - ابهام در معنا

این روایت دارای ابهامات متعدد معنوی است که در زیر به چند مورد اشاره می‌شود:

۶.۵.۱ - اختصاص نام مهدی

لذا در ابتدای روایت آمده: حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خطاب به حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌ فرمایند: «سَمَّاکَ اللَّهُ تَعَالَی فِی سَمَائِهِ‌ عَلِیّاً الْمُرْتَضَی وَ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الصِّدِّیقَ الْاَکْبَرَ وَ الْفَارُوقَ الْاَعْظَمَ وَ الْمَاْمُونَ وَ الْمَهْدِیَّ فَلَا تَصِحُّ هَذِهِ الْاَسْمَاءُ لِاَحَدٍ غَیْرِکَ؛ خداوند در آسمانها نام تو را علی المرتضی و امیرالمؤمنین و صدیق اکبر و فاروق اعظم و مامون و مهدی نهاد، پس این اسم‌ها بر فرد دیگری غیر تو صحیح نیست».
صراحتاً در ابتدای روایت آمده است که نام مهدی بر کسی غیر از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) صدق نمی‌کند، در حالیکه اولاً؛ بر اساس روایات متواتر، لقب مهدی به نحو عام بر تمامی ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) صدق کرده و به نحو خاص، لقب امام دوازدهم (علیه‌السّلام) می‌باشد. چنانچه در روایات آمده است:
«عَنِ الرِّضَا (علیه‌السّلام) قَالَ: «الْخَلَفُ الصَّالِحُ مِنْ وُلْدِ اَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ صَاحِبُ‌ الزَّمَانِ‌ وَ هُوَ الْمَهْدِیُّ؛ امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: جانشین و فرزند صالح حسن بن علی (علیه‌السّلام) همان صاحب الزمان و همان مهدی (علیه‌السّلام) است.»
ثانیاً؛ ذیل روایت با آنچه در صدر روایت آمده تغایر و نا همخوانی داشته و ظاهرا نام مهدی را در ذیل روایت بر فرزند امام دوازدهم (علیه‌السّلام) نهاده است.
[۱۲۰] القطیفی، سیدضیاء الخباز، المهدویة الخاتمة، ج۲، ص۹۵.


۶.۵.۲ - ابهام در مرجع ضمیر

آنچه در روایت با عنوان «فلیسلمها» آمده است، مبهم بوده و مرجع ضمیر مشخص نشده است.
چنانچه «خلافة» را مرجع ضمیر بدانیم، با باور مسلم شیعه که اعتقاد به خلافت امامان دوازده‌گانه دارد در تضاد خواهد بود و از طرفی با روایات متواتره که عدد خلفاء پیامبر ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دوازده دانسته‌اند معارضه خواهد کرد. چنانچه پیامبر ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «ان عده الخلفاء بعدی عدة نقباء موسی؛ همانا عدد خلفاء بعد از من، به تعداد نقباء موسی (علیه‌السّلام) است.» همچنین می‌فرماید: «بعدی اثنی عشر خلیفة کلهم من بنی‌هاشم؛ بعد از من دوازده خلیفه است که همه آنان از قریش می‌باشند.» همچنین روایات متواتره در این زمینه که در کتب معتبر شیعه و سنی بدان اشاره‌شده است.
درصورتی‌که مرجع ضمیر به «امامة» برگردانده شود، در آن صورت بایستی قائل به امامت مهدیین شویم، درحالی‌که این باور با صدر روایت که امامت را از مهدیین جدا کرده است (فذلک اثناعشر اماما) تعارض داشته و با سایر روایاتی که تصریح بر عدم امامت مهدیین دارند، ناسازگار می‌باشند. چنانچه ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم: ‌ای فرزند رسول خدا! من از پدر شما شنیدم که می‌فرمود: پس از قائم دوازده مهدی خواهد بود، امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «دوازده مهدی گفته است، نه دوازده امام. آن‌ها قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به موالات و معرفت حق ما می‌خوانند.» البته مرجع ضمیر تا امام دوازدهم (علیه‌السّلام) ظهور در امامت دارد اما مشکل مذکور پس از ایشان و با آغاز مهدیین به وجود می‌آید.
همچنین درصورتی‌که مرجع ضمیر را «وصایة» فرض کنیم، با روایات متواتری که عدد اوصیاء را دوازده دانسته است تعارض پیدا می‌کند. چنانچه پیامبر ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «یا ایها الناس، ان الله نظر نظرة ثالثة فاختار منهم بعدی اثنی عشر وصیا من اهل‌بیتی وهم خیار امتی منهم احد عشر اماما بعد اخی واحدا بعد واحد کلما هلک واحد قام واحد منهم.... اول الائمة اخی علی خیرهم، ثم ابنی الحسن ثم ابنی الحسین ثم تسعة من ولد الحسین، وامهم ابنتی فاطمة، ...» بعد از من دوازده وصی از اهل‌بیتم می‌باشد. آنان بهترین‌های امتم هستند که یازده امام از آنان بعد از برادرم علی (علیه‌السّلام)، یکی پس از دیگری است. هرزمانی که یکی از آنان وفات فرمود دیگری به‌جای او قیام می‌کند. اولین این ائمه برادرم علی (علیه‌السّلام) و بهترین آنان، سپس فرزندم حسن، سپس فرزندم حسین، سپس نه تن از فرزندان حسین است و مادر همه آنان دخترم فاطمه (سلام‌الله‌علیها) می‌باشد.
نتیجه اینکه؛ حدیث موسوم به وصیت در کتاب الغیبة شیخ طوسی، به لحاظ دلالی فاقد صحت و اتقان بوده و موردپذیرش نیست.


۱. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۵۰.    
۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۲، ص۲۹۵.    
۳. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج‌۲، ص۹۶۷.    
۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۳۲.    
۵. بیاضی عاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، ج۲، ص۱۵۲.    
۶. بیاضی عاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، ج۲، ص۱۵۲.    
۷. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۵۳، ص۱۴۸.    
۸. حرعاملی، محمد بن حسن، الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ص۳۹۸.    
۹. حرعاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسیّة، ص۱۱۵.    
۱۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۶۸.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۱۸۰.    
۱۲. العقیلی، ناظم، دفاعا عن الوصیة، ص۱۵.
۱۳. اسماعیل، احمد الحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴.
۱۴. توبه/سوره۹، آیه۳۶.    
۱۵. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم‌الاسلام، ج۲، ص۳۱۰.    
۱۶. نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۱۱.    
۱۷. طباطبایی بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه ج۱۹، ص۳۹۲.    
۱۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص ۴۳۹.    
۱۹. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۱، ص۲۱۱.    
۲۰. ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۸۱.    
۲۱. ابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل امیرالمؤمنین (ع)، ص۱۵۶.    
۲۲. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، ج ۳۶، ص۲۷۷.    
۲۳. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نور الله، عوالم العلوم و المعارف، ص۲۱۰.    
۲۴. توبه/سوره۹، آیه۳۶.    
۲۵. ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۸۶.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۱۸۴.    
۲۷. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر، ص۱۶۶.    
۲۸. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۲۳۳.    
۲۹. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۴۷۸.    
۳۰. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، ص۱۶۵.
۳۱. عده محدثین، الاصول السته عشر، ص۹۱.    
۳۲. ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار (ع)، ج۳، ص۴۰۰.    
۳۳. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۵۸.    
۳۴. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه ص۲۲۴.    
۳۵. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۲۲۸.    
۳۶. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۳۶۱.    
۳۷. اسماعیل، احمد الحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۷.
۳۸. مؤدب، سیدرضا، علم الدرایة المقارن، ص۴۰.
۳۹. بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴.
۴۰. بصری، احمدالحسن، دلائل الصدق، ص۲۵.
۴۱. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۳۷.    
۴۲. بصری، احمدالحسن، دلائل الصدق، ص۲۷.
۴۳. بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴.
۴۴. القطیفی، سیدضیاء الخباز، المهدویة الخاتمة، ج۲، ص۲۳.
۴۵. شبیری زنجانی، سیدموسی، کتاب نکاح، ج۱۵، ۵۰۷۴.
۴۶. شهبازیان، محمد، مقاله تحلیلی بر وصیت نقل شده در کتاب غیبت طوسی و...، پژوهش نامه کلام تطبیقی، ۱۳۹۵، ص۵۳.
۴۷. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۲۷.    
۴۸. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۲۷.    
۴۹. طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، باب‌الهمزة، باب‌احمد، ص۱۷۰.    
۵۰. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۸۳.    
۵۱. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۸۳.    
۵۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۱، ص۳۴۲.    
۵۳. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج‌۴، ص۴۴۹.    
۵۴. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۳۴.    
۵۵. طوسی، محمد بن حسن، رجال ‌الطوسی، ص۴۶۶.    
۵۶. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۴۷.    
۵۷. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج۱، ص۳۳۸.
۵۸. قراءة جدیدة فی روایة السمری، ص۱۷.
۵۹. خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۲۱۰.    
۶۰. خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۵۰.    
۶۱. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، ج۲، ص۸۳۵.    
۶۲. جوهری، احمد بن عیاش، مقتضب الاثر، ص۱۰.    
۶۳. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۴۷.    
۶۴. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‌۲، ص۱۲۵.    
۶۵. القطیفی، سیدضیاء الخباز، المهدویة الخاتمة، ج۲، ص۱۵.
۶۶. العقیلی، ناظم، انتصارا للوصیة، ص۵۷.
۶۷. نوری طبرسی، میرزا حسین، خاتمه المستدرک، ج۱، ص۳۱۶.    
۶۸. سلمان، احمد، الشُهب الاحمدیة، ص۲۵.
۶۹. واسطی بغدادی، احمد بن حسین، الرجال (لابن الغضائری)، ج۱، ص۴۲.    
۷۰. حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال، ص۳۲۳.    
۷۱. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۹۶.    
۷۲. العقیلی، ناظم، انتصارا للوصیة، ص۲۷.
۷۳. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۴۷.    
۷۴. العقیلی، ناظم، انتصارا للوصیة، ص۶۳.
۷۵. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۱۶۵.    
۷۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۵، ص۲۳۳.    
۷۷. سلمان، احمد، الشهب الاحمدیة، ص۲۹.
۷۸. العقیلی، ناظم، انتصارا للوصیة، ص۶۴.
۷۹. ابن عدی، عبدالله ابن عدی، الکامل فی الضعفاء الرجال، ج۲، ص۴۰۴.    
۸۰. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج۱، ص۱۳۹.
۸۱. بحرالعلوم، سیدمهدی، فوائد الرجالیّة، ج۲، ص۳۶۷.    
۸۲. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، ص۵۵۶.    
۸۳. طوسی، محمد بن حسن، عده الاصول، ج۱، ص۳۸۴.
۸۴. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج۱، ص۱۳۹.
۸۵. شهید ثانی، حسن بن زین‌الدین، معالم الدین فی الاصول، ص۲۱۶.
۸۶. حاقه/سوره۶۹، آیه۴۴.    
۸۷. حاقه/سوره۶۹، آیه۴۵.    
۸۸. حاقه/سوره۶۹، آیه۴۶.    
۸۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۷۳.    
۹۰. صدوق، علی بن حسین، الامامة والتبصرة من الحیرة، ص۱۳۶.    
۹۱. بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۱-۱۹.
۹۲. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۱، ص۲۲۶.    
۹۳. بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۳.
۹۴. بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۴.
۹۵. الصنهاجی، مهدی بن تومرت، ادعیاء المهدویه، ص۱۲۱.
۹۶. عرفان، امیرمحسن، قبیله تزویر، ص۱۲۰.
۹۷. بصری، احمدالحسن، الجواب المنیر، ج۱، ص۱۷۳.
۹۸. بصری، ناصر مهدی محمد، الطامة الکبری، ص۱۸.
۹۹. بصری، احمدالحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۱۶.
۱۰۰. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۴.    
۱۰۱. طبری شیعی، محمد بن جریر، المسترشد فی امامة علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام)، ص۱۱۵.    
۱۰۲. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۳۲۴.    
۱۰۳. ابوالعباس حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۲۹۹.    
۱۰۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۱۴۶.    
۱۰۵. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۶۷.    
۱۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۵۳.    
۱۰۷. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۲۷۸.    
۱۰۸. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۲۷۸.    
۱۰۹. بقره/سوره۲، آیه۷.    
۱۱۰. ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۲۲۹.    
۱۱۱. بقره/سوره۲، آیه۱۴۶.    
۱۱۲. ابن طاووس، علی بن موسی، الملاحم والفتن، ص۱۲۳.    
۱۱۳. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص۱۷۸.    
۱۱۴. الحرکة المولویة، المعلومات الوطنیة، ص۱۲.
۱۱۵. طوسی، محمد بن حسن، العدة فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۴۹.    
۱۱۶. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‌۲، ص۲۳۴.    
۱۱۷. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۴۷۸.    
۱۱۸. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۵۰.    
۱۱۹. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج۳۲، ص۲۷۵.    
۱۲۰. القطیفی، سیدضیاء الخباز، المهدویة الخاتمة، ج۲، ص۹۵.
۱۲۱. جوهری، احمدبن عبیدالله، مقتضب الاثر، المقدمة، ص۹.    
۱۲۲. هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۶، ص۸۹.    
۱۲۳. سلیمان بن ابراهیم القندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ج۳، ص۲۹۰.    
۱۲۴. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۷۱.    
۱۲۵. ابن حنبل، احمد، احادیث مهدی من مسند احمد، ص۳۸.    
۱۲۶. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲.    
۱۲۷. حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۲، ص۳۲۹.    
۱۲۸. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة ج۱، ص۳۵۸.    
۱۲۹. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۲۳۶.    



علی محمدی هوشیار، درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن، ص۱۱۹-۱۷۲.






جعبه ابزار