• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حدیث دار

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ائمه اسلام و حافظان حدیث و سیره‌نویسان و مورخان شیعی و سنی به اسناد معتبر از راویان ثقه آورده‌اند که رسول الله ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از نزول آیه «و انذر عشیرتک الاقربین و نزدیکترین خویشاوندان خود را هشدار بده». دعوت ناهاری از حدود چهل تن از اعمام و بنی اعمام در خانه خود (یا در خانه ابوطالب) ترتیب داد و ایشان را به اسلام دعوت کرد و ابلاغ فرمود که هر یک از شما پیش‌قدم شود و زودتر از سایرین ایمان آورد و مسلمان شود برادر من و وصی و خلیفه من، و به روایت ابو صادق هلالی، برادر من و وصی من و خلیفه من در امت من و ولی همه مؤمنان بعد از من خواهد بود. تنها کسی که از آن جمع دعوت رسول خدا ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را لبیک گفت امیرالمؤمنین علی ‌(علیه‌السّلام) بود. پس رسول الله ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به او اشارت نمود و فرمود: «این است برادر من و وصی من و خلیفه من بین شما. سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید»
[۲] بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، ج۲، ص۶۲.




حدیث رسول الله ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که گزارش مذکور طی آن بیان شده به نام حدیث «بدء الدعوة» یا حدیث دار (چون در خانه رسول الله یا ابوطالب صادر گردیده) معروف است. صورت‌های مختلف آن را امین عاملی در اعیان الشیعة، سید مرتضی فیروزآبادی در فضائل الخمسة فی الصحاح الستة، و امینی در الغدیر و سایر محدثین و مورخین روایت کرده‌اند.


در این جا ترجمه دو روایت به طور نمونه ذکر می‌شود:

۲.۱ - حدیث اول

محمد بن جریر طبری در تاریخ الامم و الملوک از سلمه از محمد بن اسحاق از عبدالغفار ابن القاسم از منهال بن عمرو از عبدالله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب از عبدالله بن عباس، از امیرالمؤمنین علی ‌(علیه‌السّلام) چنین روایت کرده است: وقتی آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» بر رسول خدا ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شد مرا (علی را) بخواند و فرمود: همانا خدا به من امر کرده است خویشان و اقربای خود را هشدار دهم و از عذاب دوزخ بترسانم. من خود را با تکلیفی دشوار رو به رو دیدم و دانستم که اگر ایشان را به این امر دعوت کنم پاسخی دریافت می‌کنم که مرا ناخشنود خواهد ساخت. از این رو خاموش ماندم و این راز را در دل نگاه داشتم. تا این که جبرئیل نزد من آمد و گفت: ‌ای محمد، اگر امری که به تو شده به کار نبندی خدا ترا عذاب خواهد کرد. اکنون تو باید با پیمانه‌ای گندم و یک پای گوسفند طعامی بسازی و قدحی شیر برای ما حاضر کنی، سپس فرزندان عبدالمطلب را بخوانی تا پیش من آیند و با ایشان حرف بزنم و پیغام خدای را بگزارم. من آنچه را رسول خدا ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور داده بود انجام دادم و فرزندان عبدالمطلب را دعوت کردم.

۲.۱.۱ - میهمانی پیامبر

ایشان در آن روز چهل مرد بودند ـ یکی کمتر یا بیشتر ـ بین آنها اعمام پیغمبر، ابوطالب و حمزه و عباس و ابولهب نیز حاضر بودند. وقتی همه جمع شدند مرا فرمود: طعامی که ساخته‌ای بیاور. من طعام را آوردم. وقتی آن را بر زمین نهادم پیغمبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست در غذا برد و تکه گوشتی ستبر برگرفته با دندان تکه تکه کرد و قطعات گوشت را به دور کاسه نهاد. سپس فرمود: بخورید به نام خدا. آن قوم از آن طعام بخوردند تا همه سیر شدند. از غذا هیچ کاسته نمی‌شد و ما جز آثار انگشتان ایشان را نمی‌دیدیم. به خدا سوگند، خوراک یک تن از ایشان به اندازه همه آن چیزی بود که آورده بودم. پس به من امر نمود که قوم را سقایت کنم و من قدح شیر را پیش ایشان بردم. همه از آن نوشیدند تا سیراب شدند. به خدا قسم هر یک از آن جمع به اندازه همه آن قدح می‌آشامید چون پیغمبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواست حرفی بزند ابولهب پیش‌دستی کرد و گفت: رفیق شما همه را جادو کرد... بعد از این سخن آن جمع پراکنده شدند. پیغمبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز دیگر چیزی نگفت.

۲.۱.۲ - میهمانی دوباره

روز دیگر باز به من فرمود: ‌ای علی چنان که شنیدی این مرد در سخن پیش‌دستی کرد و باعث شد، پیش از آنکه چیزی به مهمانان بگویم پراکنده شوند، بار دیگر همان غذا و آشامیدنی دیروز را آماده کن و فرزندان عبدالمطلب را دعوت کن. من نیز چنان کردم. وقتی مهمانان حاضر شدند فرمود: غذا را بیاور. من نیز آن را حاضر کردم و نزد ایشان نهادم. پیغمبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مثل روز پیش رفتار کرد و حاضران خوردند و آشامیدند و سیر و سیراب شدند. پس لب به سخن گشود و فرمود: یا بنی عبدالمطلب انی و الله ما اعلم شابا فی العرب جاء قومه بافضل مما جئتکم به. انی جئتکم بخیر الدنیا و الآخرة و قد امرنی الله ان ادعوکم الیه فایکم یوازرنی علی امری هذا علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم؟ یعنی: ‌ای پسران عبدالمطلب به خدا قسم من در همه عرب جوانی را سراغ ندارم که چیزی بهتر و برتر از آن چه من برای شما آورده‌ام برای قوم خویش آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت برای شما آورده‌ام و خدا به من امر کرده است شما را به دین اسلام دعوت کنم. اکنون کدام یک از شما در این امر مرا یاری می‌دهد تا برادر من و وصی من و خلیفه من بین شما باشد؟ اعمام و بنی اعمام پیغمبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همه خاموش ماندند. من (علی) با این که از همه جوان‌تر و چشمم از همه آشفته‌تر و شکمم از همه برآمده‌تر و ساق پایم از همه باریک‌تر بود گفتم: ‌ای فرستاده خدای، من وزیر و دستیار تو خواهم بود. فقلت و انی لاحدثهم سنا و ارمصهم عینا و اعظمهم بطنا و احمشهم ساقا: انا یا نبی الله اکون وزیرک علیه، پس رسول الله گردن مرا گرفت و گفت: این است برادر من و وصی من و خلیفه من بین شما. پس سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید. فاخذ برقبتی ثم قال: ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا. پس آن گروه برخاستند در حالی که می‌خندیدند و به ابوطالب می‌گفتند: به تو امر کرد از علی حرف بشنوی و مطیع او باشی. این حدیث را علاوه بر طبری، علی متقی در کنز العمال به نقل از ابن اسحاق، طبری، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابو نعیم اصفهانی و بیهقی (دلائل النبوة) و فیروزآبادی در فضائل الخمسة فی الصحاح الستة و محسن امین در اعیان الشیعة به روایت از طبری در تفسیر و تاریخ خود و بغوی و ثعلبی در تفسیر و نسائی در خصائص و علی بن برهان الدین حلبی در السیرة الحلبیه و به روایت از ثقات محدثین شیعه مثل محمد بن علی بن بابویه قمی و شیخ ابو جعفر طوسی و امینی در الغدیر به نقل از ابو جعفر اسکافی (در نقض العثمانیه) و فقیه برهان الدین انباء نجباء الابناء و ابن اثیر در الکامل و ابو الفداء دمشقی در تاریخ خود و شهاب الدین خفاجی در شرح شفاء قاضی عیاض و در شرح دلائل النبوة بیهقی و خازن علاء الدین بغدادی در تفسیر و سیوطی در جمع الجوامع و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة و جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی
[۱۳] جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ج۱، ص۳۱.
و محمد حسنین هیکل در حیات محمد
[۱۴] هیکل، محمد حسنین، حیات محمد، ص۱۰۴.
.. نیز ثبت کرده‌اند.

۲.۲ - حدیث دوم

در کتاب ابو صادق سلیم بن قیس هلالی تابعی ضمن حدیث مبسوطی از قیس بن سعد بن عباده، صحابی مشهور چنین آورده است: «... پس رسول خدای ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همه فرزندان عبدالمطلب را جمع آورد. ابوطالب و ابولهب نیز بین آنها بودند و در آن روز شمار ایشان به چهل مرد بالغ می‌گردید. رسول الله آنان را به اسلام دعوت نمود. علی ‌(علیه‌السّلام) خادم او بود و آن حضرت در خانه ابوطالب به سر می‌برد. به آنان گفت: کدام یک از شما دعوت مرا اجابت می‌کند تا برادر و وزیر من و وصی و خلیفه من در امت من و ولی همه مؤمنان بعد از من باشد ـ ایکم ینتدب ان یکون اخی و وزیری و وصیی و خلیفتی فی امتی و ولی کل مؤمن بعدی؟ ـ آن جمع خاموش ماندند و کسی جوابی نداد. این سخن را در سه بار تکرار فرمود. پس علی ‌(علیه‌السّلام) گفت: من‌، ای رسول خدای. درود خدای بر تو باد. رسول الله سر علی را در کنار گرفت و رشحه‌ای از بزاق خویش در دهان او چکانید و گفت: خدایا وجود علی را سرشار از فهم و دانش و حکمت گردان. سپس به ابوطالب فرمود: ‌ای ابوطالب، سخن پسرت را بشنو و از او اطاعت کن زیرا خداوند او را برای پیغمبر خود به منزله هارون برای موسی (برادر و خلیفه) قرار داده است»

۲.۳ - سایر روایات مرتبط

در سایر کتب حدیث نیز تعبیرات و الفاظی در حدود دو روایت مذکور آمده است. مثلا:
۱) من یبایعنی علی ان یکون اخی و صاحبی و ولیکم بعدی؟ امینی در الغدیر به روایت از سیوطی و ابن مردویه،
۲) هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا
۳). .. فایکم یبایعنی علی ان یکون اخی و صاحبی و وارثی؟
[۲۴] ابن حنبل، مسند ابن حنبل، ج۱، ص۱۵.

۴) من یواخینی و یوازرنی و یکون ولیی و وصیی بعدی و خلیفتی فی اهلی یقضی دینی؟ امینی به نقل از کفایة الطالب و نظم درر السمطین.
۵) من یضمن عنی دینی و مواعیدی و یکون معی فی الجنة و یکون خلیفتی فی اهلی؟ فقال علی: انا
۶) فایکم یقوم فینا ـ یعنی ـ علی انه اخی و وزیری و وصیی و یکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی؟. .. فقام علی و ما بعد...
۷) فمن یجیبنی الی هذا الامر و یوازرنی یکن اخی و وزیری و وصیی و وارثی و خلیفتی من بعدی؟. .. فقام علی فقال: انا یا رسول الله، فقال اجلس فانت اخی و وزیری و وصیی و وارثی و خلیفتی من بعدی...

۲.۴ - یکی بودن روایات

ترجمه الفاظ و روایات مذکور تقریبا همان است که ضمن روایت طبری و سلیم بن قیس هلالی گذشت علاوه بر این که حدیث مذکور از طرق ائمه اهل سنت نقل شده و بعض آنها در زمره احادیث صحیح ثبت گردیده است مشاهیر و ثقات علما و محدثین شیعه نیز در صحت صدور آن اتفاق کلمه دارند و مانند احادیث صحیح متواتر غدیر و ثقلین و منزلت و ولایت و تطهیر و سفینه و مدینه علم و نور و اشباح و تشبیه... آن را از ادله امامت و خلافت امیرالمؤمنین علی ‌(علیه‌السّلام) به شمار می‌آورند. محمد بن علی بابویه قمی معروف به صدوق و محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید حدیث دار را به صورت ذیل روایت کرده‌اند.

۲.۵ - نقل روایت از علمای شیعه

«محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی روایت کرد که ما را از عبدالعزیز از مغیرة بن محمد از ابراهیم بن محمد بن عبدالرحمان ازدی از قیس بن ربیع و شریک بن عبدالله. این دو از اعمش از منهال بن عمرو از عبدالله بن حارث بن نوفل از علی بن ابی طالب ‌(علیه‌السّلام) آن حضرت فرموده است: پس از آن که آیه و انذر عشیرتک الاقربین نازل شد رسول الله ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پسران عبدالمطلب را دعوت نمود. آنان در آن وقت چهل مرد بودند ـ یکی کمتر یا بیشتر ـ پس فرمود: کدام یک از شما قبول می‌کند که برادر و وارث و وزیر من و وصی و خلیفه من بعد از من باشد؟ این امر را به یکی یکی آنان عرضه داشت ولی همه رد کردند تا نوبت به علی ‌(علیه‌السّلام) رسید. او عرض کرد: من‌، ای پیغمبر خدای! پس رسول الله ‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: ‌ای پسران عبدالمطلب این برادر و وارث و وزیر من و خلیفه من بین شما بعد از من خواهد بود. آن جماعت برخاستند در حالی که به من می‌خندیدند و به ابوطالب می‌گفتند: ترا امر کرد که حرف پسرت را بشنوی و فرمانبردار این جوان نورس باشی» حدیث بدء الدعوة نه تنها نزد محدثین و مورخین و علمای کلام از مقوله مسلمیات تلقی شده بلکه در نظم و نثر فارسی و عربی و سایر السنه اسلامی نیز از عناوین برجسته ادب شیعه به شمار می‌رود. نمونه بارز آن در شعر فارسی دیوان حکیم ناصر خسرو قبادیانی (م ۴۸۱ ق) و در عربی دیوان سید اسماعیل حمیری (م ۱۷۳ ق) و ناشی صغیر (م ۳۶۵ ق) است.


بیعت عشیره.


۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۱۴.    
۲. بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، ج۲، ص۶۲.
۳. متقی هندی، علی، کنزل العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۶، ص۳۹۲.    
۴. عاملی،سید محسن امین، اعیان الشیعة، ج۱، ص۳۳۱.    
۵. فیروزآبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسة فی الصحاح الستة، ج۲، ص۱۲.    
۶. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۷۸-۲۸۹.    
۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۲.    
۸. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۳، ص ۱۳۳.    
۹. فیروزآبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسة فی الصحاح الستة، ج۲، ص۱۹-۲۰.    
۱۰. عاملی، سید محسن امین، اعیان الشیعة، ج۱، ص۳۵۶.    
۱۱. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۷۸ -۲۷۹.    
۱۲. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۲۵۴.    
۱۳. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ج۱، ص۳۱.
۱۴. هیکل، محمد حسنین، حیات محمد، ص۱۰۴.
۱۵. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۱۰۶.    
۱۶. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۸۲.    
۱۷. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۹.    
۱۸. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۹.    
۱۹. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۸۱.    
۲۰. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۳، ص ۱۱۴.    
۲۱. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۱۴.    
۲۲. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۸۲.    
۲۳. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۷۵.    
۲۴. ابن حنبل، مسند ابن حنبل، ج۱، ص۱۵.
۲۵. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۸۳.    
۲۶. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۳، ص ۱۲۹.    
۲۷. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۸۳.    
۲۸. ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۷، ص۲۹۸.    
۲۹. علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۰۶.    
۳۰. عاملی، سید محسن امین، اعیان الشیعة، ج۱، ص۳۵۶.    
۳۱. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۷۸.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حدیث دار»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۰۱.    






جعبه ابزار