• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

توقیفی بودن تفسیر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



توقیفی بودن تفسیر به معنای این است که کسی نمی‌تواند قرآن کریم را تفسیر کند و تفسیر متوقّف بر بیان شارع می‌باشد. در این میان عده‌ای قائل به توقیفی بودن هستند و عده‌ای مخالف توقیفی بودن قرآن هستند.



در میان سلف احیانا مشاهده می‌شود که از تفسیر قرآن سر باز زده‌اند؛ می‌ترسیده‌اند از روی ندانستن، سخنی به خدا نسبت دهند، یا ناخواسته قرآن را به رای خود تفسیر کنند که در شرع از آن منع شده است. عده‌ای از متاخران هم در این نظر از آنان پیروی کرده و از تفسیر قرآن (جز در مواردی که حدیث یا نقلی صحیح و روشن بر آن وجود دارد) امتناع ورزیده‌اند.
طبری از ابومعمر نقل می‌کند که ابوبکر گفت: کدامین زمین مرا بر خود خواهد پذیرفت یا کدامین آسمان بر من سایه خواهد افکند، آنگاه که من درباره کتاب خدا سخنی از روی ندانستن بگویم و در روایتی دیگر از ابوبکر است که گفت: آنگاه که من به رای خود در تفسیر قرآن سخنی بگویم. این مطلب را ابوبکر زمانی بر زبان راند که از او درباره واژه اب، در آیه مبارکه و فاکهة و ابا متاعا لکم و لانعامکم؛ سوال کردند. جلال‌الدین سیوطی نیز عین این مطلب را نقل کرده است.
همچنین از عمر روایت شده که وی سخن گفتن درباره آیه فوق الذکر را دشوار دانسته، معتقد بوده است که باید درباره آن سخن نگفت و تفسیر آن را به خدا واگذار نمود ... سیوطی روایت کرده که عمر بر روی منبر این آیات را قرائت نمود: فانبتنا فیها حبا و عنبا و قضبا... تا رسید به کلمه ابا آنگاه گفت: همه واژه‌های قبلی را دانستم ولی اب به چه معناست؟ سپس عصائی را که در دست داشت تکان داد و اظهار کرد: به خدا سوگند، ورود در این مطالب تکلف است، تو را چه رسیده است که معنای اب چیست؟ آنچه از کتاب خدا که برایتان بیان شده است پیروی کنید و بدان عمل نمایید و آنچه را هم که نمی‌دانید به خدا واگذار کنید.
عبیدالله بن عمر می‌گوید: من در حالی فقهای مدینه منوره را درک نمودم که از سخن گفتن درباره تفسیر قرآن سخت پروا داشتند از جمله آنها: سالم بن عبدالله، قاسم بن محمد، سعید بن مسیب، نافع و دیگران بودند.
همچنین از یحیی بن سعید روایت شده که فردی را دیدم از سعید بن مسیب درباره تفسیر آیه‌ای پرسش کرد و او در پاسخ گفت: درباره قرآن هیچ سخنی نمی‌گویم، و در روایت دیگری آمده است: هرگاه از سعید بن مسیب درباره تفسیر آیه‌ای سوال می‌کردم می‌گفت: من درباره قرآن سخنی نمی‌گویم، و جز در موارد روشن قرآن سخن نمی‌گفت.
یزید می‌گوید: هرگاه از سعید بن مسیب درباره تفسیر آیه‌ای از قرآن سوال می‌کردیم سکوت اختیار می‌کرد و طوری رفتار می‌کرد که گویا نشنیده است.
از ابن سیرین نقل شده که گفت: از عبیده سلمانی درباره آیه‌ای سوال کردم. وی پاسخ داد: استوار باش؛ زیرا آنان که می‌دانستند آیات قرآن درباره چه چیز نازل شده (صحابه) از میان ما رفته‌اند.
همچنین طلق بن حبیب نزد جندب بن عبدالله آمد و از او درباره آیه‌ای از قرآن پرسید، وی در پاسخ گفت: اگر می‌خواهی مسلمان بمانی دیگر از این‌گونه سوالات بر حذر باش.
و در روایت دیگر است: اگر می‌خواهی با من همنشینی کنی از این‌گونه سوالات بپرهیز.
از شعبی روایت شده است که گفت: درباره سه چیز تا دم مرگ سخن نخواهم گفت: قرآن، روح و رای (او همواره می‌گفت:) به خدا سوگند آیه‌ای در قرآن نیست که من درباره آن سوال نکرده باشم؛ زیرا آیه نقل کلام خداست! (که درباره آن باید پرسش کرد). همچنین از او (به نقل از صاحب کتاب مبانی) روایت شده که: من صحابه را درک کردم و چیزی را در نظر آنان مبغوض‌تر از سوال درباره قرآن نیافتم و آنان از هیچ چیز به‌ اندازه تفسیر قرآن بیمناک نبودند.
همچنین درباره تفسیر، با سند ضعیف از عایشه روایت کرده‌اند که گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جز آیات معدودی از قرآن که جبرئیل تفسیرش را به وی آموخته بود تفسیر نمی‌کرد.
[۷] المبانی فی نظم المعانی، نویسنده مجهول، ص۱۸۳-۱۸۴.
یعنی تفسیر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارای دو ویژگی بود: اولا شامل‌ اندکی از آیات قرآن بود. و ثانیا همین مقدار‌ اندک از تفسیر را هم از طریق وحی دریافت می‌کرد و از روی نظر خودش نبود. از ابراهیم نیز نقل شده که: اصحاب ما از تفسیر قرآن پروا داشته و بسیار بیمناک بودند.

۱.۱ - توجیح کلام قائلین بر توقیفی بودن

ابن کثیر در این باره می‌گوید: این روایات و گزارشات که از پیشوایان سلف به ما رسیده است بر این حمل می‌شود که آنان از تفسیر مواردی که از آن آگاهی نداشته‌اند پرهیز می‌کرده‌اند. اما کسی که از روی آگاهی و دلیل لغوی و شرعی تفسیر کند بر او باکی نیست. بنابراین از اینان و دیگران اقوالی در موافقت با تفسیر قرآن رسیده که منافاتی با روایات قبلی ندارد؛ زیرا آنان مواردی را که آگاهی داشتند، تفسیر می‌کردند و درباره آنچه که نمی‌دانستند سکوت اختیار می‌کردند. که همین هم وظیفه همگان است؛ زیرا همان طور که سکوت در مقابل مجهولات، پسندیده و لازم است سخن گفتن درباره آنچه بدان آگاهند به هنگام پرسش و سوال از ایشان هم لازم است، به دلیل آیه مبارکه: لتبیننه للناس و لا تکتمونه. عین همین مطلب را ابن تیمیه در مقدمه تفسیرش آورده است.
ابن جریر طبری می‌گوید: پرهیز علمای سلف از تاویل و تفسیر قرآن، تنها به خاطر بیم از عدم ادای تکلیف بوده است؛ یعنی هراس داشتند که به قول صواب در تفسیر دست نیابند، نه اینکه آن عده از علمای امت که در زمان نزول نبوده‌اند از تاویل قرآن منع شده باشند.


دلیل بر درستی این مطلب آن است که کسانی که از تفسیر قرآن استنکاف کرده‌اند، تعداد بسیار‌ اندکی از صحابه و تابعان بوده‌اند، اما اکثریت قاطع علمای سلف و صحابه آگاه و بصیر، با عنایت زیادی، به تفسیر قرآن همت گماردند که اقوال آنان امروزه بخش اعظمی از سرمایه ارزشمند تفسیری ما را تشکیل می‌دهد.
ابن عطیه می‌گوید: تعدادی از چهره‌های برجسته سلف که تعدادشان هم‌ اندک نبوده و نسبت به سرنوشت مسلمانان دلسوزتر بوده‌اند کمر همت به تفسیر قرآن بسته‌اند، شاهد مدعا اینکه پیشوای مفسران؛ علی (علیه‌السّلام) که سخن او نیز همواره مهر تایید خورده است و عبدالله بن عباس که عمر خویش را وقف تفسیر کرد و آن را به کمال رساند و دانشمندان دیگری چون مجاهد و سعید بن جبیر و ... به تفسیر قرآن دست زده‌اند. البته تفسیر به جا مانده از ابن عباس از آنچه از علی (علیه‌السّلام) در این باره به جای مانده بیشتر است، هر چند او تفسیر خود را از امام علی (علیه‌السّلام) آموخته است. ابن عباس می‌گوید: آنچه در تفسیر قرآن آموخته‌ام از علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) بوده است، و امام (علیه‌السّلام) نیز تفسیر ابن عباس را می‌ستوده و بر آموختن از او تشویق می‌کرد. عبدالله بن مسعود می‌گفت: نیکوترین ترجمان قرآن، عبدالله بن عباس است. در فضل ابن عباس همان بس که هم به دعای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مفتخر است که فرمود: اللهم فقهه فی الدین، و هم مورد ستایش امام علی (علیه‌السّلام) قرار گرفته که فرمود: ابن عباس گویا از ورای یک حجاب رقیق به غیب نظر می‌افکند. گذشته از ابن عباس، عبدالله بن مسعود، ابی کعب، زید بن ثابت و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز از مفسران بوده‌اند (ابن عطیه در پایان می‌گوید:) آنچه درباره تفسیر از صحابه به ما رسیده است جملگی نیکو و رهنمای ماست.
[۱۲] ابن خدیم، محمدحسن، مقدمه ابن عطیه بر الجامع المحرر، ص۲۶۳ - ۲۶۲.


۲.۱ - نقد حدیث عایشه

و اما حدیثی که از عایشه نقل شد (گذشته از اینکه ابن جریر طبری و ابن عطیه و دیگران سند آن را ضعیف دانسته‌اند و آن را تاویل کرده‌اند) به نظر می‌رسد مقصود آن باشد که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرآن را برای اصحاب بخش بخش تفسیر می‌کرد، و در فواصل زمانی مختلف بر اساس تعلیمات جبرئیل که از طرف خداوند می‌آورد، تعداد به خصوصی از آیات را تفسیر می‌نمود، و این تعلیمات، طبق برنامه و به گونه‌ای منظم صورت می‌گرفت. برای روشن شدن این مطلب، حدیث ابن مسعود بسیار گویاست، وی می‌گوید: هر یک از ما که ده آیه را می‌آموخت تا وقتی مفاهیم آن را درک نمی‌کرد از آن نمی‌گذشت.
صاحب مبانی می‌گوید: آنچه از عایشه روایت شده دلالت بر این دارد که جبرئیل تفسیر آن دسته از آیات معدودی را که دلالت آنها بر احکام شرعی ابهام یا اجمال داشت، از طرف خداوند به پیامبر تعلیم می‌فرمود. خودداری برخی از صحابه تنها به تفسیر قرآن منحصر نمی‌شد بلکه آنان (جز در مواردی که چاره‌ای نداشتند) از نقل روایت از پیامبر نیز اجتناب می‌ورزیدند، و درست به همین سبب است که از برخی صحابه؛ امثال عثمان، طلحه، و زبیر و ... کمتر روایت نقل شده است.

۲.۲ - نمونه‌هایی از تفسیر صحابه

عامر بن عبدالله بن زبیر از پدرش نقل می‌کند که گفت: به زبیر گفتم چرا من از ابن مسعود و فلانی و فلانی ... می‌شنوم که از پیامبر روایت نقل می‌کنند، در حالی که از تو نشنیدم حدیثی از پیامبر نقل کنی؟ در پاسخ گفت: من از زمانی که اسلام آوردم از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جدا نشدم، ولی از حضرتش شنیدم که فرمود: اگر کسی از روی عمد به من دروغی نسبت دهد جایگاهش در آتش است. به ربیعه گفتند: ما در نزد دیگران احادیثی می‌یابیم که در اختیار تو نیست؟ وی گفت: آنچه در نزد ایشان است من نیز شنیده‌ام، ولی از مردی از آل هدیر شنیدم که می‌گفت: من با طلحه مدت‌ها مصاحبت داشتم، ولی جز یک حدیث که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرد دیگر چیزی نشنیدم، صاحب مبانی می‌افزاید: عبدالله بن عباس را بنگرید! آیه‌ای از قرآن نیست که از او درباره‌اش تفسیری نرسیده باشد و به خاطر همین صفت است که او را ترجمان قرآن لقب داده‌اند. از ابی ملیکه روایت شده است: مجاهد را دیدم در حالی که لوحه‌هایی در دست داشت و از ابن عباس درباره تفسیر قرآن سوال می‌کرد و ابن عباس به او می‌گفت: بنویس ... تا اینکه از او درباره تفسیر تمامی آیات پرسید. همچنین از سعید بن جبیر نقل شده که گفت: کسی که قرآن بخواند، ولی آن را تفسیر نکند همانند کور یا اعرابی است، و نیز مسلم از مسروق بن اجدع روایت کرده است: ابن عباس ابتدا یک سوره را برای ما می‌خواند و سپس تمام روز را درباره آن به تفسیر می‌پرداخت. ابوعبدالرحمان می‌گوید: مشایخ قرائت ما روایت کرده‌اند: آنان از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌خواستند تا برایشان قرآن بخواند و هرگاه ده آیه را می‌آموختند آنها را رها نمی‌کردند تا احکام عملی در ضمن آیه را نیز بیاموزند و بدین‌گونه، قرآن و احکام عملی آن را با هم می‌آموختند. همچنین از ابن مسعود روایت شده که: هرگاه فردی از ما، ده آیه را می‌آموخت، از آنها نمی‌گذاشت تا اینکه مفاهیم آن را نیز دریابد.
[۱۳] المبانی فی نظم المعانی، نویسنده مجهول، ص۱۹۱-۱۹۳.



۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۷۸.    
۲. عبس/سوره۸۰، آیه۳۲-۳۱.    
۳. سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور، ج۶، ص۳۱۷.    
۴. سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور، ج۶، ص۳۱۷.    
۵. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۴، ص۲۲۹.    
۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۸۴.    
۷. المبانی فی نظم المعانی، نویسنده مجهول، ص۱۸۳-۱۸۴.
۸. آل عمران/سوره۳، آیه۱۸۷.    
۹. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر، ج۱، ص۶.    
۱۰. ابن تیمیه، احمد، مقدمه ابن تیمیه در اصول تفسیر، ص۵۵.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۸۹.    
۱۲. ابن خدیم، محمدحسن، مقدمه ابن عطیه بر الجامع المحرر، ص۲۶۳ - ۲۶۲.
۱۳. المبانی فی نظم المعانی، نویسنده مجهول، ص۱۹۱-۱۹۳.



معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۵۰-۵۴.    

رده‌های این صفحه : مقالات تفسیر و مفسران




جعبه ابزار