• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تسلیم (رضا)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تَسْلیم، رضا دادن به حکم قضا، و در اصطلاح صوفیه استقبال از تقدیر با خشنودی و رضایت است.



تسلیم نشانۀ ثبات و استقامت بنده به هنگام نزول بلایا و عدم دگرگونی ظاهری و باطنی او، و اطاعت از اوامر و نواهی خداوند، بدون شکوه و شکایت است.
[۲] عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۵، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.

از آن‌جا که بنای اسلام بر بندگی برای خداوند است، می‌توان تسلیم را با توجه به توحید معنا کرد و آن را کنار گذاشتن معبودهای دیگر و پرستش خدای واحد و سرسپردگی به او دانست. از این نقطه نظر، تسلیم شرط مسلمانی و معنای حقیقی عبادت، و کلید سعادت سالک در آخرت است، زیرا چنین تسلیمی به منزلۀ تصدیق خداوندی پروردگار، یعنی توحید حقیقی است که به نوبۀ خود موجب یقین سالک، و پس از آن اقرار قلبی و اقدام عملی او به توحید می‌گردد.
[۵] عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.

به بیان دیگر، اگر فرد در ایمان به خداوند و توحید خود صادق باشد، تمام حجاب‌ها از برابر دیدگان او به کنار می‌رود و او جز خداوند هیچ عامل و مؤثری در عالم نمی‌شناسد و وجود حقیقی را تنها از آن او می‌داند.
از این‌روی، نظر از غیر او می‌پوشد و خود را یکباره و یکجا تسلیم او می‌کند، زیرا خود و دیگر امور عالم را‌ به‌طور ازلی و ابدی فانی و‌ هالک می‌بیند و او را باقی و جاودان می‌یابد.

آنگاه از چنین تسلیمی تصدیق حاصل می‌شود که توحید حقیقی است و خود موجد یقین است، و این یقین خود باعث اقرار قلبی و ادای حق آن، یعنی عمل صالح می‌گردد، و این مسیر، تحولی معنوی در وجود سالک است که علی (علیه‌السّلام) نیز بدان اشاره کرده است.
[۶] عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۸۴، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۷] آملی حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ج۱، ص۶۷، به کوشش‌هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۸] آملی حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ج۱، ص۱۳۰، به کوشش‌هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۹] آملی حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ج۱، ص۵۹۴-۵۹۵، به کوشش‌هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۶۸ش.



به این ترتیب، تسلیم در باطن خود برخاسته از فنای انانیت سالک در ارادۀ خداوند است، و به همین سبب، فرد در مقام تسلیم همچون گوی در دست چوگان باز است و با محو اراده‌اش در ارادۀ خداوند، خود را به کلی به او سپرده، و در همۀ امور به او اعتماد کرده است.

این امر خود ناشی از معرفت سالک به این نکته است که همۀ نیکی‌ها و زیبایی‌ها از خداوند، و همه زشتی‌ها و بدی‌ها از بنده است. به همین سبب، خداوند را شایستۀ اعتماد مطلق می‌داند، با اقتدا به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، خود را به او می‌سپارد و به او دل می‌بندد.
[۱۱] عبادی مروزی منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۵، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۱۲] سنایی، حدیقة الحقیقة، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۳] سنایی، حدیقة الحقیقة، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۴] عطار فریدالدین، دیوان، ج۱، ص۴۵۲، به کوشش سعید نفیسی، تهران، صناعی.


اما صوفیان مقدمۀ چنین تسلیمی را، تسلیم فرد مؤمن به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دانسته‌اند و آن را لازمۀ تسلیم به خداوند و شرط درستی اسلام و ایمان فرد به شمار آورده‌اند.
[۱۵] عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۷- ۱۱۸، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۱۶] عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۸۲، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۱۷] علاءالدولۀ سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۳۴۹، به کوشش نجیب مایل‌هروی، تهران، ۱۳۶۹ش.




تسلیم از جمله مقاماتی است که خود با جهد و کوشش سالک، و پس از طی مدارج سلوک حاصل می‌شود، از این رو ست که نویسندگان صوفیه گاه آن را از جملۀ بالاترین درجات سلوک عامه، یا پایین‌ترین مراحل سلوک منتهیان دانسته‌اند و آن را صفت سالکانی شمرده‌اند که هنوز مراتبی چند در پیش ‌رو دارند.

۳.۱ - شرط دوام سالک

در چنین صورتی، تسلیم خود مقدمۀ بالاترین مقامات است، چنان‌که با رسیدن به آن، تجلی خداوند بر سالک عینیت می‌یابد و معرفت، محبت و مودت در وجود او محقق می‌شود. آنگاه از مودت، محو، اثبات، فنا و بقا حاصل می‌شود و سرانجام سالک به یقین و تمکین دست می‌یابد. از این‌رو ست که برخی صوفیه دوام سالک در سلوک خود را مشروط به دست یافتن او به مقام تسلیم کرده‌اند.
[۱۸] نجم‌الدین کبری، رسالة السائر الحائر الواحد الی الساتر الواجد الماجد، ج۱، ص۳۳۶، دو رسالۀ عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۱۹] اسفراینی، عبدالرحمان، کاشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۳، به کوشش هرمان لندلت، پاریس، ۱۹۸۶م.
[۲۱] عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۸۳، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۲۲] عبادی مروزی منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۴، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.


۳.۲ - بالاترین مقام

در مقابل، برخی دیگر از صوفیه تسلیم را از جملۀ بالاترین مقامات شمرده‌اند و از دست یافتن همه کس به این مقام اظهار ناامیدی کرده‌اند، زیرا به باور آنان، تنها دو تن از پیامبران، یعنی ابراهیم خلیل (علیه‌السّلام) و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) (که از این مقام گذشته و به تفویض دست یافته بود) به این مقام رسیده‌اند.
[۲۳] مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۹۰۸، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۲۴] مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۹۱۱-۹۱۳، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۲۵] سلمی، عبدالرحمان، «مناهج العارفین»، ج۱، ص۱۵۱، تسعة کتب فی اصول التصوف و الزهد، به کوشش سلیمان آتش، ۱۴۱۴ق.


۳.۳ - مراتب تسلیم

برخی دیگر از اهل تصوف نیز تسلیم را امری در حال تحول و دارای مراتب دانسته‌اند و تقسیمات گوناگونی برای مراتب آن برشمرده‌اند. از دیدگاه برخی از آنان، ابتدایی‌ترین مرتبۀ تسلیمْ درگذشتن از مال دنیا و ترک آن است.
پس از آن آزمونی دشوارتر پیش روی سالک قرار می‌گیرد و آن، گذشتن از فرزندان است و در آخرین مرحله، سالک با تسلیم نفس خود آزمایش می‌شود، چنان‌که ابراهیم (علیه‌السّلام) این آزمون‌ها را پشت سر گذاشت و به بالاترین درجۀ تسلیم دست یافت.
[۲۶] مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۹۰۹-۹۱۰، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ش.

از دیدگاه برخی دیگر، ابتدایی‌ترین درجۀ تسلیمْ پذیرفتن احکام الاهی و عمل به آن‌هاست و پس از آن سالک مراتب بعدی را که به اخلاق، اصول، احوال، ولایات و حقایق مربوط می‌شود، یک به‌ یک پشت سر می‌گذارد و در مرتبۀ نهایات، مادون حق را به‌ حق، و ماسو‌ی‌الله را به الله تسلیم می‌کند.
[۲۸] عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۸۳-۸۴، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۲۹] عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، به کوشش عبدالعال شاهین، قاهره، ۱۴۱۳ق.



خواجه عبدالله انصاری در نگاهی دیگر نیز تسلیم را به ۳ مرتبۀ تسلیم توحید که نادیده خدای را شناختن، پذیرفتن محض و پرستش او بدون توجه به پاداش است، تسلیم اقسام که اعتماد به خدا، پذیرش حکم او با ظن نیک و کوشش در زیر پا گذاشتن حظّ نفس است، و تسلیم تعظیم یعنی هیچ انگاشتن کوشش خود در سایۀ هدایت، یاری و فضل او، تقسیم کرده است.
[۳۰] خواجه عبدالله انصاری، صد میدان، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ش.

با این همه، باید توجه داشت که صوفیان بارها بر این نکته تاکید کرده‌اند که در مسیر سلوک و از لحاظ عملی، سالک پیش از هر چیز باید خود را به دست پیر یا شیخ شایسته بسپارد، تسلیم تصرفات او باشد، از هرگونه اعتراضی بپرهیزد، از خود به کلی سلب اختیار کند و همچون مرده‌ای در دست غسال، تسلیم محض ولایت او باشد، تا از طریق شیخ برکات رحمت الاهی و فیض روحانی را دریافت دارد.
اهمیت این تسلیم عملی چندان است که با غفلت از آن، سالک به کلی از راه باز می‌ماند و امکان طی طریق را از دست می‌دهد.
[۳۱] عزالدین کاشانی، محمود، ج۱، ص۲۱۸- ۲۲۲، مصباح الهدایة، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، ۱۳۶۷ش.
[۳۲] علاءالدولۀ سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۲۱۸- ۲۲۲، به کوشش نجیب مایل‌هروی، تهران، ۱۳۶۹ش.
[۳۳] مولوی، مثنوی معنوی، بیت ۲۹۶۹، به کوشش رینولد نیکلسن، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۳۴] خواجه محمد پارسا، رسالۀ قدسیه، ج۱، ص۱۳۹، به کوشش ملک محمد اقبال، راولپندی، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
[۳۵] نجم‌الدین رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۲۶۳- ۲۶۴، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۵ش.



در متون صوفیه گاه رضا و تسلیم یکی دانسته شده‌اند، یا با تعریفات مشابهی وصف گردیده‌اند.
[۳۶] نسفی، عزیزالدین، «مقصد اقصی»، اشعة اللمعات جامی، سوانح غزالی، ص۲۴۹، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۳۷] نجم‌الدین کبری، «رسالة السائر الحائر الواحد الی الساتر الواجد الماجد»، ج۱، ص۳۳۶، دو رسالۀ عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۳۸] اسفراینی، عبدالرحمان، کاشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۳، به کوشش هرمان لندلت، پاریس، ۱۹۸۶م.
[۳۹] جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، ج۱، ص۱۴۲، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
اما غالب اهل تصوف این دو را مقامات جداگانه‌ای شمرده‌اند. همچنین در مقایسۀ توکل، تسلیم و تفویض، صوفیان توکل را از بدایات سلوک، تسلیم را از مراتب میانی آن، و تفویض را از نهایات آن شمرده‌اند.
[۴۰] عطار، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، ج۱، ص۶۵۶، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۴۱] مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۹۰۸-۹۰۹، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۴۲] عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۰، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۴۳] عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۴، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.

به اعتقاد امام‌ خمینی برخی‌اندیشمندان اسلامی، مقام رضا را پس از عبور از منزل توکل یا متصل به مقام توکل دانسته‌اند، امام‌ خمینی این قول را نمی‌پسندد و معتقد است مقام رضا غیر از مقام توکل است و آن را شامخ‌تر و عالی‌تر از مقام توکل می‌داند؛ زیرا متوکل طالب خیر و صلاح خویش است و حق‌تعالی را فاعل خیر می‌داند و او را وکیل خود در تحصیل خیر می‌کند، اما انسان راضی، اراده خود را در اراده خداوند فانی کرده‌ است و از برای خود اختیار نمی‌بیند. همچنین برخی اهل اخلاق مقام تسلیم را بالاتر از مقام رضا می‌دانند؛ زیرا در مقام رضا هر چه خداوند انجام دهد موافق طبع و میل فرد خواهد بود، اما در مقام تسلیم طبع و میل خود را به خدا سپرده‌ است. امام‌ خمینی این قول را نمی‌پسندد و معتقد است مقام رضا بالاتر از مقام تسلیم است. هرچند ایشان در موادی معتقد است مرتبه‌ای از مقام تسلیم فوق مقام توکل و رضاست؛ زیرا اگر سالک اهل طلب و محبت و به‌دور از انانیت و نفسانیت باشد خداوند متعال با یک جلوه و جذبه او را به فنا و صعق مطلق می‌رساند، همان گونه که برای حضرت موسی (علیه‌السلام) روی داد و اگر هم دارای نقصی باشد، با همین جلوه رحمانی که از روی عنایت خاص الهی شده، از میان برمی‌خیزد که این مقام از تسلیم از رضا به قضای الهی بالاتر است. امام‌ خمینی همچنین مقام رضا را بالاتر از صبر می‌داند؛ زیرا صبر خودداری از شکایت به غیر خداوند است، درحالی‌که نفس از واردات از جانب حق‌تعالی کراهت دارد؛ اما مقام رضا انسان از بلاها و ناگواری‌ها اظهار خشنودی می‌کند و از جان‌ودل طالب هرآن چیزی است که از جانب حق می‌رسد.
[۴۸] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص۶۳۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.



(۱) آملی حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، به کوشش‌هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲) اسفراینی عبدالرحمان، کاشف الاسرار، به کوشش هرمان لندلت، پاریس، ۱۹۸۶م.
(۳) جامی عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۴) جرجانی علی، التعریفات، بیروت، ۱۴۱۷ش.
(۵) خواجه عبدالله انصاری، صد میدان، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ش.
(۶) خواجه عبدالله انصاری، منازل السائرین، به کوشش روان فرهادی، کابل، ۱۳۵۵ش.
(۷) خواجه محمد پارسا، رسالۀ قدسیه، به کوشش ملک محمد اقبال، راولپندی، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
(۸) سلمی عبدالرحمان، طبقات الصوفیة، به کوشش نورالدین شریبه، حلب، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۹) سلمی عبدالرحمان، «مناهج العارفین»، تسعة کتب فی اصول التصوف و الزهد، به کوشش سلیمان آتش، ۱۴۱۴ق.
(۱۰) سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۱) عبادی مروزی منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۱۲) عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، به کوشش عبدالعال شاهین، قاهره، ۱۴۱۳ق.
(۱۳) عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۱۴) عزالدین کاشانی، محمود، مصباح الهدایة، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۵) عطار فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۶) عطار فریدالدین، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، صناعی.
(۱۷) علاءالدولۀ سمنانی، مصنفات فارسی، به کوشش نجیب مایل‌هروی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۱۸) قرآن کریم.
(۱۹) مستملی بخاری اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۰) مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش رینولد نیکلسن، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۱) نجم‌الدین رازی، مرصاد العباد، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۲۲) نجم‌الدین کبری، «رسالة السائر الحائر الواحد الی الساتر الواجد الماجد»، دو رسالۀ عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۳) نسفی عزیزالدین، «مقصد اقصی»، اشعة اللمعات جامی، سوانح غزالی، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۲ش.


۱. جرجانی، علی، التعریفات، ج۱، ص۲۵، بیروت، ۱۴۱۷ش.    
۲. عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۵، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳. سلمی، عبدالرحمان، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۵۹، به کوشش نورالدین شریبه، حلب، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.    
۴. عطار، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، ج۱، ص۲۲۴، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۶ش.    
۵. عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۶. عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۸۴، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
۷. آملی حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ج۱، ص۶۷، به کوشش‌هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۶۸ش.
۸. آملی حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ج۱، ص۱۳۰، به کوشش‌هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۶۸ش.
۹. آملی حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ج۱، ص۵۹۴-۵۹۵، به کوشش‌هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۰. غافر/سوره۴۰، آیه۴۴.    
۱۱. عبادی مروزی منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۵، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۲. سنایی، حدیقة الحقیقة، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۳. سنایی، حدیقة الحقیقة، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۴. عطار فریدالدین، دیوان، ج۱، ص۴۵۲، به کوشش سعید نفیسی، تهران، صناعی.
۱۵. عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۷- ۱۱۸، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۶. عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۸۲، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
۱۷. علاءالدولۀ سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۳۴۹، به کوشش نجیب مایل‌هروی، تهران، ۱۳۶۹ش.
۱۸. نجم‌الدین کبری، رسالة السائر الحائر الواحد الی الساتر الواجد الماجد، ج۱، ص۳۳۶، دو رسالۀ عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ۱۳۶۲ش.
۱۹. اسفراینی، عبدالرحمان، کاشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۳، به کوشش هرمان لندلت، پاریس، ۱۹۸۶م.
۲۰. خواجه عبدالله انصاری، منازل السائرین، ج۱، ص۸۰، به کوشش روان فرهادی، کابل، ۱۳۵۵ش.    
۲۱. عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۸۳، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
۲۲. عبادی مروزی منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۴، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۳. مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۹۰۸، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ش.
۲۴. مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۹۱۱-۹۱۳، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ش.
۲۵. سلمی، عبدالرحمان، «مناهج العارفین»، ج۱، ص۱۵۱، تسعة کتب فی اصول التصوف و الزهد، به کوشش سلیمان آتش، ۱۴۱۴ق.
۲۶. مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۹۰۹-۹۱۰، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ش.
۲۷. خواجه عبدالله انصاری، منازل السائرین، ج۱، ص۸۰-۸۳، به کوشش روان فرهادی، کابل، ۱۳۵۵ش.    
۲۸. عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۸۳-۸۴، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
۲۹. عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، به کوشش عبدالعال شاهین، قاهره، ۱۴۱۳ق.
۳۰. خواجه عبدالله انصاری، صد میدان، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ش.
۳۱. عزالدین کاشانی، محمود، ج۱، ص۲۱۸- ۲۲۲، مصباح الهدایة، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، ۱۳۶۷ش.
۳۲. علاءالدولۀ سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۲۱۸- ۲۲۲، به کوشش نجیب مایل‌هروی، تهران، ۱۳۶۹ش.
۳۳. مولوی، مثنوی معنوی، بیت ۲۹۶۹، به کوشش رینولد نیکلسن، تهران، ۱۳۶۳ش.
۳۴. خواجه محمد پارسا، رسالۀ قدسیه، ج۱، ص۱۳۹، به کوشش ملک محمد اقبال، راولپندی، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
۳۵. نجم‌الدین رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۲۶۳- ۲۶۴، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۵ش.
۳۶. نسفی، عزیزالدین، «مقصد اقصی»، اشعة اللمعات جامی، سوانح غزالی، ص۲۴۹، به کوشش حامد ربانی، تهران، ۱۳۵۲ش.
۳۷. نجم‌الدین کبری، «رسالة السائر الحائر الواحد الی الساتر الواجد الماجد»، ج۱، ص۳۳۶، دو رسالۀ عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ۱۳۶۲ش.
۳۸. اسفراینی، عبدالرحمان، کاشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۳، به کوشش هرمان لندلت، پاریس، ۱۹۸۶م.
۳۹. جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، ج۱، ص۱۴۲، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
۴۰. عطار، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، ج۱، ص۶۵۶، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
۴۱. مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۹۰۸-۹۰۹، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ش.
۴۲. عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۰، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۴۳. عبادی مروزی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی نامه)، ج۱، ص۱۱۴، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۴۴. خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث، ص۲۱۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۴۵. خمینی، روح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۶۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۲.    
۴۶. خمینی، روح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۴۰۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۲.    
۴۷. خمینی، روح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۴۰۹-۴۱۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۲.    
۴۸. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص۶۳۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تسلیم»، شماره۵۹۳۱.    
• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار