• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بیابان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بیابان فلات دشت یا صحرا به جای گفته می‌شود که در آن هیچ نروید.



فلات، دشت و صحرای بی‌آب و علف بیابان در اصل بی‌آبان یعنی بی آب شونده (صحرای بی‌آب) بوده است و به صحرایی گفته می‌شود که در آن هیچ نروید.
[۱] لغت نامه، ج ۳، ص ۴۴۶۲، «بیابان».
نیز به ناحیه‌ای کم‌آب و بدون گیاه یا دارای گیاهان اندک که انواع محدودی از جانوران متناسب با این محیط در آن زندگی می‌کنند
[۲] فرهنگ بزرگ سخن، ج ۲، ص ۱۰۹۲.
و در منابع جغرافیایی اسلام به ناحیه‌ای که ریگ یا شوره دارد و فاقد کوه، آب روان و کشت باشد بیابان اطلاق شده است.
[۳] حدود العالم، ص ۵۳.

در جمع‌بندی تعاریف فوق به زمینی که
[۴] دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، ص۳۹۰.
گسترده، بی‌آب یا کم آب، و بی‌گیاه یا کم‌گیاه باشد بیابان می‌گوییم.
واژه کویر نیز به همین معنا به کار رفته و ویژگیهای سه ‌ ‌گانه بالا در تعریف آن لحاظ شده است.
[۵] نک: لغت نامه، ج ۱۲، ص ۱۸۷۶۹.
[۶] فرهنگ بزرگ گیتاشناسی اصطلاحات جغرافیایی، ص ۷۶.
[۷] فرهنگ بزرگ گیتاشناسی اصطلاحات جغرافیایی، ص ۲۹۰.
گرچه برخی منابع قید «شوره‌زار بودن» را در تعریف آن آورده‌اند
[۸] برهان قاطع، ج ۳، ص ۱۷۴۲
[۹] دایرة‌المعارف فارسی، ج ۲، ص‌۲۳۲۶.
ولی با توجه به این‌که منابع جغرافیایی اسلام قید مذکور را در تعریف بیابان هم آورده‌اند، مفهوم دو واژه قابل انطباق بر یکدیگر یا دست کم بسیار به هم نزدیک‌اند.


در اصطلاح نجوم به ستارگان ثابتی که در آسمان پراکنده‌اند و دوریشان همواره یکسان است «بیابانیات» گفته می‌شود، زیرا گم شده با استفاده از آن‌ها راه خود را در بیابان و دریا می‌یابد.
[۱۰] لغت‌نامه، ج ۳، ص ۴۴۶۲.
ممکن است آیاتی که ستارگان را سبب هدایت انسانها در تاریکیهای خشکی و دریا معرفی می‌کنند، اشاره به این نوع از ستارگان داشته باشند یا دست کم آن‌ها را نیز شامل شوند: «و هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجومَ لِتَهتَدوا بِها فی ظُـلُمـتِ البَرِّ والبَحرِ...» «... و بِالنَّجمِ هُم یَهتَدون».


معادلهای عربی آن عبارت‌اند از:
واحه
[۱۳] المنجد، ص ۸۸۳، «واح».
،صحراء، قراح: زمین بی‌آب و گیاه،
[۱۴] لسان العرب، ج ۱۱، ص ۹۲، «کویر».

تیه: بیابانی که در آن راه گم می‌شود
[۱۵] المنجد، ص ۶۷، «تاه».
،
قیع: زمین پهناور و همواری که آبادی، گیاه، زراعت و درخت ندارد
[۱۷] مفردات، ص ۶۸۸،«قیع».
[۱۹] التحقیق، ج ۹، ص ۳۳۷.

صَفْصَف: نرم و هموار، بدون گیاه، فلات
[۲۱] لسان العرب، ج ۷، ص ۳۶۴، «صفصف».

و ساهره: زمین صاف یا خالی از گیاه و زمین بیابانی.
واژگانی مانند «بَرّ»، «بَدْو»، «وادی»، «جُرُز» نیز ممکن است به نوعی تداعی کننده معانی مذکور باشند؛ ولی باید توجه داشت که «بَرّ» به معنای مطلق خشکی است و غالباً در مقابل بحر (دریا) به کار رفته
[۲۶] مفردات، ص ۱۱۴، «برّ».
و «بدو» در برابر حضر (شهر یا روستانشینی) قرار گرفته
[۲۷] مفردات، ص ۱۱۳.
[۲۸] مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۲۱۲، «بدو».
و معنای بادیه‌نشینی را می‌رساند و «وادی» به نظر بیش‌تر اهل لغت و تفسیر به شکاف بین کوهها و بیشه‌ها که محل عبور سیل است
[۳۰] مفردات، ص ۸۶۲
[۳۱] مجمع البیان، ج ۳، ص ۴۸۸
گفته می‌شود؛ ولی برخی واژه‌شناسان معاصر آن را به معنای مطلق هر آنچه که در امتدادی دارای گستردگی است دانسته و تعریف مشهور را از مصادیق آن می‌شمرد.
[۳۲] التحقیق، ج ۱۳، ص ۷۴، «ودی».

همچنین «جرز» به زمینی می‌گویند
[۳۳] دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، ص۳۹۱.
که بر اثر بی‌آبی یا چَرای‌بی‌رویه، گیاهان خود را از دست داده، گرچه قابلیت رویش گیاه را داراست؛ ولی در بیابان تنها گیاهان خاص و محدودی می‌روید. مفهوم آیه‌۲۷‌سجده مؤید این معناست: «اَوَلَم یَرَوا اَنّا نَسوقُ الماءَ اِلَی الاَرضِ الجُرُزِ فَنُخرِجُ بِهِ زَرعـًا تَأکُلُ مِنهُ اَنعـمُهُم واَنفُسُهُم...»
[۳۵] الکشاف، ج ۳، ص ۵۱۶.
[۳۶] جوامع الجامع، ج ۲، ص ۲۶۵.
، به علاوه تطبیق آیه بر نواحی میان شام، مصر
[۳۷] مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۲۳.
یا یمن از سوی برخی مفسران که سرزمینهای غیر بیابانی است، تأیید دیگری بر تفاوت معنایی جرز با بیابان است. «بلد میت» را نیز برخی مفسران به معنای بیابان دانسته‌اند
[۴۰] روض الجنان، ج ۸، ص ۲۳۰.
؛ ولی مفهوم و سیاق آیه با آن ناسازگار است و به نظر می‌رسد منظور از آن زمین بایر باشد، به هرحال نمی‌توان واژگان اخیر را کاملا منطبق با معنای بیابان‌دانست.


در نگاهی کلی به آیاتِ مربوط به بیابان می‌توان آن‌ها را در دو دسته رده‌بندی کرد: رخدادهای تاریخی و سرگذشت برخی پیامبران و اقوام پیشین در بیابان، و تمثیلها و تشبیهها، افزون بر این در پاره‌ای آیات دیگر از برخی نعمتهای الهی در راهها و جاده‌ها یاد شده که بر بیابانها نیز قابل اطلاق است: نجات انسانها از هول و هراس «بَرّ» از سوی خداوند: «مَن یُنَجّیکُم مِن ظُـلُمـتِ البَرِّ»، راهیابی انسان به وسیله ستارگان در تاریکیهای بَرّ: «و هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجومَ لِتَهتَدوا بِها فی ظُـلُمـتِ البَرِّ» ؛ «اَمَّن یَهدیکُم فی ظُـلُمـتِ البَرِّ».

۴.۱ - ماجرای سکونت همسر و فرزند حضرت ابراهیم

ماجرای سکونت همسر و فرزند حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) در بیابان بی‌آب و علف مکه در آیه ۳۷ سوره ابراهیم آمده است. براساس روایات و تفاسیر، وی به امر پروردگار همسر و فرزند خود (هاجر و اسماعیل) را از شام به مکه آورد و در سرزمین غیرقابل کشت مستقر ساخت. او در راه بازگشت در تثنیه (و‌به قولی «کُدَیّ» که کوهی در «ذی طُوی» است) رو به سرزمین مکه
[۴۷] البرهان، ج ۳، ص ۳۱۳.
چنین دعا کرد: «رَبَّنا اِنّی اَسکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِواد غَیرِ ذی زَرع عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلوةَ فَاجعَل اَفـِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوی اِلَیهِم وارزُقهُم مِنَ الثَّمَرت» و از خدا خواست دلهای مردم به ذریه‌اش گرایش یابند و از میوه‌ها روزیشان کند. خداوند دعای ابراهیم را اجابت فرمود و بیابان بی‌آب و علف را محل انجام مناسک حج و عمره و مرکز تجارت قرار داد و بدین ترتیب دلهای مردم را به آن مایل گردانید که انواع میوه‌ها و فرآورده‌های بهاری، تابستانی و پاییزی در آن یافت می‌شود.
[۴۸] تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۳۵۳.
هدفابراهیم (علیه‌السلام) از
[۴۹] دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، ص ۳۹۲.
انتخاب سرزمین غیر قابل کشت و دوری گزیدن از بهره‌های دنیوی (آب گوارا، گیاهان سبز، درختان نشاط‌آور، هوای معتدل) این بود که بدون اشتغال به دنیا به عبادت خدا بپردازند. تکرار ندا (رَبَّنا) در آیه شاهد آن است که عبادت و اقامه نماز هدف اصلی آنان بوده است نه سکونت در آن سرزمین.
[۵۱] تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۳۵۲.
تعبیر به «غَیرِ ذی زَرع» به جای «غیر مزروع» برای مبالغه در بی‌آب و علف بودن است
[۵۲] روح المعانی، مج ۸، ج ۱۳، ص ۳۴۲.
، زیرا «غَیرِ ذی زَرع» به زمینی گفته می‌شود که به سبب وجود سنگلاخ و رمل و فقدان مواد لازم برای کشاورزی اصلا صلاحیت زراعت را ندارد، در حالی که زمین «غیر‌مزروع» ممکن است صلاحیت زراعت را داشته باشد، ولی اکنون کشت نشده است.

۴.۲ - ماجرای موسی در بیابان طوی

خداوند در آیات دیگری از قرآن ماجرای موسی (علیه‌السلام) در بیابان طوی در سرزمین شام را بیان می‌کند. وجود بیابانی گسترده در این منطقه و نیز به‌کارگیری تعبیر بیابان در برخی تفاسیر
[۵۵] الاصفی، ج ۱، ص ۲۶۹.
و روایات تفسیری
[۵۶] مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۰.
، این ماجرا را به موضوع بیابان مرتبط می‌سازد. وی در شبی سرد و تاریک
[۵۷] تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص ۴۲.
به وادی مقدس «طُوی» رسید و برای آوردن آتش به سوی کوه طور رفت که از کنار وادی ایمن در بقعه مبارکه از سوی درختی ندا آمد: «فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوًی» «اِنّی اَنَا اللّهُ رَبُّ العــلَمین». علت فرمان خداوند به درآوردن کفشها قداست و احترام ویژه بیابان مذکور است؛ سرزمینی که مکان قرب و محل حضور و مناجات با خدای متعالی بوده است.

۴.۳ - داستان آوارگی و حیرت قوم بنی‌اسرائیل

آیه ۲۶ سوره مائده داستان آوارگی و حیرت قوم بنی‌اسرائیل را بیان می‌کند. آنها پس از رهایی از ستمهای فرعون و رسیدن به نعمتهای فراوان، بنای مخالفت با موسی (علیه‌السلام) را گذاشته، از دستورات او سرپیچی می‌کردند. سرانجام براثر نافرمانی و داخل نشدن در ارض مقدس به ۴۰ سال سرگردانی در بیابان مجازات شدند: «قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِم اَربَعینَ سَنَةً یَتیهونَ فِی الاَرضِ فَلا تَأسَ عَلَی القَومِ الفـسِقین». آنها هنگام شب کوچ کرده، هنگام صبح خود را در جای اول می‌دیدند.
[۶۳] مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۲۸۱.
یکی از مفسران معاصر در توضیح سرگردانی آنان نوشته است: آنها در این مدت نه شهرنشین بودند تا در شهری استراحت کنند و نه بادیه‌نشین تا مانند صحرا گردان زندگی کنند.
[۶۴] المیزان، ج ۵، ص ۳۱۸.
مفسران این مکان را «بر‌قادون» دانسته‌اند.
[۶۷] مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۲۸۱.
[۶۸] دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، ص ۳۹۳.


۴.۴ - ماجرای من و سلوی

ماجرای «مَنّ و سَلْوی» و شکافتن سنگ و جاری شدن چشمه‌ها در این دوره واقع شده است.
[۷۳] مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۱.


۴.۵ - ماجرای قوم عاد

قوم عاد در پی هشدارهای هود (علیه‌السلام) وی را انکار و طلب عذاب کردند. آنان در سرزمین احقاف که صحرایی ناهموار با تپه‌هایی شنی
[۷۴] جامع‌البیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۳۲.
[۷۵] جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۲۳
بود زندگی می‌کردند. ابر نابودکننده در بیابان محل زندگیشان پدیدار شده، وزش باد و باران شدید عذابی دردناک برایشان فراهم آورد: «فَلَمّا رَاَوهُ عارِضـًا مُستَقبِلَ اَودِیَتِهِم قالوا هـذا عارِضٌ مُمطِرُنا بَل هُوَ ‌مَا‌استَعجَلتُم بِهِ ریحٌ فیها عَذابٌ اَلیم».

۴.۶ - ماجرای زندگی قوم ثمود

آیه ۹ سوره فجر نیز از زندگی قوم ثمود در وادی القری و خانه‌های سنگی آنان سخن به میان آورده است. بیابان مزبور بین حجاز و شام قرار گرفته است.


در آیه ۳۹ سوره نور اعمال کافران به سراب در بیابان تشبیه شده است. آیه از احوال کافران خبر داده، می‌فرماید: کسانی که کافر شدند اعمالشان مانند سرابی در بیابان است که تشنه، آن را آب می‌پندارد: «والَّذینَ کَفَروا اَعمــلُهُم کَسَراب بِقِیعَة یَحسَبُهُ الظَّمـانُ ماءً...،». آنان گرچه گمان می‌برند طاعت می‌کنند و کارشان موجب تقرب می‌شود
[۸۰] التبیان، ج ۷، ص ۴۴۲.
؛ ولی اعمالشان هیچ حقیقتی ندارد. آنها کارهایی را که نیک و سودمند می‌پندارند در نزد خدا بیهوده یافته، در پایان کار و در زمان نهایت احتیاج ناامید خواهند شد
[۸۱] المیزان، ج ۱۵، ص ۱۴۱.
: «حَتّی اِذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شیــًا و وَجَدَ اللّهَ عِندَهُ فَوَفـّهُ حِسابَهُ واللّهُ سَریعُ الحِساب». این آیه درباره عتبة‌بن ربیعة بن امیه نازل شد. او در دوران جاهلیت آرزوی آمدن دین جدید می‌کرد؛ ولی هنگامی که اسلام آمد کافر شد.
[۸۲] تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص ۱۹۳.


۵.۱ - مقایسه زمین پاک و حاصلخیز با کویری شوره زار

آیه ۵۸ سوره اعراف به مقایسه زمین پاک و حاصلخیز با کویری شوره‌زار و ناپاک پرداخته و اولی را دارای میوه پاکی معرفی می‌کند که به اذن پروردگار می‌روید؛ ولی دومی به‌سختی میوه‌ای اندک می‌دهد
[۸۴] جوامع الجامع، ج ۱، ص ۴۴۷.
: «والبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّهِ والَّذی خَبُثَ لا یَخرُجُ اِلاّ نَکِدًا». بیشتر مفسران آیه را تشبیهی برای مقایسه مؤمن و کافر و اعمال آن دو با یکدیگر دانسته‌اند
[۸۵] جامع البیان، مج ۵، ج ۸، ص ۲۷۵.
[۸۷] الدرالمنثور، ج ۳، ص ۴۷۸.
؛ ولی برخی تمثیل آیه را تشویقی برای انجام طاعت الهی و رسیدن به منافع اخروی دانسته و گفته‌اند: گرچه زمین شوره‌زار صاحبش را به‌سختی انداخته، میوه ناچیزی می‌دهد؛ ولی او با این حال، آن را رها نمی‌کند، پس شایسته است سود بزرگ اخروی
[۸۸] دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، صفحه ۳۹۴.
با وجود شوری انجام طاعت الهی مورد توجه قرار گیرد.
[۸۹] التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۱۴۵.


۵.۲ - وقوع حوادثی در آستانه قیامت

در بخشی از آیاتِ ناظر به وقوع حوادثی در آستانه قیامت نیز به بیابان اشاره شده است. در آن هنگام پروردگار زمین را همچون دشتی هموار و پهناور
[۹۰] التحقیق، ج ۹، ص ۳۳۷.
رها می‌کند که در آن هیچ گونه پستی و بلندی‌ای نخواهد بود: «فَیَذَرُها قاعـًا صَفصَفـا لا تَری فیها عِوَجـًا و لااَمتـا». مفسران تعبیر «قاعاً صَفصَفاً» را بیابانی
[۹۲] روض‌الجنان، ج ۱۳، ص ۱۸۸.
هموار و بدون گیاه
[۹۳] جامع البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۶۲.
معنا کرده‌اند. پس از نفخه دوم نیز همه آفریدگان خود را در بیابانی حاضر می‌بینند: «فَاِنَّما هِیَ زَجرَةٌ واحِدَه فَاِذا هُم بِالسّاهِرَه». اهل لغت و تفسیر در وجه نامگذاری بیابان به ساهره وجوهی گفته‌اند
[۹۶] مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۴۲۹.
[۹۷] تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۶۹۹.
[۹۸] لسان العرب، ج ۶، ص ۴۰۹.
؛ بعضی ساهره را سرزمینی در شام و بیت المقدس دانسته‌اند.
[۹۹] تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۹۶.


۵.۳ - جنگهای احد و حنین در کوه و بیابان احد و تهامه

افزون بر آنچه ذکر شد بعضی آیات دیگر نیز به حوادثی اشاره دارند که بر اساس نقلهای تفسیری و تاریخی در بیابان واقع شده‌اند، گرچه در خود آیه به‌این موضوع اشاره نشده است؛ آیات ۱۵۳ سوره آل‌عمران و ۱۲۵ سوره توبه به جریان وقوع جنگهای احد و حنین در کوه و بیابان احد و بیابانهای تهامه پرداخته است.

۵.۴ - اسلام آوردن جنیان در وادی نخله

آیات ابتدای سوره جنّ و نیز آیه ۲۹ سوره احقاف به اسلام آوردن جنیان در وادی نخله اشاره دارد. این مکان صحرایی میان طائف و مدینه
[۱۰۴] مجمل التواریخ، ص ۲۴۰.
است.

۵.۵ - پیمان گرفتن از ذریه آدم

برخی از مفسران پیمان گرفتن از ذریه آدم که در آیه ۱۷۲ اعراف آمده است را در بیابان «وادی النعمان» دانسته‌اند. آنها معتقدند پس از آن‌که آدم حج به جا آورد خداوند ذریه او را از پشتش بیرون آورد و به او نشان داد و ندا آمد: «اَلَستُ بِرَبِّکُم» ؟ همگی گفتند: «بَلی»
[۱۰۶] تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۲۲.
[۱۰۷] جامع‌البیان، مج ۶، ج ۹، ص‌۱۴۸.
؛ اما مفسران شیعی و معتزلی با تفسیر فوق مخالفت کرده و آیه را بر معنای دیگری حمل می‌کنند.
[۱۰۹] الکشاف، ج ۲، ص ۱۷۶.
[۱۱۰] مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۴۸۰.


۵.۶ - بر در آیه‌پنجاه نهم انعام

برخی مفسران تعبیر «بَرّ» در آیه‌۵۹ سوره انعام و ۴۱ روم را به بیابان معنا کرده‌اند.
[۱۱۵] مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۳۰۷.
آیه نخست موجودات برّ و بحر و عمل آن‌ها را در حیطه علم خداوند می‌داند. در آیه دوم اعمال (بد) انسانها سبب پیدایش فساد در برّ و بحر دانسته شده است؛ ولی باید دانست که مقصود از برّ و بحر همان معنای معروف (خشکی و دریاست) که شامل تمام کره زمین می‌شود. شاید آنچه موجب شده تا بعضی در آیه ۴۱ روم معانی
[۱۱۷] دائرة المعارف قرآن کریم، جلد۶، ص۳۹۵.
دیگری برای برّ ذکر کنند شأن نزول آیه یعنی داستان قحطی مکه است که در پی نفرین پیامبر واقع شد. قریش در کفر و عناد خویش لجاجت می‌کردند و رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آنان را نفرین کرد. این گروه از مفسران خواسته‌اند آیه را بر سبب نزول تطبیق کنند و دچار اشتباه شده‌اند.


انوارالتنزیل و اسرار التأویل، بیضاوی؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ برهان قاطع؛ تاریخ حبیب السیر؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر‌مجاهد؛ تفسیر نورالثقلین؛ جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ حدود العالم من المشرق الی المغرب؛ دایرة‌المعارف فارسی؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ روح‌المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روض الجنان و روح‌الجنان؛ فرهنگ بزرگ سخن؛ فرهنگ بزرگ گیتاشناسی اصطلاحات جغرافیایی؛ الکشاف؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مجمل التواریخ و‌القصص؛ معانی القرآن، نحاس؛ معجم مقاییس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المنجد فی‌اللغه؛ المیزان فی‌تفسیر القرآن.


۱. لغت نامه، ج ۳، ص ۴۴۶۲، «بیابان».
۲. فرهنگ بزرگ سخن، ج ۲، ص ۱۰۹۲.
۳. حدود العالم، ص ۵۳.
۴. دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، ص۳۹۰.
۵. نک: لغت نامه، ج ۱۲، ص ۱۸۷۶۹.
۶. فرهنگ بزرگ گیتاشناسی اصطلاحات جغرافیایی، ص ۷۶.
۷. فرهنگ بزرگ گیتاشناسی اصطلاحات جغرافیایی، ص ۲۹۰.
۸. برهان قاطع، ج ۳، ص ۱۷۴۲
۹. دایرة‌المعارف فارسی، ج ۲، ص‌۲۳۲۶.
۱۰. لغت‌نامه، ج ۳، ص ۴۴۶۲.
۱۱. انعام/سوره۶، آیه۹۷.    
۱۲. نحل/سوره۱۶، آیه۱۶.    
۱۳. المنجد، ص ۸۸۳، «واح».
۱۴. لسان العرب، ج ۱۱، ص ۹۲، «کویر».
۱۵. المنجد، ص ۶۷، «تاه».
۱۶. مائده/سوره۵، آیه۲۶.    
۱۷. مفردات، ص ۶۸۸،«قیع».
۱۸. معانی القرآن،أبی جعفر النحاس، ج ۴، ص ۵۴۰.    
۱۹. التحقیق، ج ۹، ص ۳۳۷.
۲۰. طه/سوره۲۰، آیه۱۰۶.    
۲۱. لسان العرب، ج ۷، ص ۳۶۴، «صفصف».
۲۲. طه/سوره۲۰، آیه۱۰۶.    
۲۳. المیزان، ج ۲۰، ص ۱۸۶.    
۲۴. التبیان، ج ۱۰، ص ۲۵۴.    
۲۵. نازعات/سوره۷۹، آیه۱۴.    
۲۶. مفردات، ص ۱۱۴، «برّ».
۲۷. مفردات، ص ۱۱۳.
۲۸. مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۲۱۲، «بدو».
۲۹. التبیان، ج۶، ص ۲۳۸.    
۳۰. مفردات، ص ۸۶۲
۳۱. مجمع البیان، ج ۳، ص ۴۸۸
۳۲. التحقیق، ج ۱۳، ص ۷۴، «ودی».
۳۳. دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، ص۳۹۱.
۳۴. سجده/سوره۳۲، آیه۲۷.    
۳۵. الکشاف، ج ۳، ص ۵۱۶.
۳۶. جوامع الجامع، ج ۲، ص ۲۶۵.
۳۷. مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۲۳.
۳۸. تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۷۲.    
۳۹. اعراف/سوره۷، آیه۵۷.    
۴۰. روض الجنان، ج ۸، ص ۲۳۰.
۴۱. انعام/سوره۶، آیه۶۳.    
۴۲. انعام/سوره۶، آیه۹۷.    
۴۳. نمل/سوره۲۷، آیه۶۳.    
۴۴. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۳۷.    
۴۵. الصافی، ج ۳، ص ۹۳.    
۴۶. نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۴۸.    
۴۷. البرهان، ج ۳، ص ۳۱۳.
۴۸. تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۳۵۳.
۴۹. دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، ص ۳۹۲.
۵۰. المیزان، ج ۱۲، ص ۷۷.    
۵۱. تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۳۵۲.
۵۲. روح المعانی، مج ۸، ج ۱۳، ص ۳۴۲.
۵۳. المیزان، ج ۱۲، ص ۷۶.    
۵۴. تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۷۵.    
۵۵. الاصفی، ج ۱، ص ۲۶۹.
۵۶. مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۰.
۵۷. تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص ۴۲.
۵۸. طه/سوره۲۰، آیه۱۲.    
۵۹. قصص/سوره۲۸، آیه۳۰.    
۶۰. المیزان، ج ۱۴، ص ۱۳۹.    
۶۱. مائده/سوره۵، آیه۲۶.    
۶۲. التبیان، ج ۳، ص ۴۹۰.    
۶۳. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۲۸۱.
۶۴. المیزان، ج ۵، ص ۳۱۸.
۶۵. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۶۴.    
۶۶. التبیان، ج ۳، ص ۴۹۰.    
۶۷. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۲۸۱.
۶۸. دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، ص ۳۹۳.
۶۹. بقره/سوره۲، آیه۵۷.    
۷۰. بقره/سوره۲، آیه۶۰.    
۷۱. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۶۴.    
۷۲. التبیان، ج ۳، ص ۴۹۰.    
۷۳. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۱.
۷۴. جامع‌البیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۳۲.
۷۵. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۲۳
۷۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۴.    
۷۷. فجر/سوره۸۹، آیه۹.    
۷۸. تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۳۸.    
۷۹. نور/سوره۲۴، آیه۳۹.    
۸۰. التبیان، ج ۷، ص ۴۴۲.
۸۱. المیزان، ج ۱۵، ص ۱۴۱.
۸۲. تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص ۱۹۳.
۸۳. اعراف/سوره۷، آیه۵۸.    
۸۴. جوامع الجامع، ج ۱، ص ۴۴۷.
۸۵. جامع البیان، مج ۵، ج ۸، ص ۲۷۵.
۸۶. التبیان، ج ۴، ص ۴۳۳.    
۸۷. الدرالمنثور، ج ۳، ص ۴۷۸.
۸۸. دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، صفحه ۳۹۴.
۸۹. التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۱۴۵.
۹۰. التحقیق، ج ۹، ص ۳۳۷.
۹۱. طه /سوره۲۰، آیه۱۰۶.    
۹۲. روض‌الجنان، ج ۱۳، ص ۱۸۸.
۹۳. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۶۲.
۹۴. نازعات/سوره۷۹، آیه۱۳.    
۹۵. التبیان، ج ۱۰، ص ۲۵۴.    
۹۶. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۴۲۹.
۹۷. تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۶۹۹.
۹۸. لسان العرب، ج ۶، ص ۴۰۹.
۹۹. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۹۶.
۱۰۰. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۵۳.    
۱۰۱. توبه/سوره۹، آیه۱۲۵.    
۱۰۲. جن/سوره۷۲، آیه۷۲.    
۱۰۳. احقاف/سوره۴۶، آیه۴۶.    
۱۰۴. مجمل التواریخ، ص ۲۴۰.
۱۰۵. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲.    
۱۰۶. تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۲۲.
۱۰۷. جامع‌البیان، مج ۶، ج ۹، ص‌۱۴۸.
۱۰۸. التبیان، ج ۵، ص ۲۷ ۲۹.    
۱۰۹. الکشاف، ج ۲، ص ۱۷۶.
۱۱۰. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۴۸۰.
۱۱۱. انعام/سوره۶، آیه۵۹.    
۱۱۲. روم/سوره۳۰، آیه۴۱.    
۱۱۳. تفسیر مجاهد، ج ۲، ص ۵۰۱.    
۱۱۴. التبیان، ج ۸، ص ۲۵۶.    
۱۱۵. مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۳۰۷.
۱۱۶. روم/سوره۳۰، آیه۴۱.    
۱۱۷. دائرة المعارف قرآن کریم، جلد۶، ص۳۹۵.
۱۱۸. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۹۷.    



دانشنامه موضوعی قرآن.    






جعبه ابزار