• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

برداشت نیل به شهادت از قیام عاشورا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




یکی از دیدگاه‌هایی که ممکن است درباره انگیزه قیام امام حسین (علیه‌السلام) مطرح شود، قیام به انگیزه شهادت است. به نظر می‌رسد قدیمی‌ترین تقریر از این نظریه را، مرحوم شیخ یوسف بحرانی ارائه کرده است.
[۱] بحرانی، یوسف بن احمد، الدرر النجفیه، ص۸۵-۸۶.
در این مقاله در باره این نظریه مباحثی مطرح می‌شود.



این نظریه ممکن است از سخنان دو عالم عارف و زاهد و نامدار شیعه در قرن هفتم، یعنی ابن نما در کتاب مثیرالاحزان و سیدبن طاووس در کتاب الملهوف علی قتلی الطفوف برداشت شود و توهم شود که امام حسین (علیه‌السلام) قیام کرد تا با شهادتش به بالاترین مقام قرب الهی و درجات سعادت و معنویت برسد. البته هیچ کدام از این دو عالم بزرگ، قیام برای اصلاح امور امت اسلامی و به منظور امر به معروف و نهی از منکر را، نفی نکرده‌اند.

۱.۱ - سخن ابن نما

ابن نما در این باره نگاشته است:
پس خدا آنان (امام حسین و یارانش) را در آن زمان به فرمان بری فراخواند تا با کسانی که از راه و سنت الهی منحرف شده بودند، جهاد کنند؛ از مشرق بصیرتشان بر آنان تجلی کرد، تا اینکه آنان با آب صفا، غبار از آینه دلشان شستند و جان هایشان را از ورود در حزب گمراهی دور کرده، با مقابله کردن با وحشت‌ها، به جنگ با لشکر مرگ، مشتاق شدند.
شگفتا! عاشورا چه نعمتی بود که برای یاران خدا (جلاجلاله) شادی را به ارمغان آورد و روشنی بخش چشمانشان شد. پس با لبهایی تشنه مکیدن از سینه سعادت و با ارواحی در اشتیاق شهادت و مواجهه با دشمن، به پا خاستند. شادمان از سودای سودمندشان در روز تفکیک جوایز از جرایم، می‌دانستند به خلعت عالی نرسند، مگر ردای زندگی از دوش برافکنند و لباس مرگ بپوشند.....
[۲] ابن نما حلی، مثیرالاحزان، تحقیق مدرسة الامام المهدی، ص۱۱-۱۲.
[۳] صحتی سردرودی، محمد، شهید فاتح در آیینه اندیشه، ص۲۰۶.


۱.۲ - سخن سید بن طاووس

سیدبن طاووس که به نظر می‌رسد از ابن نما تاثیر پذیرفته است، (چنانکه گزارشهای دیگرش هم درباره تاریخ عاشورا، از گزارشهای ابن نما متاثر است.) در مقدمه کتابش دراین باره می‌نگارد:
همین که اولیای خدا ببینند زندگی دنیا مانع اطاعت از حضرت حق است و ماندن در این دنیا بین آنان و بخشش‌های الهی حایل است، بی درنگ لباس ماندن را از تن به دور می‌اندازند و درهای ملاقات با حق را می‌کوبند و در این راه از اینکه نجات و رستگاری را حتی تا مرز ایثار جان به دست آورند و بدنهای خود را آماج نیزه‌ها و شمشیرهای بران و خطرناک قرار دهند، لذت می‌برند. شهدای کربلا به انگیزه نیل به چنین شرافتی، قفس تن شکستند و به پرواز درآمدند و در جانبازی از یکدیگر سبقت گرفته و بدنهایشان را هدف نیزه‌ها و شمشیرها قرار دادند.
وی در جای دیگر برای توجیه اینکه شهادت، خود می‌تواند به تنهایی یک هدف به شمار آید، می‌نویسد:
من می‌گویم شاید برخی از کسانی که پی نبرده‌اند به ارزش و عظمت سعادتی که از طریق شهادت نصیب مجاهد در راه خدا می‌شود، چنین می‌پندارد که با این گونه کارها خدا را نتوان پرستش کرد.
گویا این افراد کلام خدا را در قرآن صادق نشنیده‌اند که گروهی با کشتن خود، به عبادت خدا پرداختند؛ آنجا که خداوند می‌فرماید: «.... فتوبوا الی بارئکم فقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم. . ؛ به سوی خدایتان بازگردید و خود را بکشید که این کار برای شما نزد پروردگارتان شایسته تر است» و شاید انان بر این باوراند که مراد از آیه شریفه «و انققوا فی سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکة و احسنوا ان الله یحب المحسنین؛و در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد». کشته شدن و شهادت است. در صورتی که این آیه در ردیف آیات جهاد و دنباله آنهاست.
چنانکه ملاحظه می‌کنید، استقبال از خطر و هلاکت که در این آیه از آن نهی شده، هلاکت و خطری است که در اثر کوتاهی مسلمانان از پرداخت هزینه جهاد و کوتاهی در برابر دشمن، دامنگیر آنان می‌شود، نه خطر جهاد. خداوند در این آیه به کسانی که از بذل مال خود در راه مبارزه با دشمنان اسلام خودداری می‌کنند هشدار می‌دهد که در اثر این سستی و دریغ ار انفاق مال در راه خدا خود را گرفتار مهلکه نکنند: زیرا در صورت سستی و عدم آمادگی برای مبارزه، دشمنان بر آنان مسلط شده، آنان را نابود می‌کنند و در این صورت، مسبب این هلاکت خود آنان خواهند بود.

۱.۳ - ماجرای ابوایوب انصاری

ابوایوب انصاری، یکی از یاران بزرگ پیامبر اسلام، در جنگ مسلمانان با رومیان در قسطنطنیه شرکت داشت. در یکی از روزهای جنگ صف بزرگی از سپاه روم از شهر بیرون آمدند و مسلمانان در برابر آنان صف آرایی کردند. در این هنگام یکی از مسلمانان از صف بیرون آمد، خود را به سپاه دشمن زد و صفوف آنان را شکافت. گروهی از مسلمانان با مشاهده این صحنه، فریاد کردند. این مرد، خود را به هلاکت افکند؛ در صورتی که خداوند در قرآن می‌فرماید: ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکة.
ابوایوب که در آنجا حضور داشت، گفت: ما به معنای این آیه داناتریم و شما آن را نادرست تاویل می‌کنید. این آیه درباره ما انصار که افتخار پذیرایی و یاری پیامبر را داشتیم، نازل شده است. زمانی که اسلام رونق یافت، اما در یاری پیامبر سستی کردیم و پیش خود گفتیم: اکنون که اسلام رواج پیدا کرده و عزیز شده است، قدری به زن و فرزند خود برسیم، و با این فکر، در یاری پیامبر کوتاهی کردیم. در این هنگام این آیه نازل شد و انققوافی سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکة.
بنابراین هلاکت نتیجه پرداختن به زن و فرزند و عاقبت خودداری از جهاد است، نه تاختن به دشمن و شکافتن صف آنان
[۹] بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۴۵.
[۱۰] ابن عساکر، تهذیب تاریخ مدینة دمشق الکبیر، تهذیب عبدالقادر بدران، ج۵، ص۴۵.
[۱۲] حسینی جلالی، سید محمدرضا، «علم الائمة بالغیب والاعتراض علیه بالالقاء الی التهلکة والاجابات عنه عبر التاریخ، فصلنامه تراثنا، سال نهم، ۱۴۱۴ ق، ش۳۷، ص۷-۱۰۸.
چنین نیست، بلکه پرستش خدا به سبب شهادت، و اینکه انسان به دستور خدا خود را به کشتن بدهد، از بالاترین درجات سعادت است.

۱.۴ - سخن علامه حلی

علامه حلی (۷۲۶ق) اندیشمند دیگری است که از مجموع سخن وی در این باره می‌توان چنین برداشت کرد که قیام امام حسین (علیه‌السلام) از بعد اجتماعی، یک حرکت کاملا انتخابی بوده است، و از دیدگاه شرعی نیز هیچ الزامی نداشته است. آن حضرت همانند برادر بزرگوارش، امام مجتبی (علیه‌السلام) نمی‌توانست صلح کند؛ ولی خواست قلبی حضرت این بود که بجنگد تا با شهادتش به ملاقات پروردگار برسد و این خواست نیز منطبق بر موازین کلی و ضوابط شرعی و همراه با مصلحت بوده است.

۱.۵ - دیدگاه آیت الله صافی

آیت الله صافی گلپایگانی نیز در این باره می‌نویسد:
تعبد به شهادت و کشته شدن، یکی از اموری است که به صورتهای مختلف در شرایع و ادیان، سابقه دارد و صحت تکلیف و تعبد به آن، نه خلاف عقل است و نه خلاف نقل؛ خصوص درباره انبیا و اولیا که عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون در حق آنها هم، مانند فرشتگان صادق است و عمال خدا و مجاری و وسایل اجرای مشیت و سنن و امتحانات الهیه می‌باشند. (مرحوم شهید ثانی نیز در کتاب مسالک الافهام تنها به بازگویی دیدگاه علامه حلی اکتفا کرده که می‌تواند به مفهوم پذیرش ضمنی این قول نیز باشد)
[۱۷] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، ص۲۶-۲۷.
[۱۸] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، ص۲۳۵.



اگر این دیدگاه را به صورتی که گذشت، بپذیریم، ملاحظاتی درباره آن به نظر می‌رسد.
هرچند گفتیم که دانشمندان بزرگ یادشده، جنبه اجتماعی و سیاسی قیام امام حسین را نفی نکرده‌اند، باز هم دقت بیشتری لازم است.

۲.۱ - ملاحظه اول

اگرچه هر انسان مؤمنی، به ویژه اولیای الهی، اشتیاق فراوان دارد که دفتر عمرش با شهادت بسته شود، منحصر کردن هدف و کار سترگ سیدالشهدا (علیه‌السلام) در رسیدن به محضر معبود و درک وصال محبوب با کشته شدن به دست دشمن، و بی توجهی به جوانب اجتماعی این نهضت، به یقین اذهان را از اهداف اصلی قیام آن حضرت منحرف می‌کند.
قیام و شهادت امام حسین (علیه‌السلام) بیش از آنکه یک امر شخصی و فردی باشد، یک نهضت و «قیام» بوده که در اجتماع» اتفاق افتاده است.
البته عشق به شهادت و رسیدن به دیدار معشوق، پیوسته از ویژگی‌های اولیای الهی بوده است؛ چنان که امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در پایان نامه خود به مالک اشتر برای خود و او از خدا می‌خواهد تا آخرین برگ زندگی شان با شهادت در راه خدا ورق بخورد. و ان یختم لی ولک بالسعادة والشهادة « [از خدا میخواهم که] پایان زندگی من و تو را قرین به سعادت و شهادت کند»؛ اما این برداشت از قیام عاشورا به گونه‌ای که امام را از هرگونه مسئولیت دینی فارغ نماید، توجیه پذیر نیست.
از سوی دیگر سیره و روش رسول خدا و امیرمؤمنان در نبردهای عصرشان این بود که تا جای ممکن، جان خود را حفظ کنند تا بیشتر بتوانند از دین و ایمان دفاع کنند، نه آنکه خود را به کشتن دهند تا به لقای پروردگار خویش نایل شوند.

۲.۲ - ملاحظه دوم

اگر نهضت حسین (علیه‌السلام) تنها برای درک مقام شهادت بود، چرا آن بزرگوار از آغاز نهضت خویش در مدینه تا آخرین لحظات حیاتش در روز عاشورا، از مردم برای یاری کردن خویش کمک می‌خواست و حتی وقتی با ممانعت لشکر حر برای رفتن به کوفه مواجه شد، از وی خواست بگذارد به حجاز بازگردد؟ و چرا حضرت در روز عاشورا، قبل از آغاز نبرد تا آخرین لحظات، به نصیحت دشمن پرداخت تا از هرگونه جنگ و خونریزی جلوگیری کند؟ و اصولا چرا حضرت، جناب مسلم بن عقیل را در پاسخ دعوت کوفیان به کوفه فرستاد؟ این شواهد و دهها قرینه دیگر، حاکی از آن است که نمیتوان فلسفه قیام حضرت را منحصر و خلاصه در شهادت و رسیدن به مقامات عالی الهی کرد.


به نظر می‌رسد این نظریه ناخواسته قیام عاشورا را یک اقدام و عمل بی هدف و بی نتیجه به حساب آورده، آن را مانند بسیاری از امور تعبدی، تعبد محض می‌داند؛ به گونه‌ای که نتوان برای آن، فلسفه و اهداف دیگری را تصور کرد؛ بلکه مراد این بوده که هدف امامت را از این حرکت، تنها اطاعت امر خدا و جلب خشنودی حضرت حق و در نتیجه ادای تکلیف خویش معرفی کند؛ چنان که با وجود آثار و نتایج فراوانی که بر رسالت پیامبر مترتب می‌شود، گفته می‌شود هدف پیامبر از رسالتش، فرمانبری از حکم الهی و ادای تکلیف بوده است.
بنابراین چنین نگرشی به حادثه عاشورا درصدد بیان این است که پذیرش شهادت از طرف معصومان به فرمان الهی، امری مطابق با موازین شرعی و عقلی بوده و عقل و شرع آن را برای مصالح مهم تجویز کرده است؛ بدون آنکه زیر سؤال بردن اهداف دیگر قیام یا حتی انکار آنها مطرح باشد؛ چنان که در هیچ یک از آیات مرحوم مجلسی هم، همین آیات را ذکر کرده است و اخبار فراوانی که درباره جهاد و شهادت وجود دارد، مسئله رجحان و ترتب پاداش فراوان بر جهاد، مشروط و مقید به عدم شهادت و آگاهی از پیروزی، نشده است؛ بلکه نبرد با دشمن و جانبازی در راه احیا و اعلای کلمه حق، امری راجح و دارای پاداش فراوان و از نشانه‌های ایمان به شمارآمده است؛ چنان که در دعاها نیز، درخواست شهادت و اشتیاق به آن، از فضایل بزرگ شمرده شده است.

۳.۱ - ماجرای عمرو بن جموح

بر این اساس است که رسول خدا خود، مردم را از این امر باز نمی‌داشت. (برای نمونه میتوان به قضیه عمرو بن جموح انصاری در جنگ احد اشاره کرد. وی چون لنگ بود، پسرانش او را از شرکت در جنگ منع می‌کردند و می‌گفتند: خداوند تو را معذور داشته است. این در حالی بود که او آرزوی شهادت می‌کرد. عمرو خدمت پیامبر رسید و گفت: «پسرانم مرا از شرکت در جهاد منع کرده‌اند. به خدا سوگند من می‌خواهم با همین پای لنگ وارد بهشت شوم». پیامبر فرمود: «خداوند تو را از جهاد معاف کرده است». اما چون عمرو قانع نشد، پیامبر فرمود: ما علیکم ان لاتمنعوه لعل الله یرزقه الشهادة «باکی نیست بر شما از اینکه او را منع نکنید: شاید خداوند شهادت را نصیب و روزی او کند».
عمرو در جنگ شرکت کرد و به درجه رفیع شهادت رسید. بنابراین اگر شهادت به خودی خود امری مطلوب نبود، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنین اجازه‌ای به عمرو نمی‌داد.) همچنین پیامبر به امام حسین (علیه‌السلام) فرمود: ان لک فی الجنة درجات لن تنالها الا بالشهادة؛
[۳۲] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج۱، ص۱۸۷.
«برای تو در بهشت مقامات و درجاتی است که تنها با شهادت به آن میرسی.» از این رو می‌توان گفت این دیدگاه ضمن اذعان به اینکه قیام امام حسین (علیه‌السلام) کاملا آگاهانه و به انگیزه دفاع از اسلام و احیای سنت جدش بوده است، بر این باور نیز است که این حرکت از جانب حضرت، برای دستیابی به آن مقامی بوده که خداوند در بهشت برای او در نظر گرفته بود و تنها راه رسیدن به آن، بنا بر فرمایش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، «شهادت» بوده است. این مطلب با توجه به منزلت و جایگاه خاص شهادت در فرهنگ اسلامی و آموزههای دینی، کاملا درست، و برای هر مسلمانی پذیرفتنی است.

۳.۲ - منشأ این دیدگاه

گویا منشا این دیدگاه، برخی روایات است که در کتب روایی ما آمده است. یکی از آنها، روایتی است از امام باقر (علیه‌السلام) که فرمود: «خدای تعالی نصرت خود (یعنی ملایکه) را بر امام حسین (علیه‌السلام) فروفرستاد تا آنجا که بین آسمان و زمین قرار گرفت. سپس او را مخیر کرد که میان پیروزی یا دیدار خدا، یکی را انتخاب کند و حضرت، ملاقات خدا را اختیار کرد». (عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن سیف بن عمیرة، عن عبدالملک بن اعین، عن ابی جعفر قال: انزل الله تعالی النصر علی الحسین حتی کان [ما] بین السماء والارض ثم خیرالنصر، او لقاء الله، فاختار لقاء الله تعالی


۱. بحرانی، یوسف بن احمد، الدرر النجفیه، ص۸۵-۸۶.
۲. ابن نما حلی، مثیرالاحزان، تحقیق مدرسة الامام المهدی، ص۱۱-۱۲.
۳. صحتی سردرودی، محمد، شهید فاتح در آیینه اندیشه، ص۲۰۶.
۴. سیدبن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۸۲.    
۵. بقره/سوره۲، آیه۵۴.    
۶. بقره/سوره۲، آیه۱۹۵.    
۷. بقره/سوره۲، آیه۱۹۰-۱۹۴.    
۸. علامه طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۶۴.    
۹. بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۴۵.
۱۰. ابن عساکر، تهذیب تاریخ مدینة دمشق الکبیر، تهذیب عبدالقادر بدران، ج۵، ص۴۵.
۱۱. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، تصحیح زیر نظر شیخ خلیل المیس، ج۱، ص۲۳۵.    
۱۲. حسینی جلالی، سید محمدرضا، «علم الائمة بالغیب والاعتراض علیه بالالقاء الی التهلکة والاجابات عنه عبر التاریخ، فصلنامه تراثنا، سال نهم، ۱۴۱۴ ق، ش۳۷، ص۷-۱۰۸.
۱۳. سیدبن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۰۰، پاورقی.    
۱۴. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۴۴۷.    
۱۵. علامه حلی، منتهی المطلب، مقابله حسن پیشنماز، ج۱۵،ص۱۲۲.    
۱۶. شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام، تحقیق مؤسسه معارف اسلامی، ج۳، ص۸۲.    
۱۷. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، ص۲۶-۲۷.
۱۸. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، ص۲۳۵.
۱۹. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، نامه ۵۳، ص۳۰۲.    
۲۰. نساء/سوره۴، آیه۷۴.    
۲۱. توبه/سوره۹، آیه۱۱۱-۱۱۲.    
۲۲. محمد/سوره۴۷، آیه۴-۶.    
۲۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۱-۶.    
۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۷-۱۵.    
۲۵. شیخ حرعاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، تصحیح و تحقیق میرزا عبدالرحیم ربانی، ج۱۱، باب ۱، ص۶-۱۲.    
۲۶. توبه/سوره۹، آیه۱۱۱.    
۲۷. عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی سقاء و ابراهیم آبیاری و شبلی، ج۲، ص۹۰.    
۲۸. محمدبن عمربن، واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، ج۱، ص۲۶۴.    
۲۹. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱۴، ص۲۶۱.    
۳۰. شیخ صدوق، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة، مجلس سی‌ام، ص۲۱۷.    
۳۱. ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۹.    
۳۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج۱، ص۱۸۷.
۳۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج۱، ص۲۶۰.    



پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۲۶۸-۲۷۵.






جعبه ابزار