• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بادغیس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بادغیس (یا بادغیسات)، ناحیه ای در شمال غربی افغانستان و شمال شرقی ولایت هرات میان هریرود و قسمت علیای رود مرغاب است.



امروز آن ناحیه در تقسیمات کشوری افغانستان «حکومت کلان بادغیسات» خوانده می‌شود. از شمال به جمهوری ترکمنستان، از مشرق به فاریاب، از جنوب شرقی به غور و از جنوب و مغرب به هرات محدود است.


بادغیس منطقه ای است کوهستانی با گردنه های بسیار که ارتفاعات عمده آن در مشرق قرار دارد و در دامنه های آن آب فراوان یافت می‌شود. قسمت شرقی آن جنگلی است و مرغزار های وسیع دارد، و در برخی از مناطق آن نیزارهایی دیده می‌شود. اراضی آن با رود های مرغاب، کوشک و قلعه نو آبیاری می‌شود.
بادغیس از دیر باز منطقه ای عشیره نشین بوده است، و اهالی آن به دامداری اشتغال دارند. از فرآورده های دامی کُرکْ، پوست گوسفند قره گل و پشم دارد. محصولات مهم زراعی آن غلات، پسته و زیره است، که برخی از آن‌ها صادر می‌شود.
در ۹ شهریور ۱۳۴۷، زمین لرزه سختی، به شعاع بیش از ششصد کیلومتر، سراسر این منطقه را لرزاند.
[۱] نن امبرسز، چپملویل، ج۱، ص۲۵۶، تاریخ زمین لرزه های ایران، ترجمه ابوالحسن رده، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۲] نن امبرسز، چپملویل، ج۱، ص۲۶۱، تاریخ زمین لرزه های ایران، ترجمه ابوالحسن رده، تهران ۱۳۷۰ ش.

محدوده سیاسی بادغیس، در دوره های تاریخی، دستخوش دگرگونی شده است؛ در ۱۳۴۹ جمعیت بادغیس به ۱۰۵، ۳۲۸ تن می‌رسیده است
[۳] محمد امین واکمن، افغانستان در تقاطع، ص ۱۹۸، دهلی نو، ۱۹۸۵.
.
مرکز بادغیس، شهر قلعه نو (جمعیت در ۱۳۴۹، ۰۴۹، ۲۸ تن)، تقریباً در ارتفاع ۹۱۵ متری در حدود ۱۲۹ کیلومتری شمال شرقی هرات قرار گرفته و اطراف آن را کوه های بلندی احاطه کرده است. کوه خاکی، کُتَل بند خره بادرختان پسته (به نام «پسته لیق») در مشرق آن و کوه زرمست و کوه کتل سبزک و کتل یخک پوشیده از درختان ارچه (به نام «ارچه لیق») در قسمت غربی آن قرار دارد. قله های این کوه‌ها اغلب پوشیده از برف است و دریاچه های کوچک دهستان، چکو، لامان، مقر، خارستان و باغک در کوهستان های آن دیده می‌شود. در پیرامون قلعه نو دهکده های متعددی قرار گرفته است.
قلعه نو در سمت راستِ دره ای به پهنای هشتصد متر قرار گرفته که قلعه بزرگی (در دهستان قلعه نو) محیط قلعه بین حدود ۳۶۵ تا ۴۵۷ متر، با دو دروازه در شمال و جنوب، دارد و با خندقی محصور شده است. درون این قلعه، ارگ، و در بیرون آن، بازار کوچکی دیده می‌شود که در سابق سی دکان داشته، و در حوالی قلعه هشتصد خانه پراکنده دیده می‌شد. در این قلعه، بر بالای تپه بزرگی به نام قلعه کوه نریمان، زیارتگاهی است به نام امامزاده اصغر. همچنین زیارتگاه های خواجه عبدال در کوهستان لامان و خواجه ابوالقاسم در ده خارستان قرار دارد.


بادغیس (یا باذغیس) در فارسی میانه وادگیس،
[۴] بُندَهِش، (گردآوری) فَرَنبَغ دادگی، ج۱، ص۷۲، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
[۵] بُندَهِش، (گردآوری) فَرَنبَغ دادگی، ج۱، ص۱۷۳، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
در اوستایی واییتی گیس (یا واییتی گیسه)
[۶] کریستین بارتولمه، فرهنگ لغت Altiranisches، ستون های ۱۴۰۹ـ۱۴۱۰، برلین، ۱۹۶۱.
[۷] اوستا، یشت ها، ج۲، ص۳۲۵ـ۳۲۶، گزارش پورداود، ج ۲، تهران ۱۳۴۷ ش.
و در ارمنی وَتَه گِس یا وَدْگس
[۸] ژوزف مارکوارت، وهرود و ارنگ، ج۱، ص۷۷، ترجمه داود منشی زاده، تهران ۱۳۶۸ ش.
آمده است.
در منابع جغرافیا نویسان اسلامی باذَغِیس ضبط شده است.
[۹] ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، ج۱، ص۲۵۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۱۰] ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۴۳۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۱۱] محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۲۹۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

طبق مطالب بُندَهِش کوه بادغیس (وادگیس) در مرز های بادغیس قرار دارد و پر از دار و درخت است.
[۱۲] بُندَهِش، (گردآوری) فَرَنبَغ دادگی، ج۱، ص۷۲، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.



گذشته بادغیس پیش از اسلام روشن نیست. به نوشته اعتماد السلطنه نام قدیم آن «بی تاک» بوده و اسکندر پس از تسلط بر ایرانشهر از هدیه هایی که از ایران به یونان برد پسته بادغیس بود.
[۱۳] محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، مرآة البلدان، ج۱، ص۲۴۹، چاپ عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ ش.

بادغیس در دوره ساسانیان با هرات و بُوشَنْج (پوشنگ) یکی از چهار مرزبان نشین خراسان شمرده می‌شد.
[۱۴] ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۱۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۱۵] عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۶۴ـ۶۶، چاپ عبدالحی جبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
شاه هرات و بوشنج و باذغیس، «برازان» خوانده می‌شد.
[۱۶] ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۴۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

در زمان پادشاهی هرمز (حک :۵۷۹ـ۵۹۰) میان بهرام چوبین سپهسالار ایرانی با خاقان شابه (ملک ترک) که وارد بادغیس و هرات شده بود، جنگی درگرفت.
[۱۷] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۹۹۱ـ۹۹۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

بادغیس در اواخر دوره ساسانیان مدتی دارالملک هفتالیان شمرده می‌شد.
[۱۸] یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۶۱ـ۴۶۲، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
هنگام ورود مسلمانان به خراسان نیزک طرخان که یک بودایی متعصب بود، در آن‌جا حکومت می‌کرد
[۱۹] احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۰۸، بیروت ۱۹۸۸.
در ۳۲ خلیفه بن عبدالله حنفی به نمایندگی عبدالله بن عامر به بادغیس حمله کرد ولی پس از بازگشت او مردم شوریدند و به قارن که قیام را رهبری می‌کرد، پیوستند.
[۲۰] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۲۹۰۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

در دوره معاویه نیز اهالی بادغیس و هرات و بوشنج و بلخ در سرپیچی خود باقی ماندند و چون ابن عامر والی بصره، عبدالله بن خازم سلمی (متوفی ۷۳) را حاکم خراسان کرد، او با اهالی هرات و بوشنج و بادغیس صلح کرد.
[۲۱] احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۹۵ـ۳۹۶، بیروت ۱۹۸۸.

در ۴۵، زیاد بن ابی سفیان به ولایت بصره رسید و نافع بن خالد طاحی را به ولایت هرات و بادغیس و... فرستاد.
[۲۳] احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۹۶، بیروت ۱۹۸۸.

در ۵۱، به نوشته گردیزی «مردم بادغیس و گنج روستا (کنج رستاق) مرتد شدند، پس شداد بن خالد الاسدی بر ایشان تاختن آورد و قومی را بکشت و تنی چند را برده کرد».
[۲۴] عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۳۷، چاپ عبدالحی جبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.

در ۸۴ یزید بن مهلب خواست به قلعه بادغیس حمله کند ولی نیزک با او صلح کرده قلعه بادغیس را به او واگذاشت.
[۲۵] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۱۲۹، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

در ۸۵ مفضل بن ابی صفره با اهالی بادغیس که از اعراب اطاعت نمی‌کردند به جنگ پرداخت.
[۲۶] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۱۴۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

در ۸۷ قتیبة بن مسلم والی خراسان از سوی حجاج با نیزک و اهل بادغیس صلح کرد تا وارد بادغیس نشود.
[۲۷] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۱۷۹، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
[۲۸] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۱۸۴ـ۱۱۸۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

در زمان ابو مسلم (احتمالاً در ۱۳۱) عبدالله بن شعبه، سردار او و مأمور سرکوب به آفرید، او را در کوه های بادغیس دستگیر کرد و پیروان او را کشت.
[۲۹] محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، ج۱، ص۲۳۲ـ۲۳۳، ترجمه اکبردانا سرشت، تهران ۱۳۲۱ ش.
[۳۰] عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۶۶، چاپ عبدالحی جبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.

در ۱۴۷ در دوره ابو جعفر منصور مردم خراسان همگی با مهدی فرزند منصور بیعت کردند جز اهالی بادغیس که استادسیس در آن‌جا مدعی پیامبری بود.
[۳۱] احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۰، بیروت.
او در ۱۵۰ در دوره منصور با اهالی هرات و بادغیس و سیستان قیام کرد و بر همه خراسان مسلط شد.
[۳۲] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۳۵۴ـ۳۵۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

در ۱۷۵ حصین از خوارج پس از قیام در بُست و سیستان قصد بوشنج و هرات و بادغیس کرد. او پس از مدتی در اسفزار کشته شد.
[۳۳] عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۸۶ـ۲۸۷، چاپ عبدالحی جبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۳۴] تاریخ سیستان، چاپ ملک الشعراء بهار، ج۱، ص۱۵۳ـ۱۵۴، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).

در ۱۸۰ حمزه پسر آذرک سیستانی از خوارج پس از خروج در سیستان با عامل خلیفه علی بن عیسی بن ماهان، در باخرز به جنگ پرداخت و شکست خورد. پس از آن در ۱۸۵ علی بن عیسی بن ماهان پس از جنگ و شکست حمزه بن آذرک که در بادغیس خروج کرده بود، او را تا کابل تعقیب کرد و کشت.
[۳۷] احمدبن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، ج۱، ص۳۰۴ـ۳۰۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۳۸] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۶۵۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

از نیمه دوم قرن سوم و قرن چهارم بادغیس جزو قلمرو سامانیان بود و به نقل از چهار مقاله در آن دوره «اسبان به بادغیس می‌فرستادند» و نصر بن احمد سامانی (حک :۲۵۰ـ۲۷۹) «در زمستان به دارالملک بخارا مقام کردی و تابستان به سمرقند رفتی یا به شهری از شهر های خراسان مگر یک سال نوبت هری بود به فصل بهار به بادغیس بود که بادغیس خرم ‌ترین چرا خوار های خراسان و عراق است قریب هزار ناو هست پر آب و علف که هریکی لشکری را تمام باشد».
[۳۹] احمدبن عمر نظامی، کتاب چهارمقاله، ج۱، ص۳۱ـ۳۲، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۳۲۷/۱۹۰۹، چاپ افست تهران.

ظاهراً بادغیس از قرن سوم به بعد اهمیت یافته، به طوری که در ۲۱۱ـ۲۱۲ سهم بادغیس از خراج خراسان برای عبدالله بن طاهر ۰۰۰، ۴۴۰ درهم مقررشده بود.
[۴۰] ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۳۴ـ۳۶، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

در ۲۵۹ یعقوب لیث که از بلخ به قهستان رفته بود، عاملان خویش را برهرات و بوشنج و بادغیس گماشت.
[۴۱] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۸۷۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

در ۲۹۰ به نوشته ابن رسته، بادغیس از کوره های استان خراسان محسوب می‌شد و بین آن و هرات کوهی بود که در آن سیصد ده قرار داشت.
[۴۲] ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، ج۱، ص۱۰۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۴۳] ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، ج۱، ص۱۷۳، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
به نوشته اصطخری، در دوره او نیز بادغیس از کوره های خراسان شمرده می‌شد و چندین شهر داشت و مرکز آن کوغناباد بود که سلطان در آن‌جا می‌نشست. مردم بادغیس اهل جماعت بودند مگر اهالی دهکده خُجُستان و دیه احمد بن عبدالله که از خوارج غالی بودند.
[۴۴] ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، ج۱، ص۲۵۳ـ۲۵۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۴۵] ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

ابن حوقل آبادترین و بزرگترین شهر بادغیس را دهستان نوشته که حدود نصف پوشنگ بَر کوه نهاده شده و خانه های زیر زمینی بسیار داشت و بنا های آن از گل بود. از شهر های دیگر آن حبل الفضه (کوه سیم) بود که کنار جاده سرخس به هرات قرار داشت و دارای معدن نقره بود.
[۴۶] ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۴۴۰ـ۴۴۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

در ۳۷۲ طبق مطالب حدودالعالم بادغیس جایی آبادان و با نعمت بسیار بود و نزدیک سیصد ده داشت،
[۴۷] حدودالعالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، ج۱، ص۹۲، تهران ۱۳۴۰ ش.
و دارای هشت مدینه (شهر) بود.
[۴۸] محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۲۹۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

در ۴۲۶ امیر مسعود (غزنوی) از راه بَوْنْ (ببن) و بغ وارد بادغیس شد.
[۴۹] محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۲، ص۷۱۶، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱۳۶۸ ش.
سلطان سنجر در دوره سلطنت خود در خراسان (حک :۴۹۰ـ۵۵۲) با ملک معزالدین حسین غوری، که هفتاد هزار سوار در بادغیس گردآورده بود، مصاف و او را اسیر کرد.
[۵۰] دولتشاه بن بختیشاه دولتشاه، تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی، ج۱، ص۳۰۰، چاپ محمد عباسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۷ ش).

احتمالاً در ۵۶۹ بادغیس به تصرف غیاث الدین محمدبن سام از پادشاهان غور (از سلسله آل شنسب) درآمد.
[۵۱] غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۶۰۶، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۲ ش.

در ۵۷۱ شهاب الدین ابوالمظفر بن سام پس از تسخیر هندوستان به خراسان حمله کرد و در بادغیس مراسم عزاداری برادر خود را به پا داشت.
[۵۲] غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۶۰۷، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۲ ش.

در ۶۰۰ که سلطان علاء الدین محمد خوارزمشاه با سپاه خود عازم تسخیر هرات شد، لشکریان او به سرپرستی الب غازی بادغیس را غارت کردند.
[۵۳] عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی، ج۲، ص۵۳ـ۵۴، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.
به نوشته حافظ ابرو پیش از حمله مغولان، بادغیس بسیار آباد بود و چند شهر معتبر مانند کالوین و یغشور (بغشور) و آبادی‌هایی با ۰۰۰، ۲۰ تا ۰۰۰، ۳۰ تن جمعیت داشت. اما مغولان هنگام ورود به بادغیس کشتار بسیاری کردند.
[۵۴] عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج۱، ص۳۳.

ظاهراً پس از چیرگی مغولان بر بادغیس، در دوره اوگتای قاآن (حک :۶۲۴ـ۶۳۹) قسمتی از اردوی مغول‌ها در آن‌جا مقیم شد.
[۵۵] عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ج۱، ص۱۶۵، تهران ۱۳۶۴ ش.
به نوشته یاقوت در زمان او بادغیس از «اعمال هرات و مروالرود شمرده می‌شد و همچنان جزو رُبع اول خراسان بود و چندین قریه از جمله بغشور داشت و مرکز آن شهر بَوْنْ و بامیین بود. بَوْنْ (یابَبْنَه) نزدیک بامیین قرار داشت بین هرات و بَوْن دو مرحله فاصله بود».
یاقوت از این دو شهر دیدن کرده بود. او می‌نویسد که ریشه آن (بادغیس) از باد خیز فارسی است.
[۵۶] یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۶۱ـ۴۶۲، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
[۵۷] یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۸۷، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
امروز ارتفاعاتِ جنوب شرقی جمهوری ترکمنستان بادخیز نامیده می‌شود.
[۵۸] انجمن دائرة المعارف افغانستان، آریانا دایرة المعارف، ذیل «بادخیز»، کابل ۱۳۲۸ـ۱۳۴۸ ش، ذیل «بادغیس».

در ۶۴۶ ارغون وارد خراسان شد و به بادغیس آمد.
[۵۹] عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی، ج۲، ص۲۴۹، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.

در ۶۶۷ شاهزاده براق با ۰۰۰، ۱۵۰ سوار از آب آمویه به خراسان وارد شد و در بادغیس قشلاق کرد.
[۶۰] احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۳۳۸، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش.

در ۶۶۸ در دوره آباقا، براق مرغزار بادغیس را که علف خوار (مرتع دام های) پدر و اجداد مغول بود، خواستار شد که به جنگ آباقاخان و براق انجامید
[۶۱] رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۱۱۳ـ۱۱۴، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو ۱۹۵۷.
و این نشان می‌دهد که ناحیه بادغیس مراتع عشایر مغول بود و تا اوایل قرن هشتم در دوره اولجایتو (حک :۷۰۳ـ۷۱۶) همچنان عشایر مغول آن‌جا را دردست داشتند، به طوری که ایلخان بادغیس را به یَساوُرْ، یکی از فرمانروایان مغول، برای اردوگاه قشلاق واگذار کرد.
[۶۲] برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ج۱، ص۱۲۱، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران ۱۳۶۵ ش.
[۶۳] برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ج۱، ص۱۲۳، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران ۱۳۶۵ ش.

در اواسط قرن هشتم به نوشته حمدالله مستوفی بادغیس بیشه ای پنج فرسنگ در پنج فرسنگ داشت که پراز درخت فستق (پسته) بود.
[۶۴] حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، ج۱، ص۱۵۳، چاپ گی لسترنج، تهران ۱۳۶۲ ش.

در اواخر زمستان ۷۸۲، هنگام لشکرکشی تیمور به ایران، امیر زاده میرانشاه با لشکریانش به بادغیس تاختند و مال و اسب و نعمت بی شمار غارت کردند.
[۶۵] شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه، ج۱، ص۲۲۵ـ۲۲۶، چاپ محمدعباسی، تهران ۱۳۳۶ ش.

در ۸۱۰ بادغیس در دست جانشینان تیمور بود
[۶۶] غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۵۶۵، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۲ ش.
و دویست مزرعه داشت که نام آن‌ها در دفتر دیوان ضبط شده بود.
[۶۷] عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج۱، ص۳۳.

در ۸۵۸ میرزا بابر از حکمرانان تیموری در خراسان برای دفع حمله سلطان ابو سعید که از جیحون عبور کرده بود، از شمال هرات وارد ولایت بادغیس شد.
[۶۸] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۱، ص۳۳۳، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.

در ۹۱۲ طبق نوشته روملو سپاهیان شیبک خان ازبک از مرو رود گذشتند و بادغیس را غارت کردند.
[۶۹] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۱۲۱، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
پس از مرگ شاه اسماعیل اول (۹۳۰)، هنگامی که سلطان حسین میرزا در هرات به سر می‌برد، ازبکان به بادغیس آمدند و اسب و گاو و گوسفند و شتر مردم را به غارت بردند.
[۷۰] جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی، ج۱، ص۴۶، یا روزنامه ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ ش.

در قرن اول طبق مطالب مجمع التواریخ ابدالی های افغانی به حوالی هرات آمدند و در بادغیس ییلاق نشین شدند.
[۷۱] محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، ج۱، ص۱۹، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
بعدها این مهاجرت یکی از دلایل جدایی هرات و بادغیس، به یاری انگلیسی ها، از ایران شد.
در ۱۰۱۱ شاه عباس اول برای دفع فتنه ازبکان وارد ییلاق بادغیس شد. وی با سیصد عرابه توپ از بادغیس به سوی ماروچاق حرکت کرد.
[۷۲] حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، ج۱، ص۱۷۳، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۷۳] اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۶۱۹ـ۶۲۰، تهران ۱۳۵۰ ش.

در ۱۰۱۵ ازبکان به قصد تصرف بادغیس، به خراسان حمله کردند ولی بر اثر بارش برف سنگین ناگزیر عقب نشستند.
[۷۴] اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۷۴۴ـ۷۴۵، تهران ۱۳۵۰ ش.

اما در ۱۰۳۰ توانستند بادغیس را تصرف کنند و تنی چند از طایفه شاملو راکه در آن‌جا بودند، اسیر کردند و به قتل رساندند.
[۷۵] اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۹۶۱، تهران ۱۳۵۰ ش.

در ۱۰۴۰ بنا بر نوشته خواجگی اصفهانی، ازبکان بار دیگر قصد بادغیس کردند اما از قزلباشها شکست خوردند و پس از اسارت سیصد تن عقب نشستند.
[۷۶] محمد معصوم خواجگی اصفهانی، خلاصة السیر: تاریخ روزگار شاه صفی صفوی، ج۱، ص۱۱۴، تهران ۱۳۶۸ ش.
شاه عباس دوم (حک :۱۰۵۲ـ۱۰۷۷) پس از گشودن قلعه بُست وارد شد و دارالسلطنه هرات (و بادغیس) در آن‌جا اقامت گزید.
[۷۷] محمدطاهربن حسین وحید قزوینی، عباسنامه، ج۱، ص۱۲۷، یا، شرح زندگانی ۲۲ ساله شاه عباس ثانی (۱۰۵۲ـ۱۰۷۳)، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ ش.
[۷۸] محمدطاهربن حسین وحید قزوینی، عباسنامه، ج۱، ص۱۳۲ـ۱۳۳، یا، شرح زندگانی ۲۲ ساله شاه عباس ثانی (۱۰۵۲ـ۱۰۷۳)، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ ش.

در ۱۱۲۸ با سقوط و کشتار قزلباش‌ها در اندک زمانی توابع هرات تا سرحد سیستان و از سمت شمال از بادغیس تا حوالی آب مرغاب به تصرف افغان ها درآمد.
[۷۹] محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، ج۱، ص۲۱، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ ش.

در ۱۱۴۵ به نا بر نوشته مروی ولایت بادغیس و ماروچاق خراب و بایر بود.
[۸۰] محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۰۴، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.

در ۱۱۵۳ نادر از قندهار، از راه هرات و بادغیس، برای جنگ با ازبکان که بخارا و خوارزم را تسخیر کرده بودند، حرکت کرد
[۸۱] محمد مهدی بن محمد نصیر استرآبادی، درّه نادره: تاریخ عصر نادرشاه، ص۵۰۷-۵۰۸، چاپ جعفر شهیدی، تهران ۱۳۴۱ ش.
.
در ۱۲۳۲ در دوره فتحعلیشاه هنگامی که شجاع السلطنه به بالامرغاب هرات می‌رفت در قلعه نو توقف کرد. قلعه نو از دیر باز مسکن قدیم قوم هزاره بود که در آن دوره بیش از ۰۰۰، ۱۰۰ خانه. (خانوار) داشت. (این قلعه نو با قلعه نو مرکز بادغیس نسبتی ندارد) شجاع السلطنه هرات را محاصره و با هزاری ها سخت جنگید. سرانجام پس از مصالحه، شجاع السلطنه از محاصره هرات دست برداشت و خوانین هزاره (بنیاد خان و نصیرخان و لطفعلی خان) پس از فتح محمودآباد به بادغیسات گریختند.
[۸۲] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۹، ص۵۳۵، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
[۸۳] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۹، ص۵۴۰ـ۵۴۲، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
[۸۴] محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۱، ص۲۸۲، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ــ۱۳۴۵ ش.
[۸۵] محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۱، ص۲۸۴ـ۲۸۶، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ــ۱۳۴۵ ش.

در ۱۲۵۳ که محمد شاه برای محاصره هرات رهسپار شد، آصف الدوله را مأمور خواباندن شورش بادغیسات کرد.
[۸۶] محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، مرآة البلدان، ج۱، ص۹۲۲ـ۹۲۳، چاپ عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ ش.

در ۱۲۷۲ شاهزاده محمد یوسف ابدالی هفتصد خانوار باخرزی را که شیر محمد خان هزاره از باخرز به بادغیس برده و یار محمد خان به هرات آورده بود به باخرز بازگرداند (
[۸۷] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۶۵۵، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
[۸۸] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۶۷۷، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
[۸۹] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۶۶۸، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
[۹۰] محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۲۴۴، ج ۳، تهران ۱۳۰۰ ش.

در ۱۲۷۳ شاهزاده در (حسام السلطنه شورش حکام هرات را که مشوق آنان بود دوست محمد خان امیر کابل درهم) خفابه تحریک انگلیسی‌ها شکست و در ارگ آن ساکن و در مسجد جامع هرات به نام شاهنشاه ایران خطبه ای خوانده شد
[۹۱] محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج ۳، ص۲۵۰، تهران ۱۳۰۰ ش.
[۹۲] محمدجعفربن محمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، ج۱، ص۱۸۸ـ۱۹۰، چاپ حسین خدیو جم، تهران ۱۳۶۳ ش.
پس از محاصره هرات و ورود انگلیسی‌ها به خارک و بوشهر، که در ۲ مه ۱۸۵۷ به امضای معاهده پاریس انجامید، طبق ماده پنج آن ایرانیان از هرات صرف نظر کردند،
[۹۳] مهدیقلی هدایت، گزارش ایران، ج۱، ص۷۹ـ۸۱، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳ ش.
و از آن پس هرات و توابع آن از جمله بادغیس از ایران جدا شد.


از مشاهیر بنام بادغیس، حنظله بادغیسی و احمد بن عبدالله خجستانی را می‌توان نام برد.


(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲) ابن حوقل، کتاب صورة الارض، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۳) ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴) ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۵) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، ترجمه اکبردانا سرشت، تهران ۱۳۲۱ ش.
(۶) محمد مهدی بن محمد نصیر استرآبادی، درّه نادره: تاریخ عصر نادرشاه، چاپ جعفر شهیدی، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۷) اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۸) برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۹) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۱۰) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج ۳، تهران ۱۳۰۰ ش.
(۱۱) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، مرآة البلدان، چاپ عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۱۲) عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۳) نن امبرسز، چپملویل، تاریخ زمین لرزه های ایران، ترجمه ابوالحسن رده، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۴) انجمن دائرة المعارف افغانستان، آریانا دایرة المعارف، کابل ۱۳۲۸ـ۱۳۴۸ ش، ذیل «بادغیس».
(۱۵) اوستا-یشت ها، یشت ها، گزارش پورداود، ج ۲، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۱۶) احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، بیروت ۱۹۸۸.
(۱۷) بُندَهِش، (گردآوری) فَرَنبَغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۸) محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۱۹) تاریخ سیستان، چاپ ملک الشعراء بهار، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
(۲۰) عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.
(۲۱) عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو.
(۲۲) چاپ مایل هروی، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۲۳) حدودالعالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۲۴) حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۲۵) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، چاپ گی لسترنج، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۶) محمد معصوم خواجگی اصفهانی، خلاصة السیر: تاریخ روزگار شاه صفی صفوی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۷) احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش.
(۲۸) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۹) محمدجعفربن محمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، چاپ حسین خدیو جم، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۰) دولتشاه بن بختیشاه دولتشاه، تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی، چاپ محمد عباسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۷ ش).
(۳۱) رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو ۱۹۵۷.
(۳۲) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
(۳۳) محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ــ۱۳۴۵ ش.
(۳۴) شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه، چاپ محمدعباسی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۳۵) محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۳۶) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی جبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۷) ژوزف مارکوارت، وهرود و ارنگ، ترجمه داود منشی زاده، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۳۸) محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۳۹) محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۴۰) محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴۱) جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی، یا روزنامه ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۴۲) احمدبن عمر نظامی، کتاب چهارمقاله، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۳۲۷/۱۹۰۹، چاپ افست تهران.
(۴۳) محمدطاهربن حسین وحید قزوینی، عباسنامه، یا، شرح زندگانی ۲۲ ساله شاه عباس ثانی (۱۰۵۲ـ۱۰۷۳)، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ ش.
(۴۴) رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
(۴۵) مهدیقلی هدایت، گزارش ایران، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴۶) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۴۷) احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت.
(۴۸) احمدبن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴۹) Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch , Berlin ۱۹۶۱;.
(۵۰) Great Soviet encyclopedia , New York ۱۹۷۳-۱۹۸۳, sv "Badkhyz";.
(۵۱) Historical and political gazetteer of Afghanistan , ed Ludwig W Adamec, vol ۳: Herat and northwestern Afghanistan ,Graz۱۹۷۵، svv Badghis", "kalanao" (by Wanliss and Dobbs) ;.
(۵۲) Karta (Firm) , Atlas of the Middle East , ed Moshe Brawer, New York ۱۹۸۸;.
(۵۳) J Marquart, E ¦ ra ¦ ns § ahr , Berlin ۱۹۰۱;.
(۵۴) Mohammad Amin Wakman, Afghanistan at the crossroads , New Delhi ۱۹۸۵


۱. نن امبرسز، چپملویل، ج۱، ص۲۵۶، تاریخ زمین لرزه های ایران، ترجمه ابوالحسن رده، تهران ۱۳۷۰ ش.
۲. نن امبرسز، چپملویل، ج۱، ص۲۶۱، تاریخ زمین لرزه های ایران، ترجمه ابوالحسن رده، تهران ۱۳۷۰ ش.
۳. محمد امین واکمن، افغانستان در تقاطع، ص ۱۹۸، دهلی نو، ۱۹۸۵.
۴. بُندَهِش، (گردآوری) فَرَنبَغ دادگی، ج۱، ص۷۲، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
۵. بُندَهِش، (گردآوری) فَرَنبَغ دادگی، ج۱، ص۱۷۳، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
۶. کریستین بارتولمه، فرهنگ لغت Altiranisches، ستون های ۱۴۰۹ـ۱۴۱۰، برلین، ۱۹۶۱.
۷. اوستا، یشت ها، ج۲، ص۳۲۵ـ۳۲۶، گزارش پورداود، ج ۲، تهران ۱۳۴۷ ش.
۸. ژوزف مارکوارت، وهرود و ارنگ، ج۱، ص۷۷، ترجمه داود منشی زاده، تهران ۱۳۶۸ ش.
۹. ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، ج۱، ص۲۵۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۱۰. ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۴۳۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۱۱. محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۲۹۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۱۲. بُندَهِش، (گردآوری) فَرَنبَغ دادگی، ج۱، ص۷۲، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
۱۳. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، مرآة البلدان، ج۱، ص۲۴۹، چاپ عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ ش.
۱۴. ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۱۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۱۵. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۶۴ـ۶۶، چاپ عبدالحی جبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
۱۶. ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۴۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۱۷. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۹۹۱ـ۹۹۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۱۸. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۶۱ـ۴۶۲، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۱۹. احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۰۸، بیروت ۱۹۸۸.
۲۰. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۲۹۰۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۲۱. احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۹۵ـ۳۹۶، بیروت ۱۹۸۸.
۲۲. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۰۸۲۰۹، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.    
۲۳. احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۹۶، بیروت ۱۹۸۸.
۲۴. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۳۷، چاپ عبدالحی جبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
۲۵. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۱۲۹، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۲۶. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۱۴۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۲۷. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۱۷۹، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۲۸. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۱۸۴ـ۱۱۸۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۲۹. محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، ج۱، ص۲۳۲ـ۲۳۳، ترجمه اکبردانا سرشت، تهران ۱۳۲۱ ش.
۳۰. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۶۶، چاپ عبدالحی جبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
۳۱. احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۰، بیروت.
۳۲. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۳۵۴ـ۳۵۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۳۳. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۸۶ـ۲۸۷، چاپ عبدالحی جبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
۳۴. تاریخ سیستان، چاپ ملک الشعراء بهار، ج۱، ص۱۵۳ـ۱۵۴، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
۳۵. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۸۹، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.    
۳۶. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۰۲، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.    
۳۷. احمدبن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، ج۱، ص۳۰۴ـ۳۰۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۳۸. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۶۵۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۳۹. احمدبن عمر نظامی، کتاب چهارمقاله، ج۱، ص۳۱ـ۳۲، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۳۲۷/۱۹۰۹، چاپ افست تهران.
۴۰. ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۳۴ـ۳۶، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۴۱. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۸۷۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۴۲. ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، ج۱، ص۱۰۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۴۳. ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، ج۱، ص۱۷۳، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۴۴. ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، ج۱، ص۲۵۳ـ۲۵۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۴۵. ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۴۶. ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۴۴۰ـ۴۴۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۴۷. حدودالعالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، ج۱، ص۹۲، تهران ۱۳۴۰ ش.
۴۸. محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۲۹۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۴۹. محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۲، ص۷۱۶، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱۳۶۸ ش.
۵۰. دولتشاه بن بختیشاه دولتشاه، تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی، ج۱، ص۳۰۰، چاپ محمد عباسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۷ ش).
۵۱. غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۶۰۶، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۵۲. غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۶۰۷، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۵۳. عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی، ج۲، ص۵۳ـ۵۴، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.
۵۴. عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج۱، ص۳۳.
۵۵. عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ج۱، ص۱۶۵، تهران ۱۳۶۴ ش.
۵۶. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۶۱ـ۴۶۲، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۵۷. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۸۷، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۵۸. انجمن دائرة المعارف افغانستان، آریانا دایرة المعارف، ذیل «بادخیز»، کابل ۱۳۲۸ـ۱۳۴۸ ش، ذیل «بادغیس».
۵۹. عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی، ج۲، ص۲۴۹، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.
۶۰. احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۳۳۸، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش.
۶۱. رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۱۱۳ـ۱۱۴، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو ۱۹۵۷.
۶۲. برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ج۱، ص۱۲۱، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران ۱۳۶۵ ش.
۶۳. برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ج۱، ص۱۲۳، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران ۱۳۶۵ ش.
۶۴. حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، ج۱، ص۱۵۳، چاپ گی لسترنج، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶۵. شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه، ج۱، ص۲۲۵ـ۲۲۶، چاپ محمدعباسی، تهران ۱۳۳۶ ش.
۶۶. غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۵۶۵، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶۷. عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج۱، ص۳۳.
۶۸. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۱، ص۳۳۳، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
۶۹. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۱۲۱، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
۷۰. جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی، ج۱، ص۴۶، یا روزنامه ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ ش.
۷۱. محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، ج۱، ص۱۹، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۷۲. حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، ج۱، ص۱۷۳، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۷۳. اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۶۱۹ـ۶۲۰، تهران ۱۳۵۰ ش.
۷۴. اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۷۴۴ـ۷۴۵، تهران ۱۳۵۰ ش.
۷۵. اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۹۶۱، تهران ۱۳۵۰ ش.
۷۶. محمد معصوم خواجگی اصفهانی، خلاصة السیر: تاریخ روزگار شاه صفی صفوی، ج۱، ص۱۱۴، تهران ۱۳۶۸ ش.
۷۷. محمدطاهربن حسین وحید قزوینی، عباسنامه، ج۱، ص۱۲۷، یا، شرح زندگانی ۲۲ ساله شاه عباس ثانی (۱۰۵۲ـ۱۰۷۳)، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ ش.
۷۸. محمدطاهربن حسین وحید قزوینی، عباسنامه، ج۱، ص۱۳۲ـ۱۳۳، یا، شرح زندگانی ۲۲ ساله شاه عباس ثانی (۱۰۵۲ـ۱۰۷۳)، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ ش.
۷۹. محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، ج۱، ص۲۱، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۸۰. محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۰۴، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۸۱. محمد مهدی بن محمد نصیر استرآبادی، درّه نادره: تاریخ عصر نادرشاه، ص۵۰۷-۵۰۸، چاپ جعفر شهیدی، تهران ۱۳۴۱ ش.
۸۲. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۹، ص۵۳۵، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
۸۳. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۹، ص۵۴۰ـ۵۴۲، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
۸۴. محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۱، ص۲۸۲، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ــ۱۳۴۵ ش.
۸۵. محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۱، ص۲۸۴ـ۲۸۶، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ــ۱۳۴۵ ش.
۸۶. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، مرآة البلدان، ج۱، ص۹۲۲ـ۹۲۳، چاپ عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ ش.
۸۷. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۶۵۵، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
۸۸. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۶۷۷، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
۸۹. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۶۶۸، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
۹۰. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۲۴۴، ج ۳، تهران ۱۳۰۰ ش.
۹۱. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج ۳، ص۲۵۰، تهران ۱۳۰۰ ش.
۹۲. محمدجعفربن محمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، ج۱، ص۱۸۸ـ۱۹۰، چاپ حسین خدیو جم، تهران ۱۳۶۳ ش.
۹۳. مهدیقلی هدایت، گزارش ایران، ج۱، ص۷۹ـ۸۱، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳ ش.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بادغیس»، شماره۱۱۶.    


رده‌های این صفحه : افغانستان | جغرافیای اسلامی




جعبه ابزار