• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ام کلثوم در کربلا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




در منابع از دختر کوچک امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) با نام زینب صغری و کنیه‌ ام کلثوم یاد شده است، ام کلثوم از حاضران در عرصه کربلا و از شاهدان این واقعه تلخ به شمار می‌رود، در منابع از حضور‌ ام کلثوم در کوفه در چند جا سخن به میان آمده است اما از حضور و سخنان‌ ام کلثوم در شام خبر چندانی به دست ما نرسیده است.



در منابع از دختر کوچک امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) با نام زینب صغری و کنیه‌ ام کلثوم یاد شده است. (از او با نام زینب وسطی نام برده و آورده این کنیه از سوی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به او اعطا شده است.) علامه امین‌ ام کلثوم را کنیه زینب کبری (سلام‌الله‌علیهم) دانسته و آورده است‌ ام کلثومی که در منابع از او به عنوان فرزند حضرت علی (علیه‌السّلام) و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیهم) یاد شده است در واقع کنیه زینب کبری (سلام‌الله‌علیهم) بوده است.
[۳] عبیدلی، یحیی بن حسن، اخبار الزینبیات، ص۱۲۳، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.

از تاریخ دقیق تولد این بانو خبری به دست ما نرسیده است؛ اما آنچه که مسلم است این است که بنا بر نقل بسیاری از مورخان و سیره نگاران این اتفاق مبارک در اواخر ایام حیات شریف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مدینه اتفاق افتاده است.
[۵] عبیدلی، یحیی بن حسن، اخبار الزینبیات، ص۱۲۳، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.

ام کلثوم کودکی بیش نبود که جد بزرگوارش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از دست داد و اندکی بعد سیاه‌پوش مادرش زهرای اطهر (سلام‌الله‌علیها) گردید. روایت شده که چون مادرش وفات یافت‌ ام کلثوم برقعی به صورت انداخته و عبایی به سر کشیده بود و در حالی که دامن عبا بر روی زمین کشیده می‌شد راه می‌رفت و با ناله‌های جانسوزی پی در پی می‌گفت: «یا ابتاه یا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) امروز مصیبت پنهان شدن تو در نظر ما آشکار گردید و این فراقی است که هرگز لقایی بعد آن نخواهد بود.»


بیشترین اخباری که از‌ ام کلثوم در دوره امیرالمومنین در دست است مربوط به آخرین روزهای حیات پدرشان است. او روایتگر اصلی آخرین روزهای حیات پدر است.
نقل شده امام علی (علیه‌السّلام) سه روز قبل از ضربت خوردن، ‌ام کلثوم را از این واقعه خبر داده بود. بنا بر نقل شیخ مفید امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در آن شبی که صبحش به دست ابن ملجم ضربت خورد در منزل‌ام کلثوم به سر می‌بردند. در این شب نیز امام (علیه‌السلام)‌ ام کلثوم را از وقوع چنین حادثه‌ای خبر داده بود. سخنان‌ ام کلثوم با ابن ملجم مرادی پس از ضربت خوردن امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیز از دیگر مواردی است که بسیاری از مورخان و سیره نگاران از آن در آثار خود سخن گفته‌اند.
در این منابع نقل شده:
«هنگامی که ابن ملجم بر فرق مبارک امیرالمومنین (علیه‌السّلام) ضربت زد‌ام کلثوم نزد ابن ملجم ملعون رفت و فرمود: «ای دشمن خدا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را کشتی؟» ابن ملجم گفت: «من امیرالمومنین (علیه‌السّلام) را نکشتم بلکه پدر تو را کشتم.» ‌ام کلثوم گفت: «امیدوارم که این ضربت به پدرم ضرری نرساند.» ابن ملجم گفت: «گویا می‌بینم که بر مرگ پدرت شیون و زاری می‌کنی زیرا به خدا قسم ضربتی بر او زدم که اگر این ضربت بر همه اهل زمین فرود آمده بود هیچ یک از آنان را زنده نمی‌گذاشت.» (با اندکی اختلاف در انساب الاشراف
[۱۵] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۵، ص۱۴۶، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.
، الطبقات و شرح الاخبار )


‌ام کلثوم از حاضران در عرصه کربلا و از شاهدان این واقعه تلخ به شمار می‌رود. در آثار مورخان و وقایع‌نگاران به مواردی از حضور‌ ام کلثوم در صحرای کربلا اشاره شده است که از جمله این موارد می‌توان به وداع ایشان با اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) در عصر عاشورا اشاره کرد. نقل شده «در عصر عاشورا و به هنگام وداع با برادر ارجمندشان‌ ام کلثوم صدا به شیون و زاری بلند کرده بود و می‌گفت: «وا محمداه وا علیاه وا اماه وا اخاه وا حسیناه...» امام (علیه‌السّلام) او را تسلی دادند و فرمودند: «خواهرم در راه خدا صبر پیشه کن ساکنان آسمان همه فانی می‌شوند و اهل زمین همه می‌میرند و همه ی انسانها هلاک می‌شوند» سپس حضرت (علیه‌السّلام) به یکایک زنان از جمله‌ام کلثوم سفارش فرمودند که «بعد از شهادت من، پیراهن چاک نزنید و صورت خود را نخراشید و سخنان بیهوده بر زبان جاری نسازید.»
[۱۸] سید بن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۸۲، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۱۷.

همچنین در روایتی دیگر آمده: «زمانی که امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسید اسب امام (علیه‌السّلام) به سوی خیمه گاه آمد‌ام کلثوم از خیام بیرون آمد و در حالی که دست بر سر اسب می‌کشید با گریه می‌گفت: «ای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ‌ای جد بزرگوار، ‌ای ابوالقاسم، ‌ای علی (علیه‌السلام)، ‌ای جعفر، ‌ای حمزه، ‌ای حسن (علیه‌السلام)، این حسین (علیه‌السّلام) است که عریان به خاک افتاده است سر از پشت جدا و عمامه و ردایش از تن خارج کرده‌اند سپس با اسب بر او تاخته‌اند.» »
[۱۹] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۷، قم، مکتبة المفید، بی تا.



در منابع از حضور‌ ام کلثوم در کوفه در چند جا سخن به میان آمده است اما از حضور و سخنان‌ ام کلثوم در شام خبر چندانی به دست ما نرسیده است.

۴.۱ - ‌ام کلثوم در کوفه

در منابع از حضور‌ ام کلثوم در کوفه در چند جا سخن به میان آمده است. سخنان او در بدو ورود به کوفه یکی از این موارد است. روایت شده که پس از ورود اسرا به کوفه، کوفیان با خرما و نان و گردو به استقبال اسرا آمدند و از روی ترحم و دلسوزی آن را به کودکان می‌دادند. ‌ام کلثوم این غذاها را از دست و دهان کودکان می‌گرفت و بر زمین می‌انداخت و خطاب به کوفیان فریاد می‌زد: «یا اهل الکوفه ان الصدقه علینا حرام؛ ‌ای اهل کوفه همانا صدقه بر ما حرام است.»

۴.۲ - ایراد سخن در کوفه

سخنرانی‌ ام کلثوم در کوفه نیز از دیگر مواردی است که از حضور‌ ام کلثوم در کوفه حکایت دارد. نقل شده که در بدو ورود اسرا به کوفه و پس از سخنان فاطمه دختر امام حسین (علیه‌السّلام) در کوفه، ‌ام کلثوم (دختر امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)) در حالی که گریه راه گلویش را بسته بود و به سختی می‌گریست به سخن ایستاد و گفت:
«یا اهل الکوفه، سوءا لکم ما لکم خذلتم حسینا (علیه‌السّلام) و قتلتموه و انتهبتم امواله ورثتموه و سبیتم نساءه و نکبتموه؟ فتبالکم و سحقا...
‌ای مردم کوفه، بدا به حالتان چه کردید؟ به حسین (علیه‌السّلام) خیانت کردید و او را تنها گذاشتید و آنگاه او را کشتید و اموالش را به غارت بردید و زنانش را به اسیری گرفتید؟ مرگ بر شما، آیا می‌دانید چه کردید و چه گناه بزرگی را مرتکب شده‌اید؟ هیچ می‌دانید که چه خونهایی را ریختید و چه زنان شریفی را داغدار و چه اموالی را به یغما بردید و لباس چه دختران و زنانی را به تاراج بردید؟ مهر و محبت از دلهایتان برداشته شده است؟ شما بهترین مردان بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را کشتید؛ با این حال حزب خدا پیروز است و حزب شیطان شکست خورده و زیان کار. آن گاه این اشعار را بر زبان جاری کرد:
قتلتم اخی صبرا فویل لامکم ستجزون نارا حرها یتوقد
سفتکم دماء حرم الله سفکها و حرمها القرآن ثم محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)
الا فابشروا بالنار انکم غدا لفی سقر حقا یقینا تخلدوا
و انی لابکی فی حیاتی علی اخی علی خیر من بعد النبی سیولد
بدمع غزیز مستهل مکفکف علی الخدمنی وائما لیس یحمد
برادرم را کشتید پس وای بر مادرانتان که به زودی دچار آتشی خواهید شد که گرمایی سوزان دارد. خونهایی را ریختید که خدا، قرآن و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را محترم شمرده و حرام کرده بودند. شما را به آتش دوزخ مژده باد که فردا به یقین در آن جاویدان خواهید ماند.
من همه عمرم در سوگ جانسوز برادرم و ستمی که بر او رفته است می‌گریم بر آن انسان والایی که پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از بهترین مردان روزگار بود. من بر او اشک خواهم ریخت و همواره بر او خواهم گریست و دانه‌های درشت و بی شمار اشکم از گونه هایم خشک نخواهد شد.»
در این هنگام صدای گریه و زاری مردم، به آسمان برخاست.

۴.۳ - ام کلثوم در شام

از حضور و سخنان‌ام کلثوم در شام خبر چندانی به دست ما نرسیده است به گونه‌ای که شاید بتوان گفتگوی‌ ام کلثوم با شمر بن ذی الجوشن در بدو ورود به دمشق را از مهمترین موارد حضور‌ ام کلثوم در شام ارزیابی کرد که مورخین و سیره نگاران از آن سخن به میان آورده‌اند. در این روایت آمده:
«چون کاروان اسرای اهل بیت (علیه‌السّلام) نزدیک دروازه شام رسیدند‌ام کلثوم شمر بن ذی الجوشن را طلب کرد و فرمود: «مرا با تو حاجتی است.» شمر گفت: «حاجتت چیست؟» فرمود: «اینک این شهر دمشق است ما را از دروازه‌ای وارد کن که مردمان کمتری در آن اجتماع کرده باشند و بگو سرهای شهدا را از میان محمل‌ها دور کنند تا مردم به نظاره سرها مشغول شده و به حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ننگرند.» اما شمر بر خلاف فرموده ایشان عمل کرد و فرمان داد تا سرهای شهدا را در میان محمل‌ها جای دهند و ایشان را از دروازه ساعات که مردم بیشتری در آن جمع شده بودند وارد نمودند.»


روایت شده که‌ ام کلثوم پس از بازگشت از سفر شام و در بدو ورود به مدینه زمانی که شهر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دور پدیدار شد با حزن و اندوه بسیار شهر مدینة النبی را خطاب قرار دادند و چنین سرودند:
«مدینة جدنا لا تقبیلنا فبالحسرات و الاحزان جئنا
الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا
و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا
و اخبر جدنا انا اسرنا وبعد الاسر یا جدا سبینا
و رهطک یا رسول الله اضحوا عدایا بالطفوف مسلبینا
و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا
و....
‌ای مدینه وای شهر جد ما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ما را نپذیر زیرا ما با یک دنیا غم و اندوه به سوی تو می‌آییم. آن روز که از نزد تو به سوی عراق رفتیم همه رجال و فرزندان ما جمع بودند ولی امروز که به سوی تو بر می‌گردیم رجال و فرزندان ما را کشته‌اند.
مدینه جدمان آیا ما را نمی‌پذیری ما با حسرت و اندوه به سوی تو آمده‌ایم. از جانب ما به پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خبر بده که ما به مصیبت از دست دادن برادرمان دچار شدیم. و مردان ما در سرزمین کربلا بدون سر به خون خود غلطیده‌اند و به خاک افتاده‌اند و فرزندانمان را سر بریده‌اند. به جدمان خبر بده که ما اسیر شدیم و پس از اسارت‌ای جد بزرگوار ما به انواع مصائب اسارت مبتلا شدیم‌ ای پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خانواده‌ات و در سرزمین طف با تنی عریان به خاک افتاده‌اند. حسین (علیه‌السّلام) را سربریدند و در این کار‌ای پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جانب تو را رعایت نکردند. و.....»


در زمان و مکان وفات‌ام کلثوم اختلافاتی به چشم می‌خورد.

۶.۱ - در مدینة النبی

بر اساس نقل برخی از منابع‌ام کلثوم چهار ماه بعد از ورود کاروان اسرا به مدینه وفات کرد.
[۳۲] انصاری زنجانی خوئینی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء سلام‌الله‌علیهم، ج۵، ص۳۸۵، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
بنابر قول علامه حلی در العدد القویه و شیخ کفعمی در المصباح و شیخ مفید در مسار الشیعه که ورود اسرا به مدینه را بیستم صفر دانسته‌اند،
[۳۴] کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح، ص۷۸۷، قم، شریف رضی، ۱۴۰۵.
پس وفات آن بانوی ارجمند بایستی تقریبا در اواخر جمادی الثانی سال شصت و دو هجری صورت گرفته باشد.
[۳۶] محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج۳، ص۲۵۶، تهران، دار الکتب الاسلامیه.


۶.۲ - در شهر دمشق

اما برخی دیگر از منابع محل وفات و مدفن این بانو را در شهر دمشق عنوان کردند ولی از تاریخ وفات ایشان سخنی به میان نیاورده‌اند.
[۳۷] طبری، عماد الدین، کامل بهایی، ص۳۰۲، مکتبة مصطفوی، بی تا.



در بسیاری از منابع از ازدواج‌ ام کلثوم با عمر بن خطاب سخن به میان آمده است. این ازدواج که با روایات مختلف در منابع اهل سنت از آن سخن به میان آمده است عمده‌ترین اتفاق زندگی او به شمار می‌رود.
بر اساس یکی از روایات اهل سنت که به شدت مورد تردید است «عمر بن خطاب، ‌ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) را از ایشان خواستگاری نمود. علی (علیه‌السّلام) به او گفت: «همانا او کوچک است.» عمر گفت: «ای ابا الحسن (علیه‌السّلام) او را به ازدواج من در آور پس همانا من چنان با او به کرامت رفتار خواهم کرد که از کسی چنین رفتاری انتظار نرود.» پس علی (علیه‌السّلام) به او گفت: «من او را به سوی تو می‌فرستم اگر راضی اش کردی او را به ازدواج خود در آور.» علی (علیه‌السّلام) به منزل آمدند و بردی به دست‌ام کلثوم داد و او را راهی خانه عمر کرد و به‌ام کلثوم گفت: «به عمر بگو این بردی است که می‌گفتی؟» ‌ام کلثوم نزد عمر بن خطاب رفت و سخن پدر را به عمر بازگفت. پس عمر گفت: «به پدرت بگو من راضی شدم خدا از تو راضی باشد» و سپس دست خود را بر بالای ساق‌ ام کلثوم گذاشت. ‌ام کلثوم گفت: «این چنین می‌کنی اگر امیرالمؤمنین نبودی بینی ات را می‌شکستم.» پس خارج شد و نزد پدر بازگشت و او را از ماجرا با خبر کرد و گفت: «مرا نزد بد پیرمردی فرستادی.» پس امام (علیه‌السّلام) به او گفت: «فرزندم او شوهر توست....»
در این روایت و روایات مشابه ی که از ازدواج‌ ام کلثوم با عمر بن خطاب سخن به میان آمده چه از لحاظ سند و چه از لحاظ متن اشکالات و ایرادات اساسی بر آن وارد است که با توجه به این اشکالات کذب و جعلی بودن این روایات آشکار می‌شود.


اما مهمترین اشکالاتی را که بر روایات دال بر ازدواج ام کلثوم با عمر وارد شده از این قرار است:

۸.۱ - نفی ازدواج توسط شیعه

روایت این ازدواج از سوی بزرگان و متقدمان شیعه از جمله شیخ مفید رد شده است. ایشان در کتاب المسائل السرویه این ازدواج را ثابت نشده ارزیابی کردند و آوردند: «خبر این ازدواج از سوی زبیر بن بکار نقل شده که مورد اعتماد نیست او با اهل بیت دشمنی می‌ورزیده و در آنچه که نقل می‌کرده بغض امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را اعمال می‌کرد.»

۸.۲ - منافات با غیرت

آیا این داستان از فرد غیوری چون امام علی (علیه‌السّلام) قابل پذیرش است که دختر خود را به سوی عمر بفرستند و عمر لباس از ساق پایش بردارد و...

۸.۳ - محرمیت بدون عقد

این چه ازدواجی است که دختر از داستان ازدواج خود بی خبر است و صرف قبول از سوی داماد و پدر زن و آن هم با دست گذاشتن بر ساق دختر محرمیت حاصل می‌شود.

۸.۴ - تجاوز از مهر السنه

در ادامه روایت آمده که برای‌ ام کلثوم چهل هزار درهم مهریه در نظر گرفته شد. چگونه ممکن است علی (علیه‌السّلام) از حدود مهر السنه تجاوز کند حال آنکه مهر السنه مهر اهل بیت است تا جایی که می‌بینیم امام جواد (علیه‌السّلام) با‌ ام الفضل دختر مامون ازدواج کرد و مامون میلیونها دینار در مراسم ازدواج او خرج کرد؛ ولی امام (علیه‌السّلام) مهر او را پانصد درهم قرار داد.

۸.۵ - پرداخت مهر سنگین

چگونه عمر که گوینده این جمله است «مهر زنان را از چهل اوقیه بالا نبرید و بر آن نیفزایید اگر چه دختر ذوالغصه یزید بن حصین حارثی باشد. هر کس از این حد در گذرد زیادی مهرش را به بیت المال بر می‌گردانم.»
[۵۴] تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۱۲، ص۱۱، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۴۱۹.
خود چنان مهر سنگینی را پرداخت کرده است.

۸.۶ - ازدواج با عون‌ بن جعفر

بسیاری از کسانی که داستان ازدواج‌ ام کلثوم با عمر را ذکر کرده‌اند گفته‌اند که بعد از مرگ عمر، ‌ام کلثوم با عون بن جعفر و یا به نقلی با محمد بن جعفر ازدواج کرده است؛ در حالی که منابع آورده‌اند که آنها در سال هفده هجری و در زمان حیات عمر در فتح شوشتر به شهادت رسیده‌اند

۸.۷ - ازدواج با عبدالله‌ بن جعفر

همچنین در این منابع آمده که‌ ام کلثوم بعد از وفات خواهرش زینب با عبدالله بن جعفر ازدواج کرد و.... چگونه ممکن است‌ ام کلثوم با عبدالله بن جعفر ازدواج کند؛ در حالی که همسر عبدالله یعنی زینب (سلام‌الله‌علیهم) در شامگاه یکشنبه ۱۴ رجب ۶۲ وفات کرده است و خود‌ ام کلثوم به گفته خود این نویسندگان در سال ۵۰ هجری.

۸.۸ - نماز خواندن بر جنازه ام کلثوم

چگونه ممکن است امام حسن (علیه‌السّلام) و به نقلی دیگر امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) با آن منزلت و عظمت عبدالله بن عمر را در نماز خواندن بر جنازه‌ ام کلثوم مقدم بداند و هیچ اعتراضی به چهار تکبیر او در نماز میت نکرده باشند.
در پایان اشاره به این مطلب ضروری به نظر می‌رسد که گویا این شبهه و خلط بحث در منابع اهل سنت، از ازدواج عمر با‌ ام کلثوم دختر جرول خزاعی مادر عبدالله بن عمر و به نقلی ازدواج عمر با‌ ام کلثوم دختر ابی بکر ناشی شده و به اشتباه و یا از روی عمد با داستان‌ ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین خلط شده است و از آنجا که ذهن پیوسته به سوی انسانی صاحب شهرت منصرف می‌گردد از این رو کم کم نام‌ ام کلثوم دختر علی در منابع اهل سنت به عنوان همسر عمر بن خطاب ماندگار شده است.


زینب کبری در کربلا؛ نقش زنان در کربلا


۱. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۵۴، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳.    
۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۳۹۵، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.    
۳. عبیدلی، یحیی بن حسن، اخبار الزینبیات، ص۱۲۳، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
۴. امین، محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن الامین، ج۷، ص۱۳۶، بیروت، دار التعارف، بی تا.    
۵. عبیدلی، یحیی بن حسن، اخبار الزینبیات، ص۱۲۳، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
۶. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، ج۴، ص۱۹۵۴، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۹۹۲.    
۷. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، تحقیق احمد ارنؤوط و ترکی مصطفی، ج۲۴، ص۲۷۲، بیروت، داراحیاء التراث، ۲۰۰۰.    
۸. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۸، ص۴۶۴، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.    
۹. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۲، قم، انتشارات رضی، بی تا.    
۱۰. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۲، تهران، اسلامیه، بی تا.    
۱۱. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۲. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۶، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۳. شیخ مفید الارشاد، ج۱، ص۲۱، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۴. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۳۴، قم، انتشارات رضی، بی تا.    
۱۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۵، ص۱۴۶، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.
۱۶. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج۳، ص۲۷، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.    
۱۷. مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، تحقیق سید محمد حسینی جلالی، ج۲، ص۴۴۲، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، ۱۴۱۴.    
۱۸. سید بن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۸۲، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۱۷.
۱۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۷، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۲۰. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین علیه‌السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، ص۳۰۴، قم، مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۷.    
۲۱. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۵، تهران، اسلامیه، بی تا.    
۲۲. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین علیه‌السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، ص۳۷۳، قم، مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۷.    
۲۳. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربی، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، ج۳، ص۸۷، دار الاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.    
۲۴. سید بن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۹۱.    
۲۵. حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۶۸.    
۲۶. سید بن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۰۱.    
۲۷. حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۷۷.    
۲۸. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین علیه‌السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، ص۴۲۷، قم، مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۷.    
۲۹. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۷-۱۹۸، تهران، اسلامیه، بی تا.    
۳۰. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین علیه‌السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، ص۴۲۳، قم، مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۷.    
۳۱. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربی، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، ج۳، ص۹۴، دار الاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.    
۳۲. انصاری زنجانی خوئینی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء سلام‌الله‌علیهم، ج۵، ص۳۸۵، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
۳۳. شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۴۶، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳.    
۳۴. کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح، ص۷۸۷، قم، شریف رضی، ۱۴۰۵.
۳۵. حلی، رضی الدین، العدد القویه، ص۲۱۹، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی.    
۳۶. محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج۳، ص۲۵۶، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
۳۷. طبری، عماد الدین، کامل بهایی، ص۳۰۲، مکتبة مصطفوی، بی تا.
۳۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج۸، ص۳۳۸، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.    
۳۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۲، ص۱۸۹، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۴۰. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، ج۴، ص۱۹۵۴-۱۹۵۵، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۹۹۲.    
۴۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۹، ص۴۸۳-۴۸۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۴۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج۸، ص۳۳۸، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.    
۴۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۲، ص۱۸۹، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۴۴. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، ج۴، ص۱۹۵۴-۱۹۵۵، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۹۹۲.    
۴۵. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۹، ص۴۸۳-۴۸۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۴۶. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج۸، ص۳۳۸، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.    
۴۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۲، ص۱۹۰، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۴۸. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، ج۴، ص۱۹۵۴-۱۹۵۵، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۹۹۲.    
۴۹. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۹، ص۴۸۳-۴۸۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۵۰. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۸۴، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۵۱. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۴۸.    
۵۲. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۴۸۹.    
۵۳. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف فی شرح السیرة النبویه، ج۷، ص۴۵۳، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۲.    
۵۴. تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۱۲، ص۱۱، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۴۱۹.
۵۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج۳، ص۲۰۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.    
۵۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۲، ص۱۹۰، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۵۷. بغدادی، ابن حبیب، المحبر، تحقیق ایلزه لیختن شتیتر، ص۵۶، بیروت، دارالآفاق الجدیده، بی تا.    
۵۸. اندلسی، ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۸، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۸.    
۵۹. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ص۲۰۶، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۹۲.    
۶۰. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، ج۳، ص۱۲۴۷، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۹۹۲.    
۶۱. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۴، ص۶۱۹، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.    
۶۲. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۶، ص۷، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.    
۶۳. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، تحقیق احمد ارنؤوط و ترکی مصطفی، ج۲۴، ص۲۷۲، بیروت، داراحیاء التراث، ۲۰۰۰.    
۶۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج۳، ص۲۰۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.    
۶۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۴، ص۱۹۹، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۶۶. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۴، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۶۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۸، ص۵۸، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۶۸. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ص۱۷۵، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۹۲.    
۶۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۱۰، ص۱۱۱، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۷۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۴، ص۱۹۹-۲۰۰، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۷۱. اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، الاغانی، ج۱۶، ص۳۳۰.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «زنان حاضر در کربلا ۴»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۰۶.    






جعبه ابزار