• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اسباب دشواری تحلیل قیاس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اسباب دشواری تحلیل قیاس یکی از اصطلاحات به‌کار رفته در علم منطق بوده و به معنای موانع موفقیت در تحلیل صحیح قیاسات است.



گاهی سبب دشواری تحلیل قیاس، نداشتن اطلاع از اشتراک مقدمات با یکدیگر یا با مطلوب است، برای اینکه از معنای مشترک در هر موضعی بر وجهی یا به لفظی دیگر تعبیر کرده‌اند و محلِّل (شخصی که در صدد تحلیل قیاس است) از این امر غافل است؛ مانند: «حیوان ناطق» حیوان است، هر «جسم ذو نفْس حسّاسی» جوهر است؛ پس انسان جوهر است که در این قیاس، موضوع در صغرا یعنی «حیوان ناطق»، با موضوع در نتیجه قیاس (انسان) مترادف است و محمول در صغرا (حیوان) با موضوع در کبرا (جسم ذو نفْس حسّاس) مترادف است. قیاس مذکور، تعبیر دیگری از این قیاس است: «انسان حیوان است. هر حیوانی جوهر است؛ پس هر انسانی جوهر است».
راه حل: اگر محلِّل بر الفاظ جمود نکند و معانی را ملاحظه کند از این آفت ایمن می‌شود.


گاهی سبب دشواری تحلیل، اهمال تمییز حدود از یکدیگر است؛ مانند: «سواد در جسم است؛ پس در جوهر است»، یا «سواد در جسم است؛ پس عرض است» که در قیاس اول، ادات، یعنی لفظ «در»، جزء اوسط نیست، ولی در قیاس دوم جزء اوسط است.
راه حل: در قیدها نیز همین معنا باید اعتبار شود تا معلوم شود که هر قید جزء موضوع است یا محمول، و اگر حدود را از یکدیگر جدا کنند و در مقدمه و مطلوب یکسان استعمال کنند، از این آفت ایمن می‌شوند.


گاهی به جای بعضی مقدمات، لازم آن مقدمه را قرار می‌دهند و محلِّل از آن غفلت کرده، نتیجه را بر خلاف انتظار و مطلوب می‌بیند؛ مانند: «هر چیزی که جزء جوهر باشد بطلانش مقتضی بطلان جوهر خواهد بود، و هر چیزی که جوهر نباشد، بطلانش مقتضی بطلان جوهر نخواهد بود؛ پس هر چیزی که جزء جوهر باشد، جوهر خواهد بود.» صورت قیاس چنان می‌نماید که از شکل دوم است، از این‌رو نتیجه با این فرض چنین خواهد بود که هیچ جزء جوهر، غیرجوهر نبُوَد و این نتیجه، آن نتیجه‌ای نیست که در اول گفتیم. سبب آن، این است که به جای کبرا عکس نقیض او را نهاده‌ایم، در حالی که اگر خود کبرا را یعنی «هر چیزی که بطلانش مقتضی بطلان جوهر است جوهر خواهد بود» قرار دهیم، نتیجه‌ای که اول گفتیم به دست می‌آید.
از همین باب است وضع هر یک از قضایای سالبه و معدوله به جای یکدیگر که محلِّل ممکن است به سبب غفلت، حکم به انتاج چیزی کند که در واقع، عقیم است و یا چیزی را که عقیم است، منتج تصور کند؛ مثلاً قیاس «سواد (سیاهی) جوهر نیست، و هر چه جوهر است عَرَض نیست» از آنجا که شکل اوّل و به حسب ظاهر، دارای دو مقدمه سالبه است، فاقد شرایط انتاج است، اما به حسب واقع، چون مقولات محصور در جوهر و عَرَض هستند، صغرا قابل برگشت به موجبه معدولة المحمول است؛ یعنی «سواد لاجوهر است» و کبرا ابتدا به موجبه معدولة الموضوع تبدیل می‌شود: «هر جوهری لاعَرَض است» و با معدوله‌ کردن طرفین به قضیه «هر لاجوهر عَرَض است» می‌رسیم. با انضمام این دو مقدمه، قیاسی بدین صورت شکل می‌گیرد: «سواد لاجوهر است، هر لاجوهر عَرَض است؛ پس سواد عَرَض است.»
راه حل: با ملاحظه و رعایت نسبت میان حدود نتیجه و حدود قیاس، از این آسیب می‌توان مصون ماند.


گاهی مطلوب، به حسب صورت از چند شکل قابل استنتاج است؛ مانند: سالبه جزئیه که از چهار شکل استنتاج می‌شود و به حسب ماده به یک شکل اختصاص دارد، ولی محلِّل می‌پندارد که به شکل دیگر نتیجه می‌دهد؛ مثلاً اگر مطلوب «لیس کل حیوان ضاحک» و حد اوسط، انسان باشد و محلِّل بخواهد با شکل اول یا سوم یا چهارم نتیجه بگیرد، برایش ممکن نیست، زیرا فقط حدود شکل دوم، منتج مطلوب است.


گاهی قیاس مرکب است، ولی یکی از مقدمات، مضمر است و محلِّل از ترکیب و اضمار غافل می‌شود و قیاس را بسیط می‌پندارد، چنان‌که در قیاس مساوات گویند: ج مساوی ب است، و ب مساوی الف است؛ پس ج مساوی الف است، در حالی که صورت ظاهر قیاسکه بسیط و غیرمرکب به نظر می‌آید چنین نتیجه می‌دهد که ج، مساوی مساوی الف است، اما چون این مقدمه مضمر که «مساوی مساوی الف، مساوی الف است» را بیاورند، نتیجه اول از دو قیاس حاصل می‌شود:
قیاس اوّل: ج مساوی ب است، و ب مساوی الف است؛ پس ج، مساوی مساوی الف است.
قیاس دوّم: ج، مساوی مساوی الف است، و مساوی مساوی الف، مساوی الف است؛ پس ج مساوی الف است.


گاهی مطلوب یا مقدمه‌ای از مقدماتش را به استقراء یا تمثیل اثبات می‌کنند و محلِّل می‌پندارد که قیاس است، از این‌رو در تبیین صورت قیاس موهوم به دشواری می‌افتد.


۱. خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۰۲.    



پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «اسباب دشواری تحلیل قیاس»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۱۰/۲۹.    


رده‌های این صفحه : اصطلاحات منطقی




جعبه ابزار