• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اجازه در جهاد (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



آیاتی از قرآن کریم در باره توبیخ کسانی است که از از شرکت در جهاد با عذر تراشی و بهانه جویی سرباز زدند و یا از پیامبر اجازه مراجعت می‌خواستند.



اجازه گرفتن بی دلیل، برای ترک جنگ و جهاد، از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم جایز نیست.
"انفروا خفافـا وثقالا وجـهدوا بامولکم وانفسکم فی سبیل الله... • عفا الله عنک لم اذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا وتعلم الکـذبین. (همگی به سوی میدان جهاد) حرکت کنید سبکبار باشید یا سنگین بار! و با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید این برای شما بهتر است اگر بدانید! • خداوند تو را بخشید چرا پیش از آنکه راستگویان و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی؟! (خوب بود صبر می‌کردی، تا هر دو گروه خود را نشان دهند! ) "
از آیات فوق استفاده می‌شود که گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان"تبوک" معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.
خداوند در نخستین آیه مورد بحث پیامبرش را مورد عتاب قرار می‌دهد و می‌گوید: " خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان جهاد خود داری کنند"؟! (عفا الله عنک لم اذنت لهم).
" چرا نگذاشتی آنها که راست می‌گویند از آنها که دروغ می‌گویند شناخته شوند" و به ماهیت آنها پی بری؟ (حتی یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین).
در اینکه عتاب و سرزنش فوق که توام با اعلام عفو پروردگار است دلیل بر آن است که اجازه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم کار خلافی بوده، یا تنها"ترک اولی" بوده، و یا هیچکدام، در میان مفسران گفتگو است.
بعضی آن چنان تند رفته‌اند، و حتی جسورانه و بی ادبانه نسبت به مقام مقدس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم گفته‌اند که آیه فوق را دلیل بر امکان صدور گناه و معصیت از او دانسته‌اند، و لا اقل ادبی را که خداوند بزرگ در این تعبیر نسبت به پیامبرش رعایت کرده که نخست سخن از" عفو" می‌گوید و بد"مؤاخذه" می‌کند رعایت نکرده‌اند و به گمراهی عجیبی افتاده‌اند.
انصاف این است که در این آیه هیچگونه دلیلی بر صدور گناهی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم وجود ندارد، حتی در ظاهر آیه، زیرا همه قرائن نشان می‌دهد چه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به آنها اجازه می‌داد و چه اجازه نمی‌داد این گروه منافق در میدان" تبوک" شرکت نمی‌جستند، و به فرض که شرکت می‌کردند نه تنها گرهی از کار مسلمانان نمی‌گشودند بلکه مشکلی بر مشکلات می‌افزودند، چنان که در چند آیه بعد می‌خوانیم: " لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا": " اگر آنها با شما حرکت می‌کردند جز شر و فساد و سعایت و سخن چینی و ایجاد نفاق کار دیگری انجام نمی‌دادند"! بنا بر این هیچگونه مصلحتی از مسلمانان با اذن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فوت نشد، تنها چیزی که در این میان وجود داشت این بود که اگر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّمبه آنها اجازه نمی‌داد مشت آنها زودتر باز می‌شد و مردم به ماهیتشان زودتر آشنا می‌شدند ولی این موضوع چنان نبود که از دست رفتن آن موجب ارتکاب گناهی باشد، شاید فقط بتوان نام ترک اولی بر آن گذارد به این معنی که اذن دادن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّمدر آن شرائط و در برابر سوگندها و اصرارهای منافقین هر چند کار بدی نبود اما ترک اذن از آنهم بهتر بود تا این گروه زودتر شناخته شوند.


"انما یستـذنک الذین لا یؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون. کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت می‌خواهند"
سپس برای تاکید عدم ایمان آنها می‌گوید: " آنها کسانی هستند که دلهایشان مضطرب و آمیخته با شک و تردید است"! (و ارتابت قلوبهم).
" به همین دلیل در این شک و تردید گاهی قدم به پیش می‌گذارند و گاهی باز می‌گردند و پیوسته در حیرت و سرگردانی به سر می‌برند" و به همین جهت منتظر پیدا کردن بهانه و کسب اجازه از پیامبرند (فهم فی ریبهم یترددون) گرچه صفات فوق به شکل فعل مضارع ذکر شده است ولی منظور از آن بیان صفات و حال منافقان و مؤمنان است و ماضی و حال و مضارع در آن تفاوت نمی‌کند.


"ومنهم من یقول ائذن لی ولا تفتنی الا فی الفتنة سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکـفرین. بعضی از آنها می‌گویند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم)، و ما را به گناه نیفکن»! آگاه باشید آنها (هم اکنون) در گناه سقوط کرده‌اند و جهنم، کافران را احاطه کرده است! "
شان نزول فوق نشان می‌دهد که انسان هر گاه بخواهد شانه از زیر بار مسئولیتی خالی کند از هر وسیله‌ای برای خود بهانه می‌تراشد، همانند بهانه‌ای که"جد بن قیس" منافق برای عدم حضور در میدان جهاد درست کرد، و آن اینکه ممکن است زیبارویان رومی دل او را بربایند و دست از جنگ بکشد و به" اشکال شرعی" گرفتار شود!.
به هر حال قرآن در اینجا روی سخن را به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم کرده و در پاسخ این گونه بهانه جویان رسوا می‌گوید: " بعضی از آنها می‌گویند به ما اجازه ده که از حضور در میدان جهاد خودداری کنیم و ما را مفتون و فریفته (زنان و دختران زیبا روی رومی) مساز! (و منهم من یقول ائذن لی و لا تفتنی).
این احتمال نیز در تفسیر و شان نزول آیه داده شده است که او (جد بن قیس) به عذر و بهانه زن و فرزند و اموال بی سرپرست خود می‌خواست از جهاد صرفنظر کند.
ولی به هر حال قرآن در پاسخ او می‌گوید: " آگاه باشید که اینها هم اکنون در میان فتنه و گناه و مخالفت فرمان خدا سقوط کرده‌اند جهنم گرداگرد کافران را احاطه کرده است


"واذا انزلت سورة ان ءامنوا بالله وجـهدوا مع رسوله استـذنک اولوا الطول منهم وقالوا ذرنا نکن مع القـعدین• رضوا بان یکونوا مع الخوالف وطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون. چون سوره‌ای نازل شد که به خدا ایمان بیاورید و با پیامبرش به جنگ بروید، توانگرانشان از تو رخصت خواستند و گفتند: ما را بگذار، تا با آنهایی که باید در خانه نشینند در خانه بنشینیم. • (آری،) آنها راضی شدند که با متخلفان باشند و بر دلهایشان مهر نهاده شده از این رو (چیزی) نمی‌فهمند! "
" طول" (بر وزن قول) به معنی امکانات و توانایی مالی آمده است، بنا بر این" اولوا الطول" به معنی کسانی است که دارای قدرت مادی کافی برای حضور در میدان جنگ هستند، و با این حال مایل بوده‌اند در صف افراد ناتوان یعنی آنها که از نظر جسمی یا مالی توانایی جهاد نداشته‌اند، بمانند.
اصل این کلمه از"طول" (بر وزن پول) که ضد"عرض" است گرفته شده و تناسب این دو معنی با یکدیگر روشن است، زیرا توانایی مالی و جسمی یک نوع کشش و ادامه و طول قدرت را می‌رساند


"انما السبیل علی الذین یستـذنونک وهم اغنیاء رضوا بان یکونوا مع الخوالف وطبع الله علی قلوبهم فهم لا یعلمون. راه مؤاخذه تنها به روی کسانی باز است که از تو اجازه می‌خواهند در حالی که توانگرند (و امکانات کافی برای جهاد دارند) آنها راضی شدند که با متخلفان(زنان و کودکان و بیماران) بمانند و خداوند بر دلهایشان مهر نهاده به همین جهت چیزی نمی‌دانند! "
امکانات اقتصادی و نیروهای انسانی در دست افراد ناصالح نه تنها سعادت آفرین نیست، بلکه غالبا مایه دردسر و بلا و بدبختی است، زیرا چنین اشخاصی نه اموال خود را به مورد مصرف می‌کنند، تا از آن بهره مفید و سازنده‌ای بگیرند، و نه فرزندان سر براه و با ایمان و تربیت یافته‌ای دارند که مایه روشنی چشم آنان و حل مشکلات زندگانیشان گردد، بلکه اموالشان غالبا در راه هوسهای کشنده و سرکش، و تولید فساد، و تحکیم پایه‌های ظلم مصرف می‌گردد، و مایه غفلت آنها از خدا و مسائل اساسی زندگی است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار می‌گیرند، و مبتلا به انواع انحرافهای اخلاقی می‌شوند، و سرانجام دردسر آفرین خواهند بود.
منتها برای کسانی که ثروت و نیروی انسانی را اصیل می‌پندارند و چگونگی مصرف آن، برای آنها مطرح نیست، زندگانی اینگونه اشخاص دورنمای دل- انگیزی دارد، اما اگر به متن زندگیشان نزدیکتر شویم و به این حقیقت نیز توجه کنیم که چگونگی بهره برداری از این امکانات مطرح است تصدیق خواهیم کرد که هرگز افراد خوشبختی نیستند



"واذ قالت طـائفة منهم یـاهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا ویستـذن فریق منهم النبی یقولون ان بیوتنا عورة و ما هی بعورة ان یریدون الا فرارا. و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل یثرب (ای مردم مدینه )!اینجا جای توقف شما نیست به خانه‌های خود بازگردید! » و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند: «خانه‌های ما بی حفاظ است!»، در حالی که بی حفاظ نبود آنها فقط می‌خواستند (از جنگ) فرار کنند "
خدای تعالی بعد از حکایت این کلام از منافقین، کلام یک دسته دیگر را هم حکایت کرده، و بر کلام اول عطف نموده، و فرموده" و یستاذن فریق منهم"، یعنی یک دسته از منافقین و کسانی که در دل بیماری سستی ایمان دارند، " النبی" از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم اجازه مراجعت می‌خواهند، " یقولون" و در هنگام اجازه خواستن می‌گویند:
" ان بیوتنا عورة"، یعنی خانه‌های ما، در و دیوار درستی ندارد، و ایمن از آمدن دزد و حمله دشمن نیستیم، " و ما هی بعورة ان یریدون الا فرارا"، یعنی دروغ می‌گویند و خانه هایشان بدون در و دیوار نیست، و از این حرف جز فرار از جهاد منظوری ندارند.


۱. توبه/سوره۹، آیه۴۱..    
۲. توبه/سوره۹، آیه۴۳..    
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷ ص۴۲۸.    
۴. توبه/سوره۹، آیه۴۵..    
۵. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۱..    
۶. توبه/سوره۹، آیه۴۹..    
۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۴۳۸.    
۸. توبه/سوره۹، آیه۸۶..    
۹. توبه/سوره۹، آیه۸۷..    
۱۰. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۷۴..    
۱۱. توبه/سوره۹، آیه۹۳..    
۱۲. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۱۸، ص۱۰۹..    
۱۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۳..    
۱۴. طباطبائی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۴۲۹.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اجازه در جهاد »    


رده‌های این صفحه : جهاد | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار