• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوسعید سعد بن مالک خدری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَبوسَعیدِ خُدْری، سعد بن مالک بن سنان (۱۰ پیش از هجرت ـ ۷۴ق/۶۱۲ ـ ۶۹۳م)، از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد.



سعد، پسر مالک بن سنان بن ثعلبة بن عبید بن الابجر مشهور به ابوسعید خدری از بزرگان قبیله خزرج ده سال پیش از هجرت در مدینه به دنیا آمد. خدره لقب گروهی از انصار خزرجی بود. مادرش انیسه دختر ابی حارثه از قبیله بنی نجار بود، که ابتدا به همسری نعمان بن عامر بن سواد از قبیله اوس در آمد که ابوقتاده صحابی مشهور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ) فرزند اوست. سپس مالک بن سنان (پدر ابوسعید) انیسه را به همسری گرفت. از این رو ابوقتاده و ابوسعید برادران مادری یکدیگرند.


ابوسعید سیزده ساله بود که برای شرکت در جنگ احد خود را به رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معرفی کرد و با وجود اصرار پدرش، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سبب خردسالی، او را بازگردانید. در روز احد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زخمی شد و هنگام بیرون آوردن دو حلقه مغفر که در گونه‌های آن حضرت فرو رفته بود، خون زیادی بیرون جهید. مالک بن سنان محل زخم را با دهان خود می‌مکید و خون را بیرون می‌ریخت، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: هر کس دوست دارد به کسی نگاه کند که خون او با خون من آمیخته شده است، به مالک بن سنان بنگرد، خون هر کس با خون من تماس گیرد، آتش جهنم به او نخواهد رسید. وی از جمله کسانی بود که در نبرد احد جانانه از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دفاع کرد. پس از احد چون خبر پراکنده شدن مسلمانان و مجروح شدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه رسید، ابو سعید و گروهی از پسر بچه‌های بنی خدره خود را به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رساندند تا خبر سلامتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به خانواده‌هایشان اطلاع دهند، هر چند پدرش مالک در این جنگ به دست غراب بن سفیان شهید شد.
اولین جنگی که ابوسعید در آن شرکت کرد، غزوه بنی مصطلق بود که در آن هنگام پانزده سال داشت، سپس در تمامی غزوه‌های دیگر حضور یافت.
وی یکی از عقلاء و فضلاء اصحاب حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از حافظان و راویان حدیث از جمله «حدیث غدیر»
[۱۰] ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج۷، ص۷۱، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸.
و «حدیث منزلت» است. او راوی ۱۱۷۰ حدیث از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که برخی از آن‌ها را صاحبان صحاح، چون مسلم و بخاری آورده‌اند. بقی بن مخلد نیز بسیاری از احادیث را در مسند کبیر خود گرد آورده است.
هم چنین وی از گروهی از مشاهیر اصحاب نیز حدیث روایت کرده است. از کسانی که از وی حدیث نقل کرده‌اند، می‌توان به عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله، زید بن ثابت و انس بن مالک و جمع بسیاری از تابعین هم چون سعید بن مسیب، عطاء بن یسار و نافع اشاره کرد.


او را از فقهای مشهور زمان عمر دانسته‌اند.
[۱۵] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱، بیروت، دار صادر.
هنگام مضروب شدن عمر، ابوسعید و نوزده تن دیگر عمر را به خانه‌اش رساندند، در حالی که از شدت درد شکایت کرد.
ابوسعید خدری از جمله کسانی بود که از هنگام مرگ عثمان تا زمانی که از دنیا رفت، در مدینه فتوی می‌داد و از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حدیث نقل می‌کرد.


در منابع روایات متضادی درباره‌ی عمل کرد ابوسعید نسبت به خلافت حضرت علی (علیه‌السّلام) وجود دارد. برخی ابوسعید را از کسانی می‌دانند که از همان نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به علی (علیه‌السّلام) علاقه داشت و به آن حضرت رجوع نمود.
[۱۸] ثقفی کوفی، ابوسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ص۳۷۳.
برخی نیز گفته‌اند، در شورش طرفداران عثمان علیه علی (علیه‌السّلام)، ( طلحه و زبیر و عایشه و‌ ام حبیبه و غیره)، ابو سعید خدری نیز حاضر بود و از بیعت با علی (علیه‌السّلام) خودداری کرد. چنان که ابن خلدون تاخیر این عده در بیعت با علی (علیه‌السّلام) را که ابوسعید نیز از آن جمله بود، از آن رو می‌داند که آنان از بیعت خودداری کردند تا همه مردم گرد آیند و بر امامی متفق شوند.
[۲۰] ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر، ج۱، ص۲۶۷، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.

اما وجود روایات منقول بسیاری از ابوسعید در فضیلت و برتری علی (علیه‌السّلام) بر دیگر صحابه، حمایت از علی (علیه‌السّلام) در نخستین روزهای خلافت و مهمتر از آن در مقابله با «اصحاب جمل»، بی اساس بودن آن‌ها را روشن می‌سازد. عبدالله بن رقیم کنانی می‌گوید ما در زمان جنگ جمل به مدینه آمدیم، سعد بن مالک را در آن جا ملاقات کردیم، او گفت پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور داد درهایی را که به مسجد باز است، ببندند و در خانه علی را به حال خود بگذارند.
ابوسعید هم چنین از شاهدان واقعه‌ی غدیر خم و راویان آن است. ابوسعید در روایتی دیگر نقل می‌کند که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، علی بن ابی طالب را برای دریافت زکات به یمن فرستاده بود و خود برای حج عمره به مکه رفت. علی بن ابی طالب با شتاب از یمن آمد که پیامبر را در مکه ببیند، و کسی از یاران خود را بر سپاه گماشت، و او حله‌هایی را که از یمن آورده بودند به کسان پوشانید و چون سپاه به مکه نزدیک شد. علی برای دیدن آن‌ها بیرون رفت و دید که حله‌ها را پوشیده‌اند. علی (علیه‌السّلام) پرسید: «چرا چنین کردی؟» گفت: «اینان را پوشانیدم که وقتی آمدند آراسته باشند.» علی (علیه‌السّلام) فرمود: «پیش از آن که نزد رسول خدا رسند حله‌ها را برگیر.» پس در حالی که سپاهیان از این کار آزرده شده بودند، حله‌ها را برگرفت. آن‌ها از علی بن ابی طالب نزد پیامبر شکایت کردند و پیغمبر میان آنان به سخن برخاست و فرمود: «ای مردم، از علی شکایت نکنید که او، در راه خدا سخت‌گیری می‌کند.»
هم چنین امام احمد در مناقب از ابو سعید نقل می‌کند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: کسی که به اهل بیت کینه ورزد، منافق است.
حضور ابو سعید در جنگ‌های صفین و نهروان خود مستندترین دلیل بر همراهی او با امام علی (علیه‌السّلام) است.


ابوسعید با بنی‌امیه رابطه دوستانه نداشت و در فرصت‌هایی که پیش می‌آمد، از آنان انتقاد می‌کرد.
معاویه برای برچیدن قبرهای شهدای احد که خاطره‌ی دشمنی‌های ابوسفیان را با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زنده می‌کرد، قناتی در احد حفر کرد و به اهل مدینه ندا داد که هر که کشته‌ای دارد، در احد حاضر شود. سپس قبرهای شهدا را شکافتند که بدن‌هایشان هنوز تازه بود، به گونه‌ای که بیل به پای یکی از ایشان خورد و خون روان شد و هر چند قبر ایشان را می‌کندند، بوی مشک از خاک قبرهایشان برمی‌خاست؛ مردم پیکرهای شهیدان را به قبرهای جدید منتقل کردند و کسی بر این عمل ناشایست معاویه اعتراضی نکرد، ابوسعید خدری گفت: بعد از این دیگر کسی هیچ منکری را انکار نخواهد کرد. از جمله هنگامی که مروان بن حکم خطبه عید را بر نماز مقدم داشت، با اعتراض ابوسعید رو به رو شد. همچنین در روزگار خلافت معاویه، برای اعتراض به کار او به شام رفت.
[۳۰] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۷، ص۱۸۲ ـ ۱۸۳، عمان، دارالبشیر.
اما این‌که گفته‌اند ابوسعید در ۷۳ ق ضمن مکتوبی با عبدالملک بن مروان بیعت کرده و نیز عبدالملک قبل از خلافت از او حدیث شنیده بوده است، هم از نظر زمانی و هم از حیث نوع رابطه‌ای که ابوسعید با بنی امیه داشته، قابل تردید می‌نماید.


در واقعه‌ی حره، که مسلم سه روز مدینه را به سپاهیان شام وانهاد، ابوسعید وارد غاری شد، یکی از مردم شام او را دید و شمشیر به دست در پی او رفت.
ابوسعید برای ترساندش شمشیر کشید و سوی او رفت؛ اما او مصرانه پیش می‌آمد. ابوسعید شمشیر را دوباره به نیام نهاد و گفت: لئن بسطت الی یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک.
«اگر تو دست دراز کنی که مرا بکشی من دست دراز نمی‌کنم که تو را بکشم.» شامی نام او را پرسید. گفت: من ابو سعید خدری یار پیغمبر هستم. شامی پس از آن که او را شناخت، از وی خواست تا او را ببخشاید.
[۳۵] ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۶۹.

به روایت دیگر در واقعه‌ی حره لشکریان به خانه ابوسعید ریختند و از وی پول و مال خواستند و چون چیزی به چنگ نیاوردند، ریش او را گرفته و او را بسیار زدند و هر چه را که در خانه داشت حتی یک جفت کبوتر را با خود بردند.


مورخان او را یکی از بزرگان انصار دانسته و بر فقاهت او تأکید کرده اند.


رجال شناسان شیعه نیز وی را بزرگ داشته و از وی سخت ستایش کرده‌اند: برقی
[۴۷] برقی، احمد بن محمد، الرجال، ج۱، ص۲، به کوشش جلال الدین محدث، تهران، ۱۳۴۲ ش.
وی را در بین اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در ردیف سلمان و ابوذر قرار داده و در بین اصحاب امام علی (علیه‌السلام)
[۴۸] برقی، احمد بن محمد، الرجال، ج۱، ص۳، به کوشش جلال الدین محدث، تهران، ۱۳۴۲ ش.
در زمره «اصفیاء» اصحاب شمرده است. در رجال کشی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده که ابوسعید در دین استوار و آشنا به حق بوده است و از فضل بن شاذان نیز حکایت شده که ابوسعید از سابقین اصحاب آن اما بوده است.


ابوسعید یکی از کسانی است که از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حدیث بسیار نقل کرده است. همچنین وی از گروهی از مشاهیر اصحاب نیز حدیث روایت کرده است. در میان کسانی که از وی روایت کرده‌اند، گروهی از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از جمله عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله، زید بن ثابت و انس بن مالک و جمع بسیاری از تابعین همچون سعید بن مسیّب، عطاء بن یسار و نافع دیده می‌شوند. احادیث او از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را ۱۷۰’۱ حدیث یاد کرده‌اند که برخی از آن‌ها را صاحبان صحاح چون مسلم و بخاری آورده‌اند و بقیّ بن خلد نیز بسیاری از آن‌ها را در مسند کبیر خود گردآورده بوده است.


ابوسعید در میان صحابه به زهد و پارسایی شهرت داشته است و در این مورد ابونعیم در حلیه الاولیاء
[۵۴] ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۳۶۹ ـ ۳۷۱، ‌قاهره، ۱۳۵۱ق/ ۱۹۵۹ م.
و ابن جوزی در صفه الصفوة
[۵۵] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، صفه الصفوة، ج۱، ص۷۱۴ ـ ۷۱۵، به کوشش محمود فاخوری و محمد رواس قلعجی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
به شخصیت او پرداخته‌اند.


منابع تاریخ وفات وی را بسیار متناقض آورده‌اند. ابن اثیر در اسدالغابه وفات او را در روز جمعه سال ۷۴ (ه. ق) دانسته است؛ اما در الکامل آن را در سال هفتاد و سه دانسته و اذعان می‌کند که برخی منابع وفات وی را در سال شصت و چهار آورده‌اند.
دینوری وفات او را در سال هفتاد و سه دانسته،
[۵۹] دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۳۱۵، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
برخی نیز آن را یک سال بعد از واقعه حره؛ یعنی سال ۶۴، و نیز سال ۶۵ در سن هفتاد و هفت سالگی ثبت کرده‌اند.
[۶۲] ثقفی کوفی، ابوسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ص۳۷۳، عزیز الله عطاری، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳ش.

گویند احتضار ابو سعید سه روز طول کشید، و پس از وفات، در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. ولی گفتنی است که مزاری هم به نام او در استانبول وجود دارد.


(۱) ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۲) ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، صفه الصفوة، به کوشش محمود فاخوری و محمد رواس قلعجی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۳) ابن حیان، محمد مشاهیر علماء الامصار، به کوشش فلایشهامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۵۹م.
(۴) ابن حبیب، محمد، المُحبّر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/ ۱۹۴۲م.
(۵) ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، قاهره، ۱۳۲۸ق.
(۶) ابن سعد، محمد، طبقات، بیروت، دارصادر.
(۷) ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، قاهره، ‌ ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.
(۸) ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، عمان، دارالبشیر.
(۹) ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، قاهره، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م.
(۱۰) ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۱۱) ابوالسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
(۱۳) ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، ‌حلبه الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱ق/ ۱۹۵۹ م.
(۱۴) برقی، احمد بن محمد، الرجال، به کوشش جلال الدین محدث، تهران، ۱۳۴۲ ش.
(۱۵) حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک الصحیحین، حیدر آباد دکن، ۱۳۲۴ ق.
(۱۶) خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ق.
(۱۷) خلیفه بن خیاط، الطبقات، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۶ م.
(۱۸) ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۳۶۸ ق.
(۱۹) ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵/ق ۱۹۸۵ م.
(۲۰) صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش برند راتکه، ویسبادن، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹ م.
(۲۱) طبرانی، سلیمان بن احمد، ‌ المعجم الکبیر، به کوشش حمدی؟ عبدالمجید سلفی، بغداد، ۱۳۹۹ ق/ ۱۹۷۹ م.
(۲۲) طبری، «المنتخب من کتاب ذیل المذیل»، همراه تاریخ طبری.
(۲۳) طوسی، محمد بن حسن اختیار معرفه الرجال، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ ش.
(۲۴) نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ ق.
(۲۵) نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعه المشیریه.
(۲۶) بخاری، التاریخ الکبیر.


۱. ابن عبد البر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۰۲، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.    
۲. ابن عبد البر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۱.    
۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۱۰، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۴. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۴۷، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ط الثالثة، ۱۴۰۹/۱۹۸۹.    
۵. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۴۷.    
۶. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، ج۱، ص۳۰۲.    
۷. ابن عبد البر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۲.    
۸. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۲۵ ۵۲۶، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.    
۹. ابن عبد البر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۲.    
۱۰. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج۷، ص۷۱، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸.
۱۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۷۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.    
۱۲. نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۳۷، قاهره، ادارة الطباع ة المشیری ة.    
۱۳. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۷۱، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.    
۱۴. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۲۱۳، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹.    
۱۵. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱، بیروت، دار صادر.
۱۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۶۹.    
۱۷. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸۴.    
۱۸. ثقفی کوفی، ابوسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ص۳۷۳.
۱۹. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۲۳، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا.    
۲۰. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر، ج۱، ص۲۶۷، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۲۱. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۹.    
۲۲. علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۳، ص۲۰۵، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، ۱۴۱۶ق.    
۲۳. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۲۸.    
۲۴. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۹.    
۲۵. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۸، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۴.    
۲۶. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۰، قاهره، ۱۳۴۹ق.    
۲۷. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۶۷ ۲۶۸.    
۲۸. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۶۴.    
۲۹. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۹۳، به کوشش برند راتکه، ویسبادن، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹ م.    
۳۰. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۷، ص۱۸۲ ـ ۱۸۳، عمان، دارالبشیر.
۳۱. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۲۱۶، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ ق.    
۳۲. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۵، ص۲۲۹، بیروت، دارصادر.    
۳۳. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۴، بیروت، دارصادر.    
۳۴. مائده/سوره۵، آیه۲۸.    
۳۵. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۶۹.
۳۶. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۷۱، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.    
۳۷. ابن قتیبة دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۳۶، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۳۸. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲، قاهره، ‌ ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.    
۳۹. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۰، قاهره، ۱۳۴۹ ق.    
۴۰. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابه، ج۲، ص۲۸۹، بیروت، دار احیاء التراث العربی.    
۴۱. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۲، ص۳۷۲، بیروت، دارصادر.    
۴۲. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۰، قاهره، ۱۳۴۹ ق.    
۴۳. ابوالسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، ج۱، ص۵۱، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.    
۴۴. نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۳۷، قاهره، ادارة الطباعه المشیریه.    
۴۵. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۷۰، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵/ق ۱۹۸۵ م.    
۴۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۲، ص۳۵، قاهره، ۱۳۲۸ق.    
۴۷. برقی، احمد بن محمد، الرجال، ج۱، ص۲، به کوشش جلال الدین محدث، تهران، ۱۳۴۲ ش.
۴۸. برقی، احمد بن محمد، الرجال، ج۱، ص۳، به کوشش جلال الدین محدث، تهران، ۱۳۴۲ ش.
۴۹. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، ج۱، ص۳۰، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ ش.    
۵۰. نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۳۷، قاهره، ادارة الطباعه المشیریه.    
۵۱. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابه، ج۲، ص۲۸۹، بیروت، دار احیاء التراث العربی.    
۵۲. نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۳۷، قاهره، ادارة الطباعه المشیریه.    
۵۳. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۷۱، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵/ق ۱۹۸۵ م.    
۵۴. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۳۶۹ ـ ۳۷۱، ‌قاهره، ۱۳۵۱ق/ ۱۹۵۹ م.
۵۵. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، صفه الصفوة، ج۱، ص۷۱۴ ـ ۷۱۵، به کوشش محمود فاخوری و محمد رواس قلعجی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
۵۶. ابن الاثیر، عز الدین، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۲۱۳.    
۵۷. ابن عبد البر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۰۲.    
۵۸. ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۳.    
۵۹. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۳۱۵، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
۶۰. ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۳.    
۶۱. ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۳.    
۶۲. ثقفی کوفی، ابوسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ص۳۷۳، عزیز الله عطاری، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳ش.
۶۳. ابن اثیر، عز الدین، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۲۱۳.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابوسعید خدری»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۰۲/۱۳.    
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوسعید خدری»، ج۵، شماره۲۲۱۳.    






جعبه ابزار