• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابن عبدربه‌ اندلسی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابن عبدربه اندلسی (۲۴۶-۳۲۸ق)، از علما، ادیبان، مورخان و شاعران قرن چهارم هجری قمری در اندلس بود. عقد الفرید مشهورترین کتاب وی است.



شهاب الدین ابوعمر (ابوعمرو) احمد بن محمد بن عبدربّه بن حبیب بن حدیر بن سالم اموی (که نسبت اموی او) به عقد موالات است، زیرا سالم جدّ اعلای او با هشام بن عبدالرحمن داخل (اموی) هم‌پیمان بوده است. در قرطبه به دنیا آمد و بزرگ شد. نزد علما و ادبای‌ اندلس علم آموخت و به دلیل‌ اندوخته فراوان علمی و توانمندی در نقل تاریخ و شعر سرآمد شد و در عصر خود به شهرتی فراگیر دست یافت. وی از جمله کسانی است که به‌وسیله علمشان از ناداری به ثروت رسیدند.
مشهورترین کتابش عقد الفرید است. این کتاب از اخبار، انساب، امثال، شعر عروض و موسیقی فراهم آمده و خلاصه‌ای از کتاب‌های اصمعی، ابوعبیده، جاحظ، ابن قتیبه و دیگر بزرگان ادب است. ابن عبدربّه با این‌که خود‌ اندلسی بود، هیچ اشاره‌ای به‌ اندلس و مردم آن نکرده است، بلکه فقط خودش را معرفی کرده و شعرهایش را آورده است. اشعار زیادی از نوع موشّح دارد. شعر او روان و با سبکی ساده است که دربردارنده انواع شعری از قبیل مدح، مرثیه، تغزّل، نسیب و ... است.


از اشعار او است:
«جسم در یک شهر و جان در شهری دیگر است؛ فریاد از تنهایی روح! بلکه فریاد از غربت جسم! ‌ای کسی که من به عشقش گرفتارم! اگر دو چشمت به خاطر ترّحم بر من می‌گریند، در حقیقت، آن دو تیرهایت هستند که بر جگرم می‌نشینند.»
در رثای فرزندش می‌گوید:
«آه جگرم! جگرم پاره پاره شد. آتش سوزان غم، آن را به آتش کشید.
هیچ زنده‌ای، از‌ اندوه بر مرده‌ای جان نداده است؛ در این‌جا نیز عذر یک پدر برای فرزند پذیرفته است (و نمردن او، طبیعی است).
‌ای رحمت الهی! کنار قبری باش که من با دست خود، بقیّه جانم را در آن گذاشتم!
پس از او، نه شکیبایی دارم و نه توانی؛ یک باره، صبر و توانایی را به خاطر او از دست دادم.»
در تغزل، آثار لطیف و بدیعی دارد، از جمله:
«تو درد منی و در دستانت دوای من است؛ ‌ای شفای من از آتش عشق و‌ ای بلای من!
دل من دوست‌دار آن است که نامش را نمی‌برم، در رنجم؛ چه رنج بزرگی!
چگونه در رنج نباشم، چگونه خوش باشم از زندگی‌ای که در آن مصیبت، صبر و شکیبایی‌ام از دست رفته؟!
‌ای ملامتگران! چه می‌شود شما دنبال زندگی بروید و من با درد خود بمیرم!
مرده آن نیست که مرد و آسوده شد؛ مرده واقعی کالبدی است که میان زندگان است».
[۱۱] فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، ج۴، ص۲۱۰.



۱. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۱، ص۱۱۰.    
۲. ذهبی، محمد بن احمد، العبر، ج۲، ص۲۹.    
۳. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۹۳.    
۴. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، یتیمة الدهر، ج۲، ص۶.    
۵. ابن عمیره ظبی، احمد بن یحیی، بغیة الملتمس، ص۱۴۸.    
۶. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۱، ص۴۶۳-۴۶۸.    
۷. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۸، ص۱۰.    
۸. ابن عذاری مراکشی، محمد بن محمد، البیان المغرب، ج۲، ص۲۲۵.    
۹. ابن تغری بردی، یوسف بن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۳، ص۲۶۶.    
۱۰. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۱، ص۲۰۷.    
۱۱. فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، ج۴، ص۲۱۰.
۱۲. مقری تلمسانی، احمد بن محمد، نفح الطیب، ج۷، ص۴۹.    



عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۲۲۳-۲۲۴.






جعبه ابزار