• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آموزه گناه ذاتی و فدیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اعتقاد به گناه اولیه و ذاتی، از اعتقادات مهم و اساسی مسیحیان به شمار می‌آید. مطابق این اعتقاد، نژاد انسانی وارث گناه آدم است و انسان‌ها نه به خاطر بدی اعمال خودشان، بلکه تنها بدین دلیل که از تبار آدم‌اند، ذاتا گناهکار به دنیا می‌آیند. بنابر آموزه‌های مسیحیت، بشر از آغاز تاریخ به سبب گناه از خدا دور شده بود و با خضوع کامل و اطاعت مطلق عیسی از خدا که در زندگی، رنجها و مرگ وی جلوه‌گر شده، همگی با خدا آشتی کردند. مسیحیان این موضوع را عقیده نجات یا فدا می‌نامند. شکی نیست که این آموزه از جمله تحریفاتی است که در اعتقادات مسیحیت وارد شده است و مخالفت و ناسازگاری آن با عقل امری مسلم است.



منظور از این آموزه که از اعتقادات مسیحیت است، این است که ما به خاطر خطائی که از اولین انسان‌ها، یعنی حضرت آدم و حوا سر زد و باعث رانده شدن آنها از بهشت شد، دور از خدا متولد می‌شویم، و به علت رنج و مرگ عیسی مسیح می‌توانیم دوباره با او آشتی کنیم.
[۱] مایکل پترسون و دیگران، عقل واعتقاد دینی، ص۴۶۹.
چرا که این گناه به همه فرزندان حضرت آدم نیز سرایت کرد و ذاتی انسان شد و تنها راه پاک شدن از آن فدا شدن مسیح از راه مصلوب شدن بود.


این تفکر بیشتر از طریق «پولوس» وارد اعتقادات مسیحیت شد. او که یهودی زاده‌ای اشرافی و از مخالفان سرسخت مسیحیت بود، به ادعای خودش در اثر مکاشفه‌ای که در آن حضرت مسیح را دیده بود، به مسیحیت ایمان آورد.


پولوس معتقد بود که «با گناه آدم انسان‌ها همه گناهکار شدند و بدین ترتیب گناه و مرگ به جهان آمد. این گناه با زاد و ولد بین انسان‌ها اشاعه یافت و این جسم انسان است که عامل کسب و انتقال گناه است... عامل ورود گناه به جهان، آدم است. گناه او گناه شخصی نیست لذا نزد او باقی نمی‌ماند و به همه سرایت می‌کند چرا که او با این گناه جوهر انسان را فاسد کرد و بدین ترتیب انسان تحت سلطه گناه درآمد. انسان به سبب سرپیچی آدم گناهکار شد و به دلیل تبعیت از آدم ثانی (عیسی مسیح) از گناه پاک می‌شود و جلال خدا را درک می‌کند.»
[۲] کتاب مقدس، عهد جدید، نامه پولوس به رومیان، باب ۵و۶.

به نظر پولوس اگر حضرت مسیح به صلیب کشیده نمی‌شد جهان تحت سلطه گناه باقی می‌ماند و انسان هرگز راهی به نجات نداشت، لذا برای نجات انسان باید یگانه پسر خدا قربانی می‌شد.
[۳] الهیات جدید (مجموعه مقالات)، ص۳۹۷-۴۰۰.

چون همه مردم در اثرات وضعیِ گناه آدم شریک هستند، لذا یک نماینده از سوی بشریت می‌تواند کفاره این گناه باشد. به عقیده مسیحیان عیسی (علیه‌السّلام) کفاره آن آسیب و اثر وضعی را یک باره و برای همیشه محقق ساخت. به نظر آنها عیسی با تسلیم شدن کامل و اطاعت مطلق، دیواری را که گناه بین خدای بینهایت شایسته و انسان طغیانگر و متمرد قرار داده بود، منهدم کرد. این کفاره شدن و انهدام را فقط کسی می‌تواند انجام دهد که خودش بی گناه و با حکمت الهی کاملا متحد باشد.
[۴] میشل، توماس، کلام مسیحی، ص۸۸-۸۹.



یکی دیگر از نظریات در مورد این آموزه دیدگاه «آنسلم» قدیس در قرون وسطی است که به «نظریه جبران» معروف گردید. بر اساس این نظر اهمیت اهانت را باید با اهمیت شخصی که به او اهانت می‌شود سنجید. بشر با گناه خود به خدا که بی‌نهایت عظیم است اهانت کرده است. از این رو جبران این اهانت نیز باید به شکل مناسبی باشد و آن جز از طریق مردن پسر خود خدا عملی نیست.
[۵] میشل، توماس، کلام مسیحی، ص۸۲.



از نظر «توماس آکویناس» نیز گناهی که ما با آن زاده می‌شویم سه اثر بر ما می‌گذارد:

۱) آلودگی روح و درنتیجه تمایل فطری ما به گناه؛
۲) تسلط و نفوذ شیطان بر انسان؛
۳) در خور کیفر بودن گناه ما، چون انجام گناه تخطی از فرمان خداوند و روی گرداندن از اوست، و این کار اهانتی عمیق به ساحت خداست و تنها حکم شایسته آن کیفر ابدی است.
طبق تلقی توماس ما بصورت جمعی نمی‌توانیم دِینی را که ناشی از گناه نخستین یا ذاتی است ادا کنیم، زیرا هیچ یک از افعال آدمیان نمی‌تواند زیانی را که از گناه آدم متوجه کل بشریت شده است جبران نماید. همچنین ما بطور فردی نیز نمی‌توانیم بهای گناهان خود را بپردازیم. تنها راه این است که خود خداوند این دین را ادا کند و او از طریق رنج و مرگ مسیح این کار را انجام داده است.
[۶] مایکل پترسون و دیگران، عقل واعتقاد دینی، ص۴۶۹-۴۷۰.



شکی نیست که این آموزه از جمله تحریفاتی است که در اعتقادات مسیحیت وارد شده است و مخالفت و ناسازگاری آن با عقل امری مسلم است.
به دلیل غیر عقلانی بودن تفکر گناه ذاتی و آموزه نجات، این دیدگاه از سوی متفکرین مسیحی نیز مورد نقد قرار گرفته است. از جمله این اشخاص «فلیپ کوئین» (متولد ۱۹۴۰) است که معتقد است وجدان ما می‌گوید معنا ندارد شخصی برای جبران جرم شخص دیگر جای او را بگیرد و او را از زیر بار تکالیف اخلاقی‌اش خلاصی دهد و هرگز نمی‌توان مجازات عادلانه جرم یک شخص را بر دوش یک فرد بی‌گناه گذاشت.
[۷] مایکل پترسون و دیگران، عقل واعتقاد دینی، ص۴۷۲-۴۷۴.

بر اساس تعالیم و آموزه‌های ادیان الهی و بالخصوص دین اسلام که تنها دین غیر تحریف شده می‌باشد، نیز این آموزه مردود و غیر قابل توجیه است. چرا که از نظر اسلام گناهی که شخص مرتکب می‌شود هرگز به دیگران منتقل نمی‌شود و هرکس مسئول گناه خود می‌باشد و در مقابل آن باید پاسخگو در پیشگاه خدا باشد و اینکه انسانِ بی گناهی، به خاطر گناه دیگران در رنج و سختی بیفتد، هرگز با عدالت خداوند سازگار نیست.
از سوی دیگر اگر شخص گناهگار از گناه خود توبه کند دیگر نسبت به آن گناه مواخذه‌ای نخواهد شد و بلکه گناهان او به حسنات تبدیل می‌شود واین گونه نیست که گناه کسی ذاتی او شود؛ «کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدل می‌کند و خداوند همیشه آمرزنده و مهربان است.» «هرکس هدایت شود، برای خود هدایت یافته؛ و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است؛ و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد....»


۱. مایکل پترسون و دیگران، عقل واعتقاد دینی، ص۴۶۹.
۲. کتاب مقدس، عهد جدید، نامه پولوس به رومیان، باب ۵و۶.
۳. الهیات جدید (مجموعه مقالات)، ص۳۹۷-۴۰۰.
۴. میشل، توماس، کلام مسیحی، ص۸۸-۸۹.
۵. میشل، توماس، کلام مسیحی، ص۸۲.
۶. مایکل پترسون و دیگران، عقل واعتقاد دینی، ص۴۶۹-۴۷۰.
۷. مایکل پترسون و دیگران، عقل واعتقاد دینی، ص۴۷۲-۴۷۴.
۸. فرقان/سوره۲۵، آیه۷۰.    
۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۵.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «آموزه گناه ذاتی و فدیه»، تاریخ بازیابی:۱۳۹۸/۳/۲۶.    






جعبه ابزار