• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فرقه ماتریدیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ماتُرِیدیه پیروان ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدی سمرقندی هستند. ماتریدیه با معتزله رابطه خوبی نداشته و آنها را دشمن خود می‌دانند، اما با اشاعره اختلافات کمتری دیده می‌شود و تمام اختلافات را کنار گذاشته و هر دو در کنار هم به حیات خود ادامه می‌دهند بالخصوص که در مبانی فکری، زیاد با هم اختلافی نداشتند.

فهرست مندرجات

۱ - معرفی اجمالی
۲ - اساتید ماتریدی
۳ - آثار و تالیفات ابومنصور ماتریدی
       ۳.۱ - کتب مفقود و مشکوک
       ۳.۲ - آثار منسوب و مجهول
۴ - دوره‌های مختلف رشد ماتریدیان
۵ - شاگردان ماتریدی
۶ - بزرگان ماتریدیه
۷ - دیدگاه ماتریدیه به سایر مکاتب اسلامی
۸ - مبانی اصلی اعتقادات ماتریدیه
       ۸.۱ - جهان‌شناسی
              ۸.۱.۱ - هدف ماتریدیه
              ۸.۱.۲ - استدلال‌ها
       ۸.۲ - معرفت‌شناسی ماتریدیه
       ۸.۳ - تعریف علم
       ۸.۴ - حسن و قبح
       ۸.۵ - توحید در ماتریدیه
              ۸.۵.۱ - آیات توحیدی
              ۸.۵.۲ - روایات توحیدی
              ۸.۵.۳ - توحید ذاتی
              ۸.۵.۴ - دفع شبهه
       ۸.۶ - براهین ماتریدی در اثبات خدا
              ۸.۶.۱ - برهان حدوث
       ۸.۷ - برهان وجوب و امکان
       ۸.۸ - برهان نظم
       ۸.۹ - برهان شر
       ۸.۱۰ - برهان تغییر
       ۸.۱۱ - برهان حی و میت
       ۸.۱۲ - ایمان به خدا
              ۸.۱۲.۱ - رابطه ایمان و اسلام
              ۸.۱۲.۲ - رابطه ایمان و کفر
              ۸.۱۲.۳ - تعریف ایمان
              ۸.۱۲.۴ - عینیت ایمان و تصدیق
              ۸.۱۲.۵ - استدلال به آیات
              ۸.۱۲.۶ - لزوم اقرار زبانی
              ۸.۱۲.۷ - اسلام و ایمان نزد شیعه
              ۸.۱۲.۸ - اسلام و ایمان در روایات
       ۸.۱۳ - عقاید خداشناسی ماتریدیه
              ۸.۱۳.۱ - دلیل اول
              ۸.۱۳.۲ - دلیل دوم
              ۸.۱۳.۳ - استدلال مخالفان
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


ابومنصور ماتریدی در روستای ماترید یا ماتریت از روستاهای سمرقند متولد شد اما در هیچ منبع معتبری به تاریخ دقیق ولادت او اشاره‌ای نشده است ولی تاریخ وفات وی را بالاتفاق سال ۳۳۳ ه. ق بیان کرده‌اند. وی را در شهر سمرقند و «قبرستان جاکردیزه» دفن نمودند.
او جزء اکابر علمای عصر خویش بوده و در فن کلام و تفسیر قرآن کریم تبحر داشته است. اما اینکه مریدان او کرامات بسیار بزرگی برای وی قائلند
[۲] تمیمی، داری غزی، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، بیروت، دار النشر النعمانیه، ۱۴۱۲، ج۱، ص۲۷۷.
و این کرامات تا چه اندازه قابل اثبات است جای سخن بسیاری را می‌طلبد.
ماتریدی شخصیتی خاص و در بین اهل سنت دارای امتیازات فراوانی بوده و تعداد بسیاری از اهل سنت به امامت وی در علم کلام اعتراف دارند و او را در کنار اشعری یکی از دو امام اهل سنت می‌دانند.
[۳] طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة و مصباح السیادی فی موضوعات العلوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا، ج۲، ص۱۳۳.
وی در کنار عقاید اشعری پایه‌گذار مکتب کلامی مهمی است که تقریبا نیمی از اهل سنت و جماعت را در بر می‌گیرد.


وی از نظر فقهی از مریدان مکتب ابوحنیفه محسوب می‌شود و همچنین اساتید مهم و تاثیر گذار او، همه مذهب حنفی داشته‌اند که عبارتند از:
۱. محمد مقاتل رازی؛
۲. نصر بن یحیی بلخی؛
۳. احمد بن اسحاق جوزجانی؛
۴. ابونصر احم عیاضی؛
هر چهار نفر ایشان خود از شاگردان ابوحنیفه بوده‌اند.


ابومنصور محمد ماتریدی دو اثر بسیار مهم از خود به جای گذاشته که موجود بوده و عبارتند از:
۱. تاویلات اهل السنه: این کتاب در واقع تفسیر قرآن بوده و از ابتدا تا انتهای قرآن را دربر دارد و در نزد ماتریدیان از ارزش و جایگاه خاصی برخوردار می‌باشد و برای هیچ یک از تفاسیر به اندازه این تفسیر ارزش قائل نیستند. این کتاب تاکنون سه چاپ مختلف دیده ولی چاپی که با مقدمه و تحقیق فاطمه یوسف الخیمی ارائه و در انتشارات موسسه الرسالة الناشرون بیروت به چاپ رسیده است از همه کاملتر و ممتاز می‌باشد.
۲. کتاب التوحید: مهمترین کتاب اعتقادی ماتریدیان می‌باشد و در آن از اعتقادات خود بسیار سربسته، پیچیده و مغلق سخن گفته است. به‌طوریکه درک آن برای خیلی از افراد دشوار می‌باشد. هر چند به ظاهر می‌آید که این کتاب مجموعه‌ای از سه کتاب وی بوده است که خود او یا شاگردانش آنها را به همدیگر متصل نموده و نام «التوحید» را بر او نهاده‌اند. زیرا این کتاب از سه بخش و هر بخش با خطبه‌ای جداگانه و دو بخش آن با بسم‌الله جداگانه آغاز می‌شود و همچنین در هر سه رساله مطالبی مشابه هم و تکراری زیاد به چشم می‌خورد و این خود نشان از جدا بودن این سه بخش از هم به عنوان کتابی مستقل دارد.

۳.۱ - کتب مفقود و مشکوک

۳. کتاب المقالات: شک و شبهه‌ای در انتساب این کتاب به ماتریدی نیست ولی این کتاب اکنون در دسترس نمی‌باشد. هرچند که برخی ادعا کرده‌اند که دو نسخه از این کتاب در کتابخانه ترکیه موجود است که جای تحقیق دارد.
البته کتب دیگری هم مثل «العقیده و شرح فقه الکبر و پندنامه» را به وی نسبت می‌دهند که البته در صحت این انتساب، تردید وجود دارد.

۳.۲ - آثار منسوب و مجهول

غیر از کتبی که گفته شد مورخان و شرح حال نویسان، کتبی را به وی نسبت داده‌اند که به دست ما نرسیده است. زیرا یا انتساب اینها صحیح نمی‌باشد یا به مرور زمان این کتاب‌ها از بین رفته است یا در کنج کتابخانه‌ها مخفی مانده است. مثل:
۱. رساله فی ما لا یجوز علیه الوقف فی القرآن
۲. کتاب ماخذ الشریعه
۳. الجدل فی اصول الفقه
۴. کتاب بیان وهم المعتزله
۵. کتاب رد اوائل الادله للکعبی
۶. رد اصول الخمسه للباهلی
۷. رد تهذیب الجدل للکعبی
۸. رد وعید الفساق للکعبی
۹. الرد علی القرامطه
۱۰. رد الامامه لبعض الروافض
۱۱. رساله فی الایمان


فرقه ماتریدیه از ابتدا تاکنون دارای فراز و نشیب‌های بسیاری بوده است. مثلا در یک برهه صد ساله اول، شاگردان ابومنصور فقط کوشیدند که عقاید وی را تحت نظام خاصی آورند و کمتر به فکر تبلیغات بودند. در این هنگام این مذهب از سمرقند فراتر نرفت.
در دوره بعدی که حدود ۲۵۰ سال طول کشید بزرگان ماتریدی به نقاط مختلف سفر کرده و به تبلیغ این آئین پرداختند که در این دوره کتاب‌هایی همچون تبصرة الادلة ابومعین نسفی و عقاید النسفیه و مدارک که از کتب اصلی این فرقه محسوب می‌شود به رشته تحریر درآمد.
دوره بعدی، ۶۰۰ سال بود که عثمانی‌ها با مکتب و اعتقادات ماتریدیه همسو و هم‌نظر بودند و همه جانبه از ماتریدیه حمایت می‌کردند. چون عثمانیه در فقه حنفی بودند بنابراین تمام امکانات دولت عثمانی از جمله قضاوت و مدارس و ... همه در اختیار ماتریدیان قرار گرفت. در این زمان به علت امکانات بسیار زیادی که ماتریدیان داشتند این مذهب در سرتاسر جهان رشد و نمو قابل ملاحظه‌ای یافت.
در دوره معاصر نیز این اندیشه در بسیاری از مناطق جهان حاکم بوده و خیلی از اهل‌سنت در اعتقادات خود مطیع این مذهب می‌باشند و در بسیاری از مدارس اهل‌سنت این اعتقادات تدریس می‌شود. همچنین در دو دانشکده شریعت و اصول دین دانشگاه الازهر مصر، اندیشه مکتب ماتریدی تدریس می‌شود.


حکیم سمرقندی که نامش ابوالقاسم اسحاق بن محمد بن اسماعیل و از شاگردان وی بود و مدت مدیدی امر قضاوت را در سمرقند به عهده داشت. وی در سال ۳۴۲ در سمرقند درگذشت و در کنار قبر استادش ابومنصور به خاک سپرده شد.
ابو احمد عیاضی که نامش ابواحمد نصر بن ابی نصر احمد بن عباس است و حکیم سمرقندی در شان او گفته است: «خراسان و ماوراء النهر صد سال است که در علم فقه و سخن و قدرت بیان و... همانند ابو احمد عیاضی به خود ندیده است».
[۵] نسفی، ابومعین، تبصره الادله، بیروت، بی نا، ۱۴۰۵، ج۱، ص۳۵۹.



۱. ابولیث سمرقندی م۳۷۳ مصاحب بحرالعلوم و تنبیه الغافلین و بستان العارفین.
۲. ابومعین نسفی م۵۰۸ صاحب تبصره الادله فی اصول الدین علی طریقه الامام ابی المنصور الماتریدی.
۳. ابوالیسر بزودی م۴۹۳ صاحب کتاب اصول دین.
۴. نجم‌الدین عمر نسفی م۵۳۷ صاحب العقاید.
۵. نور‌الدین صابونی م۵۸۰ صاحب کتاب البدایه من الکفایه فی الهدایه فی اصول الدین.
۶. ابوالبرکات نسفی م۷۱۰ که فقیه و متکم بوده و صاحب تالیفات زیادی می‌باشد.
۷. کمال‌الدین بیضاوی صاحب کتاب اصول المنیفه للامام ابی‌حنیفه.
۸. ملاقاری هراتی صاحب کتاب شرح فقه الاکبر.
۹. شاه ولی‌الله دهلوی صاحب کتاب حجة الله البالغة.
۱۰. شیخ محمد عبده مصری صاحب کتاب شرح نهج‌البلاغه.


نکته جالب توجه این است که ماتریدیه با معتزله رابطه خوبی نداشته و آنها را دشمن خود می‌دانند. هر چند در ابتدای کار از معتزله منشعب شده‌اند ولی در عین حال ابومنصور ماتریدی بیشترین ردیه‌ها را بر معتزله وارد کرده است اما با اشاعره (بالخصوص در دوره‌های اخیر که به تلاش و همت ایوبیان کارهایی برای وحدت بین این دو انجام شد) اختلافات کمتری دیده می‌شود و تمام اختلافات را کنار گذاشته و هر دو در کنار هم به حیات خود ادامه می‌دهند بالخصوص که در مبانی فکری، زیاد با هم اختلافی نداشتند.
شیخ محمد عبده در حاشیه خود بر عقاید العضدیة می‌نویسد: اختلاف میان اشاعره و ماتریدیه از ده مسئله تجاوز نمی‌کند و آن هم اختلاف لفظی می‌باشد.
[۶] ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، مترجم : علیرضا ایمانی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۴، چاپ اول، ص۲۹۳.
هر چند با مطالعه دقیق می‌بینیم که اختلافات اولا از این عدد بیشتر بوده و ثانیا لفظی هم نمی‌باشد بلکه اساسی و مفهومی می‌باشد اما رابطه آنها با وهابیت به شدت خصمانه می‌باشد. زیرا وهابیت در مساله اتهام به کفر هیچ فرقی بین کفار و شیعیان و ماتریدیان و اشعریان و... نمی‌گذارند و در مقابل آنها نیز ماتریدیه از هیچ کوششی برای رد کردن وهابیت فرو گذاری نکرده‌اند.


ماتریدیه پیروان ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدی سمرقندی هستند. باید این نکته را متذکر شد که مبانی اصلی فرقه ماتریدیه را در پنج بخش مطرح نمود:
۱. جهان‌شناسی و ایمان
۲. توحید و صفات الهی
۳. نبوت
۴. امامت و خلافت
۵. معاد در روز قیامت (نه رجعت)
هر چند این مبانی در ابتدا از عقاید ابوحنیفه اخذ شده است اما به دست ابومنصور ماتریدی و شاگردانش نظام‌مند و منسجم گردیده است. بدون هیچ مقدمه‌ای وارد مبحث اصلی اعتقادات ماتریدیه می‌شویم:

۸.۱ - جهان‌شناسی

وقتی صحبت از جهان در بین متکلمان الهی و اسلامی مطرح می‌شود هم جهان مادی و هم ماورای آن یعنی مجردات را دربر‌می‌گیرد ولی در اندیشه و اعتقادات ماتریدیه منظور از جهان و عالم مساوی با جهان مادی است که در حیطه حس قرار می‌گیرد نه بیشتر و به تعبیر آنها «جهان اسم ماسوی‌الله است و تمام موجودات حادث را دربر می‌گیرد»
[۷] بزودی، محمد ابن عبد الکریم، اصول الدین، مصر، دار الاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۳ ق، ص۱۱.
و تفسیری که ماتریدیه از جهان ارائه می‌دهند به سه بخش اجسام و جواهر و اعراض مطابقت دارد و مجردات را شامل نمی‌شود.
به نظر ماتریدیان جوهر عبارت است از جزء لاینفک که هیچ‌وقت قابل قسمت نیست نه در عالم خارج و نه در عالم ذهن
[۸] نسفی، ابو معین، التمهید فی اصول الدین، تحقیق: د. عبد الحی قابیل، مصر، دار الثقافه للنشر و التوزیع، ۱۴۰۷ق، ص۱۲۳.
و این جوهر است که اساس جهان مادی را تشکیل می‌دهد. بنابراین نمی‌توان آن را از ماده جدا کرده و نمی‌توان آن را تقسیم نمود.
جسم که حداقل از دو جوهر تشکیل شده است چون متشکل از دو شیء بوده طبیعتا دارای تقسیم می‌باشد و حداقل می‌توان گفت که از نظر ذهنی قابل انفکاک و جدایی می‌باشد و این جسم همانند جوهر قائم به ذات می‌باشد که در نزد ماتریدیان جوهر و جسم، اعیان نامیده می‌شوند. در مقابل جوهر و جسم، اعراض قرار دارند. اعراض اموری بوده که قائم به خود نیستند و برای به وجود آمدن باید به یکی از جواهر یا اجسام تکیه نمایند.
رابطه این سه به‌گونه‌ای است که جسم برای به‌وجود آمدن نیاز به جوهر داشته و عرض برای عرض‌اندام نیاز به جسم دارد. از این رو رابطه این سه بخش کاملا به هم وابسته می‌باشد.

۸.۱.۱ - هدف ماتریدیه

هدف از بیان این مطالب توسط ماتریدیه این بوده است که آنها می‌خواهند از بین این مطالب پی به حدوث جهان و در نتیجه اثبات محدث برای عالم خلقت بنمایند. بنابراین می‌توان گفت ادله‌ای که ماتریدیان به عنوان برهان حدوث مطرح می‌کنند تقریبا با ادله بقیه مسلمانان در جهاتی اتفاق و در جهاتی اختلاف دارد. زیرا دیگران قائل‌اند که عالم و اجسام حادث هستند و هر حادثی نیاز به محدث دارد. محدث این اجسام، غیر جسمانی است و آن ذات باری‌تعالی می‌باشد. همین طور جریان قدم و حدوث عالم و واجب الوجود و ممکن الوجود و اثر و موثر که علاقه‌مندان می‌توانند به کتب کلامی در این زمینه خصوصا شرح باب حادی عشر مراجعه نمایند.
[۱۱] حلی، حسن بن یوسف، باب حادی عشر، شرح فاضل مقداد، قم، انتشارت علامه، بی تا، ص۱۳ و ۱۴.


۸.۱.۲ - استدلال‌ها

ابتدا برای اثبات حدوث عالم به حدوث اعراض تمسک نموده‌اند مانند سفیدی و سیاهی و حرکت و سکون که دو ضد هستند و در یک محل جمع نمی‌شوند. بنابراین یک شیء گاهی می‌تواند سفید باشد و گاهی سیاه و گاهی می‌تواند حرکت داشته باشد و گاهی سکون و این تغییر، خود دلیل بر حدوث عالم است که از طریق حس قابل ادارک است و اجسام که محل حوادث است خود نیز باید حادث باشد. البته آنها برای اثبات حدوث عالم به نقل و عقل هم تکیه کرده‌اند:
«بدیع السماوات و الارض و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون؛ هستی بخش آسمان‌ها و زمین اوست! و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها می‌گوید: «موجود باش! » و آن، فوری موجود می‌شود».
آنها به ادله عقلی نیز تمسک کرده‌اند. مثلا حرکت و سکون در آن واحد در جسمی جمع نمی‌شوند. پس نیمی از اوقات ثابت و نیمی از اوقات متحرک است و شیء که اینگونه باشد متناهی و محدود است. ماتریدیان برای اثبات محدث برای عالم همچون دیگر اهل سنت و شیعه بنا را بر جریان مباحث فلسفی حدوث و قدم و مطالب واجب الوجود نبرده و فقط به این استدلالات ساده در این زمینه بسنده کرده‌اند.

۸.۲ - معرفت‌شناسی ماتریدیه

همچنین در بحث معرفت‌شناسی که یکی از مباحث مهم در هر فرقه‌ای می‌باشد ماتریدی سخن‌ها گفته به طوری که برخی بر این گمانند که وی اولین کسی است که از معرفت و راه‌های کسب معرفت سخن گفته است.
[۱۴] کیهان فرهنگی، شماره ۱۳۰ و ۱۳۱، به تاریخ اسفند ۱۳۷۵، مقاله «کلام ماتریدی»، غلامحسین ابراهیمی دیانی، ص۴۲تا ۴۵.
ولی در مقاله منابع اسلامی تصوف بیان نمودیم که اصل بحث معرفت‌شناسی در کلام ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) و به خصوص امیرالمومنین (علیه‌السّلام) مطرح گردیده است و تنها مطلبی را که می‌توان گفت این است که آنها مطالب را دسته‌بندی خاصی نموده‌اند. در عین حالی که نظریه معرفت‌شناسی ماتریدی از سادگی خاصی در برابر نظریات دیگران برخوردار است.

۸.۳ - تعریف علم

ماتریدی در تعریف علم در کلام به دو شق علم عقلی و علم نقلی می‌پردازد و معتزله به علم عقلی صرف و اهل حدیث به علم نقلی صرف پرداخته‌اند. بنابر قول ماتریدیه «علم صفتی است که اگر کسی آن را دارا گردد عالم می‌شود»
[۱۵] نسفی، ابومعین، تبصره الادله فی اصول الدین علی طریق الامام ابی منصور الماتریدی، تحقیق: کلود سلامه، دمشق، المعهد العلمی الفرنسی للدراسات العربیه، ۱۹۹۰م، ج۱، ص۱۰.
این گفته بدون نظر به راه‌های کسب آن مطرح گردیده است. هر چند وی بعدا برای کسب علم راه‌هایی را بیان نموده است که عبارتند از:
- حس که از آن تعبیر به عیان می‌کند و علمی که از این طریق به دست می‌آید بدیهی است و قابل بحث و نظر و رد نمی‌باشد.
- نقل که از آن تعبیر به خبر می‌کنند. هر چند در نوع خبر و صدق و کذب آن مطالب زیادی مطرح می‌کنند.
- عقل که به اعتقاد ماتردیان ابزار ضروری و بدیهی است و در اصل حجیت آن هیچ انکاری راه ندارد. از دیدگاه آنان علم عقلی از دو طریق بدیهی و نظری به دست می‌آید و ماتریدیان هر دو گونه را پذیرفته‌اند و در آن هیچ‌گونه بحثی ندارند. این در واقع کنایه‌ای است به اهل حدیث که عقل را در مقابل نقل بی‌ارزش تلقی می‌کنند.

۸.۴ - حسن و قبح

در رابطه با حسن و قبح به معنای استحقاق مدح و ذم که مورد اختلاف بین اشاعره و معتزله می‌باشد ماتریدیان همانند عدلیه (امامیه و معتزله) حسن و قبح عقلی را پذیرفته و بر این باورند که عقل می‌تواند حسن و قبح اشیا را درک کند. این درک هیچ‌گونه محدودیتی در اراده و مشیت خدا ندارد.
کمال‌الدین بیاضی که از ماتریدیان است می‌نویسد:
«حسن به معنای استحقاق مدح و ثواب و قبح به معنای استحقاق مذمت و عذاب بر تکذیب انبیا و رسل در نزد ماتریدی عقلی است. عقل در می‌یابد که خدا به آن حکم کرده است ... نه اینکه عقل حسن و قبح را واجب کرده باشد و اتصاف خدا به جور و آنچه سزاوار نیست محال است. بنابراین عذاب مطیع و عفو کافر عقلا جایز نیست (هر چند شیعه در حسن و قبح عقلی قائل است که ثواب به عاصی، مخالف با حسن و قبح عقلی است نه عفو آن به دلائل خاص) زیرا با حکمت خدا منافات دارد و عقل به عدم‌جواز آن جزم دارد ... و افعال خدا از باب تفضل بر بندگان معلل به مصالح و حکمت‌ها است.»
[۱۷] بیاضی حنفی، کمال الدین، اشارات المرام من عبارات الامام، تحقیق: یوسف عبد الرزاق، مصر، شرکت المصطفی البانی، ۱۳۶۸ق، ص۵۴.
پس بنابراین به وضوح می‌بینیم که در مسئله حسن و قبح، ماتریدیه همانند عدلیه قائل به حسن و قبح عقلی می‌باشند.

۸.۵ - توحید در ماتریدیه

اعتقاد به یگانگی خداوند و نفی هرگونه شریک برای او را توحید گویند. توحید، بنیادی‌ترین آموزه اعتقادی در اسلام می‌باشد که دارای جنبه‌های متعدد نظری و عملی است.
توحید در لغت از وحدة به معنای تک بودن و انفراد آمده است و در اصطلاح به معنای ایمان به خدای یگانه و برای او شریک قرار ندادن است.
تمام فرق اسلامی بر مساله توحید تاکید بسیار داشته تا جایی‌که توحید را اولین و مهمترین اصل از اصول دین قرار داده‌اند و حتی برخی علم کلام و علم اصول دین را علم توحید نامیده‌اند.
[۲۰] قاری، ملا علی، شرح الفقه الاکبر، تحقیق مروان محمد شعار، بیروت، دار النفایس، ۱۴۱۷ ق، ص۳۸.


۸.۵.۱ - آیات توحیدی

«و الهکم اله واحد لا اله الا هو؛»
«انما الله اله واحد؛ »
«قل الله خالق کل شیی و هو الواحد القهار؛ »
«لا تتخذوا الهین اثنین انما هو اله واحد فایای فارهبون؛ »

۸.۵.۲ - روایات توحیدی

قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): التوحید نصف الدین؛ توحید نصف دین است
قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): التوحید ثمن الجنة؛
[۲۷] شجری جرجانی، یحیی بن حسین بن اسماعیل حسنی، کتاب الامالی و هی المعروفة بالامالی الخمیسیة، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ ه ق، چاپ اول، ج۱، ص۵۵.
توحید بهای بهشت است.
عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): قال اذا قال العبد لا اله الا الله طمست ما قبلها من السیئات، یقول (الله): لا اله الا الله حصنی من دخل حصنی امن عذابی؛ پیامبر مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: زمانی که بنده بگوید: لا اله الا الله، گناهان قبلی‌اش نابود شده و خداوند می‌فرماید: «لا اله الا الله» دژ من است و هر کس داخل این دژ شود از عذاب من ایمن خواهد بود.

۸.۵.۳ - توحید ذاتی

هر چند در بین شیعه و سنی در فروعات این مساله اختلافاتی هست ولی در اصل توحید با هم متفق القول هستند. ماتریدیه هم از این اصل مستثنی نبوده و توحید و مراتب آن را قائلند. توحید ذاتی عبارت است از نفی ترکیب از خدا و نفی تعدد از ذات باری‌تعالی که از نظر ماتریدیه، خدا از هر‌گونه شائبه جسمیت و جسمانیت مبرا است و به هیچ‌وجه نمی‌توان آن را جسم دانست.
ماتریدیه می‌گویند: امر مرکب، ناگزیر اوصاف و اشکالی متفاوت همچون طویل بودن و یا مثلث بودن و ... به خود می‌گیرد و اگر بگوییم ذات خداوند امری مرکب است باید بگوییم تمام این اشکال در ذات خداوند وجود دارد و این مستلزم اجتماع اضداد در ذات خدا و محال است و اگر بگوییم که تنها برخی از این اجزا در ذات خدا وجود دارد ... این امر مستلزم قرار گرفتن خدا تحت قدرت غیر و از امارات حدوث و مستلزم محال خواهد بود. و حتی به نظر ماتریدیه ترکیب در خدا به توحید نوع دوم یعنی عدم تشریک برای خدا نیز ضربه می‌زند. نسفی از بزرگان ماتریدیه در این زمینه می‌نویسد:
«کثرت اجزا و تبعض و تجزیه بر خداوند محال است زیرا در این صورت هر یک از اجزای آن از دو حال خارج نیستند: یا متصف به صفات کمال‌اند که در این صورت هر یک از اجزا حی و قادر و ... هستند و در نتیجه هر یک خدای جداگانه خواهند بود و ناگزیر به خدایان متعدد منتهی می‌شوند و ... و یا هر یک از اجزا به صفت کمال متصف نیستند که در این صورت به ضد اوصاف کمالی متصف خواهند بود و این از امارات حدوث و محال است».
[۳۰] نسفی، ابومعین، تبصرة الادلة فی اصول الدین علی طریق الامام ابی منصور ماتریدی، تحقیق: کلود سلامه، دمشق، المعهد العلمی الفرنسی للدراسات العربیه، ۱۹۹۰ م، ج۱، ص۱۱۴.

از بین انواع توحید تحقیقا می‌توان گفت که توحید ذاتی و در بین آنها این قسم دوم یعنی نفی تعدد از ذات خداوند متعال اصلی‌ترین مبحث در مباحث توحید بیان شده است.
استدلالات مختلفی از ناحیه ماتریدیه برای این نوع توحید بیان شده است. مثلا ابومنصور ماتریدی بیان می‌کند که «وقتی می‌بینیم جهان به صورت واحدی تدبیر می‌شود بیانگر آن است که جهان در دست مدبری واحد تدبیر می‌شود». یا در استدلال دیگر می‌گوید: «اینکه اشیا یا ضارند یا نافع و هیچگاه دیده نشده هر دو صفت در یک شئ جمع شوند و این خود نشانگر خالقی واحد است». آنان این برهان را، برهان تمانع نامیدند. آنها می‌گویند: روش شاهان این است که سلطه و نفوذ خود را بر تمام سلاطین و دیگر پادشاهان بگسترانند و خود یکه‌تاز این میدان باشند و طبیعتا خداوند هم از این قاعده مستثنی نیست. از این روی اگر خدایی غیر از این خدای واحد وجود داشت، آثار سلطنت و خالقیت او آشکار می‌گردید و چه بسا با هم جنگ‌هایی داشتند و این ثبات همیشگی، دلالت بر وجود خدای واحد بی‌همتا دارد. برای اثبات این مطلب به آیه ۲۲ سوره انبیاء نیز تمسک می‌کنند: «لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا؛ اگر در آسمان و زمین، جز «الله» خدایان دیگری بود، فاسد می‌شدند.»

۸.۵.۴ - دفع شبهه

برای برخی شبهه شده است که ماتریدیان فقط و فقط به بحث در توحید ذاتی پرداخته و از دیگر توحیدها حتی الوهیت و ربوبیت سخنی به میان نیاورده‌اند که ما در این مقاله و مقالات بعد اثبات می‌کنیم که اینچنین نبوده از برخی به صراحت صحبت کرده و از برخی دیگر در فحوای کلام خود مطلبی را به میان آورده‌اند که دلالت بر نوع اعتقاد آنان می‌نماید.
چنانچه ماتریدی در کتاب تاویلات اهل‌السنة ذیل آیه «و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم؛ » به بحث از توحید الوهیت پرداخته و این در حالی است که به اعتقاد برخی از ماتریدیان توحید در الوهیت نتیجه توحید در ربوبیت است و مترتب بر آن هست و انسان کسی را سزاوار پرستش می‌داند و در برابر او سر تعظیم فرود می‌آورد که وی را خالق و مدبر هستی خود بداند. پس با اثبات توحید در ربوبیت و خالقیت، توحید در الوهیت هم ثابت می‌شود.

۸.۶ - براهین ماتریدی در اثبات خدا

برهان یعنی دلیل روشن. حجت نیز به معنی دلیل است، فرق بین برهان و حجت را باید از ماده اصلی آن دو پیدا کرد؛ حج در اصل به معنی قصد است و برهان در اصل به معنی روشنی و بیان می‌باشد. دلیل را به واسطه روشن بودن، برهان و به واسطه دلالت بر مقصود، حجت می‌گویند.
تمام فرق اسلامی برای اثبات وجود خدا براهینی را اقامه کرده‌اند. در این بین ماتریدیه هم به براهینی که در بین عموم فرق رواج بیشتری داشته است تاکید بسیاری کرده است. هر چند شاید در نحوه تقریر با برخی دیگر از فرق هماهنگ نباشند اما در اصل اثبات با عموم آنها یک‌صدا هستند. توحید، بنیادی‌ترین آموزه اعتقادی در اسلام می‌باشد که دارای جنبه‌های متعدد نظری و عملی است. الهیون قائل هستند که علاوه بر ماده ماوراءالطبیعه‌ای هم وجود دارد که باید اثبات شود. براهینی که ماتریدیه روی آن تاکید بیشتری دارد عبارتند از:
۱. برهان حدوث
۲. برهان وجوب و امکان
۳. برهان نظم
و براهینی که بیان نموده‌اند ولی کمتر تاکید کرده‌اند عبارتند از:
۱. برهان شر
۲. برهان تغییر
۳. برهان حی و میت
اکنون به تقریر ماتریدیه برای براهین خویش می‌پردازیم:

۸.۶.۱ - برهان حدوث

در بین متکلمان برهان حدوث از جایگاه خاصی برخوردار است. تمام براهینی که ابومنصور ماتریدی و پیروان او در بحث اثبات خدا اقامه کرده‌اند به برهان حدوث برمی‌گردد. خود ماتریدی تاکید دارد که اگر برهان حدوث نمی‌بود دلیل دیگری برای اثبات وجود خدا، یافت نمی‌شد. برهان حدوث در بین ماتریدیان بر دو مقدمه و یک نتیجه استوار شده است:
در صغرای قیاس می‌گوید: عالم با تمام اجزای خود حادث است و در کبرای قیاس گفته می‌شود: هر حادثی نیازمند محدث است و در نتیجه وجود خدا به منزله محدث برای جهان ثابت می‌شود. صغرای قیاس را همه بدیهی می‌گیرند و برای اثبات آن هیچ دلیل خاصی را به جز بحث جواهر و اعراض که در مقاله خداشناسی گذشت ارائه نمی‌کنند و فقط از آن راه می‌خواهند به حدوث عالم برسند.
[۳۷] نسفی، ابومعین، تبصرة الادلة فی اصول الدین علی طریق الامام ابی منصور الماتریدی، تحقیق: کلود سلامه، دمشق، المعهد العلمی الفرنسی للدراسات العربیه، ۱۹۹۰م، ج۱، ص۶۱-۶۹.

مقدمه دوم را برخی ماتریدیان مثل خود ابومنصور ماتریدی بدیهی دانسته و برای آن تقریری نیاورده‌اند اما برخی دیگر به تبیین آن پرداخته‌اند: «وجود امر محدث جایز است و امر جایز الوجود، جایز العدم هم هست و چیزی که وجود و عدمش جایز باشد وجودش مقتضای ذاتش نخواهد بود بلکه مقتضای غیر است و به اقتضای غیر پا به عرصه وجود نهاده است»
[۳۸] نسفی، ابومعین، التمهید لقواعد التوحید، تحقیق: حبیب الله حسن احمد، قاهرة، دار الطباعة المحمدیة، ۱۴۰۶ ق، ص۱۲۸.
و لازمه آن غیر نیز، امری واجب الوجود است نه جایز الوجود. زیرا تسلسل لازم می‌آید و آن واجب الوجود همانا خداوند قادر و خالق است.
[۳۹] صابونی، نورالدین، البدایة من الکفایة، تحقیق: فتح الله خلیف، اسکندریة، دار المعارف، ۱۹۶۹ م، ص۳۶_۳۷.

نکته قابل ذکر آن است که ماتریدیان برهان حدوث را برگرفته از آیاتی زیر می‌دانند:
«أولم ینظروا فی ملکوت السماوات و الارض و ما خلق الله من شی ء...؛ آیا در ملکوت آسمان‌ها و زمین و چیزهایی که خدا آفریده است نمی‌اندیشند؟»
«نریهم ءایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق...؛ به زودی نشانه‌های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می‌دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است».

۸.۷ - برهان وجوب و امکان

برخلاف ماتریدیه که برهان وجوب و امکان را در رده دوم براهین قرار می‌دهند تقریبا بین تمام فلاسفه و متکلمین اسلامی این برهان، رده اول را در بین براهین داراست. زیرا برهان حدوث که از قدیمی‌ترین براهین اثبات می‌باشد از طرف ملحدان با اشکالات مختلفی مواجه شد که البته از طرف متکلمان مسلمان جواب داده شد (مثلا در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم) ولی این مسئله متکلمان را بر آن داشت تا به یک برهان قوی‌تر روی بیاورند که اشکالات قبلی را نیز نتوان به آن وارد کرد و به طرف برهان امکان و وجوب رفتند.
«وجود موجودات ممکن در عالم خارج دلیل بر وجود واجب خداوند است. زیرا اگر واجب الوجودی در کار نباشد وجود در موجود ممکن منحصر می‌گردد و لازمه انحصار وجود در موجودات ممکن عدم تحقق هیچ موجودی در عالم خارج است. زیرا شئ ممکن، خود به خود نمی‌تواند به وجود بیاید چنانکه نمی‌تواند به طور مستقل و بدون اتکا به واجب چیز دیگری را ایجاد نماید. در نتیجه اگر واجب الوجود نباشد هیچ موجودی بالذات یا بالغیر تحقق نخواهد یافت».
[۴۲] کستلی، مصلح الدین مصطفی، حاشیه الکستلی علی شرح عقاید النسفیه، اسلامبول، بی نا، ۱۹۷۳م، ص۶۰.

ماتریدیان در این برهان به همین اندازه بسنده کرده و به شرح و موشکافی آن نپرداخته‌اند ولی متکلمین شیعی روی این برهان دقت‌نظر کافی را اعمال نموده و آن را به اشکال دقیقی بیان کرده‌اند که برای دقت بیشتر می‌توانید به کتاب شرح باب حادی عشر علامه حلی یا شرح فاضل مقداد و کتاب تجرید الاعتقاد شیخ طوسی مراجعه نمایید.

۸.۸ - برهان نظم

این برهان که یکی از ساده‌ترین و پرطرفدارترین براهین می‌باشد با تمام اشکالاتی که بر آن وارد کرده‌اند و جواب داده شده است هنوز جایگاه خود را از دست نداده است.
چون متقدمین ماتریدی اصل برهان را حدوث دانسته و تمام براهین را به آن بر‌می‌گرداندند تصریحی به برهان نظم نکرده‌اند ولی از مضمون کلامشان تلویحا می‌توان آن را دریافت. اما متاخرین از ماتریدیه به بیان و تقریر برهان نظم پرداخته‌اند به طوری که از یک مقدمه حسی و یک مقدمه نظری و نتیجه تشکیل شده است:
«کسی که در شگفتی‌های آثار و احوال پدید آمده در عالم طبیعت که در اِحکام و اتقان به درجه نهایت می‌رسند... تامل ورزد و اندکی از تفطن و زیرکی برخوردار باشد و تقلید، چشم بصیرت او را کور نکرده باشد ضرورتا درمی‌یابد که این احوال و آثار شگفت‌انگیز جهان به واسطه نیرویی بسیط یا مرکب و بی‌شعور نخواهد بود».
[۴۳] بیاضی، کمال الدین، اشارات المرام من عبارات الامام، تحقیق: یوسف عبد الرزاق، مصر، شرکت المصطفی البانی، ۱۳۶۸ق، ص۴۱.

نتیجه‌ای که از این تقریر بدست می‌آید این است که جهان دارای ناظمی هدف‌مند و با شعور است. اما اینکه این ناظم هدف‌مند همان واجب الوجود است یا نه نیاز به براهین دیگری دارد که در جای خود باید بیان شود.

۸.۹ - برهان شر

در بین متکلمان همیشه وجود شر عاملی برای به چالش کشیدن متکلمان در اثبات وجود خدا بوده است ولی ماتریدی از همین شر برای وجود خدا به این تقریر استفاده نموده است:
«اگر عالم خود به خود به وجود آمده بود می‌بایست هر چیزی برای خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدید می‌آورد و در این صورت شرور و زشتی‌ها وجود نمی‌داشت و وجود اینها دلیل بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده بلکه به واسطه غیر از خود پدید آمده است».

۸.۱۰ - برهان تغییر

در این برهان عالم همواره در حال تغیر و دگرگونی است و تغیر نیازمند مغیری است که خود تغییر نپذیرد و نیازمند مغیر نباشد. از این روی تغییر در عالم هستی دلیلی بر وجود مغیر و صانع می‌باشد.

۸.۱۱ - برهان حی و میت

در تقریر این برهان اینگونه آمده است که هر موجود جاندار از آغاز کار خود و از پدید آوردن مانند خود و از اصلاح مفاسد خود عاجز است. پس روشن می‌شود که این شیء جاندار از جانب غیر خود پدید آمده است.
البته ماتریدیان در زمینه اثبات وجود خدا براهین دیگری نیز آورده‌اند که برگشت همه آنها به برهان حدوث بوده و به خاطر اطاله کلام از ذکر آنها خودداری می‌نماییم.
ایمان به خدا سر سلسله تمام معتقدات دینی ما و توصیه انبیاء و از ارکان ادیان الهی می‌باشد. در این مقاله به ایمان در ماتریدیه می‌پردازیم.

۸.۱۲ - ایمان به خدا

ایمان در لغت به معنای تصدیق بوده اما در اصطلاح برخی آن را به تسلیم توأم با اطمینان خاطر و برخی دیگر آن را استقرار اعتقاد در قلب و بعضی تصدیق توأم با اطمینان خاطر تعریف کرده‌اند.
در زمان نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و در زمان سه خلیفه اولی صحبت خاصی در رابطه با ایمان و اینکه مرتکب کبیره آیا مومن است یا خیر، مطرح نبود.

۸.۱۲.۱ - رابطه ایمان و اسلام

به استناد آیه: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم و ان تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا ان الله غفور رحیم؛ عرب‌های بادیه نشین گفتند: «ایمان آورده‌ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی‌کند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»
لذا ایمان از اسلام یک درجه بالاتر و قویتر و خود ایمان دارای درجات خاص می‌باشد که در کتب حدیثی و عرفانی به صورت مفصل پرداخته شده است. ولی در زمان امیرالمومنین علی (علیه‌السلام)، جنگ صفین و تشکیل فرقه انحرافی خوارج، مساله ایمان و کفر با طرز افراط آمیزی از ناحیه آنها برای مردم و به صورت تفریطی برای خودشان مطرح شد. آنها اکثریت مسلمانان را (غیر از خوارج) کافر می‌دانستند. خوارج، مرتکب کبیره را کافر می‌دانستند و حکمیت را بر خلاف قرآن دانسته و ظاهر «ان الحکم الا لله» را گرفته و حکم به کبیره بودن حکمیت کرده و به حضرت علی (علیه‌السّلام) دستور توبه دادند و این مسئله باعث شد که فرقه‌های مختلف مسلمانان در رابطه با این سخن اظهار نظر کردند؛ عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف پدید آمد تا جایی‌که گروهی، از اساس، مرتبه عمل را از ایمان متاخر کرده و به نام مرجئه معروف شدند و گفتند که عمل در اصل ایمان هیچ تاثیری ندارد. حال با این مقدمه باید دید که نظر ماتریدیان در رابطه با ایمان و کفر و ملاک آنها چیست؟

۸.۱۲.۲ - رابطه ایمان و کفر

ماتریدیان موضعی در حد وسط بین خوارج و مرجئه دارند. زیرا از یک طرف چون از پیروان ابوحنیفه هستند عمل را در ایمان دخیل ندانسته و از طرفی دیگر می‌گویند ایمان را نمی‌توان صرفا از مقوله علم و معرفت دانست و عمل هم دخیل است. زیرا اگر ایمان فقط از باب علم باشد اولا باید بسیاری از اهل کتاب که به رسالت پیامبر و دین او علم دارند مومن باشند حال اینکه همه ما به کفر آنها یقین داریم و ثانیا در شریعت و دین، ایمان متعلق تکلیف است و تکلیف به افعال اختیاری تعلق می‌گیرد در حالی که علم، بدون اختیار نیز حاصل می‌شود.
[۵۰] ابن همام، کمال الدین، المسایرة فی علم الکلام، تعلیق: محمد محیی الدین، قاهره، مکتبه محمود، بی تا، ص۱۷۸.


۸.۱۲.۳ - تعریف ایمان

نکته‌ای که تمام ماتریدیان به آن اشاره کرده‌اند این است که ایمان عبارت از تصدیق به قلب می‌باشد
[۵۱] غلایینی، مصطفی بن محمد سلیم، جامع الدروس العربیة، مصر، بی نا، بی تا، ج۱، ص۱۹.
ولی اینکه این تصدیق اقرار به زبان را هم شامل می‌شود یا نه؟ میان ماتریدیه اختلاف وجود دارد.

۸.۱۲.۴ - عینیت ایمان و تصدیق

در این زمینه صابونی می‌نویسد:
«محققان اصحاب ما بر این باورند که ایمان همان تصدیق به قلب است و اقرار شرط اجرای احکام است. ابوحنیفه در کتاب العالم و المتعلم بر این امر تصریح دارد و مختار شیخ ابومنصور ماتریدی... نیز همین هست. دلیل این امر این است که ایمان در لغت همان تصدیق است ولی از آنجا که تصدیق امر باطنی است که نمی‌توان احکام را بر آن مبتنی ساخت. شرع اقرار را اماره‌ای بر تصدیق و شرط اجرای احکام قرار داده است... بنابراین اقرار، خبر دادن از تصدیق به قلب است. پس اگر کسی اقرار کند در حالی که تصدیق قلبی نداشته باشد نزد ما مومن است اما نزد خدا کافر است و اگر کسی قلبا تصدیق داشته باشد اما اقرار نکند در پیشگاه خدا مومن است اما در احکام خدا کافر قلمداد می‌شود.
[۵۲] صابونی، نورالدین، البدایة من الکفایة، اسکندریه، دار المعارف، ۱۹۶۹ م، ص۱۵۲.


۸.۱۲.۵ - استدلال به آیات

همچنین ماتریدیان برای اثبات اینکه ایمان تصدیق به قلب است به آیاتی از قرآن کریم نیز استشهاد کرده‌اند: «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته است». «من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم؛ کسانی که بعد از ایمان کافر شوند- به جز آنها که تحت فشار واقع شده‌اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است - آری، آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده‌اند، غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمی در انتظارشان است».

۸.۱۲.۶ - لزوم اقرار زبانی

اما برخی دیگر از ماتریدیان در کنار تصدیق به قلب، اقرار به زبان را هم لازم می‌دانند و می‌گویند که تصدیق همانگونه که به دل تحقق می‌یابد به زبان نیز صورت می‌گیرد و تصدیق به زبان رساتر می‌باشد. بنابراین هر دو در کنار هم رکن ایمان محسوب می‌شوند و برای آن هم به آیه ۱۴ سوره حجرات که در اول مقاله آمد استدلال می‌کنند. بدین ترتیب که خدا منافقان را جزء مومنان به حساب نیاورده و این آیه بر این دلالت دارد که ایمان به زبان نیز، ایمان است. زیرا خداوند به آنها خطاب می‌کند این ایمانی که به زبان جاری می‌سازید هنوز به قلب شما راه پیدا نکرده است. البته ناگفته نماند که این استدلال تمام نبوده و مبتنی بر مقدمات دیگری است که آن مقدمات نیز باید ثابت شود.

۸.۱۲.۷ - اسلام و ایمان نزد شیعه

از نظر مبانی اصیل اسلامی و شیعی بین اسلام و ایمان فرق است. اسلام اعم از ایمان و باعث حفظ و حرمت جان و مال و ناموس شخص و ازدواج و ارث بوده ولی ایمان درجه‌ای بالاتر از اسلام و موجب تقرب و در نتیجه بهشت می‌باشد. ایمان با اسلام ماهیتاً فرق دارد. زیرا یک شخص می‌تواند مسلمان باشد ولی مومن نباشد

۸.۱۲.۸ - اسلام و ایمان در روایات

و از میان روایاتی که اشاره به این تفاوت دارد این روایت است:
عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) قال: «لیاتین علی امتی ما اتی علی بنی اسرائیل مثل بمثل، حذو النعل بالنعل، حتی لو ان فیهم من اتی امة علانیة کان فی امتی من یصنع ذلک، و ان بنی اسرائیل تفرقوا علی ثنتین و سبعین ملة، و ستفترق امتی علی ثلاث و سبعین فرقة، کلها فی النار الا ملة واحدة.
[۵۶] ضحاک شیبانی، عمرو بن ابی عاصم، السنة، تحقیق: محمد ناصر الدین الالبانی، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۰۰، چاپ اول، ج۱، ص۳۲.

و در روایت دیگری از امام صادق (علیه‌السّلام) وارد شده است: الاسلام یحقن به الدم و تؤدی به الامانة و تستحل به الفروج و الثواب علی الایمان؛ به وسیله اسلام جان محفوظ می‌ماند و امانت ادا می‌شود و فروج بدان حلال می‌شوند ولی ثواب و پاداش آخرت بر ایمان است.
مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار از امام هادی (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که فرمودند:
الایمان ما وقر فی القلوب و صدقته الاعمال و الاسلام ما جری علی اللسان و حلت به المناکحة
ایمان چیزی است که در دلها ثابت بماند و کردارمان آن را تصدیق می‌کند و اسلام چیزی است که بر زبان جاری گردد و ازدواج به وسیله آن حلال می‌شود. روایت دیگری که این تفاوت را آشکارتر بیان می‌کند این است:
ایمان اقرار کردن و عمل کردن است ولی اسلام تنها اقرار کردن می‌باشد.
این نوع روایات مسلمانان را به هفتاد و سه فرقه تقسیم می‌کند و مومن را از غیر مومن جدا می‌کند و همه خوب می‌دانیم که مومن بهشتی می‌باشد و اعمال با ایمان قبول می‌گردد. به وضوح دیده می‌شود که هر چند ایمان با اسلام مشترکاتی داشته اما یکی نبوده و با هم اختلاف دارند و این قول ماتریدیه که اسلام و ایمان یکی است از نظر مبانی شیعه و اسلام ناب، مطرود می‌باشد.

۸.۱۳ - عقاید خداشناسی ماتریدیه

بشر با هر مذهب و مسلکی به حکم خواست فطری خویش در هر زمان و مکانی درباره نظام کلی عالم و آغاز و انجام آن به تفکر پرداخته و اظهار نظر نموده است؛ تا آنجا که از این رویکرد، متفکرین بزرگی در جهان به وجود آمده‌اند و از این رهگذر دو مکتب رئالیسم و سوفیسم پدید آمد و پس از آنکه اندیشمندان مکتب رئالیسم، اصل وجود دیگری ماورای این جهان مادی را پذیرفتند، فلسفه جزمی را بنا نهادند و گفتند شناخت آن موجود (خدا) ممکن است؛ ولی عده دیگری اظهار عجز کرده و گفتند شناخت بشر از دو طریق میسر است: ۱. حواس؛ ۲. عقل و خطای هر دو در بسیاری موارد روشن شده است و بدین‌ترتیب مکتب سپتی‌سیسم (شکاکان) به وجود آمد.
[۶۹] طاهری آکردی، حبیب الله، شناخت‌شناسی، ص۸، قم، مؤسسه در راه حق، ۱۳۶۱، چاپ اول، با اندکی تلخیص.
[۷۰] مطهری، مرتضی، مسئله شناخت، ص۱۱، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۷، چاپ اول، با اندکی تلخیص.

مبحث خداشناسی در کلام و اندیشه ماتریدیان نیز اهمیت بسزایی داشته و هیچ‌یک از متکلمان ماتریدی از این بحث فروگذار نکرده‌اند. تقریباً در بین تمام متکلمان الهی این اعتقاد وجود دارد که به اصل و کُنه ذات حضرت باری تعالی نمی‌توان شناخت پیدا کرد؛ زیرا شناخت کُنه ذات باری‌تعالی مستلزم احاطه به آن شئ می‌باشد و احاطه بر خدا به خاطر محدودیت ادراک ما و عدم محدودیت خداوند جل و اعلی امکان‌پذیر نمی‌باشد. به این مطلب در قرآن کریم تصریح شده است. آنجا که می‌فرماید: «وَ لَا یحُِیطُونَ بِهِ عِلْمًا؛ علم آنان او را در بَر نگیرد».
این عقیده در میان ماتریدیان عین عقیده دیگر متکلمان (عدم احاطه به ذات باری‌تعالی) است؛ هر چند به صورت مستقل به این بحث نپرداخته‌اند، اما از لابه‌لای مباحث دیگرشان به‌راحتی می‌توان به این نتیجه رسید.
[۷۳] ماتریدی، ابومنصور، التوحید، ص‌۸۱، تحقیق: فتح الله خلیف، مصر – اسکندریه، دارالجامعات، بی‌تا.

در مورد اصل پذیرفتن صفات الهی، ماتریدیان معتقدند که شناخت صفات و اوصاف الهی هم واجب است. هرچند بعداً در همین مرحله بین آنها اختلاف است که آیا این وجوب شناخت خدا و اوصافش واجب عقلی است یا شرعی.

۸.۱۳.۱ - دلیل اول

اکثر ماتریدیه چون از نظر کلام پیرو ابومنصور ماتریدی می‌باشند و ابومنصور هم از نظر عقاید به شدت به عدلیه نزدیک می‌باشد، این وجوب را وجوب عقلی دانسته و اعتقاد دارند اگر خدا پیامبری را هم نمی‌فرستاد، باز شناخت خدا عقلا واجب بود؛ ولی بعدها برخی (مثل بزودی)
[۷۴] بزودی، محمد بن عبدالکریم، اصول الدین، ص۲۰۷، مصر، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۳ ق.
آمده و این وجوب را شرعی دانستنه‌اند.
در این طرف ابومنصور معتقد است این عقل نیست که شناخت خدا را واجب می‌کند؛ بلکه خدا به واسطه عقل، شناخت خود را واجب کرده است. بنابراین عقل سبب آن الزام و وجوب است.
[۷۵] صابونی، نورالدین، البدایه من الکفایه، ص۱۴۹، تحقیق: فتح الله خلیف، اسکندریه، دار المعارف، ۱۹۶۹ م.


۸.۱۳.۲ - دلیل دوم

دلیل دیگری که اقامه می‌کنند این است که اثبات واجب شرعی چندین مرتبه بعد از شناخت خداست؛ یعنی ابتدا باید خدا و صفاتش را با عقل شناخت و بعداً با همین عقل پیامبر خدا را هم شناخت تا بتوان به شرع مقید شد. بنابراین شناخت خدا از طریق عقل قطعی می‌شود.

۸.۱۳.۳ - استدلال مخالفان

در آن طرف هم مخالفان برای خود استدلالاتی می‌آورند و به این آیه شریفه استدلال می‌کنند که می‌فرماید: «أَنْ أَنذِرْ قَوْمَکَ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم‌؛ قوم خود را انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغشان آید!».
«ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً؛ ما هیچ قومی را عذاب نمی‌کنیم تا آن‌گاه که پیامبری بفرستیم».
می‌گویند که این آیات دلالت بر عدم لزوم شناخت خدا قبل از بعثت می‌کند و در نتیجه شناخت خدا عقلی نبوده؛ بلکه شرعی می‌باشد. البته طرف‌داران گروه اول که شناخت را عقلی می‌دانند، نوع عذاب را حمل بر عذاب استیصال کرده‌اند، نه اینکه منظور از این عذاب، عذاب قیامت باشد که از ظاهر آیه هم همین برداشت می‌گردد.
نتیجه‌ای که این دو گروه می‌خواهند از این مطلب استفاده کنند، این است که افراد بالغی (و هم‌چنین صبی عاقلی
[۷۸] صابونی، نورالدین، البدایه من الکفایه، ص۱۴۹، تحقیق: فتح الله خلیف، اسکندریه، دار المعارف، ۱۹۶۹ م.
) که پیش از دست یافتن به دعوت انبیا از دار دنیا بروند و خدا را از طریق عقل خود نشناسند، بنابر دیدگاه دسته اول، کافر از دنیا رفته و در قیامت عذاب خواهند دید؛ اما در دیدگاه دسته دوم این افراد در قیامت مستحق خلود در آتش نبوده و حکم آنان همانند حکم مجانین و اطفال می‌باشد. در این مقاله کلیاتی از مباحث خداشناسی مطرح شد؛ اما تفصیل این مباحث نیاز به بحث‌های دیگری دارد که علاقه‌مندان می‌توانند به کتب مربوطه مراجعه نمایند.


۱. حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق:مجموعة من المحققین، بیروت، دار الهدایة، بی تا، ج۷، ص۴۵۶.    
۲. تمیمی، داری غزی، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، بیروت، دار النشر النعمانیه، ۱۴۱۲، ج۱، ص۲۷۷.
۳. طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة و مصباح السیادی فی موضوعات العلوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا، ج۲، ص۱۳۳.
۴. قسطنطینی رومی حنفی، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۳ – ۱۹۹۲، ج۱، ص۳۳۵.    
۵. نسفی، ابومعین، تبصره الادله، بیروت، بی نا، ۱۴۰۵، ج۱، ص۳۵۹.
۶. ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، مترجم : علیرضا ایمانی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۴، چاپ اول، ص۲۹۳.
۷. بزودی، محمد ابن عبد الکریم، اصول الدین، مصر، دار الاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۳ ق، ص۱۱.
۸. نسفی، ابو معین، التمهید فی اصول الدین، تحقیق: د. عبد الحی قابیل، مصر، دار الثقافه للنشر و التوزیع، ۱۴۰۷ق، ص۱۲۳.
۹. ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق:فتح الله خلیف، مصر – اسکندریه، دار الجامعات، بی تا، ص۱۱ ۱۲.    
۱۰. شیرازی، صدر الدین، الحکمه المتعالیه فی اسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱ق، چاپ سوم، ج۸، ص۴۷.    
۱۱. حلی، حسن بن یوسف، باب حادی عشر، شرح فاضل مقداد، قم، انتشارت علامه، بی تا، ص۱۳ و ۱۴.
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۱۱۷.    
۱۳. ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق:فتح الله خلیف، مصر – اسکندریه، دار الجامعات، بی تا، ص۱۱ – ۱۳.    
۱۴. کیهان فرهنگی، شماره ۱۳۰ و ۱۳۱، به تاریخ اسفند ۱۳۷۵، مقاله «کلام ماتریدی»، غلامحسین ابراهیمی دیانی، ص۴۲تا ۴۵.
۱۵. نسفی، ابومعین، تبصره الادله فی اصول الدین علی طریق الامام ابی منصور الماتریدی، تحقیق: کلود سلامه، دمشق، المعهد العلمی الفرنسی للدراسات العربیه، ۱۹۹۰م، ج۱، ص۱۰.
۱۶. آلوسی بغدادی، ابو الفضل شهاب الدین سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۹، ص۱۹.    
۱۷. بیاضی حنفی، کمال الدین، اشارات المرام من عبارات الامام، تحقیق: یوسف عبد الرزاق، مصر، شرکت المصطفی البانی، ۱۳۶۸ق، ص۵۴.
۱۸. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم الدار الشامیة، ۱۴۱۲ ق، چاپ اول، تحقیق:صفوان عدنان داودی، ج۱، ص۸۵۷.    
۱۹. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۱۰ ق، چاپ دوم، ج۳، ص۲۸۱.    
۲۰. قاری، ملا علی، شرح الفقه الاکبر، تحقیق مروان محمد شعار، بیروت، دار النفایس، ۱۴۱۷ ق، ص۳۸.
۲۱. بقره/سوره۲، آیه۱۶۲.    
۲۲. نسا/سوره۴، آیه۱۷۱.    
۲۳. رعد/سوره۱۳، آیه۱۶.    
۲۴. نحل/سوره۱۶، آیه۵۱.    
۲۵. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۹ ه ق، ج۹، ص۳۷۱.    
۲۶. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، انتشارات دارالثقافة، ۱۴۱۴ ه ق، ص۵۶ ۵۷۰.    
۲۷. شجری جرجانی، یحیی بن حسین بن اسماعیل حسنی، کتاب الامالی و هی المعروفة بالامالی الخمیسیة، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ ه ق، چاپ اول، ج۱، ص۵۵.
۲۸. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۸ ه ق، ج۵، ص۳۶۳ ۳۶۴، باب استحباب التهلیل و اختیاره.    
۲۹. ماتریدی، ابومنصور، التوحید، تحقیق:فتح الله خلیف، مصر – اسکندریه، دار الجامعات، بی تا، ص۳۸.    
۳۰. نسفی، ابومعین، تبصرة الادلة فی اصول الدین علی طریق الامام ابی منصور ماتریدی، تحقیق: کلود سلامه، دمشق، المعهد العلمی الفرنسی للدراسات العربیه، ۱۹۹۰ م، ج۱، ص۱۱۴.
۳۱. ماتریدی، ابومنصور، التوحید، تحقیق:فتح الله خلیف، مصر – اسکندریه، دار الجامعات، بی تا، ص۲۱-۲۲.    
۳۲. انبیاء/سوره۲۱، آیه۲۲.    
۳۳. بقره/سوره۲، آیه۱۶۳.    
۳۴. ماتریدی، ابومنصور، تاویلات اهل السنة، قاهره، المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه، ۱۳۹۱ه ق، ج۱، ص۶۰۹.    
۳۵. قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۱ ش، چاپ ششم، ج۱، ص۱۹۰.    
۳۶. ماتریدی، ابومنصور، التوحید، تحقیق:فتح الله خلیف، مصر–اسکندریه، دار الجامعات، بی تا، ص۲۳۱.    
۳۷. نسفی، ابومعین، تبصرة الادلة فی اصول الدین علی طریق الامام ابی منصور الماتریدی، تحقیق: کلود سلامه، دمشق، المعهد العلمی الفرنسی للدراسات العربیه، ۱۹۹۰م، ج۱، ص۶۱-۶۹.
۳۸. نسفی، ابومعین، التمهید لقواعد التوحید، تحقیق: حبیب الله حسن احمد، قاهرة، دار الطباعة المحمدیة، ۱۴۰۶ ق، ص۱۲۸.
۳۹. صابونی، نورالدین، البدایة من الکفایة، تحقیق: فتح الله خلیف، اسکندریة، دار المعارف، ۱۹۶۹ م، ص۳۶_۳۷.
۴۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۸۵.    
۴۱. فصلت/سوره۴۱، آیه۵۳.    
۴۲. کستلی، مصلح الدین مصطفی، حاشیه الکستلی علی شرح عقاید النسفیه، اسلامبول، بی نا، ۱۹۷۳م، ص۶۰.
۴۳. بیاضی، کمال الدین، اشارات المرام من عبارات الامام، تحقیق: یوسف عبد الرزاق، مصر، شرکت المصطفی البانی، ۱۳۶۸ق، ص۴۱.
۴۴. ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق:فتح الله خلیف، مصر – اسکندریه، دار الجامعات، بی تا، ص۱۷.    
۴۵. ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق:فتح الله خلیف، مصر – اسکندریه، دار الجامعات، بی تا، ص۱۸.    
۴۶. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۴ ق، چاپ سوم، ج۱۳، ص۲۳.    
۴۷. قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱ ش، چاپ ششم، ج۱، ص۱۲۴.    
۴۸. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۴.    
۴۹. انعام/سوره۶، آیه۵۷.    
۵۰. ابن همام، کمال الدین، المسایرة فی علم الکلام، تعلیق: محمد محیی الدین، قاهره، مکتبه محمود، بی تا، ص۱۷۸.
۵۱. غلایینی، مصطفی بن محمد سلیم، جامع الدروس العربیة، مصر، بی نا، بی تا، ج۱، ص۱۹.
۵۲. صابونی، نورالدین، البدایة من الکفایة، اسکندریه، دار المعارف، ۱۹۶۹ م، ص۱۵۲.
۵۳. مجادله/سوره۵۸، آیه۲۲.    
۵۴. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۶.    
۵۵. ابن نصر بن حجاج مروزی، ابو عبدالله، السنة، تحقیق:سالم احمد السلفی، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیة، ۱۴۰۸، چاپ اول، ج۱، ص۲۳.    
۵۶. ضحاک شیبانی، عمرو بن ابی عاصم، السنة، تحقیق: محمد ناصر الدین الالبانی، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۰۰، چاپ اول، ج۱، ص۳۲.
۵۷. اندلسی، احمد بن محمدبن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت/لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ه - ۱۹۹۹م، چاپ سوم، ج۲، ص۲۴۵.    
۵۸. بربهاری، حسن بن علی بن خلف ابو محمد، کتاب شرح السنة، تحقیق:د. محمد سعید سالم القحطانی، بی جا، دار ابن القیم، ۱۴۰۸، چاپ اول، ج۱، ص۹۱.    
۵۹. سمعانی، ابو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار، تفسیر القرآن، تحقیق:یاسر بن ابراهیم و غنیم بن عباس بن غنیم، ریاض، دار الوطن، ۱۴۱۸ه- ۱۹۹۷م، چاپ اول، ج۴، ص۲۱۳.    
۶۰. قرطبی، ابو عبدالله محمد بن احمد انصاری، الجامع لاحکام القرآن، القاهره، دار الشعب، ج۲، ص۹.    
۶۱. کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ هجری شمسی، ج۲، ص۲۴.    
۶۲. حر عاملی، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السلام)، ۱۴۰۹ هجری قمری ج۲۰، ص۵۵۶.    
۶۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ هجری قمری، ج۶۸، ص۲۴۳.    
۶۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ هجری قمری، ج۵۰، ص۲۰۸.    
۶۵. شعیری، تاج الدین، جامع الاخبار، قم، انتشارات رضی، ۱۳۶۳ شمسی، ص۳۶.    
۶۶. حرانی، حسن بن شعبة، تحف العقول، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ هجری قمری، ص۲۹۷.    
۶۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ هجری قمری، ج۷۸، ص۱۷۷.    
۶۸. کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ هجری شمسی، ج۲، ص۲۴.    
۶۹. طاهری آکردی، حبیب الله، شناخت‌شناسی، ص۸، قم، مؤسسه در راه حق، ۱۳۶۱، چاپ اول، با اندکی تلخیص.
۷۰. مطهری، مرتضی، مسئله شناخت، ص۱۱، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۷، چاپ اول، با اندکی تلخیص.
۷۱. عاملی، شیخ حر، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج۱، ص۹۰، تحقیق و إشراف:محمد بن محمد الحسین القائینی، قم، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا (ع)، ۱۴۱۸.    
۷۲. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۰.    
۷۳. ماتریدی، ابومنصور، التوحید، ص‌۸۱، تحقیق: فتح الله خلیف، مصر – اسکندریه، دارالجامعات، بی‌تا.
۷۴. بزودی، محمد بن عبدالکریم، اصول الدین، ص۲۰۷، مصر، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۳ ق.
۷۵. صابونی، نورالدین، البدایه من الکفایه، ص۱۴۹، تحقیق: فتح الله خلیف، اسکندریه، دار المعارف، ۱۹۶۹ م.
۷۶. نوح/سوره۷۱، آیه۱.    
۷۷. اسراء/سوره۷۱، آیه۱۵.    
۷۸. صابونی، نورالدین، البدایه من الکفایه، ص۱۴۹، تحقیق: فتح الله خلیف، اسکندریه، دار المعارف، ۱۹۶۹ م.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرقه ماتریدیه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۵.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جهان‌شناسی ماتریدیه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۲.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «توحید در ماتریدیه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۷.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ایمان در ماتریدیه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۷.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عقاید خداشناسی ماتریدیه».    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




جعبه ابزار