... الاغ خود سوار بودند. آن آقایان جذامی مشغول صرف صبحانه بودند ... : منهال گفت: عرضه داشتم آقای من اکنون کجا میروید ... بود، من عرض کردم: آقای من! آیا وقت آن نرسیده ... . گفتم: ای سید و آقای من آیا تاکنون شعری سروده ... نمایی!!! غلام با مشاهده این آقایی و بزرگواری گفت: ای ...
... و استاد به ایشان گفت: آقای دستغیب یکی از علما برای ... رمضان و زمینهسازیها آقای دستغیب تصمیم گرفتند مسجد را ... گفته بود. ببین دختر جان، آقای ... را من از بچگی می ... شیراز برو آنجا نماینده ما آقای دستغیب کمک میکند ... به من کرد و گفت. (آقای ... حاجتت برآورده است، بعدا به ...