عبدالکریم قطبالدین بن ابراهیم جیلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جیلی، عبدالکریم قطبالدین بن ابراهیم،
عارف و
صوفی محقق (متوفی ۸۲۶)، از نوادگان
شیخ عبدالقادرِ گیلانی (بنیانگذار
سلسله قادریه، متوفی ۵۲۱) میباشد.
[ویرایش]
با استناد به
شعری از وی (اَ لِعبدک الجیلی منکَ عنایةٌ) در کتاب الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل
، شهرت او جیلی است نه جیلانی.
[ویرایش]
همچنین وی در
قصیده النادرات العینیة
زمان ولادتش را اول
محرّم سال ۷۶۷ ذکر کرده است.
[ویرایش]
ابن اهدل (متوفی ۸۵۵)، عالم یمنی معاصر جیلی، در کشفالغطاء عن حقائقالتوحید (نسخه خطی) اظهار داشته که در روستای ابیات حسین با جیلی ملاقات کرده است،
عبداللّه حبشی از اثر دیگری از ابن اهدل، با عنوان تحفةالزمن بذکر سادات الیمن نام برده که در آن تاریخ وفات جیلی ۸۲۶ و مدفن وی، شهر زَبیدِ
یمن ذکر شده است.
باتوجه به اینکه ابن اهدل معاصر جیلی بوده، سخن وی درباره زمان و مکان وفات جیلی پذیرفتنی است.
[ویرایش]
درباره زادگاه جیلی اختلافنظر وجود دارد.
عموم پژوهشگران به نسخه خطی قابَ قوسین و ملتقیالناموسین اشاره میکنند که در آن جیلی خود را چنین معرفی کرده است: «عبدالکریم بن ابراهیم بن عبدالکریم بن خلیفة بن احمد بن محمود، الکیلانی نسباً، البغدادی اصلاً، الربیعی عرباً، الصوفی حسباً».
اینکه جیلی خود را اصالتاً بغدادی و از حیث نسب گیلانی دانسته، موجب شده است تا درباره زادگاه او دو نظر مطرح شود: گولدتسیهر وی را منتسب به جیل، روستایی در حوالی
بغداد، دانسته. است.
نیکلسون و، به تبع وی،
کوربن نسبت جیلی را به
گیلان، استان شمالی
ایران، میرسانند.
غُنَیمی، با ذکر دلایلی، قاطعانه یمن را زادگاه جیلی دانسته است.
[ویرایش]
شاید سبب آنکه جیلی خود را اصالتاً بغدادی معرفی کرده است، این باشد که پدرش در اصل اهل بغداد بوده و بعدها به یمن
مهاجرت کرده است.
جیلی در مقدمه الانسان الکامل
به نسبت خود با
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز اشارهای کرده است.
[ویرایش]
جیلی به یمن علاقه شدیدی داشت.
تعلق خاطر او به زبید، بیشتر به سبب حضور استاد طریقتش در آنجا بود.
شیخ اسماعیل جَبَرْتی از مشایخ بنام و برجسته یمن بود که جیلی با بهرهمندی از ارشادهای وی
سلوک کرد.
جیلی گرایش خود را به
عرفان ابن عربی مرهون ترغیبات شیخ خود میداند.
).
جیلی از مصاحبت دیگر مشایخ نیز بهرهمند شده بود، از جمله از
شیخ جمالالدین محمد بن اسماعیل بن مکدش؛
بهاءالدین نقشبند، صاحب
طریقت نقشبندیه و شیخ عارفی به نام جمالالدین، ملقب به مجنون، که در کتاب حقیقةالحقایق از او یاد کرده است.
احمد بن ابیبکر ردّاد، مرید و جانشین جبرتی، نیز مورد
مدح و تکریم جیلی بود.
ظاهراً در زمان حیات جبرتی، در منزل ردّاد مجالس
ذکر و
سماع برپا میشد و جیلی نیز در آنها حضور مییافت.
[ویرایش]
جیلی، همانند بسیاری از بزرگان
تصوف، اهل سیاحت بود و از جمله به
هند، ایران، زبید،
مکه و
مدینه،
قاهره،
غزه و صنعاء سفر کرد.
وی در کتاب الانسان الکامل
از خاطره خود در شهر کوشی/ کاشی بنارس هند یاد کرده که به سال ۷۹۰ مربوط میشود.
همچنین در مراتبالوجود
به رعایت
قاعده «نیازردن مطلق جانداران» در بین برهمنان اشاره و بدین مناسبت از مشاهدات خود در آن سرزمین یاد کرده است.
او از مناطقی در ایران، از جمله
آذربایجان، شیروان، گیلان و
خراسان، دیدار کرده و در برخی از این شهرها از برخورد با مدعیان تصوف، که شرع را رعایت نمیکردند، گزارش داده است.
تألیف کتاب جنّةالمعارف و غایة المرید و العارف به
زبان فارسی، که ظاهراً فقط خود او
از آن نام برده است، میتواند مؤید حضور وی در جمع صوفیان ایرانی باشد.
علاوه بر این، در المناظر الالهیة
، ضمن بیان این مطلب که هیچ کس از حال عارفان باخبر نیست و سخن آنان برای غیرعارف نامفهوم است، عبارتی به فارسی آورده است.
بنابراین، جیلی به زبان فارسی آشنایی داشته است و چنانچه نسخهای از کتاب جنّةالمعارف یافت شود، احتمالاً گوشههایی از مناسبات وی با صوفیان ایرانی آشکار میشود.
[ویرایش]
پیروی جیلی از ابن عربی در مباحث عرفانی روشن است.
گفتهاند
رضوی، ج ۲، ص ۳۲۹) که جیلی کتاب الانسان الکامل را از آن روی نگاشته است تا اصول
وحدت وجود را به شیوه ابن عربی، شرح و نظام وجود را بر اساس عقاید وی به دقت ترسیم کند.
جیلی در این اثر در کلیات مسائل تابع عقاید ابن عربی است.
در واقع، این کتاب نمودار کاملی از هستیشناسی، معرفتشناسی و روانشناسی تصوف، پس از عصر محییالدین ابن عربی، به شمار میآید.
در آثار او
از ابن عربی با وصف «امام» و «سیدی» یاد شده است، که تأثیر جدّی ابن عربی بر جیلی و احترام جیلی را به او نشان میدهد، اما این بدان معنا نیست که جیلی در مسائل نظری، صرفاً تابعِ ابن عربی بوده است زیرا جیلی ادعا کرده که بیشتر مطالب کتاب الانسان الکامل را از طریق
شهود به دست آورده و این مطالب را در کتابی پیش از خود ندیده است.
[ویرایش]
بدین ترتیب، جیلی از جمله عارفان محققی است که پیش از تبیین مسائل نظری، ابتدا در تجربه عرفانی خود به آن دست یافته و پس از آن به تدوین و نگارش همت گمارده است.
وی در بحث از تجلی اسماء الهی
اظهار کرده که من از هر اسم الهی، آنچه را ذکر میکنم در سلوک خود برایم رخ داده است و آنچه در کتاب خود نقل میکنم، به شیوه حکایت از غیر یا از خود، تنها به مقتضای امری است که خدا در زمان سیر فی اللّه و سلوکم در او، از طریق
مکاشفه و بالعیان بر من مکشوف ساخته است.
جیلی نیز همانند ابن عربی، ادراک حقایق عرفانی را در طوری ورای طور
عقل ممکن دانسته و از اینرو، برای بیان این حقایق از زبان رمز و
تأویل استفاده کرده است.
نمونهای از این رمزگویی در باب پنجاه و هفتم از کتاب الانسان الکامل
و در بحث از
عالم خیال یافت میشود.
وی در آنجا از
روح به عنوان مسافری غریب یاد کرده است که پس از گسستن بندهای مکانی (ارتفاع، عمق، طول و عرض) و رهایی از محبس
عناصر چهارگانه (
آتش،
آب،
هوا و
خاک) به سرزمین «یوح» و
عالم غیب گام مینهد و در آنجا ابتدا فردی در برابر او نمایان میشود و به او یادآور میشود که شرط ورود به عالم غیب این است که شخص تازهوارد، به جامه فاخر ساکنان آن دیار درآید و با
عطر آنان خود را معطر سازد.
این سرزمین در اصطلاح ابن عربی
«ارضالحقیقه» نام دارد.
هانری کوربن
به جنبه «تمثیلی ـ نمایشی» حکایت جیلی، توجه خاصی داشته و آن را حماسه روح و از نوع تمثیلِ نمایشی دانسته است.
با وجود برخی تشابهات آرای جیلی و ابن عربی، که از قبیل تأثیر و تأثر است، نمیتوان انتقاد جیلی را از ابن عربی نادیده گرفت.
جیلی در مبحث علم و اراده الهی، به ابن عربی نسبت
سهو و خطا داده است.
و درباره اینکه جهان پیش از
آفرینش در
علم خدا وجود دارد یا جزو
ذات اوست.
و نیز درباره نامحدود دانستن علم خدا و مختار بودن او
با ابن عربی اختلافنظر دارد.
به نظر تیتوس بورکهارت جیلی کسی است که مکتب ابن عربی را به کمال رسانده است و تعلیم جیلی روشمندتر و منسجمتر از تعالیم ابن عربی است.
او
درباره اختلافنظر جیلی با ابن عربی نوشته است که آیین تصوف، نظامی فلسفی نیست و اینگونه انتقادها در حیطه تصوف کاملاً طبیعی است.
[ویرایش]
برخی آرای جیلی به آثار پیروان مکتب ابن عربی راه یافته است.
بارزترین نمونه، شرح
شمسالدین محمد لاهیجی (متوفی ۹۱۲) بر «احد در میم احمد گشت ظاهر» است.
که در آن به بحث از مراتب چهلگانه موجودات پرداخته و مجموع این مراتب را مظهر
حقیقت محمدی دانسته، با این تفاوت که جیلی مراتب وجود را چهل میدانسته است و نه موجود را.
در نتیجه، از مرتبه ذات الهی شروع کرده است و نه از حقیقت محمدی.
به هر حال، دیدار لاهیجی از زبیدِ یمن و گفتگوی علمی با
عارف مشهور آن دیار، شیخ جبرتی، و نیز با هاشمی عقیلی و جمعی از فقرای عارف در آنجا (لاهیجی، ۱۳۵۷ش، ص ۳۴۹)، ممکن است این احتمال را تقویت کند که لاهیجی با آثار جیلی آشنا بوده، هرچند که وی از جیلی نامی نبرده است.
[ویرایش]
در هستیشناسی جیلی، عالم خیال اهمیت بسیاری دارد تا آنجا که وی خیال را اصل وجود میداند.
کمال ظهور معبود در خیال است؛ از اینرو، خیال، اصل تمام عالم است.
از دیدگاه اهل دنیا، عالم خیال در مقایسه با عالم محسوس ناقص است، در حالی که خیال اهلاللّه، کامل و مستقل و تام و به منزله
آخرت اهل دنیاست.
خیال کسانی که با
ریاضت و
مجاهده در خود صفایی میبینند، همانند
برهمنان هندو، به منزله
خوابدیدن اهل دنیاست و به همین دلیل، ارزش و اعتبار ندارد.
هرچند که در تمامی موارد، منشأ خیال یکی است، اما چون اهل دنیا، خزانه خیال خود را با
هواهای نفسانی و تمناهای مادّی فاسد کردهاند، از صفای روحانی محروم گشتهاند.
در خزانه خیال برهمنان و
فیلسوفان، امور عقلی و احکام طبیعی قرار دارد و همین امر، مانع ترقی آنان در
عروج به معانی الهی شده است.
فقط خیال اهلاللّه است که از جانب خدا، در مقام غیب الهی، از این آفات مصون مانده است.
جیلی از گشت و گذار خود در عالم خیال، از جمله از حضور در طبقات
بهشت و
دوزخ و ملاقات با بهشتیان و دوزخیان، گزارش مفصّلی داده که از آن میان، این آرا درخور توجه است: مشاهده اهل ملل و نحل مختلف در طبقه سوم بهشت (جنّةالمواهب)
و اینکه در بین دوزخیان، افرادی مقربتر از برخی بهشتیان حضور دارند که خداوند آنان را برای این در دار
شقاوت وارد کرده است تا در آنجا بر آنان تجلی کند.
در زمینه عذاب، همانگونه که ابن عربی بین
عذاب و عذوبت رابطهای میبیند و در نتیجه، لازمه جاودانگی در آتش را گوارابودن آن برای
کافران میداند که از عذاب لذت میبرند
، جیلی نیز از آیه «کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُون»
استفاده میکند که این فرح و شادی در آخرت نیز باقی میماند و لذت عذاب مانع پناهبردن شخص معذب به حق میشود، به همین دلیل مادامی که این لذت هست بنده در عذاب باقی خواهد ماند و هرگاه خدا بخواهد در عذاب او تخفیف قائل شود، لذت عذابش را از او میگیرد تا وی به حکم اضطرار به حق پناه برد.
[ویرایش]
هستیشناسی در دیدگاه جیلی، بیش از هر چیز، در خداشناسی کاربرد دارد، زیرا وی
شناخت خدای تعالی را منوط به
معرفت وجود دانسته و گفته است: «هر کس که وجود را نشناسد، موجِد را، که خدای سبحان است، نخواهد شناخت و هر کس به اندازه شناختش از هستی میتواند موجد آن را بشناسد.» وی میان «وجود» و «کَوْن» فرق قائل شده است: کَوْن عبارت است از «ما فی الوجود» و «ما سوی اللّه».
هرگاه خدای تعالی با اسم «الظاهر» بر بندهاش تجلی کند، او همه اکوان را در منظر کون، عین حق شهود میکند و تفاوتی میان اشیای عالم کون قائل نمیشود، همانگونه که در قرآن
آمده است: «فَاَینَمَا تُوَلّوُا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ».
به عقیده وی،
در هر موجودی به اقتضای صورت روحانی آن موجود، وجه کاملی از پروردگار به صورت محسوس و متجسد وجود دارد؛ از اینرو، صورت برای «ربّ» امری ذاتی است، همانگونه که در
حدیث «خلق آدم علی صورة الرحمن» آمده است.
نکته بدیعی که جیلی در شرح وجه پروردگار مطرح کرده
برابر دانستن آن با
روحالقدس است: وجهاللّه روح مقدّسی است که خدای تعالی قیامِ وجودِ کونی را بر آن نهاده است؛ از اینرو، آدمی، چه به محسوسات روی کند چه به معقولات، این روح مقدّس را به تمام و کمال در آنجا متعین خواهد یافت.
این وجه در هر چیزی، همان روحاللّه است.
از دیدگاه جیلی، روحاللّه و روحالقدس مخلوق نیست، زیرا تحت حیطه کلمه «کن» نمیباشد.
آنچه در آدم صفیاللّه دمیده شد، از این روح بود.
در نظر وی، این نفخه نشانه خلقت است؛ یعنی، روحِ آدم، مخلوق است، اما روحاللّه، مخلوق نیست.
به طور کلی، هر شیء محسوسی، روح مخلوقی دارد که صورتِ آن شیء، قائم به آن است.
از طرفی، خود این روح مخلوق، قائم به روح الهی و روحالقدس است.
روحالقدس سرّی الهی در انسان است که چنانچه امور روحانی در انسان غالب شود، احکام آن به منصه ظهور میرسد و جسد و روح انسان از حضیض بشریت به اوج قدس و پاکی منتقل میشود و در این صورت، همانند
عیسی علیهالسلام، مؤید به روحالقدس میشود.
جیلی در عین حال که از روحالقدس به روحالارواح تعبیر کرده و باب پنجاهم از کتاب الانسان الکامل را بدان اختصاص داده، در مبحث بعدی از فرشتهای به نام روح سخن گفته است که در
اصطلاح صوفیه «حق مخلوقٌبه» و «حقیقت محمدیه» نامیده میشود.
تمام
فرشتگان از این روح آفریده شدهاند و نسبت آنها به روح، نسبت قطره به دریاست.
این روح اعظم، جز برای انسان کامل، برای هیچکس شناخته شده نیست.
از دیدگاه جیلی
بزرگترین منت الهی در حق پیامبر اسلام، تأیید او به روح است که در
قرآن به آن اشاره شده است: «کَذ'لِکَ اَوْحَینا اِلَیکَ رُوحاً مِن اَمْرِنا»
(شوری': ۵۲)، یعنی ما برای روح تو وجه کاملی از وجوه این روح را ــ که همان امر ماست ــ قرار دادیم.
این روح را نباید با
جبرئیل یکی گرفت، زیرا همه فرشتگان مقرب، نظیر
اسرافیل و جبرئیل و
میکائیل و
عزرائیل و فرشتگان بالاتر، از روح
خلق شدهاند.
به عقیده جیلی، در بین مراتب چهلگانه هستی، انسان چهلمین مرتبه است که با آن، مراتب وجود به پایان میرسد و حق تعالی، به واسطه ظهور اکملش در انسان، نمایان میشود
؛ بنابراین، کسانی که خدا را در انسان شهود میکنند شهودشان از شهود کسانی که حق را در دیگر انواع مخلوقات میبینند، کاملتر است.
جیلی
از راههای مختلفی سخن میگوید که هرکس، مطابق عین ثابتش، به سوی خدا دارد.
[ویرایش]
به عقیده جیلی، در ادیان گوناگون، اعتقادات دینی حول یک حقیقت است و تمام روشهای عبادی بیانگر جنبههایی از آن حقیقتاند.
وی در کتاب الانسان الکامل به تفصیل درباره ادیان سامی و آریایی بحث کرده است.
جیلی با دیانت هندویان نیز آشنایی داشت.
وی در میان فرقههای دهگانه هندو، از برهمن «براهمه» نیز نام برده و نوشته است
که آنان بدون اعتقاد به
نبوت و
رسالت، خدا را
عبادت میکنند و عبادتشان همانند عبادت رسولان، پیش از
مبعوثشدن برای رسالت، است.
اینان خود را از فرزندان
ابراهیم علیهالسلام میدانند و معتقدند که کتابشان را ابراهیم خلیل نگاشته است و شامل پنج قسمت است که قسمت پنجم، به دلیل صعوبت و عمق مطالب، فقط برای عدهای اندک قابل فهم است و هر کس به مطالعه کتاب پنجم بپردازد، حتماً به
اسلام روی میآورد.
به عقیده تاراچند،
ظاهراً منظور جیلی از کتاب پنجم، وِدانته است که فلسفه وحدت در آن چنان آشکار است که او نتوانسته در آن اختلافی با تعالیم اسلام بیابد.
جیلی، با وجود تسامحش درباره صور اعتقادی، دین اسلام را کاملترین
دین و
ناسخ دیگر ادیان الهی دانسته است.
از دیدگاه وی، کمال دین در علم الوهیت و ذات است و این دو در فرقان و قرآن پیامبر خاتم موجود است.
جامعیت قرآن به سبب اشتمال آن بر علم شرایع و حقایق و اسرار است.
پیامبر مأمور به تبلیغ علم شرایع و پوشاندن و مخفیکردن اسرار الهی، اما در تبلیغ حقایق مُخَیر بود.
[ویرایش]
تألیفات جیلی، بر اساس موضوع آنها، به چهار دسته تقسیم میشود: ۱) آثاری در
عرفان نظری، که در آنها از موضوعاتی نظیر وحدت وجود و حقیقت محمدی بحث میشود.
عنوان این کتابها عبارتاند از: الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل؛ الکمالات اللهیّة فی الصفات المحمدیة، و قطبالعجایب و فَلَکالغرائب (که موجود نیست)؛ شرح مشکلات الفتوحیات المکیّة؛ امهاتالمعارف؛ مراتبالوجود و حقیقة کل موجود؛ و الوجود المطلق که در مراتبالوجود
نامش آمده است؛ انسان عینالجود؛ و کشفالغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات.
بروکلمان در فهرست خود، با استناد به نسخه خطی رامپور، کشفالغایات را از جیلی دانسته است.
کتابی با همین عنوان در کتابخانه ملی فرانسه وجود دارد.
۲) آثاری در
عرفان عملی و آداب
سیر و سلوک، که از آن جمله است: اربعون موطن، الاسفار عن رسالةالانوار، شرح اسرارالخلوة، جنّةالمعارف و غایةالمرید و العارف (به زبان فارسی، که موجود نیست)، غنیة اربابالسماع و کشفالقناع عن وجوه الاستماع، عقیدةالاکابر، مسامرةالحبیب و مسایرةالصحیب، رسالةالسبحات، مرآةالعارفین، المناظر اللهیّة، منزلالمنازل، النادرات العینیة، و السفر القریب نتیجة السفر الغریب.
۳) آثار مرتبط با علم حروف و اسما یا
علم کیمیا، از جمله: حقیقةالحقایق، الکهف و الرقیم فی شرح بسم اللّه الرحمن الرحیم، و عیون الحقایق فی کل ما یعلم من علم الطریق.
۴) آثاری مشتمل بر
تفسیر قرآن یا شرح
روایات، که از آن جمله است: الناموس الاعظم و القاموس الاقدم، در چهل جزء، که فقط برخی از اجزای آن، به صورت نسخه خطی، باقی مانده است، از جمله: شرح حدیث ما وَسَعَنی ارضی و لا سمائی، روضاتالواعظین، قابَ قوسین و ملتقیالناموسین، سرّالنور المتمکن فی معنی قوله «المؤمن مرآة اخیه»، لسانالقدَر بنسیمالسحر، الخضم الزاهر و الکنز الفاخر فی تفسیرالقرآن، که جیلی در الکمالات اللهیّة (الکمالات الالهیّة، ص ۱۵۳؛ الکمالات الالهیّة، ص ۱۵۳، پانویس ۲) از این تفسیر با عنوان «الخضم الزاخر و الکنز الفاخر» نام برده و افزوده است که هنوز آن را به اتمام نرساندهام.
از این کتاب نسخهای به دست نیامده است.
در میان آثار جیلی، کتاب الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل از شهرت خاصی برخوردار است.
شروح گوناگونی بر این کتاب نگاشته شده، که از جمله آنهاست: کشفالبیان عن اسرارالادیان فی کتاب الانسان الکامل و کاملالانسان، از عبدالغنی النابلسی؛ و موضّحاتالحال علی بعض مسموعاتالدّجال، از احمد مدنیالانصاری.
اطهر عباس رضوی از شرح شیخ عیسی (از عرفای شطّاریه در هند، متوفی ۱۰۳۱) بر الانسان الکامل جیلی یاد کرده است.
تیتوس بورکهارت، ضمن ترجمه الانسان الکامل جیلی به
فرانسه، مقدمهای نیز بر آن نگاشته است.
[ویرایش]
(۱) ابن عربی، التجلیات الالهیّة، همراه با تعلیقات ابن سودکین، چاپ عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۲) ابن عربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، (بیتا).
(۳) ابن عربی، فصوصالحکم و التعلیقات علیه به قلم ابوالعلاء عفیفی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۴) بشیر احمد دار، «محمود شبستری، گیلانی، و جامی»، ترجمه علیاصغر حلبی، در تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمد شریف، ج ۲، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵ش.
(۵) محمد اقبال لاهوری، سیر فلسفه در ایران، ترجمه امیرحسین آریانپور، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۶) تیتوس بورکهارت، درآمدی بر آئین تصوف، ترجمه یعقوب آژند، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۷) تاراچند، تأثیر اسلام در فرهنگ هند، ترجمه علی پیرنیا و عزیزالدین عزالدین عثمانی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۸) سهیله عبدالباعث ترجمان، نظریه وحدة الوجود بین ابن عربی و الجیلی، (بیجا: منشورات مکتبه خزعل، ۱۴۲۲/۲۰۰۲).
(۹) عبدالکریم بن ابراهیمجیلی، الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، مصر ۱۳۰۴.
(۱۰) عبدالکریم بن ابراهیمجیلی، شرح مشکلات الفتوحات المکیة لابن عربی، چاپ یوسف زیدان، کویت ۱۹۹۲.
(۱۱) عبدالکریم بن ابراهیمجیلی، قصیدة النادرات العینیة، مع شرح نابلسی، چاپ یوسف زیدان، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۲) عبدالکریم بن ابراهیمجیلی، الکمالات الالهیّة فی الصفات المحمدیة، چاپ سعید عبدالفتاح، قاهرة ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
(۱۳) عبدالکریم بن ابراهیمجیلی، مراتبالوجود و حقیقة کل موجود، قاهرة مکتبة الجندی، (بیتا).
(۱۴) عبدالکریم بن ابراهیمجیلی، المناظر الالهیّة، چاپ نجاح محمود غنیمی، قاهرة ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۵) یوسف زیدان، الفکر الصوفی بین عبدالکریم الجیلی و کبار الصوفیة، قاهرة ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
(۱۶) محمد بن حسن صفار قمی، بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد «صلّی الله علیه و آله»، چاپ محسن کوچهباغی تبریزی، قم ۱۴۰۴.
(۱۷) هانری کوربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبائی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۸) عبدالکریم بن ابراهیمجیلی، دیوان اشعار و رسائل شمسالدین محمد اسیری لاهیجی، چاپ برات زنجانی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۹) عبدالکریم بن ابراهیمجیلی، مفاتیحالاعجاز فی شرح گلشنراز، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۲۰) رینولد الین نیکلسون، تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۲۱) یاقوت حموی، معجمالبلدان.
[ویرایش]
[ویرایش]
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قطب الدین بن ابراهیم جیلی»، شماره۵۳۲۴.