• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تاریخ تشیع در قم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بطور قطع می‌توان گفت: شهر قم ، اولین مرکز تشیع در ایران بوده است. زیرا سابقه تشیع آن به ربع آخر قرن اول هجری، باز می‌گردد و تا آن موقع، ایران هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر دین آباء و اجدادی خود بود. اما قم، مشی مذهبی خود را برگزیده بود.



قم از همان آغاز اسلام مورد توجه ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بوده است. در مورد این‌که آیا قم یک شهر اسلامی است و یا این‌که قبل از اسلام نیز وجود داشته، سخنان زیادی گفته شده است. «حموی» آنرا یک شهر اسلامی می‌داند.
اما کسان دیگری، آنرا شهری «قدیمی» دانسته و ادله‌ای نیز ارائه کرده‌اند.
ادله‌ای که دیگران به نقد و بررسی آن‌ها نشسته‌اند
[۲] فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص۷۴ ـ۸۰.
[۳] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۶.
و اینجا جای بحث از آن‌ها نیست.


از مجموع حوادث مربوط به نفوذ اعراب اشعری در این منطقه که راوی اصلی آن «مؤلف تاریخ قم» است، چنین بر می‌آید که گروه‌هایی از عجمان در این منطقه می‌زیستند.
اما اعراب ، پس از مدتی آن‌ها را از آن نقطه بیرون کرده و از بین برده‌اند. تاریخ قم در اطراف شهر، عجمانى بوده‌اند که عده‌اى از آنها تا مدتها پس از آن نیز زردتشتى باقى مانده‌اند.
[۴] مقدسی، احسن التقاسیم، ج۱، ص۴۱۴و۳۹۴.
[۵] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۸.
[۶] المسالک و الممالک، ص۳۶۵.
[۷] عبد الرفیع حقیقت، تاریخ نهضت‌های فکری ایرانیان (از ظهور رودکی تا)، ج۱، ص۲۲۴.

عرب‌هایی که به این منطقه آمدند از «اشعری‌ها» بودند که اصل آن‌ها از مناطق جنوب حجاز بود.
و پس از آمدن « ابو موسی اشعری » به مدینه ، کسان دیگری نیز از جنوب جزیره به مدینه آمده و پس از نفوذ اسلام به عراق ، در کوفه سکنی گزیدند.
بنا به گفته یعقوبی، اکثریت عرب‌هایی که ساکن قم شدند از قبیله « مذحج » و پس از آن، اشعری‌ها بودند.
[۸] یعقوبی، البلدان، ج۱، ص۳۷۴، چاپ شده با اعلاق النفیسه.

در همین زمینه روایاتی نیز وجود دارد که حاکی از وجود عرب‌ها حتی قبل از اشعری‌ها در قم است.
در روایتی آمده که گروهی از موالی ابن عباس در نیمه اول قرن اول هجری به قم آمدند و در آن‌جا ساکن شدند.
همچنین گفته شده که بعد از قیام مختار در سال ۶۷ گروهی از بنی اسد به قم مهاجرت کردند.
و در آن‌جا ساکن گردیدند.


همینطور اشاره به آمدن بنی مذحج و قیس نیز قبل از اشعری به این منطقه شده است.
[۹] فقیهی، تاریخ مذهبى قم، ص۴۸.
[۱۰] مجله الهادی، مقاله الاشعریون فی تاریخ قم، سال اول شماره ۴ ص۶۴.

یکی از اولین اجداد کسانی که از اشعری‌ها به قم آمدند « سائب بن مالک اشعری » بوده است. بنا به نقل «کلبی» او در کوفه ، «شیخ شیعه» بوده است.
گرایش شیعی او در حد یک «تشیع اعتقادی» بوده و لذا از «عبد الله بن مطیع» والی « عبد الله بن زبیر » می‌خواهد تا « سیره علی (ع)» را در بین آن‌ها اجراء کند،
[۱۳] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۸۵.
او پس از خروج مختار که به دفاع از خون حسین (ع)، قیام کرده بود به او می‌پیوندند.
و تا آخرین لحظات در کنار مختار، باقی می‌ماند تا این‌که به شهادت می‌رسد.
[۱۴] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۸۹.
[۱۵] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۹۰.

با این مقدمات، تشیع در خانواده آن‌ها وجود داشته است.
طبعا روحیه ضد «اموی» نیز در آن‌ها بسیار شدید بوده.
بعدها وقتی « عبد الرحمن بن اشعث » بر علیه حجاج شوریده (مؤلف تاریخ قم به اشتباه، او را همراه قیام زید بن علی دانسته و بعد عنوان کرده که حجاج او را دستگیر کرد. در حالیکه بین این دو جریان، نزدیک به چهل سال فاصله است.
[۱۶] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۴۹.
[۱۷] تاریخ اجتماعی کاشان، ج۱، ص۴۶.
)، «احوص» پسر مالک بن سائب نیز در میان آن‌ها بود و دستگیر شد. اما بعدها، «عبد الله» برادر «احوص» وساطت کرده، او را آزاد ساخت.
از آن‌جا که زمینه دستگیری مجدد او و دیگر برادرش وجود داشت، آن‌ها تصمیم گرفتند تا خود را از « عراق » دور کنند.
و به نقطه دیگری که دور از دسترس «حجاج» باشد بروند.
از اخبار تاریخی چنین بر می‌آید که آن‌ها به قصد « اصفهان » که بدست « ابو موسی اشعری » فتح شده بود، حرکت کردند. اما در منطقه « قم » ساکن شدند.
ابتدا با اهالی آن منطقه کنار آمده، اما پس از مدتی در یک درگیری، بر آنان فائق شدند.
بدین شکل، شهر قم با وجود یک سری اعراب اشعری که گرایش شدید شیعی داشتند، پایه گذاری شد.
در کنار آن‌ها قطعا ایرانیانی نیز وجود داشته و یا بعدا آمده‌اند.
بطوریکه حتی بنا به نوشته «ابن حوقل» زبان آن‌ها، پس از مدتی به فارسی تبدیل شده است.
[۱۸] ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۳۱۵.

« حموی » می‌نویسد: اولین کسی که از اعراب بدین شهر آمد، « عبد الله بن سعد » بود.
او پسری داشت که در کوفه تربیت شده و از آن‌جا به قم منتقل شده بود.
او بر مذهب «امامیه» بوده و کسی است که تشیع را بدان نقطه آورده بطوریکه حتی یک سنی نیز در آن‌جا وجود نداشت.
مؤلف تاریخ قم در این باره می‌نویسد: اینان اولین کسانی بودند که تشیع را به صورت علنی اظهار کردند.
در صورتیکه تا آن موقع، هنوز در منطقه‌ای دیگر، چنین اظهار علنی صورت نگرفته بوده است.
[۲۱] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۴۱.

او در جای دیگر می‌نویسد: «.. دیگر از مفاخر ایشان «اشعری‌ها» آنکه: « موسی بن عبد الله سعد اشعری » به قم ابتداء کرد به اظهار مذهب شیعه تا دیگران از اهل قم بدو اقتدا کرده و اظهار مذهب شیعه کردند»
[۲۲] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۱۷.
بعد از او، تشیع در این خاندان به صورت یک اصل مسلم، مطرح گردید.
تا آن‌جا که بنا به گفته مامقانی: منسوبین به عبد الله، بسیار زیاد بوده و اکثر آن‌ها از صلحاء و مرتبط با ائمه (ع) بوده‌اند.
[۲۳] ما مقانی، رجال، ج ۲ ص۱۸۴.

کشی نیز روایات متعددی از ملاقات عمران بن عبدالله بن سعد و نیز عیسی بن عبد الله را با امام صادق علیه‌السلام نقل کرده است.
[۲۴] کشی، رجال، ج۱، ص۳۳۲ ـ ۳۳۴ ـ ۳۳۱.



چنانچه از عبارات «حموی» بدست می‌آید اولین شیعه این دیار، یک «شیعه امامی» بود.
و این اصطلاح، همان پذیرش تشیع «اثنی عشری» است.
آن‌ها متابعت از ائمه طاهرین را پذیرفته و پس از شهادت هر امام، بگونه‌ای که خود تحقیق کرده و علائم امام بعدی را شناسائی می‌کردند، به امام جدید پیوند می‌خوردند.
و تا زمان اتمام غیبت صغری‌ به‌طور مرتب در ارتباط با نمایندگان حضرت صاحب الأمر (ع) بودند.


در نشان دادن این نوع تشیع در قم، برسی دو قسمت می‌تواند ما را یاری کند:

۵.۱ - ارتباط آن‌ها با ائمه

در بیان ارتباط قمی‌ها (البته همان اشعری‌ها بودند که کم کم به قمی شهرت یافتند
[۲۵] الخوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۱۸۰.
همین بس که تعداد کثیری از آن‌ها به عنوان صحابی ائمه در کتب رجالی شیعه، معرفی شده‌اند حجه الاسلام شیخ قوام اسلامی ، محدثین قم را یك جا، گرد آورى كرده كه در ضمن، صحابى بودن تعداد كثیرى از آن‌ها، مشخص شده است.
همچنین ناصر الشریعه در تلاشی مشابه آن اسامی محدثین را در «تاریخ قم» ذکر کرده و در صفحات ۱۶۸،
[۲۶] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۶۸.
۱۶۹،
[۲۷] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۶۹.
۱۷۶،
[۲۸] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۷۶.
۱۸۲،
[۲۹] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۸۲.
۱۹۲،
[۳۰] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۹۲.
۱۹۴،
[۳۱] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۹۴.
۱۹۵،
[۳۲] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۹۵.
۱۹۹،
[۳۳] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۹۹.
۲۰۲
[۳۴] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۰۲.
آن کتاب به اسامی قمی‌هائی که صحابی ائمه (ع) بوده‌اند، اشاره شده است.).
یکی از آنان « یونس بن عبد الرحمن » است که « ابن شاذان » از « ابن المهتدی » نقل می‌کند: او، بهترین فرد قمی است که او دیده است.
او، وکیل امام رضا علیه‌السلام بوده و هنگامی که «ابن المهتدی» از امام می‌خواهد که اگر شما را ندیدیم از چه کسی مسائل را بپرسیم امام، یونس را معرفی می‌کند.
[۳۵] النجاشی، رجال، ج۱، ص۳۱۱و۳۱۲، ط داوری.

اضافه بر آن، روایات کثیری در فضیلت قم و اهالی آن در کتب حدیث ، ذکر شده است.
این روایات، به اندازه‌ای است که اگر بتوان تعدادی از آن‌ها را منکر شد، هرگز نمی‌توان تمامی آن‌ها را رد کرد.
در روایاتی از قول امام صادق علیه‌السلام، قم به عنوان ملجأ و پناهگاه شیعیان، شمرده شده است
[۳۶] المجلسی، بحار الانوار، ج۶۰، ص۲۱۴.
[۳۷] المجلسی، بحار الانوار، ج۶۰، ص۲۱۵.
[۳۸] المجلسی، بحار الانوار، ج۶۰، ص۲۱۷.
[۳۹] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۹۹.
[۴۰] بحر العلوم، رجال، ج ۱ ص۳۳۱، .
این مطلب، بسیار طبیعی به نظر می‌رسد.
با توجه به دوری قم از مرکز خلافت و نیز رواج تشیع در آن، براحتی می‌توانسته، پناهگاهی برای یاران ائمه باشد.
تأیید شیعیان قم از ناحیه امام صادق (ع)، تا حدود زیادی بمنزله تأیید « تفکر » آن دیار است.
در روایت دیگری از امام صادق (ع) آمده: «قم بلدنا و بلد شیعتنا»
[۴۱] القمی، سفینه البحار، ج۲، ص۴۴۷.
و در روایت دیگر آمده: «و ان لنا حرما و هو بلده قم»
[۴۲] القمی، سفینه البحار، ج۲، ص۴۴۶.
[۴۳] رازی‌، کتاب نقض، ج۱، ص۱۹۶.
و باز آمده «اهل قم، انصارنا»
[۴۴] المجلسی، بحار الانوار، ج۶۰، ص۲۱۴.
همچنین، از شیعیان خواسته شده که در موقع شیوع فتنه‌های بنی عباس به کوفه و نیز به قم و حوالی آن بروند، زیرا: «فی قم شیعتنا و موالینا»
[۴۵] القمی، سفینه البحار، ج۲، ص۴۶۶.
در روایت دیگری قم به نام «کوفه صغیره»
[۴۶] شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۸۳.
نامیده شده است.
از روایات چندی نیز بدست می‌آید که ارتباط آن‌ها به مرور زمان با ائمه، گسترده‌تر می‌شده است.
از امام عسکری (ع) نقل شده است که برای آن‌ها و مردم «آبه»، نامه نوشته و برای آنان آرزوی هدایت الهی کرده‌اند.
[۴۷] القمی، سفینه البحار، ج۳، ص۸۷.
[۴۸] القمی، سفینه البحار، ج۱، ص۵۵.
از امام جواد (ع) نیز در پاسخ نامه « علی بن مهزیار »، نامه‌ای نقل شده که آنحضرت از گرفتاری مردم قم، آگاه شده و دعا فرموده است: «خداوند، مردم قم را از این گرفتاری آزاد گرداند».
[۴۹] دوانی، مفاخر اسلام، ج۱، ص۱۱۰.
[۵۰] شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۴۲۲.

همچنین نقل شده است که: «حسین بن روح»، یکی از نواب ( امام زمان (ع))، به گروهی از فقهای قم، نامه نوشته و در نامه مطالبی را عنوان نموده است.
آنگاه از آن‌ها خواسته است که ببینند، چه مقدار با مطالب آن مخالفند.
آن‌ها پس از مطالعه، اظهار داشته‌اند که تنها در یک مورد جزئی، نظر دیگری داشته‌اند.
[۵۱] الطوسی، الغیبه، ج۱، ص۲۴۰.
[۵۲] الطوسی، الغیبه، ج۱، ص۲۲۷.

بدین شکل، هماهنگی آن‌ها با ائمه، کاملا مشهود است.
از روایات دیگری، چنین بدست می‌آید که آن‌ها با حضرت رضا علیه‌السلام، رفت و آمد داشته‌اند.
[۵۳] القمی، سفینه البحار، ج۱، ص۴۴۷.

همچنین آمده است که آن‌ها، اولین کسانی بوده‌اند که برای ائمه (ع)، خمس فرستاده‌اند.
[۵۴] اسلامی، قم و قمیین، ج۱، ص۳۸، تاریخ تألیف ۱۳۵۳ ه ش.

شیخ «قوام اسلامی» با توسل به روایات، ۴۳ مورد فضیلت برای قم و اهالی آن، ذکر کرده است
[۵۵] اسلامی، قم و قمیین، ج۱، ص۳۸الی۴۰، تاریخ تألیف ۱۳۵۳ ه ش.
).
در یکی از مصادر اهل سنت نیز آمده است که «ابو موسی اشعری» از علی (ع) در مورد بهترین مناطق در موقع فتنه پرسش کرد، امام (ع) در پاسخ، منطقه «جبل» را ذکر کرده و پس از آن، خراسان و در نهایت، منطقه قم را بهترین محل معرفی کرده است.
[۵۶] ابن الفقیه، مختصر البلدان، ج۱، ص۲۶۳.
[۵۷] ابن الفقیه، مختصر البلدان، ج۱، ص۲۶۴.

در روایت دیگری نیز آمده است: «لو لا القمیون لضاع الدین»
[۵۸] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۵۲.
یعنی: اگر قمی‌ها نبودند، دین از بین می‌رفت.
بالاخره کشی، روایاتی در باب آمدن عمران و عیسی، فرزندان عبدالله قمی، نزد امام صادق (ع) نقل کرده است.
[۵۹] کشی، رجال، ج۱، ص۳۳۲.
[۶۰] کشی، رجال، ج۱، ص۳۳.


۵.۲ - گفته‌های مورخین و جغرافی دانان

شاهد دیگری که می‌تواند در مورد تشیع «اثنی عشری» قمی‌ها مورد استقاده قرار گیرد، اظهارات جغرافی‌دان‌ها در مورد عقائد مردم قم است. «قزوینی» در مورد عقیده مذهبی آن‌ها می‌نویسد : «اهلها شیعه غالیه جدا» که این تعبیر، برای تشیع اعتقادی به کار می‌رود.
[۶۱] القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۴۴۲.

او داستانی را نقل می‌کند که نشان می‌دهد، حتی یک سنی نیز در این شهر وجود نداشته است.
گزارش مقدسی نیز حاکی از آن است که مردم قمی، شیعه غالی هستند.
[۶۲] المقدسی، احسن التقاسیم «ترجمه فارسی»، ج۲، ص۵۹۱.

«بلخی» نیز نوشته است که اهل قم، همگی شیعه و غالب آنا «عرب» هستند.
[۶۳] احمد بن سهل البخلی، المسالک و الممالک، ج۱، ص۲۰۱.

« ابن حوقل » نیز نوشته است که مذهب غالب بر قم، تشیع است
[۶۴] ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۳۰۸.
و در عبارت دیگری نوشته: «و جمیع اهل قم شیعه هستند. آن‌ها فریب کسی را نمی‌خورند. زبان آن‌ها نیز فارسی است».
[۶۵] ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۳۱۵.

«مستوفی» (۷۲۰ ه. ق) نوشته است: «مردم آنجا، شیعه اثنی عشری‌اند. و بغایت متعصب»
[۶۶] مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۷، ط تهران دنیای کتاب.
از روایت تاریخی دیگری بدست می‌آید که مذهب آن‌ها «رفض» بوده که همان تشیع امامی است « ابو الفداء » نیز می‌نویسد: قم را در سال ۸۳ هجری « عبد الله بن سعدان » و «احوص» و «اسحاق» و «نعیم» و... بنا کردند و «موسی» پسر «عبد الله بن سعدان» تشیع را در آن دیار، آشکار ساخت.
[۶۸] سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش و آشتیان، ج۱، ص۲۸.

مؤلف «حدود العالم» نیز به تشیع آن‌ها اشاره کرده است.
[۶۹] حدود العالم، ص۱۴۲، کتابخانه طهوری.
« قاضی نور الله » نیز نوشته است: بلده قم، شهری عظیم و بلده‌ای کریم و از جمله بلادی است که همیشه، دار المؤمنین بوده.
بسیاری از اکابر و افاضل و مجتهدان شیعه امامیه از آن‌جا برخاسته‌اند
[۷۰] شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۸۲.
«آدم متز» نیز شهر قم را بعنوان یکی از شهرهای مهم شیعی، ذکر کرده است.
[۷۱] آدم متز، تمدن اسلام در قرن چهارم، ج۱، ص۷۷.

در آثار دیگر متأخرین نیز این مضمون وجود دارد.
[۷۲] فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص۴۵۱.
[۷۳] فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص۴۵۲.
عبارات فوق، نشان می‌دهد که مذهب این شهر، تشیع و آنهم از نوع تشیع اثنی عشری است.
این عبارات در عین حال، نشان می‌دهد که در قرون مختلف، مذهب این شهر تغییر نکرده و این نویسندگان در قرون متمادی، چنین گرایشی را تأیید کرده‌اند.
هر کس در هر کجا اسمی از قم می‌شنید، بدنبال آن شیعه در ذهنش تداعی می‌شد.
از آن‌جا که اصفهان و قم دو نقطه مقابل یکدیگر بودند، بین آن‌ها درگیری وجود داشت.
اسم قم برای آن‌ها، دردناک بود.
در حکایتی آمده که مردی اصفهانی، یکی را پرسید: از کدام شهری؟ گفت: من از شهر دندان کنان!مرد فرومانده گفت: معنی، مفهوم نیست.
مرد گفت: معنی آن است که تا من گویم: از قم، گویی: آه!زیرا ذکر مذهب، بی فایده باشد.
که قمی الا شیعی نباشد. و الا رافضیش نخوانند!
[۷۴] رازی‌، کتاب نقض، ج۱، ص۲۵۲.
[۷۵] شوشتری، مجالس المؤمنین.



از آن‌جا که این شهر، یکپارچه گرایش شیعی داشت.
نمی‌توانست به حکومت خلفا تن دهد.
اما بناچار، می‌بایست چنین می‌کرد.
در عین حال، سعی داشت تا به هر شکلی، مقاومت خود را اشکار کند.
آن‌ها در دادن « خراج »، کوتاهی می‌کردند.
و بارها، مورد آزار و اذیت قرار گرفتند.
مؤلف «تاریخ قم» در این مورد می‌نویسد: «... اهل قم، دراویش حالند. و بوقت ادراک ارتفاع غلات، بر می‌دارند. و از ادای خراج تقاعد می‌نمایند و تکاسل و تهاون می‌کنند».
[۷۶] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۳۱.

و در عبارت دیگری آمده که: «... همت قوم و غرض ایشان، پیوسته در کسر خراج بوده است. پس از این جهت، بارها ایشان را به سبب خراج بلاد، هلاکت رسید.
اول آنکه: نافرمانی کردند، و عاملان مأمون را فرمان نبردند.
و عصیان کردند.
تا این‌که مأمون ، « علی بن هشام » را با خیلی تمام، بدیشان فرستاد تا ایشان را بکشت. و خراب کرد. و مالی بسیار جمع کرد.
[۷۷] بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۱۱.

دیگر در خلافت « معتصم »... تا معتصم علی بن عیسی را با لشگری چند، بر سر ایشان فرستاد تا ایشان را خراب گردانید... پس همچنین در خلافت «مستعین» و واقع شدن فتنه میان او و «معتز» امتناع کردند، از ادای خراج.
و پس از آن، چند سال دیگر که مستعین، مفلح ترکی را بفرستاد تا کوشش کرد و مال بسیار جمع کرد.
پس از آن در خلافت معتمد، مدت چند سال عصیان کردند..
سپس همچنین نافرمانی کردند در خلافت معتضد و عاملان او را غارت کردند».
[۷۹] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۶۳.
[۸۰] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۶۴.
[۸۱] فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص۱۵۹.
[۸۲] فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص۱۶۰.
[۸۳] فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص۱۶۱.
در مورد دیگری نقل شده ولاتی که از طرف خلفا به قم می‌آمدند، در داخل شهر، ساکن نمی‌شدند.
این مسئله، احتمالا بدلیل ترس آن‌ها از کشته شدن بوده است، گویا قبل از آن، نمونه‌هایی در این رابطه وجود داشته است.
[۸۴] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۳۰.
[۸۵] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۳۱.
از قول یکی از حکام نقل شده ما، مدت چند سال بقم والی و عامل بودیم نظر ما بر هیچ زنی نیامد.
[۸۶] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۴۰.

در یک خبر تاریخی نیز آمده است که در طول تغییر حاکمیت « بنی امیه » به « بنی عباس » از آن‌جا که امر مشتبه بوده، هنوز روشن نبود، چه کسانی بر سر کار خواهند آمد (علویین یا بنی عباس) قمی‌ها در مقابل یک «سپاه اموی»، مقاومت کردند. هر چند شکست خوردند
[۸۷] اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۱، ص۷۲.

از روایت دیگری نیز چنین استفاده می‌شود که آن‌ها در مورد «طاعه السلطان»، با دیگران تفاوت داشته و کوتاهی می‌کردند!
هنگامی نیز که « ابو السرایا » به نام یکی از « علویین » ( ابن طباطبا ) قیام کرد و پس از رحلت «ابن طباطبا» با شخصی به نام محمد بن زید بیعت کرد، « حسن بن سهل » وزیر مأمون، « هرثمة بن اعین » را به سراغ او فرستاد.
در جنگی که بین آن‌ها درگیر شد، ابو السرایا» شکست خورد.
در همین موقع گروهی از مردم قم به حمایت از «ابو السرایا» آمدند.
بنا به گزارش بلاذری »، یاران «هرثمه» با دیدن قمی‌ها، بر خود لرزیدند.
و پس از آن، مدت‌ها طول کشید تا شورش فروکش کرده و «ابو السرایا» به جانب بصره رفت
[۸۹] بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۷، تصحیح محمودی.

خلفا نیز به همین جهت و به خصوص بخاطر عناد با اهل سنت (ع)، سعی می‌کردند تا افرادی را که انحراف زیادی از اهل بیت (ع) دارند به عنوان این شهر بگمارند.
[۹۰] کشف الغمه، ط تبریز، ج۲، ص۴۰۷.
آن‌ها در مقابل واکنش نشان می‌دادند.
نقل شده :اهل قم در زمان بعضی از خلفای عباسی از اطاعت حاکم امتناع نموده، هر کس را بحکومت ایشان فرستادند با او مقاتله و محاربه کردند...
آخر الأمر، امیر ناصر الدوله بن حمدان را که شیعی و امیر الامراء خلیفه بود، بر سر ایشان فرستادند.
چون ناصر الدوله نزدیک قم رسید، اعیان آن‌جا با تحف و هدایا از وی استقبال کردند.
و گفتند: ما به حکومت غیر مذهب خود، راضی نبودیم. و الحال که تو آمدی، بالطوع و الرغبه، امتثال حکم تو می‌کنیم.
[۹۱] شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۸۵.



فشاری که از ناحیه خلفای اموی و بیش‌تر از آن، عباسی به طالبی‌ها وارد آمد، آن‌ها را مجبور کرد تا به مشرق پناهنده شوند.
شهرهای مختلفی در ایران از شمال تا جنوب، مأوای آن‌ها شده بود.
در این میان، چند شهر به جهات خاصی، بیشترین تعداد را پذیرفته بود.
شهر قم، یکی از این شهرها است.
طبعا چنین شهری با اعتقادات شیعی، براحتی از این افراد استقبال می‌نمود.
از خود امام صادق (ع) نیز نقل شده بود که قم، ملجأ و پناهگاه شیعیان ماست.
[۹۲] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۰۹.

به گفته «خوانساری»، تنها دو شهر است که بیش‌تر از همه جا، مدفن اولاد ائمه (ع) است: یکی، شهر ری و دیگری، قم.
هر چند در سایر بلاد نیز از جمله شیراز ، اصفهان و کاشان ، مقبره‌هائی به چشم می‌خورد.
[۹۳] الخوانساری، روضات الجنات، ج۴، ص۲۱۲.

اهمیت قم به اندازه‌ای بود که وقتی « فاطمه بنت موسی بن جعفر (ع)» از طریق مناطق مرکزی ایران عازم خراسان بود، در ساوه مریض گشت پرسید: «میان من و شهر قم، چقدر مسافت است؟» گفتند: ده فرسخ است.
خادم خود را فرمود که او را بردارد و به قم ببرد، خادم، او را به قم آورد.
و آن بانو، در سرای « موسی بن خزرج بن سعد اشعری» فرود آمد
[۹۴] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۱۳.
[۹۵] فیض، گنجینه آثار قم، ج۱، ص۳۸۲.

برای مردم این شهر «شیعه مذهب»، بسیار جالب بود که کسی از علویین در آن شهر قدم گذارد.
آنان نه تنها نسبت به علویین، بلکه نسبت به متعلقات آن‌ها، بسیار علاقمند بودند.
یک بار وقتی « دعبل خزاعی » جبه‌ای از امام رضا (ع) به پاس اشعارش گرفته و بدین شهر آمد، آن‌ها با اصرار جبه را از او گرفتند.
[۹۶] غایه الاختصار، ج۱، ص۷۰.
[۹۷] الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۶۹.
[۹۸] الخوانساری، روضات الجنات، ج۳، ص۳۱۱.
[۹۹] النجاشی، رجال، ج۱، ص۱۹۷، ط داوری.
[۱۰۰] ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۷۹.

تا سال ۳۸۵ که مؤلف تاریخ قم، کتاب خویش را تألیف کرده، تنها در کنار «مقبره فاطمه بنت موسی بن جعفر»، حدود ۲۰ نفر از علویین، مدفون گردیده بودند.
صرفنظر از آن‌که کسان دیگری از آن‌ها در جای دیگر این شهر، به خاک سپرده شده بودند.
قبر حضرت فاطمه معصومه (ع)، بنا به اظهارات، رازی، مورد زیارت خاص و عام بوده است. «و اهل قم بزیارت فاطمه بنت موسی بن جعفر (ع) که ملوک و امراء عالم حنیفی و شفعوی بزیارت آن تربت تقرب نمایند».
[۱۰۱] رازی‌، کتاب نقض، ج۱، ص۵۸۹.



پیوند این شهر با ائمه، باعث شد تا علوم اهل بیت (ع) در این شهر، بسیار گسترده و زیاد باشد تا جایی که از جمله بزرگترین صحابی ائمه (ع)، مثل « یونس بن عبد الرحمن »
[۱۰۲] کشی، رجال، ج۱، ص۴۸۳.
و « زکریا بن آدم »، قمی بوده‌اند.
پس از آن‌که شهر کوفه به عنوان اولین مرکز شیعی، نفوذ خود را بتدریج از دست داد، احادیث اهل بیت (ع) به قم انتقال یافت.
[۱۰۳] النجاشی، رجال، ج۱، ص۱۳، ط داوری.
[۱۰۴] اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۱۶.

و این شهر، محفل محدثین شیعه گردید.لذاست که « حسین بن سعید اهوازی » و برادرش، ابتدا به اهواز و از آن‌جا به قم می‌ایند.
[۱۰۵] الطوسی، الفهرست، ج۱، ص۵۸.

نمونه‌های این افراد، زیاد هستند.
[۱۰۶] شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۴۳۵.
[۱۰۷] شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۴۳۹.

مردم قم نیز که نیاز بدین علوم داشتند، خود در پی علمای شیعی رفته و از آنان می‌خواستند تا بدین شهر بیایند.
از جمله، آن‌ها «ابو اسحق» مؤلف کتاب مشهور «الغارات» که به اصفهان رفته بود، خواستند تا به قم بیاید.
[۱۰۸] الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۴.

اما او، بدلیل آن‌که اصفهان در «سنی گری» بسیار شهرت داشت، مایل بود تا در آن شهر بماند و احادیث «اهل بیت (ع)» را ترویج کند.
بسیاری از علمای مشهور شیعه از این شهر بوده و یا در آن، نشو و نمای علمی یافته‌اند.
از جمله آن‌ها « ابن بابویه قمی » است که در اصطلاح نجاشی «شیخ القمیین فی عصره و متقدمهم و فقیهم» می‌باشد.
[۱۰۹] النجاشی، رجال، ج۱، ص۱۸۴، ط داوری.

یعنی: بزرگ اهل قم در زمان خویش، پیشوا و فقیه ایشان.
« شیخ صدوق » نیز از جمله علمای معروف شیعه است که از این شهر است.
یکی از نویسندگان، سعی کرده با تأویلاتی، مرحوم کلینی و شیخ طوسی
[۱۱۰] فیض، گنجینه آثار قم، ج۱، ص۲۶۵.
را نیز قمی معرفی کند.
حتی با توسل به تعبیری از ابن شهر آشوب، شیخ مفید نیز «قمی» خوانده شده است
[۱۱۱] فیض، گنجینه آثار قم، ج۱، ص۲۲۵.
[۱۱۲] فیض، گنجینه آثار قم، ج۱، ص۲۳۳.
). ظاهرا گفته‌های او، نمی‌تواند چیزی را ثابت کند. جز آنکه: به تعبیر خود مؤلف که: «هر کس مایل است، آنان را به شهر خود نسبت دهد.»، نگارنده هم از همین سنت تعبیر کرده است. او، نمی‌خواسته، بحث خود را استدلالی ارائه نماید. در هر صورت، مسلم است که این شهر، محفلی برای محدثین شیعه بوده است.
و دیگران از آن، انتظار داشته‌اند که احادیث مربوط به اهل بیت (ع) را در آن‌جا بیابند.
مأمون از « ریان بن صلت قمی » می‌خواهد که در مجلس عمومی، احادیثی را در فضل علی (ع) نقل کند.
او نیز عنوان می‌کند. اما احادیثی مناسب‌تر از آنچه از خلیفه در این باره شنیده، ندارد! مأمون با تعجب از این امر، می‌گوید: «لقد هممت ان اجعل اهل قم شعاری و دثاری»
[۱۱۳] الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۵۱.
[۱۱۴] الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۵۴.
یعنی: سعی داشتم، اهل قم را گلوی خویش سازم!
از بعضی از روایات تاریخی بدست می‌آید که علمای قم در مشی مذهبی خود، عقائد غلو آمیز را رد می‌کرده‌اند.
آن‌ها در این مورد، آنقدر سخت گیر بودند که گاهی زیاد از حد در این باره، اصرار داشته‌اند.
در سال ۲۵۵ «احمد بن محمد بن عیسی»، یکی از محدثین معروف قم، تعدادی از روات را به جرم نقل روایات غلو آمیز از قم تبعید کرد.
[۱۱۶] دوانی، مفاخر اسلام، ج۱، ص۴۰۰.

البته بعدها عقیده «احمد بن محمد بن عیسی»، راجع به تعدادی از آن‌ها تغییر نمود.
افراد خارج شده، عبارت بودند از « عبد الرحمن بن حماد ، ابو القاسم کوفی صیرفی » که البته «احمد» از او، معذرت خواهی کرد.
و در تشییع جنازه او نیز شرکت جست.
[۱۱۷] النجاشی، رجال، ج۱، ص۱۶۶، ط داوری.
[۱۱۸] الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۴۴.
«محمد بن اورمه ابو جعفر القمی» نیز متهم به غلو شد.
[۱۱۹] الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۲۳۱.
[۱۲۰] الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۲۳۲.
از جمله این افراد «محمد بن موسی» است.
[۱۲۱] الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۲۳۴.
«احمد بن محمد بن خالد برقی »، یکی از محدثین مشهور شیعی از جمله این افراد است که بعدا به قم، بازگشت داده شد.
[۱۲۲] دوانی، مفاخر اسلام، ج۱، ص۴۰۰.
«محمد بن عیسی همدانی» نیز متهم به غلو شده و تضعیف گردید.
[۱۲۳] النجاشی، رجال، ج۱، ص۳۲۹، ط داوری.
« حسین بن عبد الله محرر » نیز از جمله اخراج شدگان بوده است.
[۱۲۴] کشی، رجال، ج۱، ص۴۳۲.

همچنین، « سهل بن زیاد » از قم اخراج شده و پس از آن به ری رفته است.
[۱۲۵] بحر العلوم، رجال، ج۳، ص۲۳.
این تضعیف‌ها چندان مورد توجه قرار نگرفته است، مگر در مورد افرادی که از طرق دیگر نیز تضعیف شده‌اند.
در یک مورد، « خوارزمی » با متهم کردن قمی‌ها به تشبیه ، اینطور وانمود کرد که آن‌ها، بعضی از روایات تشبیه را ذکر می‌کرده‌اند.
چنانکه در مورد «کاشان» آمده است: «و الغالب علیه الحشو»
[۱۲۶] ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۳۰۸.
که بیش‌تر اشاره به اتکای آن‌ها بر احادیث و ظواهر آن دارد.
این دو اتهام، بی شباهت به یکدیگر نیستند. اما با توجه به مواردی که در سخت گیری قمی‌ها، نسبت به مسئله « غلات » داشتیم، این یک دروغ است که در قم، فرقه‌ای به نام « غرابیه » وجود داشت و معتقد بوده‌اند که ارث فقط به دختر می‌رسد.
گفته شده: وقتی یک قاضی، حکم کرد که دختر نصف پسر ارث می‌برد، او را تهدید به قتل کردند.
[۱۲۷] طبقات سبکی، ج۲، ص۱۹۴.

فقه شیعه که اکثریت علمای آن از قم و یا در قم بوده‌اند، خلاف این مطلب را گواهی می‌دهد.
و لذا این گفته به هیچوجه، قابل قبول نیست.امروز هم شهر مقدس قم بسان ستاره‌ای درخشان در آسمان تشیع می‌درخشد و در هیچ جای دنیا شهری به این ویژگی وجود ندارد وجود باثمر هزاران عالم و دانشمند تراز اوّل شیعی، حوزه عظیم، گسترده و پربار برای بسط، و گسترش علوم مختلف شیعی، توجه هر ساله میلیون‌ها عاشق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از اقصی نقاط جهان به این شهر، برگزاری مراسم مذهبی ناب شیعی، این شهر را به قلب تپنده جهان تشیع در دنیا تبدیل کرده است.


با توجه به عقائد مذهبی سایر شهرهای اطراف این شهر، بخوبی می‌توان حدس زد که تشیع از این ناحیه، بدان شهرها سرایت کرده است.
و البته با توجه به قوت علمای این شهر، این مسئله براحتی قابل پذیرش است.
« آوه » یا «آبه» یکی از شهرهاست که گرایش شیعی شدیدی داشته و لذا با اهالی « ساوه » که در « تسنن »، تعصب داشته‌اند، همیشه درگیر بوده است.
حموی با اشاره به جنگ دائمی بین آن‌ها از « میمندی » شعری نقل می‌کند که دلالت بر تشیع اهالی «آبه» دارد. و قائله اتبغض اهل آبه و هم اعلام نظم و الكتابه فقلت: الیك عنى ان مثلى یعادى كل من عادى الصحابه ترجمه: كسى گفت: آیا در حالیكه اهالى آبه از بزرگان نظم و كتابت هستند تو نسبت به آن‌ها خشمگینى؟ من گفتم: این مطلب را از من بدان كه فردى چون من، با هر كس كه با صحابه دشمنى كند، دشمن است. «قزوینی» نیز نوشته است که «اهل آبه کلهم شیعیه»
[۱۲۹] القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۲۸۳.
[۱۳۰] القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۲۳۴.
[۱۳۱] الخوانساری، روضات الجنات، ج۶، ص۳۲۳.
[۱۳۲] الخوانساری، روضات الجنات، ج ۴ ص۱۱۶.
یعنی: مردم آبه، همگی شیعه‌اند. «مستوفی» نیز نوشته است که اهالی خود ساوه، سنی مذهب‌اند.
اما تمام دهات اطراف آن، شیعه اثنی عشری می‌باشند.
[۱۳۳] مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۲، ط تهران دنیای کتاب.
[۱۳۴] مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۳، ط تهران دنیای کتاب.
« شیخ طوسی » روایت کرده که یک زن از اهالی «آبه»، خواست تا ۳۰۰ دینار پول خود را با دست خود به ابو القاسم بن روح بدهد و لذا نزد او آمد و پول را بدو داد.
[۱۳۵] الطوسی، الغیبه، ج۱، ص۱۵۹.

امام عسگری (ع) نیز آن‌ها را مورد توجه قرار داده است.
یکی دیگر از این شهرها، « کاشان » است.
قزوینی در مورد ان می‌نویسد: «اهلها شیعه امامیه غالیه جدا» اهالی آن، شیعه غالی امامی هستند.
پس از آن، اشاره به سنت مرسوم در این شهرها در مورد انتظار حضرت مهدی ، عجل الله تعالی فرجه می‌کند.
[۱۳۷] القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۴۳۲.
«حموی» نیز نوشته که «اهلها کلهم شیعه امامیه».
مستوفی نیز نوشته است: «مردم شیعه مذهب‌اند. و اکثرشان، حکیم وضع و لطیف طبع و در آن‌جا جهال و بطال، کمتر باشند.»
[۱۳۹] مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۷، ط تهران دنیای کتاب.
[۱۴۰] مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۸، ط تهران دنیای کتاب.
«ماهاباد»، یکی از قریه‌های بزرگ اطراف کاشان نیز شیعه امامی بوده‌است.
[۱۴۱] القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۴۳۲.

گفته شده: قبر ابو لؤلؤ ، قاتل خلیفه دوم در شهر کاشان است که مقبره‌ای نیز به نام او در این شهر، وجود دارد
[۱۴۲] تاریخ اجتماعی کاشان، ج۱، ص۴۲.
[۱۴۳] تاریخ اجتماعی کاشان، ج۱، ص۴۴.
این مقبره به « بابا شجاع » معروف است.
مؤلف کتاب، تشیع کاشان را قبل از آمدن اشعری‌ها به قم می‌داند.
زیرا یکی از علمای شیعه (متوفی ۲۲۰) از کاشان بوده است.
[۱۴۴] تاریخ اجتماعی کاشان، ج۱، ص۴۷.
).
اما این مطلب، به هیچ روی، صحت ندارد. زیرا به اجماع مورخین، او در همان مسجد، پس از زدن ضربت بر عمر، خودکشی کرد.
صرفنظر از بعضی از دهات آن‌که سنی بوده‌اند،
[۱۴۵] مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۸، ط تهران دنیای کتاب.
بعضی از آن‌ها نیز همانگونه که گذشت همچون «ماهاباد»، شیعه امامیه بوده‌اند.
[۱۴۶] الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۱۷۲.

اهالی «فراهان»، یکی دیگر از مناطق اطراف قم، شیعه امامیه بوده‌اند.
مستوفی درباره آن‌ها نوشته: «... و مردم، آن، شیعه اثنی عشری‌اند و بغایت متعصب».
[۱۴۷] مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۹، ط تهران دنیای کتاب.

«تفرش» که گاهی «طبرس» نیز بر آن اطلاق شده، جزو همین مناطق شیعه نشین اطراف قم است.
مستوفی در این باره نوشته: «مردم آنجا، شیعه اثنی عشری بوده و از قدیم الایام، همین مذهب را داشته‌اند».
[۱۴۸] سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش و آشتیان، ج۱، ص۲۹.

همین مؤلف از « مرآت البلدان »، نقل کرده که: «عمده سکنه تفرش، سادات حسینی‌اند.» گویند: این سادات از حززن مکه هجرت و بدانجا آمده، سکنی گزیده‌اند.
عمده تشیعی که در مناطق جبل
[۱۴۹] المجلسی، بحار الانوار، ج۵، ص۲۷۲.
[۱۵۰] تاریخ تشیع در ایران، ج۱، ص۱۱۷.
بوده، احتمالا به جهت تأثیر پذیری از تشیع قم بوده است.
با توجه به این نکته، روشن می‌شود که اصولا این مناطق، محفلی برای «علویین» بوده و بواسطه وجود همین افراد (در عین تأثیر پذیری از قم)، تشیع در این مناطق منتشر شده است.


و در مورد این شهر و فضایل آن از زبان علی ـ علیه السّلام ـ روایاتی وارد شده است و این شهر به عنوان حرم و پناهگاه اهل بیت شمرده شده است و با توجه به سیر تاریخی این شهر این مطلب کاملاً ثابت می‌شود چون قم اولین شهر در ایران است که مذهب حق تشیع را می‌پذیرد و تنها شهری است که در آن از نام ابوبکر، عمر و عثمان خبری نیست و این امر و نظائر آن باعث شد که مورد اتهام قرار گیرند، قتل عام و شکنجه شوند، شهرشان ویران گردد، مورد طعن و ناسزا قرار گیرند، و هر نوع صدمه‌ای به آنان وارد آید ولی مردمان این شهر چون کوه در راه ایمان و عقیده خود استوار ماندند و تمامی این بلایا را به جان خریدند و از حمایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دست برنداشتند
به طور کلی هر علوی و شیعی مذهبی که از دست حکام جبار عباسی می‌گریخت امیدش شهر مقدس قم بود و بدانجا پناه می‌برد و سخت مورد حمایت مردم قرار می‌گرفتند، که با ورود حضرت معصومه ـ سلام‌الله‌علیها ـ فرزند بلافصل امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به قم و دفن آن حضرت در آن شهر شهرت پیدا کرد
در زبان ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بر شهر قم، آشیانه آل محمد و مأوای فاطمیون ، و جایگاه شیعیان ایشان، اطلاق شده است و در روایتی اهل قم انصار و یاوران اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خوانده شده‌اند، شهری با این صفات، طبیعی است که در عصر عباسی که اولاد علی ـ علیه السّلام ـ در شکنجه و فشار قرار می‌گرفتند، یکی از پناه‌گاه‌های عمده علویان واقع شود.


بعد از دفن حضرت معصومه ـ سلام‌الله‌علیها ـ توجه علویان و سادات نسبت به قم فزونی یافت و در فاصله کوتاهی عده بسیاری از فرزندان امامان از اطراف به قم رو آوردند و به تدریج یکی از مراکز عمده سادات قرار گرفت و امروز شاید بتوان گفت که از نظر کثرت سادات شهری کم نظیر است
[۱۵۲] ناصر الشریعه، ج۱، ص۸۲، تاریخ قم.
[۱۵۳] شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۱۴۶.
و این کثرت باعث شده بود که در شهر قم هم تشکیلاتی بنام «نقابت» عهده‌دار امور سادات بشود.
پس از آنچه گفته شد به خوبی روشن می‌شود که شهر قم از همان سده‌های اولیه اسلام امید و پناه‌گاه شیعیان و آل علی ـ علیه السّلام ـ بوده و قلب جهان تشیع در قم می‌تپید و علوم مختلف اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در آن شهر تدریس و تبلیغ می‌شد.


(۱) ناصر الشریعه، تاریخ قم.
(۲) مقدسی، احسن التقاسیم.
(۳) طبقات سبکی.
(۴) عبد الرفیع حقیقت، تاریخ نهضت‌های فکری ایرانیان (از ظهور رودکی تا).
(۵) یعقوبی، البلدان، چاپ شده با اعلاق النفیسه.
(۶) فقیهی، تاریخ مذهبی قم.
(۷) مجله الهادی، مقاله الاشعریون فی تاریخ قم.
(۸) طبری، تاریخ طبری.
(۹) ابن اثیر، کامل.
(۱۰) تاریخ اجتماعی کاشان.
(۱۱) ابن حوقل، صوره الارض.
(۱۲) حموی، معجم البلدان.
(۱۳) ما مقانی، رجال.
(۱۴) کشی، رجال.
(۱۵) الخوانساری، روضات الجنات.
(۱۶) النجاشی، رجال، ط داوری.
(۱۷) بحر العلوم، رجال.
(۱۸) القمی، سفینه البحار.
(۱۹) رازی‌، کتاب نقض.
(۲۰) المجلسی، بحار الانوار.
(۲۱) القمی، سفینه البحار.
(۲۲) شوشتری، مجالس المؤمنین.
(۲۳) القمی، الکنی و الالقاب.
(۲۴) دوانی، مفاخر اسلام.
(۲۵) الطوسی، الغیبه.
(۲۶) الطوسی، الفهرست.
(۲۷) ابن الفقیه، مختصر البلدان.
(۲۸) القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد.
(۲۹) اسلامی، قم و قمیین، تاریخ تألیف ۱۳۵۳ ه ش.
(۳۰) احمد بن سهل البخلی، المسالک و الممالک.
(۳۱) مستوفی، نزهه القلوب، ط تهران دنیای کتاب.
(۳۲) التنوخی، نشوار المحاضره.
(۳۳) سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش و آشتیان.
(۳۴) حدود العالم، کتابخانه طهوری.
(۳۵) آدم متز، تمدن اسلام در قرن چهارم.
(۳۶) فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان.
(۳۷) بلاذری، فتوح البلدان.
(۳۸) بلاذری، انساب الاشراف، تصحیح محمودی.
(۳۹) اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی.
(۴۰) ابن تغری بردی، النجوم الزاهره.
(۴۱) کشف الغمه، ط تبریز.
(۴۲) غایه الاختصار.
(۴۳) الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع).
(۴۴) تاریخ تشیع در ایران.
(۴۵) فیض، گنجینه آثار قم.


۱. حموی، معجم البلدان، ج۴ ص۳۹۷.    
۲. فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص۷۴ ـ۸۰.
۳. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۶.
۴. مقدسی، احسن التقاسیم، ج۱، ص۴۱۴و۳۹۴.
۵. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۸.
۶. المسالک و الممالک، ص۳۶۵.
۷. عبد الرفیع حقیقت، تاریخ نهضت‌های فکری ایرانیان (از ظهور رودکی تا)، ج۱، ص۲۲۴.
۸. یعقوبی، البلدان، ج۱، ص۳۷۴، چاپ شده با اعلاق النفیسه.
۹. فقیهی، تاریخ مذهبى قم، ص۴۸.
۱۰. مجله الهادی، مقاله الاشعریون فی تاریخ قم، سال اول شماره ۴ ص۶۴.
۱۱. طبری، تاریخ طبری، ج ۴ ص۴۹۰، حوادث سال۶۶.    
۱۲. ابن اثیر، کامل، ج ۴ ص۲۱۳.    
۱۳. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۸۵.
۱۴. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۸۹.
۱۵. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۹۰.
۱۶. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۴۹.
۱۷. تاریخ اجتماعی کاشان، ج۱، ص۴۶.
۱۸. ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۳۱۵.
۱۹. حموی، معجم البلدان، ج ۴، ص۳۹۷.    
۲۰. حموی، معجم البلدان، ج ۴، ص۳۹۸.    
۲۱. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۴۱.
۲۲. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۱۷.
۲۳. ما مقانی، رجال، ج ۲ ص۱۸۴.
۲۴. کشی، رجال، ج۱، ص۳۳۲ ـ ۳۳۴ ـ ۳۳۱.
۲۵. الخوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۱۸۰.
۲۶. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۶۸.
۲۷. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۶۹.
۲۸. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۷۶.
۲۹. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۸۲.
۳۰. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۹۲.
۳۱. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۹۴.
۳۲. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۹۵.
۳۳. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۹۹.
۳۴. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۰۲.
۳۵. النجاشی، رجال، ج۱، ص۳۱۱و۳۱۲، ط داوری.
۳۶. المجلسی، بحار الانوار، ج۶۰، ص۲۱۴.
۳۷. المجلسی، بحار الانوار، ج۶۰، ص۲۱۵.
۳۸. المجلسی، بحار الانوار، ج۶۰، ص۲۱۷.
۳۹. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۹۹.
۴۰. بحر العلوم، رجال، ج ۱ ص۳۳۱، .
۴۱. القمی، سفینه البحار، ج۲، ص۴۴۷.
۴۲. القمی، سفینه البحار، ج۲، ص۴۴۶.
۴۳. رازی‌، کتاب نقض، ج۱، ص۱۹۶.
۴۴. المجلسی، بحار الانوار، ج۶۰، ص۲۱۴.
۴۵. القمی، سفینه البحار، ج۲، ص۴۶۶.
۴۶. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۸۳.
۴۷. القمی، سفینه البحار، ج۳، ص۸۷.
۴۸. القمی، سفینه البحار، ج۱، ص۵۵.
۴۹. دوانی، مفاخر اسلام، ج۱، ص۱۱۰.
۵۰. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۴۲۲.
۵۱. الطوسی، الغیبه، ج۱، ص۲۴۰.
۵۲. الطوسی، الغیبه، ج۱، ص۲۲۷.
۵۳. القمی، سفینه البحار، ج۱، ص۴۴۷.
۵۴. اسلامی، قم و قمیین، ج۱، ص۳۸، تاریخ تألیف ۱۳۵۳ ه ش.
۵۵. اسلامی، قم و قمیین، ج۱، ص۳۸الی۴۰، تاریخ تألیف ۱۳۵۳ ه ش.
۵۶. ابن الفقیه، مختصر البلدان، ج۱، ص۲۶۳.
۵۷. ابن الفقیه، مختصر البلدان، ج۱، ص۲۶۴.
۵۸. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۵۲.
۵۹. کشی، رجال، ج۱، ص۳۳۲.
۶۰. کشی، رجال، ج۱، ص۳۳.
۶۱. القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۴۴۲.
۶۲. المقدسی، احسن التقاسیم «ترجمه فارسی»، ج۲، ص۵۹۱.
۶۳. احمد بن سهل البخلی، المسالک و الممالک، ج۱، ص۲۰۱.
۶۴. ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۳۰۸.
۶۵. ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۳۱۵.
۶۶. مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۷، ط تهران دنیای کتاب.
۶۷. التنوخی، نشوار المحاضره، ج۸ ص۲۶۰.    
۶۸. سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش و آشتیان، ج۱، ص۲۸.
۶۹. حدود العالم، ص۱۴۲، کتابخانه طهوری.
۷۰. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۸۲.
۷۱. آدم متز، تمدن اسلام در قرن چهارم، ج۱، ص۷۷.
۷۲. فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص۴۵۱.
۷۳. فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص۴۵۲.
۷۴. رازی‌، کتاب نقض، ج۱، ص۲۵۲.
۷۵. شوشتری، مجالس المؤمنین.
۷۶. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۳۱.
۷۷. بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۱۱.
۷۸. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۲، ص۱۹۰.    
۷۹. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۶۳.
۸۰. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۱۶۴.
۸۱. فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص۱۵۹.
۸۲. فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص۱۶۰.
۸۳. فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص۱۶۱.
۸۴. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۳۰.
۸۵. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۳۱.
۸۶. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۴۰.
۸۷. اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۱، ص۷۲.
۸۸. التنوخی، نشوار المحاضره، ج۸، ص۲۶۰.    
۸۹. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۷، تصحیح محمودی.
۹۰. کشف الغمه، ط تبریز، ج۲، ص۴۰۷.
۹۱. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۸۵.
۹۲. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۰۹.
۹۳. الخوانساری، روضات الجنات، ج۴، ص۲۱۲.
۹۴. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۱۳.
۹۵. فیض، گنجینه آثار قم، ج۱، ص۳۸۲.
۹۶. غایه الاختصار، ج۱، ص۷۰.
۹۷. الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۶۹.
۹۸. الخوانساری، روضات الجنات، ج۳، ص۳۱۱.
۹۹. النجاشی، رجال، ج۱، ص۱۹۷، ط داوری.
۱۰۰. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ج۱، ص۲۷۹.
۱۰۱. رازی‌، کتاب نقض، ج۱، ص۵۸۹.
۱۰۲. کشی، رجال، ج۱، ص۴۸۳.
۱۰۳. النجاشی، رجال، ج۱، ص۱۳، ط داوری.
۱۰۴. اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۱۶.
۱۰۵. الطوسی، الفهرست، ج۱، ص۵۸.
۱۰۶. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۴۳۵.
۱۰۷. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۴۳۹.
۱۰۸. الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۴.
۱۰۹. النجاشی، رجال، ج۱، ص۱۸۴، ط داوری.
۱۱۰. فیض، گنجینه آثار قم، ج۱، ص۲۶۵.
۱۱۱. فیض، گنجینه آثار قم، ج۱، ص۲۲۵.
۱۱۲. فیض، گنجینه آثار قم، ج۱، ص۲۳۳.
۱۱۳. الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۵۱.
۱۱۴. الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۵۴.
۱۱۵. المجلسی، بحار الانوار، ج۴۹، ص۱۳۸.    
۱۱۶. دوانی، مفاخر اسلام، ج۱، ص۴۰۰.
۱۱۷. النجاشی، رجال، ج۱، ص۱۶۶، ط داوری.
۱۱۸. الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۴۴.
۱۱۹. الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۲۳۱.
۱۲۰. الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۲۳۲.
۱۲۱. الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۲۳۴.
۱۲۲. دوانی، مفاخر اسلام، ج۱، ص۴۰۰.
۱۲۳. النجاشی، رجال، ج۱، ص۳۲۹، ط داوری.
۱۲۴. کشی، رجال، ج۱، ص۴۳۲.
۱۲۵. بحر العلوم، رجال، ج۳، ص۲۳.
۱۲۶. ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۳۰۸.
۱۲۷. طبقات سبکی، ج۲، ص۱۹۴.
۱۲۸. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۱.    
۱۲۹. القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۲۸۳.
۱۳۰. القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۲۳۴.
۱۳۱. الخوانساری، روضات الجنات، ج۶، ص۳۲۳.
۱۳۲. الخوانساری، روضات الجنات، ج ۴ ص۱۱۶.
۱۳۳. مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۲، ط تهران دنیای کتاب.
۱۳۴. مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۳، ط تهران دنیای کتاب.
۱۳۵. الطوسی، الغیبه، ج۱، ص۱۵۹.
۱۳۶. المجلسی، بحار الانوار، ج۵۰، ص۳۱۷.    
۱۳۷. القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۴۳۲.
۱۳۸. حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۹۶.    
۱۳۹. مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۷، ط تهران دنیای کتاب.
۱۴۰. مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۸، ط تهران دنیای کتاب.
۱۴۱. القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۴۳۲.
۱۴۲. تاریخ اجتماعی کاشان، ج۱، ص۴۲.
۱۴۳. تاریخ اجتماعی کاشان، ج۱، ص۴۴.
۱۴۴. تاریخ اجتماعی کاشان، ج۱، ص۴۷.
۱۴۵. مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۸، ط تهران دنیای کتاب.
۱۴۶. الخوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۱۷۲.
۱۴۷. مستوفی، نزهه القلوب، ج۱، ص۶۹، ط تهران دنیای کتاب.
۱۴۸. سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش و آشتیان، ج۱، ص۲۹.
۱۴۹. المجلسی، بحار الانوار، ج۵، ص۲۷۲.
۱۵۰. تاریخ تشیع در ایران، ج۱، ص۱۱۷.
۱۵۱. المجلسی، بحار الانوار، ج۵۷، ص۲۱۴.    
۱۵۲. ناصر الشریعه، ج۱، ص۸۲، تاریخ قم.
۱۵۳. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۱۴۶.



اندیشه قم، برگرفته از مقاله«تاریخ تشیع در قم»    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله«تاریخ تشیع در قم»    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله«تاریخ تشیع در قم»    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله«تاریخ تشیع در قم»    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله«تاریخ تشیع در قم»    






جعبه ابزار