• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ورود اسرای کربلا به شام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




ورود اهل بیت به شام یکی از مصائب رنج‌آور حادثه عاشورا بود که به امر یزید بن معاویه به عبیدالله بن زیاد و در جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) و در راس آن‌ها حضرت امام سجاد (علیه‌السّلام) و حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) روی داد. عبیدالله بن زیاد پس از کسب تکلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای کربلا، دستور اعزام آن‌ها را به سوی شام صادر کرد که در مسیر حرکت و در شام اتفاقاتی روی داده که در منابع تاریخی و مقاتل به آنها اشاره شده است.



طبری می‌نویسد: «عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و کودکان امام حسین (علیه‌السّلام) را آماده کنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین (علیه‌السّلام) نهادند. سپس آن‌ها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه کرد که پیش یزید بروند».
در اخبار الطوال نیز آمده است: «ابن زیاد، علی بن حسین (علیه‌السّلام) و زنانی که همراهش بودند را با زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن یزید بن معاویه به شام فرستاد».


در پی فرمان یزید بن معاویه که به واسطه نامه، از عبیدالله بن زیاد خواسته بود تا اسرا را به همراه سرهای شهدا به دمشق انتقال دهد، عبیدالله دستور داد تا اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) را آماده کرده، در حالی‌که غل و زنجیر بر گردن امام سجاد (علیه‌السّلام) انداخته بودند و حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به مانند اسیران روم و دیلم سوار بر محمل‌های برهنه و بدون پوشش و سایبان کرده بودند از شهری به شهری و از منزلی به منزلی حرکت دادند و سپس راهی شام کردند.
(فرستادن اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) با چنان وضع رقت‌باری، چنان قلب ابن عباس را جریحه‌دار ساخت که او را بر آن داشت تا طی نامه‌ای خطاب به یزید به او اعتراض کرده چنین بنویسد: «بدان که از عجیب‌ترین عجائب در روزگار تو این بود که دختران عبدالمطلب و کودکان خردسالش را مانند اسیر در شام بردی تا به مردم نشان دهی که بر ما چیره شده‌ای و بر ما حکم می‌رانی. به خدا سوگند اگر تو از زخم شمشیر من در امان باشی یقین بدان که روز و شب از دست زخم زبانم آسوده نخواهی بود...)


با رسیدن کاروان اسرا به شام، دمشق غرق در شادی و سرور شد. ساکنان شهر به مانند اعیاد بر در و دیوار شهر پرده‌های دیبا آویخته بودند و به یکدیگر تبریک می‌گفتند و زنانشان دف می‌زدند و بر طبل می‌کوبیدند.


در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که می‌گفت: «در راه بیت المقدس به شام رسیدم. در آن‌جا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان؛ در و دیوارش با پرده‌های دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، می‌نوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمی‌دانیم. (در همین فکرها بودم که) به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند، پس به آنان گفتم: «آیا شما عیدی دارید که ما نمی‌دانیم؟» گفتند: «پیرمرد، به نظر غریب می‌نمایی.» گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده و احادیث او را می‌دانم.» گفتند: «ای سهل آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمی‌بارد و زمین اهلش را فرو نمی‌برد؟» گفتم: «مگر چه شده است؟» گفتند: «ای سهل، سر حسین (علیه‌السّلام) را از عراق به هدیه می‌آورند.» گفتم: «عجبا سر حسین (علیه‌السّلام) را می‌آورند و این مردم چنین شادمانی می‌کنند؟ از کدام دروازه وارد می‌شوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات.» (برخی از منابع ورود اسراء به شام را از دروازه توماء دانسته‌اند. )
هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرق‌ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت: «سکینه دختر حسین (علیه‌السّلام)» گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیده‌ام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نگاه کنند.»
سهل ساعدی می‌گوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم چهل دینار زر سرخ (چهار صد دینار) بگیری و حاجت مرا بپذیری؟» گفت: «حاجتت چیست؟» گفتم: «این پول‌ها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر.» آن مرد پذیرفت و پول‌ها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد.»


در اینکه کاروان اسرای کربلا چه روزی به شهر شام وارد شدند، در بین منابع اختلافات زیادی وجود دارد. در این خصوص مرحوم محمد ابراهیم آیتی در کتاب «بررسی تاریخ عاشورا» می‌نویسد:
«بیان این مطلب که تاریخ حرکت اهل بیت از کوفه به شام و تاریخ رسیدن آنان به دمشق و مدت توقف اسیران آل عصمت در مرکز حکومت یزید و تاریخ حرکت آنان از دمشق به طرف مدینه و تاریخ ورود آنان به شهر مقدس مدینه، هیچکدام از این‌ها به درستی معلوم نیست. اگر کسی اصرار بورزد و بخواهد که از روی شواهد تاریخی، احتمالی را ترجیح بدهد و تاریخ هر یک از این حوادث را، هر چند به حدس و گمان نه از روی یقین تحقیق کند، می‌تواند بگوید که اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) پس از آنکه در روز دوازدهم محرم سال ۶۱ هجری وارد کوفه شدند. در حدود یکماه یعنی تا حدود بعد از نیمه ماه صفر در کوفه زندانی بودند و یکی دو روز پیش از اربعین آنان را به شام فرستادند و چنانکه بعضی نوشته‌اند نیمه ماه ربیع الاول وارد دمشق شده‌اند».
[۱۷] آیتی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، ص۱۴۰، تهران، صدوق، ۱۳۷۲، چاپ هشتم.



در این قسمت از مقاله به کیفیت ورود اهل بیت امام (علیه‌السلام) شماری از علما و مورخین اشاره کرده‌اند که در ذیل مطلب به بیانات آنها خواهیم پرداخت.

۶.۱ - قول سید بن طاوس

سید بن طاوس در مورد این واقعه می‌نویسد:
«وقتی اسرای کربلا نزدیک شهر دمشق رسیدند، ‌ام کلثوم نزد شمر بن ذی الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازه‌ای ببر که تماشاچیان کمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محل‌ها دورتر ببرند تا نگاه مردم کمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی که داشت دستور داد سرها را بالای نیزه‌ها زدند و در میان محمل‌ها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند».

۶.۲ - قول حسن طبری

به نظر حسن بن علی طبری،
[۱۹] طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ج۲، ص۲۹۲-۲۹۳، مکتب مرتضوی.
اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را زیور بستند، به گونه‌ای که چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانه‌هایشان بیرون آمدند، در حالی‌که جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرا رفتند. آن روز شانزدهم ربیع الاول بود و بیرون شهر، محشری به پا شد. مردم میان هم موج می‌زدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد کردند. و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند.

۶.۳ - قول شیخ عباس قمی

شیخ عباس قمی می‌نویسد: «اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پله‌کان مسجد (محلی که توقف‌گاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد (علیه‌السّلام) به او فرمود: قرآن خدا را خوانده‌ای. گفت: آری فرمود: این آیه را خوانده‌ای: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمی‌خواهم»؟
گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم... سپس حضرت فرمود: این آیه را خوانده‌ای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ خداوند می‌خواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند»؟ گفت: بله خوانده‌ام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری می‌جویم».


روشنگری‌ها و سخنرانی‌های امام سجاد (علیه‌السّلام) و حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) موجبات رسوایی بنی امیه را فراهم آورد. و آن‌ها را از کرده خویش پشیمان ساخت.


ابن اعثم می‌نویسد: «سرهای شهدای کربلا را به همراه امام سجاد (علیه‌السّلام) و مخدرات اهل بیت نزد یزید بردند. آن لعین اشاره کرد سر امام حسین (علیه‌السّلام) رادر طشتی زرین نهادند. سپس از فرستادگان ابن زیاد سؤالاتی کرد و آن‌ها تفصیل واقعه را برای او بیان کردند».


وقتی مردم اسرای کربلا را شناختند و به عظمت مقام آنان پی بردند، از کردار یزید بدشان آمد و او را لعن کردند و دشنام دادند و روی به اهل بیت آوردند. چون یزید چنین دید خواست خود را از خون حسین برکنار دارد لذا قتل امام را به گردن ابن زیاد گذاشت و او را بر این کردار لعن کرد.
[۲۴] قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۵۹۱، ترجمه محمدباقر کمره‌ای، قم، مسجد مقدس جمکران، ۱۳۷۰.



سپس یزید نعمان بن بشیر یکی از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را خواست و به او دستور داد که اهل بیت را آماده سفر به سوی مدینه کند. با دستور یزید اسیران خاندان امام حسین (علیه‌السّلام) را به وطنشان، مدینه الرسول برگرداندند.
[۲۵] سید بن طاوس، اللهوف، ص۲۳۱، ترجمه عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۸۱، چاپ دهم.



۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵.    
۲. دینوری، احمد بن داود، اخبار الطوال، ص۲۶۰، ترجمه محمود مهدوی، تهران، نی، ۱۳۷۱.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲.    
۴. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.    
۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۴.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲.    
۷. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۹.    
۸. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.    
۹. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۷.    
۱۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۶۲.    
۱۱. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰.    
۱۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۸۷.    
۱۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۶۷.    
۱۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۱۲۹ - ۱۳۰.    
۱۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۶۰ - ۶۱.    
۱۶. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۵، ص۱۲۷ - ۱۲۸.    
۱۷. آیتی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، ص۱۴۰، تهران، صدوق، ۱۳۷۲، چاپ هشتم.
۱۸. سید بن طاووس، اللهوف، ص۱۰۱.    
۱۹. طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ج۲، ص۲۹۲-۲۹۳، مکتب مرتضوی.
۲۰. شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.    
۲۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۲۲. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۳۹۵.    
۲۳. کوفی، احمد ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۸، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، آموزش و انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲.    
۲۴. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۵۹۱، ترجمه محمدباقر کمره‌ای، قم، مسجد مقدس جمکران، ۱۳۷۰.
۲۵. سید بن طاوس، اللهوف، ص۲۳۱، ترجمه عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۸۱، چاپ دهم.



یدالله حاجی‌زاده، سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ورود اهل بیت به شام»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۴/۰۷.    
سید علی‌اکبر حسینی، سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسرای اهل بیت در شام۱»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۵/۱۸.    






جعبه ابزار