• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مترجم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تَرجُمان یا مترجم، کسی که کلمات و جملات را از زبانی به زبان دیگر برمی‌گرداند. به او دیلماج، پَچواک و تاجُران نیز گفته‌اند.



در فرهنگها واژة تَرجُمان را تَرجَمان، تُرجُمان و تُرجَمان نیز ضبط کرده‌اند.
[۱] علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، ذیل واژه «ترجمان».
[۲] لویس معلوف، المنجد فی اللغة و الاعلام، ذیل «ترج».
برخی، ترجمان را معرّب تَرزَفان/ تَرزبان، به معنای «فصیح و خوش سخن» دانسته‌اند.
[۳] محمدپادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، ذیل واژه «ترجمان»، .
[۴] علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، ذیل واژه «ترجمان»، .
[۵] عبدالرشیدبن عبدالغفور رشیدی، منتخب اللغات شاهجهانی، ذیل واژه «ترجمان».
در برخی منابع آمده که اصل واژة ترجمان، آرامی است. این واژه در اکدی turgumanu/ targumanu و مشتق از فعل ragamu به معنای «شرح و توضیح دادن»
[۶] د. جودائیکا، ذیل واژه «ترجمان»؛ گزنیوس، ص ۷۵۷
[۷] گزنیوس، ص ۸۷۳
، در آرامی و در عبری است. واژة ترگوم، که به ترجمه‌ها و تفاسیر تورات به زبان آرامی اطلاق می‌شود، نیز از همین واژه مشتق شده است.
[۸] د. جودائیکا، ذیل واژه «ترجمان»



ترجمان در متون پهلوی به صورت،
[۹] متون پهلوی (ترجمه، آوانوشت)، ج۱، ص۱۶۰، گردآوری جاماسب ـ آسانا، گزارش سعید عریان.
[۱۰] دیوید نیل مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ج۱، ص۱۴۶.
[۱۱] بهرام فره وشی، فرهنگ پهلوی، ج۱، ص۴۲۹.
در پارتی
[۱۲] بویس، ج ۹، ص ۸۷
و در سغدی آمده است. واژة ترجمان در فارسی دری و متون ادبی فارسی، از جمله در شعر فردوسی،
[۱۳] ابوالقاسم فردوسی، ج۳، ص۸۶۳، بیت ۴۴۱، شاهنامة فردوسی.
ناصرخسرو،
[۱۴] ناصرخسرو، ج۱، ص۳۱۵، بیت ۶، دیوان، چاپ مهدی سهیلی.
مولوی
[۱۵] جلال الدین محمدبن محمد مولوی، ج۱، دفتر اول، ص۸، بیت ۹۸، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون.
و سعدی،
[۱۶] مصلح بن عبداللّه سعدی، ج۱، ص۷۹۵، بیت ۲۲، کلیات سعدی.
آمده است.


در ترکی عثمانی واژة تَرجُمان به معنای «مترجم شفاهی» است ظاهراً فعل عربی تَرْجَمَ به معنای «ترجمه کرد» در دوره عباسیان رایج بوده است.
[۱۷] ذیل واژه «ترجمان».
از ریشه واژه ترجمان (ر ـ جـ م)، در عربی کلمات دیگری ساخته شده است؛ از جمله، تَراجِم و تَراجِمه (هر دو جمعِ ترجُمان) و ترجمه و مترجم
[۱۸] لین، ذیل واژه
اَشکال دگرگون شده واژه ترجمان در زبانهای اروپایی نیز وجود دارد؛ از جمله، دو واژه فرانسوی و واژه انگلیسی (هر سه به معنای مفسر و مترجم).
معانی دیگری نیز برای ترجمان ذکر شده که عبارت‌اند از: سفیر و رسول و واسطه، تاوان و کفاره ، خوابگزار و پیشگو.
[۱۹] مصلح بن عبداللّه سعدی، ج۱، ص۵۸۳، بیت ۵،کلیات سعدی.
[۲۰] ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، ج۱، ص۶۷.
[۲۱] محمدپادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی.
در خوزستان واژه ترجمان، «ترجبان» تلفظ می‌شود و «به ترجبان نشستن» به معنای «ورد خواندن برای دفع آزارِ جن» یا «پیشگویی حوادث» است
[۲۲] ذیل واژه، محمدعلی امام شوشتری، فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی.
[۲۳] فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ص ۵۰
، ترجمان را معادل «اُرگان»، به معنای نشریه بیان کننده نظر و مواضع یک سازمان یا حزب، قرار داده است.


(۱) محمدعلی امام شوشتری، فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۲) عبدالرشیدبن عبدالغفور رشیدی، منتخب اللغات شاهجهانی، چاپ محمد عبدالاحد، دهلی ۱۳۱۵/ ۱۸۹۸.
(۳) مصلح بن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی، چاپ محمدعلی فروغی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴) محمدپادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۵) ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۶) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی، چاپ ژول مول، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۷) فرهنگستان زبان و ادب فارسی، واژه های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی: واژه های عمومی (۱)، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۸) بهرام فره وشی، فرهنگ پهلوی، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۹) بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۱۰) متون پهلوی (ترجمه، آوانوشت)، گردآوری جاماسب ـ آسانا، گزارش سعید عریان، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۱۱) لویس معلوف، المنجد فی اللغة و الاعلام، بیروت ۱۹۹۶.
(۱۲) دیوید نیل مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمة مهشید میرفخرایی، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۱۳) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۴) ناصرخسرو، دیوان، چاپ مهدی سهیلی، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
(۱۵) علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران ۱۳۵۵ ش.


۱. علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، ذیل واژه «ترجمان».
۲. لویس معلوف، المنجد فی اللغة و الاعلام، ذیل «ترج».
۳. محمدپادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، ذیل واژه «ترجمان»، .
۴. علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، ذیل واژه «ترجمان»، .
۵. عبدالرشیدبن عبدالغفور رشیدی، منتخب اللغات شاهجهانی، ذیل واژه «ترجمان».
۶. د. جودائیکا، ذیل واژه «ترجمان»؛ گزنیوس، ص ۷۵۷
۷. گزنیوس، ص ۸۷۳
۸. د. جودائیکا، ذیل واژه «ترجمان»
۹. متون پهلوی (ترجمه، آوانوشت)، ج۱، ص۱۶۰، گردآوری جاماسب ـ آسانا، گزارش سعید عریان.
۱۰. دیوید نیل مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ج۱، ص۱۴۶.
۱۱. بهرام فره وشی، فرهنگ پهلوی، ج۱، ص۴۲۹.
۱۲. بویس، ج ۹، ص ۸۷
۱۳. ابوالقاسم فردوسی، ج۳، ص۸۶۳، بیت ۴۴۱، شاهنامة فردوسی.
۱۴. ناصرخسرو، ج۱، ص۳۱۵، بیت ۶، دیوان، چاپ مهدی سهیلی.
۱۵. جلال الدین محمدبن محمد مولوی، ج۱، دفتر اول، ص۸، بیت ۹۸، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون.
۱۶. مصلح بن عبداللّه سعدی، ج۱، ص۷۹۵، بیت ۲۲، کلیات سعدی.
۱۷. ذیل واژه «ترجمان».
۱۸. لین، ذیل واژه
۱۹. مصلح بن عبداللّه سعدی، ج۱، ص۵۸۳، بیت ۵،کلیات سعدی.
۲۰. ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، ج۱، ص۶۷.
۲۱. محمدپادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی.
۲۲. ذیل واژه، محمدعلی امام شوشتری، فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی.
۲۳. فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ص ۵۰



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ترجمان»، شماره ۳۴۳۳.    

رده‌های این صفحه : مقالات دانشنامه جهان اسلام




جعبه ابزار