• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صحابه در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در مورد سنت و سیره پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اختلافی بین امت اسلام نیست و شیعه و اهل سنت بالاتفاق سنت حضرت را به عنوان مصدری از مصادر استنباط احکام خداوند در کنار قرآن می‌شناسند. لیکن در دو مورد بین شیعه و اهل سنت اختلاف است: سیره اهل بیت (علیهم‌السّلام) و سیره صحابه.



اهل سنت ارزش شایسته و در خور شانی برای سیره اهل بیت (علیهم‌السّلام) قائل نیستند، ضمن آن که بسیاری از آنان تکریم فوق العاده برای امامان قائلند، اما سنت و سیره اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به عنوان مصدر و مرجع نمی‌شناسند. در مقاله گذشته اثبات کردیم که پیروان اسلام باید مرجعیت علمی و فقهی اهل بیت (علیهم‌السّلام) را بپذیرند و همان ارج و ارزشی که برای سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قائلند، برای سیره اهل بیت (علیهم‌السّلام) قائل باشند.


اهل سنت برای صحابه و سیره آنان قداستی ویژه قائلند و همان عصمتی که ما برای پیامبر و امامان قائلیم برای صحابه ثابت دانسته و سنت و سیره آنان را به عنوان مصدری از مصادر استنباط می‌شناسند.
بحث جایگاه صحابه، شان و منزلت آنان، تکریم منزلت خوبان آنان و نقد عملکرد نادرست بدان صحابه، بحثی است دراز دامن. از اتهاماتی که سالیانی طولانی است شیعه را به آن متهم می‌کنند این است که شیعه همه صحابه را تکفیر می‌کند و جز برای معدودی از آنان ارج و منزلتی قائل نیست.
نویسنده مزدور کتاب «الوشیعه» که جز هتاکی و اهانت به پیروان مکتب اهل بیت سخنی ندارد و از سوی عالمان بزرگ شیعه همانند مرحوم شرف الدین سید محسن امین جبل عاملی، نقدهای عالمانه و افشاگرانه بر آن نوشته شده ولی مع الاسف همچنان این کتاب در ایام حج توسط وهابیان سعودی در بین مسلمین در تیراژ وسیعی منتشر می‌شود گوید:
«کتب الشیعه تکفر عامه الصحابه کافه لم ینج من التکفیر سوی قلیل منهم لاتزید عدتهم علی سبعه؛ کتاب‌های شیعه تمامی صحابه جز معدودی از آنها را که عددشان به هفت نفر نمی‌رسد، تکفیر می‌کنند.»
[۱] جارالله، موسی، الوشیعه، ص۱۱۰.

این اتهام، آن قدر واهی است که اگر کسی نگاهی هر چند گذرا به کتاب‌های شیعه بیفکند به بی اساس بودن آن پی می‌برد.
نظریه شیعه در باب صحابه معتدل‌ترین دیدگاه است؛ شیعه می‌گوید: صحابه نیز همانند تمامی امت، خوب و بد دارند، بر خوبان آنان درود می‌فرستیم و آنان را الگوی فضایل می‌دانیم و با بدان آنها همان رفتار و منشی را داریم که قرآن کریم و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و صحابه خوب آن حضرت داشتند. هرگز در بینش صحابه این نبود که همنشینی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ملاقات و رویت حضرت، انسان را از لغزش بیمه می‌کند. براین اساس به صراحت علیه مجرمان و مفسدان از اصحاب شهادت می‌دادند و خواستار اجرای حدود الهی در مورد آنان می‌شدند.
[۲] شرف الدین موسوی، عبدالحسین، اجوبه مسائل جار الله، ص۲۵.
اینک برای آن که بحث به طور منظم پیگیری شده و به نتیجه برسیم این مساله را در چند محور پی می‌گیریم:
۱. صحابی کیست؟
۲. صحابه از دیدگاه قرآن.
۳. صحابه از دیدگاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امامان (علیهم‌السّلام) .
۴. ارزش حقوقی سیره صحابه.


معنای لغوی صحابه عبارت است از کسی که همنشین و ملازم کسی است و عرفا به کسی اطلاق می‌شود که مدتی طولانی با دیگری معاشرت و ملازمت داشته باشد. اما در اصطلاح، تعاریف گوناگونی برای صحابی شده است. برخی گفته‌اند: صحابی کسی است که همنشین با پیامبر بوده و حضرت را هرچند در یک لحظه از روز دیده باشد.
گروهی دیگر گفته‌اند: صحابی کسی است که در حال اسلام حضرت را دیده باشد و در حال اسلام نیز از دنیا برود.
بعضی دیگر گفته‌اند: صحابی کسی است که یک سال تمام با پیامبر بوده یا لااقل در یک جنگ با آن حضرت همراه بوده باشد.
این‌ها برخی از تعریف‌هایی است که برای صحابی گفته شده، به نظر می‌رسد که صحابه همان معنای لغوی است و صاحبان این تعریف هر کدام به سلیقه خود آن را به گونه‌ای تفسیر کرده‌اند، به هر حال با توجه به این اختلافاتی که در تعریف صحابی هست اگر قرار باشد «صحابی» موضوع حکمی قرار گیرد باید قدر متیقن را گرفت و نمی‌توان آن را برای همه جاری دانست و در اخذ به قدر متیقن باید تمام قیود را یک جا جمع کرد.


قرآن کریم صحابه پیامبر را همانند همه مسلمانان در تمامی ادوار به دو گروه خوب و بد تقسیم می‌کند؛ خوبان را می‌ستاید و بدان را نکوهش می‌کند. از بیعت کنندگان در لحظه بحرانی ماجرای حدیبیه تجلیل می‌کند، از یاران حضرت که در جمع خود نسبت به یکدیگر مهربانند، در برابر دشمن خشن و شدیدند، پیوسته در حال رکوع و سجودند، سیمای آنها نشانه سجده در پیشگاه خداوند را دارد ستایش می‌کند، پیشتازان ایمان و جهاد را تکریم می‌کند و....
از طرفی در ده‌ها آیه قرآن منافقان مورد نکوهش قرار می‌گیرند. منافقان در متن اصحاب پیامبر بودند و خود را آن چنان مسلمان جلوه داده بودند و به اصطلاح مومن جا زده بودند که قرآن کریم به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌گوید: حتی تو هم با علم عادی (نه با علم غیب و وحی) نمی‌توانی آنها را بشناسی!: «... ومن اهل المدینة مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم... ؛ و از اهل مدینه گروهی سخت پایبند نفاق‌اند که آنها را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم...»
واژه «مردوا» از ماده «مرد» به معنای طغیان، سرکشی و بیگانگی مطلق می‌باشد و در اصل به معنای برهنگی و تجرد آمده و به همین جهت به پسرانی که هنوز در صورتشان مو نروییده است «امرد» می‌گویند، «شجره مردا» یعنی درختی که هیچ برگ ندارد. «مارد» به معنای شخص سرکش است که به کلی از اطاعت فرمان خارج شده است.
از این تعبیر استفاده می‌شود که این گروه از منافقان چنان بر کار خود مسلط بودند که می‌توانستند خود را در صف مسلمانان راستین جا بزنند بدون این که کسی متوجه آنها بشود.! آیا می‌توان اینان را دربست تنزیه کرد و سیره آنان را مصدری در کنار سیره رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دید؟! در بین صحابه بودند کسانی که توطئه مسجد ضرار را تدارک دیدند! ، بودند کسانی که به آزار رسول الله می‌پرداختند.
بودند کسانی که روزی کبوتر حرم بودند و وقتی به مال و منال رسیدند با دین و مسجد خداحافظی کردند.
بودند کسانی که تهمت ناروا به همسر پاک دامن رسول الله «ماریه قبطیه» زدند و آیات فراوانی در نکوهش آنان نازل شد.
بودند کسانی که در جنگ‌های احد، احزاب، تبوک و... هر طور می‌توانستند و در قدرتشان بود برای جلوگیری از پیروزی مسلمین کارشکنی و توطئه می‌کردند.
بودند کسانی که در جریان فتح مکه برای دشمنان زخم خورده اسلام جاسوسی کردند.
بودند کسانی که خداوند، مهر «فاسق» بر پیشانی آنها زد و..
آیا به راستی می‌توان اینان را تقدیس کرد؟ دیدگاه قرآن این است که این ارزش‌ها است که تعیین کننده است نه انتساب‌ها.! و صحابه از این قانون کلی مستثنا نیستند.


طبعا دیدگاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امامان در مورد صحابه، غیر از دیدگاه قرآن نیست، چرا که آنان مفسر قرآن‌اند و خود، قرآن ناطق. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تجلیل شایسته‌ای از خوبان صحابه داشته و کلمات فراوانی در شان و منزلت و منقبت آنان فرموده است: از سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و... تجلیل‌های فراوانی کرده است، و از طرفی نگرانی خود را از «ارتداد اکثریت امت» بعد از خود و «افتراق امت» بارها و بارها ابراز نموده است. در یک کلمه، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نگران «ارتجاع امت» بود؛ همان که در قرآن نیز آمده است: «... افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به عقب برمی گردید؟ و هر کس به عقب بازگردد هرگز ضرری به خدا نمی‌زند.»
در روایات فراوانی، پیامبر تصریح کرده است که افتراق بین امت حضرت موسی (علیه‌السّلام) و عیسی (علیه‌السّلام) بعد از این دو پیامبر تحقق یافت بعد از من نیز این افتراق تحقق می‌یابد ولی بدانید که تنها یک فرقه بر حق، و باقی باطلند! سخن این است آیا اینان که بعد از پیامبر مرتد شدند و از آرمان بلند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با کنار زدن وصی حق؛ علی (علیه‌السّلام) دورشدند گرچه ارتداد به معنای بازگشت به بت پرستی صریح، تحقق نیافت از اصحاب پیامبر محسوب نمی‌شدند. به گفته برخی از نویسندگان، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به هنگام وفات صد و چهارده هزار صحابی داشته است. سخن این است آیا «افتراق»، «ارتداد» بیرون از این جمع بود؟! بی تردید نه، پس چگونه می‌توان سیره و روش اینان را به عنوان یک منبع استنباط احکام خداوند در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گذارد؟! پیامبری که به گواهی ده‌ها روایت دلی خون از این ارتداد داشت. ابن اثیر جزری ده حدیث از صحیح بخاری و مسلم در کتابش آورده
[۲۲] ابو السعادات، ابن الاثیر، جامع الاصول، ج۱۱، ص۱۲۰.
[۲۳] شرف الدین موسوی، عبدالحسین، اجوبه مسائل جار الله، ص۱۱.
[۲۴] شرف الدین موسوی، عبدالحسین، اجوبه مسائل جار الله، ص۱۳.
که در این جا یکی از آنها را می‌آوریم:
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «یرد علی یوم القیامه رهط من اصحابی فیحلوون عن الحوض فاقول یا رب اصحابی فیقول انه لاعلم لک ما احدثوا بعدک انهم ارتدوا علی ادبارهم القهقری؛ گروهی از یارانم بر من وارد می‌شوند ولی از حوض کوثر منع می‌شوند، من به خداوند عرض می‌کنم که آنان یاران منند، خطاب می‌رسد تو نمی‌دانی آنان پس از تو چه بدعت‌هایی گذاردند؛ آنان به دوران جاهلیت برگشتند.»

۵.۱ - ذکر خیر صحابه

امام علی (علیه‌السّلام) نیز در نهج البلاغه گاه ذکر خیر و تحلیلی از خوبان صحابه دارد، گاه از فداکاری بی نظیر آنها در جبهه جنگ می‌فرماید: نبرد فرزند با پدر، با برادر، با اقوام و بستگان نزدیک بود اما همه این حوادث بر پایمردی و استقامت یاران وفادار پیامبر می‌افزود: «فلقد کنا مع رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ان القتل لیدور علی الاباء والابناء والقرابات فما نزداد علی کل مصیبة و شدة الا ایمانا....»
گاه شب زنده داری‌ها و عشق به خداوند را در میان اصحاب پیامبر ترسیم می‌کند: شب تا به صبح در حال سجده و قیام و عبادت بودند گاه پیشانی و گاه گونه‌ها را در پیشگاه خداوند به خاک می‌گذاردند، از وحشت قیامت همچون شعله‌های آتش لرزان بودند، پیشانی آنها از سجده‌های طولانی پینه بسته بود و هنگامی که نام خدا برده می‌شد آن چنان چشمشان اشکبار می‌شد که گریبان آنها تر می‌گردید و همچون بید که از شدت تندباد بلرزد می‌لرزیدند!
این سیمای ملکوتی خوبان اصحاب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.
باز علی (علیه‌السّلام) در هنگام تنهایی، سوگ مندانه از یاران خوب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یاد می‌کند که: «این اخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق؟؛ کجایند برادران من آنان که راه را طی کرده و عمرشان را در مسیر حق گذراندند؟»
«این عمار؟ این ابن التیهان؟ این ذو الشهادتین؟ و این نظراوهم؛ کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ کجایند همانند اینها....»
پیداست این سخن را امام علی (علیه‌السّلام) با دلی پردرد، در زمان حکومت خود و بعد از جنگ صفین ایراد کرده است. از عمار یاد می‌کند، او که افتخار این را دارد که اولین خانواده شهید در اسلام منسوب به اویند: سمیه، یاسر، عبدالله، مادر، پدر، برادر عمار از شهدای آغاز بعثت‌اند
[۲۹] شمری، حبیب‌طاهر، شهدا الاسلام فی عصر الرساله، ص۱۸.
[۳۰] شمری، حبیب‌طاهر، شهدا الاسلام فی عصر الرساله، ص۱۹.
و او خود شهید سرفراز جنگ صفین است؛ همو که پیامبر در موردش فرمود: «عمار بر حق است و حق با عمار.»
از «مالک بن تیهان» یاد می‌کند او که از پیشگامان اسلام و از نقیبان بیعت عقبه بود با این که ثروت فراوان داشت همه را فدای علی (علیه‌السّلام) کرد و در جنگ صفین به شهادت رسید و به برادر شهیدش «عتیک بن تیهان» که در جنگ احد به شهادت رسیده بود ملحق شد.
[۳۴] امینی، محمدهادی، اعلام نهج البلاغه، ص۱۲.

از «خزیمه بن ثابت» (ذی الشهادتین) یاد می‌کند شهید وفادار جنگ صفین، ابن ابی لیلی گوید: در صفین بودم مردی را دیدم با ریش سفید و عمامه بر سر و لثام بر چهره فقط انتهای ریش او دیده می‌شد، سخت می‌جنگید، گفتم: ‌ای شیخ با مسلمانان می‌جنگی؟ لثام از چهره برداشت و گفت: بلی من خزیمه‌ام از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: «با همه کسانی که با علی می‌جنگند بجنگ! »
[۳۵] محمد هادی امینی، اعلام نهج البلاغه، ص۱۲.

در نهج البلاغه آمده است که امام علی (علیه‌السّلام) پس از یاد این شهیدان، دست بر محاسن خود گذاشت و مدتی طولانی گریه کرد و سپس فرمود:
«اوه علی اخوانی الذین تلوا القرآن فاحکموه و تدبروا الفرض فاقاموه، احیوا السنة و اماتوا البدعة دعوا للجهاد فاجابوا و وثقوا بالقائد فاتبعوه؛ آه بر برادرانم! همان‌ها که قرآن را تلاوت می‌کردند و به کار می‌بستند، در فرایض دقت می‌کردند و آن را به پا می‌داشتند، سنت‌ها را زنده و بدعت‌ها را می‌میراندند، دعوت به جهاد را می‌پذیرفتند و به رهبر خود اطمینان داشتند و صمیمانه از او پیروی می‌کردند.»

۵.۲ - نکوهش صحابه

این یک جنبه دیدگاه نهج البلاغه در مورد خوبان از صحابه است، از سوی دیگر در ده‌ها مورد از نهج البلاغه، مولا به طور عام آنان که در مساله خلافت و امامت، تلاش انحرافی و یا سکوت کردند مورد نکوهش قرار می‌دهد، خود را مظلوم می‌داند و از حق خود محروم می‌بیند:
«فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه حتی یوم الناس هذا؛ به خدا سوگند از هنگام رحلت پیامبر تا هم اکنون از حق خویش محروم مانده‌ام و دیگران را به ناحق بر من مقدم داشته‌اند.»
سخن این است آیا این جز گله از صحابه، چیز دیگری است، چه کسانی زمینه ساز این همه مظلومیت شدند؟ چه کسانی سبب شدند که علی (علیه‌السّلام) از حق مسلم خود محروم شود؟ و خلاصه چه کسانی علی (علیه‌السّلام) را تنهای تنها گذاشتند تا آن جا که خود دردمندانه می‌گوید: «فنظرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی فضننت بهم عن الموت...؛ پس نگاه کردم دیدم برای گرفتن حق خود یاوری جز خاندان خویش ندارم به مرگ آنان راضی نشدم!»
و در مواردی از نهج البلاغه به اسم یا وصف صریح‌تر از اسم، برخی از چهره‌های سرشناس از صحابه را مورد نکوهش قرار می‌دهد که صریح‌ترین خطبه‌ها در این زمینه خطبه شقشقیه است.
[۳۹] حسینی، عبد الزهراء، مصادر نهج البلاغه، ج۱، ص۳۰۹.
کسی که سیری هرچند گذرا در نهج البلاغه کند می‌یابد که نظر امام علی (علیه‌السّلام) نه تنها تنزیه صحابه نبوده بلکه در موارد زیادی به نکوهش از عملکرد نادرست بسیاری از آنان پرداخته است. دیگر امامان نیز در مورد صحابه همین برداشت را داشته، پیوسته بر معیارها تکیه کرده‌اند: خوبان را مورد مهر و لطف خود و بدان از آنها را مورد نکوهش قرار داده‌اند، در دعای چهارم صحیفه سجادیه حضرت امام سجاد (علیه‌السّلام) خوبان از صحابه را با تکیه بر معیارها و ارزش‌ها می‌ستاید و می‌فرماید: «اللهم و اصحاب محمد خاصه الذین احسنوا الصحابه والذین ابلوا البلا الحسن فی نصره و کانفوه و اسرعوا الی وفادته و سابقوا الی دعوته واستجابوا له حیث اسمعهم حجه رسالاته؛ خداوندا، درود فرست بر اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنان که حق صحبت و همنشینی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را ادا کردند و در یاری او نیک کوشیدند و او را مدد کردند و به سوی او شتافتند و به دعوت او پیشی گرفتند و چون براهین نبوت خود را به آنان رساند، پذیرفتند.»
«و فارقوا الازواج والاولاد فی اظهار کلمته و قاتلوا الابا والابنا فی تثبیت نبوته و انتصروا به؛ و از زن و فرزند جدا گشتند تا سخن او آشکار گشت و برای استوار کردن دین او با پدر و پسر جنگیدند و به برکت پیامبر پیروز شدند.»
«و من کانوا منطوین علی محبته یرجون تجارة لن تبور فی مودته؛ و آنان که دوستی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در دل داشتند و تنها از این کار بهره اخروی و تجارت فاسد نشدنی را مد نظر داشتند.»
«والذین هجرتهم العشائر اذا تعلقوا بعروته و انتفت منهم القرابات اذ سکنوا فی ظل قرابته؛ آنان که به جرم ایمانشان به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خویشاوندانشان از آنها بیگانه گشتند و به خاطر نزدیکی با پیامبر، نزدیکان از آنها دور شدند.»
«فلاتنس لهم اللهم ما ترکوا لک و فیک و ارضهم من رضوانک و بما حاشوا الخلق علیک و کانوا مع رسولک دعاة لک الیک؛ پس خداوندا، آنچه را که برای تو و در راه تو رها کردند از عنایت دور مدار، به خشنودی خود آنها را شاد کن که مردم را بر پرستش تو متفق ساختند و با پیامبرت مردم را به سوی تو خواندند....»


با توجه به آنچه گفته شد، ثابت شد که هرگز نمی‌توان «سیره صحابه» را به عنوان مصدری از مصادر استنباط احکام خداوند در کنار کتاب و سیره رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار داد. هرچند بعضی از اهل سنت تا ۴۶ دلیل! بر آن اقامه کرده‌اند و ابن قیم در اعلام الموقفین ۲۲ دلیل را ذکر کرده است!
[۴۰] «حجیة سنة الصحابی» مجله الفکر الاسلامی، سال چهارم، شماره ۱۳-۱۴.
ولی در هیچ یک از این ادله قداست مطلق صحابه نیست! این‌ها آیات و روایاتی که دلالت بر ارزش‌های والای برخی از صحابه می‌کند دلیلی بر تنزیه مطلق صحابه گرفته‌اند در حالی که ما هم منکر این ارزش‌ها در برخی از آنها نیستیم ولی می‌گوییم این به معنای اثبات عصمت حتی برای خوبان و تنزیه برای مطلق صحابه نیست و به اصطلاح دلیل شما اخص از مدعاست وانگهی تمام آیات و روایاتی که به نکوهش برخی یا اکثر صحابه می‌پردازد خود شاهدی بر نقد نظریه فوق است. علاوه اگر واقعا «سیره صحابه» جایگاه حقوقی مورد نظر اهل سنت را داشت باید در آیات و در سنت و سیره پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیان می‌شد، و حدود و ثغور آن مشخص می‌شد آن چنان که در مورد سیره پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و معصومین بیان شده است.
نتیجه آن که تنزیه همه صحابه و استناد به نظریات آنان مبنای صحیحی نداشته و هرگز نمی‌تواند در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و معصومین قرار گیرد و این نظریه‌ای است که بعد از دوره صحابه پیدا شده، حتی خود صحابه چنین نظری در مورد خود نداشته و خود را انسانی همانند دیگران جایز الخطا می‌دیدند.


صحابه؛ اجتهاد در عصر صحابه؛ اسامی قرآنی صحابه؛ اجماع صحابه.


۱. جارالله، موسی، الوشیعه، ص۱۱۰.
۲. شرف الدین موسوی، عبدالحسین، اجوبه مسائل جار الله، ص۲۵.
۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ماده صحب.    
۴. رضوی، سیدمرتضی، آرا علما المسلمین فی التقیه و الصحابه و صیانه، القرآن الکریم، ص۱۰۰.    
۵. رضوی، سیدمرتضی، آرا علما المسلمین فی التقیه و الصحابه و صیانه القرآن الکریم، ص۱۰۰.    
۶. رضوی، سیدمرتضی، آرا علما المسلمین فی التقیه و الصحابه و صیانه القرآن الکریم، ص۱۰۰.    
۷. فتح/سوره۴۸، آیه۱۸.    
۸. فتح/سوره۴۸، آیه۲۹.    
۹. توبه/سوره۹، آیه۱۰۰.    
۱۰. توبه/سوره۹، آیه۱۰۱.    
۱۱. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۱، ص۷۱.    
۱۲. توبه/سوره۹، آیه۱۰۷-۱۰۸.    
۱۳. توبه/سوره۹، آیه۶۱.    
۱۴. توبه/سوره۹، آیه۷۵ -۷۶.    
۱۵. نور/سوره۲۴، آیه۱۱-۳۶.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۴۰۴، ذیل آیات اول سوره ممتحنه.    
۱۷. حجرات/سوره۴۹، آیه۶.    
۱۸. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج۳، ص۳۷۹ -۳۸۰.    
۱۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۴.    
۲۰. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج۳، ص۳۷۹ -۳۸۰.    
۲۱. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۴.    
۲۲. ابو السعادات، ابن الاثیر، جامع الاصول، ج۱۱، ص۱۲۰.
۲۳. شرف الدین موسوی، عبدالحسین، اجوبه مسائل جار الله، ص۱۱.
۲۴. شرف الدین موسوی، عبدالحسین، اجوبه مسائل جار الله، ص۱۳.
۲۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۸، ص۱۲۰.    
۲۶. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲.    
۲۷. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، خطبه ۵۶.    
۲۸. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، خطبه ۹۷.    
۲۹. شمری، حبیب‌طاهر، شهدا الاسلام فی عصر الرساله، ص۱۸.
۳۰. شمری، حبیب‌طاهر، شهدا الاسلام فی عصر الرساله، ص۱۹.
۳۱. شوشتری، نورالله، احقاق الحق، ج۴، ص۱۷۳.    
۳۲. شوشتری، نورالله، احقاق الحق، ج۸، ص۴۴۳.    
۳۳. شوشتری، نورالله، احقاق الحق، ج۱۶، ص۴۴۱.    
۳۴. امینی، محمدهادی، اعلام نهج البلاغه، ص۱۲.
۳۵. محمد هادی امینی، اعلام نهج البلاغه، ص۱۲.
۳۶. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲.    
۳۷. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، خطبه ۶.    
۳۸. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، خطبه ۲۶.    
۳۹. حسینی، عبد الزهراء، مصادر نهج البلاغه، ج۱، ص۳۰۹.
۴۰. «حجیة سنة الصحابی» مجله الفکر الاسلامی، سال چهارم، شماره ۱۳-۱۴.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «صحابه در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۰۸.    






جعبه ابزار