• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اعتراض (علم بدیع)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از اصطلاحات ادبیات فارسی اعتراض و یا همان حشو می‌باشد. که در لغت عربی به معنای "لایی" لباس است، همان الیافی که مابین آستر و پارچه نهاده می‌شود تا جامه و لباس را بهتر نشان دهد و نگه‌دارد، و در اصطلاح اعتراض یا حشو آن است که در میانِ سخن لفظی یا عبارتی بیاورند که در سیاقِ اصلی سخن به آن نیازی نباشد.



حشو (اعتراض) در لغت عربی به معنای "لایی" لباس است، همان الیافی که مابین آستر و پارچه نهاده می‌شود تا جامه و لباس را بهتر نشان دهد و نگه‌دارد؛ که در این باره سعدی می‌گوید:

قبا گر حریر است و گر پرنیان •••• بناچار حشوش بود در میان
در علم بلاغت به اعتراض یا حشو اعتراض الکلام قبل التمام می‌گویند. همان واژه، تعبیر یا جمله معترضهٔ که اگر حذف شود در معنی خللی پدید نمی‌آید. مانند:

غیر از هنر که تاجِ سرِ آفرینش است •••• بنیادِ هیچ ســلطنتی جاودانه نیست
در این بیت عبارتِ «که تاجِ سرِ آفرینش است» حشو است که در میانِ سخنِ اصلی آمده است.
و در اصطلاح علم بدیع، عبارت است از آوردن کلمات و جملاتی که به ارکان و سیاق اصلی سخن ارتباطی ندارد و بنا بر دلایلی در لابه لای ارکان و اجزای اصلی جمله آورده می‌شود.


حشو در کلام به سه گونه است: حشو ملیح، حشو متوسط و حشو قبیح.
شاعران زبان فارسی، در ابیات خود از حشو ملیح بیشتر از نوع دیگر حشوها استفاده می‌کنند.

۲.۱ - حشو ملیح

حشوی است که در آن نکته‌ای لطیف باشد، و بر زیبایی سخن بیفزاید، مانندِ عبارتِ «که از کار برده دست و دلم»، در این بیت:

به غیرِ عشق که از کار برده دست و دلم •••• نمـــی‌رود دل و دســتم به هیچ کــارِ دگر (صائب)
و فقط همین گونه از حشو را در شمارِ صنایعِ علم بدیع می‌توان آورد.
بعضی دیگر بیان کرده‌اند که حشو ملیح آن است که علاوه بر اجزاء و اغراض اصلی سخن، جمله پاره‌ها و گزاره‌های دیگر هم بیاید؛ اما نه تنها خللی به معنا و قالب الفاظ وارد نمی‌سازد، بلکه به زیبایی معنوی و صوری آنها نیز افزوده می‌شود. در واقع این حشو در جهت ترمیم و تتمیم ساختار جمله است، و به همین جهت "ملیح" یعنی نمکین و شیرین است و دلها را می‌رباید.
[۱] بدیع نو، محبتی، مهدی؛ تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۲۰.

به عبارت دیگر حشو ملیح آن است که هر چند شعر در معنی محتاج به آوردن آن نباشد، اما در زیبایی آن تاثیر بسزایی دارد و رونقی دیگر به شعر می‌دهد.
[۲] بدیع بر بنیاد آثار سعدی، پیشگر، احد؛ اردبیل، نیک آموز، ۱۳۸۱، ص۱۵۵، ۱۵۶.


خلق گویند: که برو، دل به هوای دگری ده ••• نکنم، خاصه در ایام اتابک دو هوایی (سعدی)
در حشو ملیح، شاعر واژه یا عبارتی در کلام می‌آورد که جنبه‌ی معترضه دارد و آوردن آن نیازی نیست؛ ولی آن را زیباتر می‌سازد.

۲.۱.۱ - فرق حشو در زبان خبر و عاطفی

در زبان خبر، حشو ناپسند است؛ زیرا مقدار لفظ به اندازه‌ی نیاز معنی باید باشد؛ اما در زبان عاطفی، که هدف از آن نشان‌ دادن عواطف و زیبایی آفرینی است،
حشو ملیح نه تنها ناپسند نیست، بلکه بسیار به زیبایی کلام می‌افزاید. حشو زیبا یا ملیح، ترفندی خاص نیست؛ بلکه زیبایی آن مرهون ترفندهای گوناگون شاعرانه‌ است:

دی، که پایش شکسته باد، برفت ••• گل، که عمرش دراز باد، آمد
زیبایی حشو در این بیت به سبب تشبیه ماه دی و فصل گل به انسان است که با دو جمله‌ی معترضه "پایش شکسته باد" و "عمرش دراز باد" میسر شده است.
معمولا حشو ملیح جنبه‌ی دعا و نفرین هم دارد. مانند:
[۳] بدیع از دیدگاه زیبایی شناختی، وحیدیان کامیار، تقی؛ رضا انزابی نژاد، تهران، دوستان، ۱۳۷۹، اول، ص ۱۴۶، ۱۴۷.


چشم بد اندیش "که برکنده باد" ••• عیب نماید هنرش در نظر
حشو ملیح را عموما سخنوران نکته‌دان و برجسته در کلام خویش گنجانده‌اند.
همچنین باید در نظر داشت که حشو اصولا یک حالت نسبی در جمله دارد؛ یعنی حشو، واقع شدن گزاره‌ها، به مقدار زیادی بستگی به جایگاه جمله و سخن و نوع نگاه گوینده و خواننده دارد؛ مگر اینکه صرفا از دیدگاه ساختار زبانی نحوی بدان نگریسته شود نه از وجوه دیگر.

دی پیر می فروش که یادش به خیر باد ••• گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
"که یادش به خیر باد" از نظر دستوری حشو است؛ ولی از منظرها و نگاه‌های دیگر می‌تواند حشو نباشد.
نام دیگر حشو ملیح، اعتراض یا حشو لوزینه است.

۲.۲ - حشو متوسط

حشوِ متوسّط: حشوی است که بر زیبایی سخن چیزی نیفزاید، امّا آوردنِ آن عیب محسوب نشود، مانندِ عبارتِ «ای سروِ گل‌اندام» در این بیت:

با چنین شکل و شمایل که تو داری باشد •••• همه کس را به تو‌ای سروِ گل‌اندام طمع
به عبارت بهتر باید گفت، حشو متوسط آن است که اجزاء اضافی، نه جمله را زیبا می‌کند و نه چندان آسیبی بدان می‌رساند؛ حشو متوسط مثل بیشتر آثار متوسط و کلمات متعارف مردم است.

زهی زلعل لبت، پسته بر شکر خندان ••• فروغ عارضت ای دوست شمع حجره‌ی جان
در اینجا لفظ "ای دوست" حشو متوسط محسوب می‌شود.

۲.۳ - حشو قبیح

حشوی است که به کلّی زاید باشد، و از زیبایی سخن بکاهد. بنابراین حشوِ قبیح از عیوبِ سخن به شمار می‌آید. مانندِ کلمۀ «مُسَتَّر» در این بیت:

از بس که بارِ منّتِ تو بر تنم نشست •••• در زیـــــرِ مـــنّتِ تو نهـــان و مُسَتَّرم (کمالی)
که با وجودِ کلمۀ «نهان»، ذکرِ «مستّر» زاید و خالی از فایده است.
بعضی حشو قبیح را اینگونه توضیح دادع‌اند که، حشو قبیح آوردن پاره‌ها و گزاره‌هایی است که در ارکان اصلی جمله خلل ایجاد می‌کند و صورت زیبای سخن را آبله‌گون (زشت) می‌نماید. نوع رایج آن بیشتر وقتی رخ می‌نماید که بی‌سواد کم‌مایه‌ای بخواهد ادای باسوادان پرمایه را در آورده مثلا ادیبانه سخن بگوید. که مانند این جمله:
"سنگ حجرالاسود را با دست لمس استلام نمودم"
و همچنین مثل این بیت:

از بس که بار منت تو بر تنم نشست ••• در زیر منت تو نهان و مسترم (کمالی)
دولت ار یار شود بخت مساعد گردد ••• ساعد دست ترا باز بیاریم به دست
در اینجا کلمه‌ی "ساعد" حشو قبیح است؛ زیرا واژه‌ی دست رساننده‌ی مفهوم ساعد نیز هست.
حشو قبیح نیز مبحثی ساختاری است؛ بدین معنا که گوینده هماهنگی فرم (ساختار) و محتوی را در نظر نمی‌گیرد. نمونه‌ی کامل حشوهای قبیح را در آثار متکلف ادبی مثل "دره‌ی نادره" و "تاریخ وصاف" می‌توان دید که بیشتر اجزای آن هیچ ارتباط معنایی یا قالبی به ارکان جمله ندارن و صرفا برای آهنگین کردن جمله و یا خودنمایی آورده می‌شوند.
[۴] بدیع نو، محبتی، مهدی؛ تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۲۱، ۱۲۲.


۲.۳.۱ - اقسام حشو قبیح

۱) نوعی از حشو قبیح آن است که دو واژۀ هم‌معنی را در یک عبارت آورند، چنان‌که ذکرِ یکی زاید باشد، مانند «نهان» و «مُسَتَّر» در بیتِ مذکور.
۲) نوع دیگر حشو قبیح آن است که دو واژه در کلام آید، که هم معنی نباشد، امّا معنی یکی از دیگری گرفته شود، مانند:

گفتم هوسِ ساعدِ دستش نکنم •••• اکنون که به گردنم درآمد چه کنم
در این بیت، از ذکرِ «ساعد»، مفهومِ «دست» فهمیده می‌شود، زیرا «ساعد» به «دست» اختصاص دارد، و در عضوی دیگر متصوّر نیست.


در حشو ممکن است مقاصد بسیاری، همچون تنزیه، دعا، تنبیه، تاکید، مطابقه و استعطاف، بیانِ سبب، و مدح منظور باشد.
[۵] سعادت، اسماعیل، دانش‌نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۴۵۵.



۱. بدیع نو، محبتی، مهدی؛ تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۲۰.
۲. بدیع بر بنیاد آثار سعدی، پیشگر، احد؛ اردبیل، نیک آموز، ۱۳۸۱، ص۱۵۵، ۱۵۶.
۳. بدیع از دیدگاه زیبایی شناختی، وحیدیان کامیار، تقی؛ رضا انزابی نژاد، تهران، دوستان، ۱۳۷۹، اول، ص ۱۴۶، ۱۴۷.
۴. بدیع نو، محبتی، مهدی؛ تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۲۱، ۱۲۲.
۵. سعادت، اسماعیل، دانش‌نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۴۵۵.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حشو»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۰۹.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اعتراض»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۰۹.    






جعبه ابزار